تاریخ سند: 11 شهریور 1357
موضوع: دکتر طبری پور
متن سند:
از: 2 ﻫ 1 تاریخ: 11 /6 /37 13570611
به: 312 شماره: 2834 /2 ﻫ 1
موضوع: دکتر طبری پور
شخص ناشناسی (دکتر طبریپور) با شیخ مرتضی امامی تماس و [پس] از احوالپرسی اظهار داشت چند دقیقه پیش نزد آقای استاندار بودم و تلفن کرد آقای رخشا هم آمد و پس از صحبت گفتم من نمایندهی بابل هستم و جریان از این قرار است که مردم میخواهند بخاطر دستگیری هادی روحانی از پنجشنبه مغازه ها را ببندند و راه بیفتند و خیلی بحثها شد مضافاً تیمسار رخشا از شما گله میکرد و میگفت هر جا رسیده به من توهین نموده امامی: بله پس چه بگویم طبری پور افزود راجع به حاجی آقا روحانی خیلی صحبت کردیم و مردم حالا در بابل متحصّن هستند نمیدانم چکار باید بکنیم آقای استاندار فرمودند یکی دو روز دیگر درست میشود. امامی بله استاندار خودش هم به من گفت و از موضوع دستگیری روحانی خیلی ناراحت بود. طبری پور گفت ذهن آقای استاندار را مغشوش کرده اند وانگهی از روحانی مقدار پول که از بابت سهم امام بوده مأمورین در حین دستگیری گرفتهاند.
امامی من هم اکنون در منزلم تعداد 50 جلد کتاب کمونیستی و انجیل دارم پس بیایند اینها را بگیرند ما محقّق هستیم، محقّق همه چیز دارد ما باید کارمان را انجام دهیم و از طرفی شب گذشته دکتر تلفن نمود و گفت دکتر سعید1 سرایدار حزب رستاخیز2 شده. طبری پور یعنی رئیس حزب رستاخیز.
امامی رستاخیزی دیگر نیست. طبری پور رستاخیز هم یکی از آن حزبها است امامی بهرحال چون دکتر هستی خواستم به تو تبریک بگویم ضمناً گفتی تیمسار گلایه کرد طبری پور از تو اسمی نبرد ولی من فهمیدم منظورش تو هستی. امامی خداحافظ
نظریهی شنبه: صحت خبر مورد تأئید است.
نظریهی چهارشنبه: دکتر طبری پور از متعصّبین مذهبی و مسئول صندوق قرضالحسنه است که با عدّه ای از متعصّبین مذهبی در ارتباط میباشد. ضمناً شیخ مرتضی امامی ساکن ساری عنصری است بی ثبات و صرفاً در جهت منافع مادی خویش گام برمی دارد که مراقبت از نامبرده نیز ادامه دارد. ب رومی
در کلاسه 70429 بایگانی شود قاسم پی 21 /6 /37
توضیحات سند:
1ـ جواد سعید، فرزند کاظم، در 1302 ﻫ ش در کربلا متولد شد. وى پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه در سارى و تهران وارد دانشگاه تهران شد و دکتراى خود را دریافت نمود. سپس براى ادامهی تحصیل عازم فرانسه شد و دوره تخصصى را در دانشگاه پزشکى پاریس به پایان رسانید پس از بازگشت به تهران در بهدارى راهآهن مشغول به کار شد و تا ریاست بهدارى اداره کل راهآهن در تیر ماه 1341 ترقى نمود. سپس در دورهی بیست و یکم مجلس شوراى ملّى به مجلس راه پیدا کرد و در دورههاى بعد نیز در این مجلس حضور داشت و در حدود ده سال نیابت ریاست این مجلس را به عهده داشت و پس از آن به ریاست مجلس شوراى ملّى رسید. وى که از مؤسسین کانون مترقى و حزب ایران نوین و از اعضاى شوراى سلطنت و دبیر کل چهارم حزب رستاخیز بود؛ پس از پیروزى انقلاب اسلامى به حکم دادگاه انقلاب در 18 /2 /1358 ﻫ.ش اعدام شد. او عضو هیئت امناى مرکز آموزش مدیریت دولتى نیز بود و نشان تاج و همایون دریافت داشته بود. او از سهامداران بزرگ کارخانجات مختلف ایران بود. مفسدین فىالارض، ص 76 ؛ سالنامه کشور ایران، 1346، ص 73
(اسناد ساواک ـ پروندههاى انفرادى)
2ـ حزب رستاخیز: شاه به تشکیل احزاب گوناگون امر کرده بود. مانند «مردم»، «ملّیون»، «ایران نوین». امّا در سال 1353 ﻫ.ش حزب «رستاخیز» را به عنوان تنها حزب قانونى کشور اعلام کرد و عضویت آن را اجبّارى ساخت و دستور داد کسانى که با آن مخالف هستند ایران را ترک کنند! این حزب بر سه اصل استوار بود: وفادارى به قانون اساسى، وفادارى به نظام شاهنشاهى و وفادارى به انقلاب شاه و ملّت. هویدا، نخستوزیر وقت، به دبیرکلى حزب رستاخیز انتخاب شد و «رستاخیز» کانونى گردید براى تجمع کسانى که به دنبال نفوذ و قدرت بودند. امام به محض تأسیس حزب رستاخیز، آن را مخالف شرع شمرده فتوا به حرمت عضویت در آن دادند و اجبار مردم به عضویت در آن را، نقض قانون اساسى دانستند. در اولین سالگرد تشکیل حزب، رژیم، اعلام کرد که بیست و سه ملیون نفر عضو آن هستند! جمعیت ایران در آن زمان 33 میلیون نفر بود شاه هیچگاه اجازه نمىداد در حزب، اعضا پیرامون نفت، بررسى اصلاحى یا انتقادى انقلاب سفید، خرید اسلحه و تجهیزات و سیاست خارجى، جلسات و مذاکراتى داشته باشند. شش ماه پس از تشکیل حزب، مقامات آمریکا در ایران به واشنگتن گزارش کردند که این حزب عملاً نقشى در سیاست ایران ندارد. هنگام انحلال این حزب حتى یک نفر هم مخالفت نشان نداد!
ر. ک: کوثر، ج 1، ص 384، کوثر، ج 2، ص 101.
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ هادی روحانی به روایت اسناد ساواک صفحه 284