تاریخ سند: 23 اردیبهشت 1355
موضوع: شیخ تنهائی ساکن مدرسه نواب مشهد
متن سند:
از: 312 تاریخ: 23 /2 /2535[1355]
به: 20 ﻫ 1 شماره: 5130/گ 10
موضوع: شیخ تنهائی ساکن مدرسه نواب مشهد
نامبرده بالا اهل قوچان و ساکن مدرسه نواب1 مشهد از طلاب طرفدار خمینی است که در ظاهر به نفع وی فعالیت دارد. مشارالیه در چند روز قبل در گرگان به سر میبرده و ضمن صحبت درباره وضع و کار خود به یکی از دوستان گرگانی خود به نام شیخ حسین زاهدی اظهار میدارد که روحانیون واقعی مانند طبسی2 و هاشمینژاد3 در سیاهچالها و زندانهای ضد انسانی به سر میبرند و بعضی هم مانند کافی4 باید در ایلام تبعید باشند؛ برعکس تعدادی که برابر میل دستگاه رفتار میکنند، وضع خوبی دارند که مرگ بر این عده. در هر حال تعدادی مجاهد هستند و بعداً با خواندن (فضلالله المجاهدین علیالقاعدین اجراً عظیما) خود را از مجاهدین نامیده و اظهار داشت که اخیراً در مشهد اعلامیهای داشتم به این مضمون (آتش به روح...) (که مطالب توهینآمیزی نسبت به رضاشاه کبیر5 و خاندان سلطنت در آن نوشته شده) و گفت که از قم برایش رسیده است. نامبرده منظور خود را از مسافرت به طهران اعلام داشت که حامل نامهای برای فلسفی6 واعظ معروف از طرف یکی از روحانیون مشهور مشهد است، ولی نام ایران را فاش نمیکند.7
نظریه یکشنبه . طرح مفاد خبر نزد منبع صحیح به نظر میرسد. سرباز
نظریه گ 1. نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
آقای مجتبوی . 27 /2 /35
به سازمان مشهد اعلام شود که نسبت به شناسایی وی اقدام و درباره اظهاراتش تحقیق گردد. ضمناً سوابق وی بررسی، مشخصات تهیه و پرونده تشکیل شود. 29 /2
توضیحات سند:
1. مدرسه علمیه نواب در مشهد مقدس، یکی از آثار تاریخی دوره صفوی، که در تاریخ 26 تیرماه سال 1357ش، در بحبوحهی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از آثار ملی به ثبت رسید. بانی این مدرسه، ابوصالح یا میرزاصالح نقیب رضوی، مشهور به «نواب»، از اشراف و سادات مشهد است که آن را در دوره سلطنت شاه سلیمان صفوی بنا نموده و به همین علت، این مدرسه به نام «صالحیه» نیز شناخته میشود. این مدرسه در ابتدای خیابان شیرازی واقع است. ساختمان مدرسه دو طبقه و از آجر ساخته و با کاشی تزیین و در سالهای اخیر کلاً نوسازی شده است.
