تاریخ سند: 10 خرداد 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0730 چهارشنبه 10/3/37 تا ساعت 0730 پنجشنبه 11/3/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0730 چهارشنبه 10 /3 /37 تا ساعت 0730 پنجشنبه 11 /3 /37 0310
سرهنگ اسعد1 با سوژه صحبت کرد. البته بعد از سلام و احوالپرسی.
صدوقی: ما یکی دو سفر رفتیم انارک، دیدم که نمایندگان شما خوب دارند کار میکنند و نجابت دارند.
اسعد: به هر حال اینها وظیفه دینی و ملی و بشری شون هست، ضمن اینکه نظم مردم را رعایت میکنند در ضمن وظایفی هم که عهده دارند انجام میدهند؛ در ضمن من اخباری داشتم از شورک2 خواستم حضرتعالی در این مورد توجهای بفرمایید.
صدوقی: در شورک؟ عجب! خیلی خوب.
اسعد: خیلی ممنون و سپاسگزار هستم، چون میدانم حضرتعالی تمام مسائل را در کمال انجام میدهید.
صدوقی: من اطلاع نداشتم.
اسعد: نخیر، الساعه به من اطلاعاتی رسید و بعد از اینکه مطمئن شدم درست است، مزاحم شما شدم. در ضمن امیدواریم ملاقات امروز هم بسیار بسیار خوب بوده و موجب خوشحالی همه مردم است و همگی مردم خوب...[نقطه چین دراصل] منتظر بودن که ایشان در چهره دیگری آمدن که آمدن به اینجا که به کلی متفاوت است و بسیار مرد محترمی و موجه و درجهت حقیقت و بسیار واقعبین و خداشناس هستن.
صدوقی: امید به خدا و خداوند همه را حفظ کند.
اسعد: خوب حضرتعالی که حالتان خوب است، از تیمسار خبری ندارید؟
صدوقی: چرا، رفته کربلا و برگشتن.
اسعد: خوب، بنده تلفنی به ایشان بکنم و سلامی عرض کنم، حضرت آقا من فقط استدعام از حضورتان این است که که در آن مورد یک پیغامی بدهید که یک وقتی ترتیبی پیش نیاد.
صدوقی: اگر کسی بره آن حدود من پیغام میدم.
اسعد: بفرمایید من بگم انصاری بیاد خدمتتان.
صدوقی: انصاری، خوب ایشان اگر واسطه بشه ... [نقطه چین دراصل]شاید نشه.
اسعد: خیلی ممنون و سپاسگزارم و این محبت شما را فراموش نمیکنم، خداحافظ
*****
جوانی تماس گرفت و گفت: دیشب رضوی که خانهاش در محله قصابها است، در آبشاهی3 منزل حاج فضلالله بالای منبر رفته است و گفته است کسانی که در این کشمکشها کشته میشوند، جزو شهدا نیستن و غیره.
صدوقی: فکر نمیکنم.
جوان: چرا، البته من خودم دیشب حظیره بودم؛ ولی یکی از دوستان که بهش اطمینان دارم برای من گفته است و حتی مردم ناراحت شدن.
صدوقی: خوب شماها باید جوابش را میدادید.
جوان: چطوری؟
صدوقی: خوب میزدید، تهدید میکردید، ببندید هر کاری میخواهید بکنید و بهش بگویید که این غلطها به تو نیامده است و حق این حرفها را ندارد؛ در ضمن این مطالبی نیست که تلفنی میگویید.
*****
جوانی تلفن زد و پرسید: آیا بیمارستان سیدالشهداء جزو جایی شده؟
صدوقی: خیر، میخواستن بکنند؛ نگذاشتیم.
جوان: آخه در دفترچه تلفن جدید...[نقطه چین دراصل]
صدوقی: این یک اشتباهی است از خود تلفنخانه.
جوان: پس از خود تلفنخانه اشتباه شده است؟
صدوقی: بله، مال خودشان را یادشان رفته بنویسند؛ آن وقت نخیر این یک اشتباه است که نوشته مال فلان خیریه فلان شهبانو،4 ماه بانو(با حالت تمسخرآمیز در ضمن جوان هم با گفتن این جملات از طرف صدوقی شروع به خنده نمود) بله، اشتباه شده است. سپس خداحافظی کرد.
توضیحات سند:
ـ
1. سرهنگ اسعد فرمانده هنگ ژاندارمری یزد.
2. در این روز، رکن دوم هنگ ژاندارمری در گزارشی پیرامون فعالیتهای صورت گرفته در شورک، نوشت: « در عزیمت به قریه شورک ملاحظه شده به روی دیوارهای مسیر راه قریه مزبور و حتی به درب منازل و دیوارهای موسسات عام المنفعه با رنگ قرمز وسیله قلم موئی درشت شعارهای(درود بر خمینی، خمینی پیروز است، رستاخیز رسوا شد) و شعارهای مضره دیگر نوشته شده و اهالی قریه شورک به گروههای ده و پانزده نفری تجمع و مشغول گفتگو هستند و در مصاحبهای که به طور غیرمحسوس در محلهای امنی با یکی از محصلین محل مورد نظر شده اظهار داشته در شورک واعظ و طلبه زیاد میباشد و در مدرسه علمیه قم و یزد درس میخوانند و اینها بچهها را تحریک مینمایند تا این شعارها را بنویسند و برای خاندان سلطنتی پهلوی شعر مضره سرودهاند و به محصلین یاد داده و در محل میخوانند و در دبستان شورک که مدیر آن شخصی به نام دهقان میباشد در موقع نیایش صبحگاهی به جای اینکه بگویند زنده باد شاهنشاه آریامهر، دانش آموزان گفتهاند زنده باد خمینی.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 3. سند شماره: 17 /242 /66 /401 - 11 /3 /37
3. نعیم آباد، که نام دیگر آن، آبشاهی است، یکی محلههای قدیمی و پرجمعیت شهر یزد میباشد، که وجه تسمیهی آن، پر نعمت و محصول بودن آن در دورههای تاریخی مختلف، بیان شده است.
