صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 20 خرداد 1344


متن سند:

بسمه تعالی وداع ـ پدر ای آنکه در پشت حجاب های غیب بر پیدا و نهان ما آگاهی و در ماوراء نور و ظلمت اسرار ناگفته ما را می شنوی و ارتعاش اندیشه را در پرده های لطیف مغز می بینی ترا به یگانگی عظمت می ستایم و بر آستان شکوه و قدرت تو پیشانی بندگی بر خاک می گذارم.
خداوندا در سپیده دم که پنجه های ظریف آفتاب بر پیشانی افق با قلم طلا آیات نور می نگارد به یاد تو هستم و تو را می پرستم و روح و جسمم رقص کنان به طرف شمعت پروانه وار حرکت می کند و جان خود را به پیشگاه با عزتت تسلیم می سازم و در حصار عصمتت، طلب آمرزش و مغفرت می نمایم.
پدر...
من در این موقع که شما را وصی خودقرارمی دهم عمری دراز نپیموده ام1 و در خود سستی و ضعفی نمی بینم لیکن دوست دارم پیش از آن که شربت شهادت را در راه حق و حقیقت با رویی باز و گشاده و لبی خندان از فرط شادی بنوشم.
آن چه سزاوار گفتن و نبشتن است با شما در میان بگذارم.
آری پدر تحولات عجیب روزگار را با دیده عبرت تماشا کرده ام سودها را از زیان ها و کامرانیها را از ناکامیها درست شناخته و تشخیص داده ام اکنون مشاهدات خود را با تو ای پدر با جان برابرم در میان می گذارم.
پدرم تو قلبی همچون آیینه پاک و شفاف داری که نیکو تواند زشت و زیبا را در خود منعکس سازد.
پدر...
در کارها یکسره به پیغمبر عظیم الشان اسلام بنگر و بدان که در میان پیشوایان دین و اخلاق، روزگار همچون او به یاد ندارد.
تعلیمات عالیه آن پیغمبر عزیز مدرسه انسانیت را تکمیل کرده و درس فضیلت و اخلاق را تمام فرموده است.
پدر...
دنیاداران همچون کاروانی هستند که شبی دراز یا کوتاه به کاروانسرائی بگذرانند و دیر یا زود شب منزل خود را ترک گفته راه خویش را در پیش گیرند و دنبال مقدّرات مجهول خود بشتابند.
اما گروهی آن کاروانسرای را خوش منظره و دلکش ببینند و دوستانی یکشبه در آن ویران سرای بگزینند.
سحرگاهان که بانگ رحیل برخیزد.
بر قافله دلباخته ...
سفر بسی گران آید اما همین که دیده بسرای آخرت افکنند و روزنه ای از زندان دنیا به صحرای وسیع ابدیت بگشایند جهانی زیباتر ببینند و مرغ دلشان سر بر آستان گلستان روح افزا بال و پر بگشاید و بر فراق دوستان و زحمت سفر شکیبا گردد و بدانکه از سر منزل گور راه بی پایان آخرت در پیش است راهی تاریک و دراز مسافر این در راه از زاد و توشه گرانبار باید و از مظلمه دیگران سبک پشت پس تا می توانی زاد راه برگیرد از کردار ناپسند پرهیز کن.
پدر ـ تو .
من و همه قلوبمان مملو از آرزو است اما...
می دانی انتهای آرزوها خدا است! و بری تحققش باید تلاش کرد پدر ـ من تو را معتقد به اسلام می دانم هر مسلمانی همه چیز خود را برای خدا می داند و در راهش خود را فانی می کند.
زندگی را عقیده و جهاد در راه آن می داند و شهادت و مرگ را آغاز زندگی جاوید خود قرار می دهد.
پدر ـ مرگ را برای ما بد ترجمه کرده اند ولی ما برای این زندگی می کنیم که به دوران زندگی دوّم خود که مرگ نام دارد برسیم.
بنابراین مرگ آغاز زندگی جاوید ما است.
پدر ـ خوشحالم از این که تو خود را به خواست خدا تسلیم کنی و با محرومیت کوتاهی که از دوری فرزندت تحمل می کنی محزون نشده بلکه شادمان باشی چرا برای این که شادی تو روح مرا شاد می کند.
تو می دانی وَ لا تَقُولوا لِمَنْ یُقتَل فی سبیل اللّه امواتٌ بل احیاء و لکن لا تشعرون1 پدر محور خانواده است و اوست که می تواند خانواده را در برابر ناملایمات زندگی همچون قایق رانی هدایت نماید.
پدر ـ از تو می خواهم بار دیگر با آن قدرت ایمانی که در تو سراغ دارم مهار این خانواده را در دست گرفته و با تسلیم به خواست خدا آن ها را در این مسیر راهنمایی کنی و فرزندانت و دو مادر فرزندانت را به صبر و شکیبایی دعوت نمایی.
خدایا آنی ما را به حال خود وامگذار.
خدایا پدر پیرم را به تو می سپارم و از تو خواستارم که او را در برابر ناملایمات زندگی پایدار داری با تو وداع می کنم محتاج به رحمت الهی و بخشش تو مهدی 20 /3 /44

توضیحات سند:

1ـ در این دوران شهید عراقی، سی و پنج ساله بوده است.
1ـ ترجمه: و آن کسی که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است و لیکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت.
سوره بقره آیه 154

منبع:

کتاب شهید حاج مهدی عراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 129


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.