2. حجتالاسلام حاج شیخ عباس واعظ طبسی فرزند غلامرضا در سال 1314 ش متولد شد. در هنگام تحصیل دروس دبیرستانی، وارد حوزهی علمیه شد و به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و از محضر اساتید بنامی همچون: ادیب نیشابوری، آقا مدرس یزدی، شیخ مجتبی قزوینی، شیخ هاشم قزوینی و آیتالله میلانی بهره برد. در دوران مبارزات نهضت ملی و فعالیتهای فدائیان اسلام، به جرگهی مبارزان پیوست . در جریان 28 مرداد 1332 به صورت مخفیانه به فعالیت پرداخت و در سال 1335 مبارزات خود را به صورت علنی ادامه داد تا اینکه توسط نیروهای ساواک به علت سخنرانی در سال 1339 به مدت هفت ماه ممنوعالمنبر شد، که این ممنوعیت پس از مدت کوتاهتری لغو شد. با آغاز نهضت امام خمینی(ره) در سال 1341ش، فعالیتهای خود را گستردهتر نمود و به دنبال چند سخنرانی دستگیر و به تهران منتقل شد. پس از آزادی از زندان، فعالیتهای خود را به همراه آیتالله خامنهای و شهید هاشمینژاد در مشهد ادامه داد که در طی این فعالیتها مجدداً دستگیر و روانه زندان شد. ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت کمیته انقلاب اسلامی خراسان را به عهده گرفت و در سالهای بعد، به نمایندگی امام و آیتالله خامنهای در خراسان و سرپرستی حوزه علمیه و تولیت آستان قدس رضوی و مسئولیت اداره سپاه پاسداران منصوب گشت. وی همچنین نماینده مردم خراسان در دورهی اول و دوم مجلس خبرگان بود و در سال 1375ش نیز، از سوی آیتالله خامنهای به عضویت مجلس تشخیص مصلحت نظام منصوب گشت. آیتالله واعظ طبسی در چهاردهم اسفند ماه سال 1394ش از دنیا رفت و در رواق توحید در حرم حضرت امام رضا علیهالسلام به خاک سپرده شد.
3. شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد فرزند سید حسن در سال 1311 ش در بهشهر متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی راهی قم شد و از محضر اساتیدی چون آیتالله العظمی بروجردی، علامه طباطبایی و امام خمینی بهرهمند شد و پس از فوت آیتالله بروجردی در سال 1340 به مشهد رفت و علاوه بر تدریس، در درس آیات: محمد هادی میلانی و شیخ مجتبی قزوینی حاضر شد. در جریان نهضت امام خمینی(ره)، پس از فاجعه 15 خرداد 1342ش، دستگیر شد و 41 روز در زندان شهربانی حبس بود و چند ماه بعد از آزادی، در فاجعه مسجد فین در 22 /7 /42 که ایشان سخنرانی میکردند، مجدداً دستگیر و زندانی و پس از مدتی آزاد شد. در سال 43 با همکاری آقای سیدحسن ابطحی «کانون بحث و انتقاد دینی» را بنا نهاد. پس از سخنرانی در مسجد سید اصفهان در اواخر دهه چهل، ممنوعالمنبر شد، اما به راهنمایی دانشجویان پرداخت و کلاسهای زیادی در دانشگاهها برگزار کرد و در سال 54 در ایام فاطمیه و در پی سخنرانی دستگیر شد و تا تاریخ 20 /3 /56 زندانی بود. پس از آن در مشهد به فعالیتهای خود ادامه داد تا اینکه دستگیر شد و در ضمن، بارها توسط ساواک مورد سوء قصد قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در مشهد شد، اما طولی نکشید که در هفتم مهرماه 1360 با نقشه سازمان منافقین در حالی که از کلاس درس در حزب جمهوری اسلامی خارج میشد، به شهادت رسید و در «دارالزهد» حرم حضرت علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) به خاک سپرده شد که در پی آن سه روز عزای عمومی در خراسان اعلام شد. روزنامه جمهوری اسلامی ش 5014، شنبه 7 مهر 1375 * یاران امام به روایت اسناد ساواک جلد پنجم (شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمینژاد)