4. فرح دیبا(پهلوى)، در مهرماه سال 1317 ﻫ ش از پدری آذربایجانى به نام سهراب و مادری گیلانى به نام فریده قطبى گیلانى، در بخارست پایتخت رومانى به دنیا آمد. پدر فرح، سهراب دیبا افسر ارتش بود که هنگام تولد فرح براى انجام مأموریتى در رومانى، که در آن زمان رژیم سلطنتى داشت، به سر مىبرد. فرح در کودکى پدر را از دست داد و با مادرش راهى تهران شد. در تهران تحت سرپرستى مادر با مراقبت و حمایت داییاش بزرگ شد.
تحصیلات خود را در تهران ابتدا در مدرسهی ایتالیاییها(مدرسهی خواهران کاتولیک) و سپس مدرسهی ژاندارک و دبیرستان رازى به انجام رساند و براى ادامهی تحصیل به فرانسه اعزام و در رشتهی معمارى مشغول تحصیل شد. ضمن تحصیل، با گروههاى دانشجویان ایرانى مقیم فرانسه، که در آن زمان بیشتر گرایشهاى چپى داشتند آشنا شد. پسر دایى او رضا قطبى هم در میان این دانشجویان بود و روابط نزدیک بین آن دو، بالطبع در گرایش و کشش او به سمت این فعالیتها بى تأثیر نبود.
فرح هنگام تحصیل در پاریس، از نظر تأمین هزینهی تحصیل و اقامت خود در پاریس در مضیقه بود و تحت تأثیر شرایط محیط زندگى خود و رواج افکار و عقاید کمونیستى در فرانسهی آن روز گرایشهاى چپى پیدا کرد، به طورى که احسان طبرى ـ از رهبران حزب توده بعدها در کتاب «کژراهه» خود نوشت: « در حوزههاى حزب توده در پاریس نیز حضور مىیافت. دوستان او نیز همه گرایشهاى چپى داشتند و پسردایى فرح، رضا قطبى، که او هم در پاریس تحصیل مىکرد به گروههاى چپ پیوسته بود. فرح اولین ملاقات خود را با شاه در یک مجلس پذیرایى که از طرف سفارت ایران در پاریس ترتیب داده شده بود خوب به خاطر مىآورد. ... دو ماه بعد از این ملاقات، فرح براى گذراندن تعطیلات تابستانى به تهران آمد و عمویش اسفندیار دیبا که در آن موقع در دربار کار مىکرد، او را براى گرفتن یک بورس تحصیلى به اردشیر زاهدى معرفى کرد. اردشیر زاهدى که در آن موقع داماد شاه بود، دفترى در دربار داشت و ضمن سایر کارها به امور دانشجویان ایرانى در خارج هم رسیدگى مىکرد. اردشیر زاهدى از قیافه و هیکل متناسب و طرز صحبت این دختر خیلى خوشش آمد و او را براى همسرى شاه مناسب تشخیص داد. فرداى همان روز شهناز دختر شاه و همسر اردشیر زاهدى هم فرح را دید و پسندید و تمام داستان از همین جا آغاز شد. و طى یک ضیافتى که شهناز و اردشیر زاهدى برپا کردند وسیلهاى به دست آمد تا با هم بیشتر آشنا شوند و با یکدیگر به گفتگو پرداختند ... مراسم ازدواج بعد از ظهر دوشنبه 29 آذرماه 1338 برگزار و در همان شب مجلس شام و ضیافت باشکوهى در کاخ گلستان منعقد گردید. » فرح که از خانوادهای متوسط به دربار راه یافته بود به زراندوزی و اشرافیگری پرداخت. وی که شیفته و مفتون فرهنگ غرب و فاقد هرگونه هویت ملی و دینی بود با ورود به دربار به عقده گشایی پرداخت. خریدهای مجلل او از مغازههای پاریس، برگزاری جشنهای مسرفانه، برپایی جشن تاجگذاری و جشن هنر شیراز نمونهای از تمام واقعیت بود. عمده کارهای او مدرن گرایی از نوع مبتذل و تقلید از نمادهای غربی و تبلیغ و اشاعه بیبند و باری بود که جامعه را به سوی انحطاط میبرد.
فرح بعد از مرگ شاه هرگز دربارهی میزان ثروت و ارثیهاى که به او رسید سخنى بر زبان نیاورد، ولى با کمترین تخمین، دارایى او به دهها میلیون دلار بالغ مىشود. وى در یک خانهی مجلل در شرق آمریکا زندگى مىکند و ویلایى نیز در جنوب فرانسه دارد، ولى غالبا در آمریکا به سر میبرد و سالى یکى دوبار هم براى گردش و تفریح و خرید به فرانسه مىآید. پسر کوچک فرح علیرضا و دخترش لیلا خودکشی کردهاند و فرحناز با وی زندگی میکند.او با پسر بزرگش رضا پهلوى رفت و آمد زیادى ندارد.
رک: زنان دربار به روایت اسناد، فرح پهلوی ،3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 51