4. حجتالاسلام شیخ احمد کافى، فرزند میرزا محمد در اول خرداد 1315ش در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. پدر بزرگش حضرت آیتالله میرزا احمد کافى امامى از علماى معروف یزد بود که به قصد زیارت به مشهد مقدس عزیمت نمود و در آنجا سکنى گزید. مرحوم کافى در شش سالگى وارد دبستان ایمانى مشهد شد و به فراگیرى دروس متداول مشغول شد. پس از آن، همزمان با تحصیل دروس جدید، در نزد پدربزرگ خود به فراگیرى علوم اسلامى پرداخت. بخشى از مقدمات را نزد وى خواند و در سال 1327 وارد مدرسه علمیه نواب مشهد شد. از پانزده سالگى در حرم مطهر رضوى حضور مىیافت و با صداى گرم خود براى زائران دعاى کمیل مىخواند. در سال 1333 به همراه پدربزرگ خود مرحوم حاج میرزا احمد کافى عازم نجفاشرف شد و در مدرسه آیتالله سیدمحمدکاظم یزدى معروف به مدرسه سید به تحصیل پرداخت و از محضر آیات عظام: سیدابوالقاسم خویى، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودى، شهید سید اسدالله مدنى و حسین راستى کاشانى بهره برد. در سال 1338 به توصیه شهید آیتالله مدنى به مشهد بازگشت و در اواخر سال 1342 در تهران ساکن شد. اولین سخنرانى سیاسى وى علیه لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در تاریخ 14 /12 /41 در منزل آیتالله قمى انجام گرفت که منجر به بازداشت وى شد. در دوم فروردین سال 1342 به علت سخنرانى علیه رژیم شاه تحت تعقیب قرار گرفت و در قیام 15 خرداد 42 جزء وعاظى بود که اعلامیهاى در حمایت از امام(ره) صادر و امضا کردند. در تاریخ 4 /11 /43 به مدت چهار ماه و در تاریخ 8 /4 /49 تا 18 /4 /49 نیز بازداشت شد. در سال 1354 به علت سخنرانى حاد علیه رژیم صهیونیستى دستگیر و توسط کمیسیون امنیت اجتماعى به سه سال تبعید به ایلام محکوم شد و در تاریخ 21 /9 /1354 به شهربانى ایلام تحویل داده شد، ولى در ایلام نیز با اقامه نماز جماعت و اقدام به تأسیس کتابخانه و مدرسه علمیه به تلاش خود استمرار داد و به علت این فعالیتها و تلاش آیتالله سیداحمد خوانسارى و سرازیر شدن مردم به شهرستان ایلام براى دیدار او، ساواک مجبور شد از باقى مدت تبعید وى صرفنظر نماید و نامبرده در تاریخ 29 /8 /55 مجدداً به تهران بازگشت. ساواک مرتباً جلسات، مکاتبات و تلفنهاى وى را کنترل مىکرد و در مواقع حساس او را احضار میکرد و تذکرات لازم را به او مىداد. نامبرده علاوه بر وعظ و خطابه در فعالیتهاى فرهنگى و خدمترسانى به مردم محروم فعالیت گسترده داشت. ساخت مهدیه تهران، تأسیس صندوق قرضالحسنه مهدیه، ارائه خدمات درمانى و تأسیس داروخانه مهدیه، تأسیس حوزه علمیه مهدیه، خریدارى مشروبفروشى مجاور مهدیه و تبدیل آن به کتابخانه، عیادت از بیماران، احداث درمانگاه در شهرهاى مشهد، گرگان، دهلران، آران کاشان، ساختن بیش از بیست مهدیه در شهرهاى مختلف، تأسیس حوزه علمیه ایلام، ساخت حمام در ایلام، ساوه و دهلران، و... از جمله فعالیتهاى ارزشمند او بود. همزمان با تحریم جشن میلاد امام زمان (عج) در سال 57 از سوى امام خمینى (ره) مرحوم کافى بهرغم فشار ساواک، حاضر به برگزارى جشن نشد و به عنوان سفر راهى مشهد مقدس گردید که در بین راه، به صورت مشکوک طى یک تصادف در 30 تیر 1357 درگذشت.
حجتالاسلام حاج شیخ احمد کافی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383.
5. رضاخان (رضاشاه)، فرزند عباسقلی خان سوادکوهی، مشهور به داداش بیک، در سال 1256 ش در قصبه آلاشت از توابع سوادکوه مازندران متولد شد. در دوران کودکی فاقد سرپرست بود و در نتیجه از کسب معلومات و سواد معمولی زمان خویش محروم ماند. رضاخان ابتدا در فوج سوادکوه، وارد خدمت شد و بعد در سن 22 سالگی به عنوان قزاق به خدمت قزاقخانه درآمد. هنگامی که جنبش مشروطهخواهی در ایران پا گرفت، علیه آزادیخواهان میجنگید. پس از واقعهی به توپ بستن مجلس در سال 1287 خورشیدی توسط محمدعلیشاه قاجار و مقاومت تبریز در برابر قوای دولتی، رضاخان فرمانده یکی از دستههای قزاق بود که تحت فرماندهی عینالدوله، برای سرکوب قیام تبریز به آن شهر رفت. در مدتی که در قزاقخانه خدمت میکرد، مناصب و درجاتی را طی کرد و در سال 1294 رئیس آتریاد همدان شد. در سال 1299 با زمینهچینی دولت انگلیس، در روز سوم اسفند توسط رضاخان و به همدستی سید ضیاءالدین طباطبایی، کودتایی به وقوع پیوست که تاریخ ایران را دگرگون ساخت. دربارهی چگونگی روی کار آمدن رضاخان، خود وی در محافل بسیاری اعتراف کرد که این کودتا به وسیله دولت انگلیس اتفاق افتاد. پس از کودتا در روز چهارم اسفند 1299 فرمان ریاست وزرایی سید ضیاءالدین طباطبایی از طرف احمد شاه قاجار صادر شد و رضاخان نیز به سمت فرماندهی کل قوا و رئیس دیویزیون قزاق منصوب گشت. هنوز چند ماهی از عمر کابینهی سید ضیاءالدین نگذشته بود که تحت فشار عناصر آزادیخواه و از طرف دیگر زیر فشار دربار و با تحریک رضاخان کابینه سقوط کرد و سید ضیاء به حالت تبعید از ایران خارج شد و رضاخان که در کابینهی سید سمت وزارت جنگ را در اختیار داشت، در کابینههای قوام السلطنه، مشیرالدوله و مستوفی الممالک نیز همین سمت را حفظ کرد. او با دسیسه و توطئهچینی هر کابینهای را که روی کار میآمد، ساقط میکرد تا پست رئیسالوزرایی را به چنگ آورد،. یکی از کارهایی که رضاخان انجام داد تا افکار عمومی را جلب کند، سرکوبی ملوکالطوایف و ایجاد حکومت مقتدر مرکزی بود. هنگامی که رضاخان وزیر جنگ بود، اقدام به سرکوبی نهضت جنگل و عشایر لرستان و سایر مناطق کرد. این اقدامات جهت ایجاد رعب و وحشت در دل آزادیخواهان و کسب اقتدار نظامی و سیاسی صورت میگرفت.
سرانجام رضاخان سردار سپه در تاریخ 1302 فرمان رئیسالوزرایی را گرفت و در سال 1303 مقدمات به سلطنت رسیدن رضاخان با ترور و تهدید و تطمیع فراهم شد. در سال 1304 به اشاره و تحریک وی سیل تلگراف از شهرستانها به مجلس سرازیر شد که طی آن تلگرافکنندگان خواستار عزل احمدشاه و انتصاب رضاخان به سلطنت بودند. با تلاش نزدیکان رضاخان مانند تیمورتاش و علیاکبر داور در آبان 1304 این موضوع به تصویب مجلس شورای ملی رسیده و رضاخان در اردیبهشت 1305 رسماً تاجگذاری کرد. رضاخان عنصری وابسته و مستبد بود که در طی دوران زمامداریاش از هیچ جنایتی فروگذاری نکرد. زورگویی، فحاشی، مشروبخواری، اعتیاد به مواد مخدر و توهین و اهانت به زیردستان از ویژگیهای شخصی وی بود. با شروع سلطنت وی بسیاری از خواستههای استعمار تحقق قطعی یافت و دوران بدبختی مادی و معنوی ملت ایران شروع شد. دورهای که زجر، شکنجه، تبعید، قتل، چپاول اموال مردم، اختناق و خفقان شدید، مبارزه قهرآمیز با روحانیت، اسلامزدایی، غربگرایی، تغییر لباس و کشف حجاب، تملق و چاپلوسی، زبونی و حقارت و همه کاره بودن مشتی نظامی و … به اجرا درآمد و ملت را به روز سیاه نشاند. در سال 1320 به دنبال ورود قوای متفقین به خاک ایران، رضاخان پس از واگذاری سلطنت به فرزندش محمدرضا، توسط متفقین به خارج از کشور تبعید شد و به همراه خانوادهاش ایران را به سوی جزیرهی موریس ترک گفت و پس از مدتی به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی رفت. سرانجام خبر مرگ رضاخان پهلوی در روز چهارشنبه 4 مرداد ماه سال 1323 در شهر ژوهانسبورگ اعلام شد و جنازهاش در همان سال به قاهره انتقال یافت. در اردیبهشت 1329 هیئتی به ریاست شاهپور علیرضا پهلوی عازم قاهره شد و جسد رضاخان را به ایران منتقل کرد. بسیاری از جمله اعضای فدائیان اسلام نسبت به این موضوع شدیداً اعتراض داشتند.
ر.ک: زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 2، صص 181 تا 188.
6. حجتالاسلام والمسلمین شیخ محمدتقی فلسفی فرزند حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در سال 1286ش در تهران تولد یافت. تحصیلات خود را از سن شش سالگی آغاز کرد و از محضر اساتیدی چون مرحوم والدش، آقاشیخ محمدعلی کاشانی، میرزا مهدی آشتیانی، میرزا طاهر تنکابنی و میرزا یونس قزوینی بهرهمند گردید. نخستین بار در سن 16 ـ 15 سالگی در مسجد محل (فیلسوفها) با شعری در وصف حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) به منبر رفت و چنان مورد استقبال مردم واقع گردید که در سن 19 سالگی از جمله مدعوین سخنرانی در مجلس شورای ملی آن زمان شد و نامش ورد زبان مردم گردید. مبارزات خود را از زمان رضا خان آغاز نمود و در سال 1316 ش پس از حادثه خونین مسجد گوهرشاد، بر بالای منبر این حادثه را محکوم کرد و در نتیجه مدتی ممنوعالمنبر و از پوشیدن لباس روحانیت محروم گردید. حجتالاسلام فلسفی با حزب توده و تشکیل دولت غاصب اسرائیل مبارزه میکرد و به جمعآوری اعانه جهت کمک به مردم مظلوم فلسطین میپرداخت. از خصوصیات بارز وی اطاعت محض و بی چون و چرا از مرجعیت عالی شیعه حضرت آیتالله العظمی بروجردی بود که ضمن ملاقات با شاه و رساندن نقطه نظرات آقای بروجردی، موجب عدم تخریب مسجد مادر شاه و ساخت مسجد ارک فعلی، الزامی شدن درس تعلیمات دینی در مدارس و عدم حرکت دادن مشعل از امجدیه تا دربار که نمودی از آتشپرستی بود، گردید. در پی غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی و لوایح ششگانه مخالفت خود و علماء و مراجع وقت به ویژه حضرت امام خمینی(ره) را طی یک سخنرانی پرشور ابراز داشت و به همین دلیل تحت تعقیب قرار گرفت و تا بعد از انجام رفراندوم تحمیلی شاه از رفتن به منبر محروم شد. آقای فلسفی نخستین بار در تاریخ 18 اسفند سال 1341 در مجلس دومین سالگرد رحلت حضرت آیتالله بروجردی توسط نیروهای شهربانی بازداشت و دو روز در زندان قزلقلعه محبوس گردید و سپس به مدت 48 روز ممنوعالمنبر شد. در حادثه مدرسه فیضیه منبرهای متعدد رفت و سخنانی پرشور ایراد کرد. در شب عاشورای سال 1342 طی نطقی کوبنده به استیضاح دولت اسدالله علم پرداخت که در همان روز، سخنرانی وی تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال 1342» چاپ و در تیراژ وسیع در اختیار مردم قرار گرفت. به همین دلیل برای بار دوم از سوی نیروهای شهربانی بازداشت و به زندان شهربانی منتقل گردید. او که در حادثه خونین 15 خرداد در زندان به سر میبرد، تدریس فن خطابه را برای علاقهمندان در زندان آغاز کرد. این دوره زندان 45 روز به طول انجامید. پس از آزادی از زندان در روز جمعه 28 تیرماه 1342، بلافاصله به ساواک احضار و به مدت 100 روز ممنوعالمنبر گردید، اما این بار ممنوعیت به مدت 250 روز طول کشید تا سرانجام در 26 اردیبهشت 1343 برابر با دوم محرم ممنوعیت رفع شد. وی در سفرهای تبلیغی خود به شهرهای مختلف، محور سخنرانیهای خود را پیامهای حضرت امام قرار میداد و به تبیین و تشریح خط کلی نهضت میپرداخت. پس از تبعید امام به ترکیه، از سوی ساواک مورد سوء قصد قرار گرفت. در سال 1350 در مورد حادثه اخراج ایرانیان از عراق به ایراد یک سخنرانی و تشریح مواضع امام علیه بعثیون عراق پرداخت، اما به دنبال توهین دو تن از سناتورهای انتصابی رژیم شاه نسبت به حضرت امام، چنان به رژیم شاه حمله کرد که حکم ممنوعیت دائمی او از رفتن به منبر صادر شد. پس از گذشت دو سال از ممنوعیت منبر مرحوم فلسفی، رژیم به طور مستقیم به وی اعلام کرد که تنها با نوشتن یک دستخط یک سطری به شاه، ممنوعیت وی لغو خواهد شد، ولی او زیر بار این ذلت نرفت و همچنان استقامت ورزید. آقای فلسفی سالهای 56 و 57 خصوصاً هنگام شهادت آقا مصطفی خمینی و درج مقالهای با نام جعلی احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات و اهانت به ساحت مقدس حضرت امام به موضعگیریهای بسیار سخت پرداخت. در ایام محرم 1357 مردم را به برگزاری باشکوه مراسم عزاداری فراخواند و آنان را از گرفتن اجازه عزاداری از شهربانی منع نمود. سرانجام پس از هفت سال ممنوعیت منبر و در روز سوّم ورود حضرت امام خمینی(ره) به وطن، در مدرسه علوی (اقامتگاه موقت امام) و با حضور هزاران نفر از علماء و روحانیون تهران و سایر ولایات ایران، اولین سخنرانی خود را در محضر حضرت امام و به خواست ایشان ایراد نمود و موجبات انبساط خاطر امام و سایر حاضرین را فراهم آورد. در پایان امام فرمودند: «اعلام کنید که منبر آقای فلسفی فتح شده است.» حجتالاسلام فلسفی صاحب سخنرانیهای روشنگرانه و تألیفات ارزشمند ماندگار از جمله کتاب کودک در دو جلد، کتاب جوان در دو جلد و آیتالکرسی میباشد. ایشان علیرغم کهولت سن تا پایان عمر با برکت خود به فعالیتهای مختلف و منبرهای تبلیغی خویش ادامه داد و بالاخره در روز جمعه 27 /9 /77 و در سن 93 سالگی به رحمت ایزدی پیوست. وی در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) در شهر ری به خاک سپرده شد. ر. ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، زبان گویای اسلام، صفحات یازده تا بیست و شش.
7. اداره کل سوم نیز این گزارش را طی شماره 1728 /312- 2 /3 /35 برای ساواک مشهد ارسال و در ملاحظات آن نوشته است: «جهت اطلاع و شناسایی نامبرده بالا و تهیه و ارسال مشخصات کامل ملصق به عکس مشارالیه و روشن نمودن نحوه فعالیت و ارتباطات وی با روحانیون مخالف و اعلام نتیجه.» بخش ضمائم
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 09 صفحه 55