تولد
آیتالله حاج شیخ شهاب اشراقی، معروف به «شهاب الدین»، در شامگاه سیزدهم رجب سال 1344 ق (1304ش)[1] در محله «سیّدان» شهر کریمهی اهل بیت، قم، در خانوادهای که نسل در نسل از دودمان علم و فقاهت بودند، دیده به جهان گشود.
خانواده
جدّ پدری ایشان، آیتالله حاج میرزا محمد ارباب است که تمام اوقات خویش را در راه خدمت به دین مبین اسلام مصروف داشت. ایشان از اجلّه علماء و محدثان و حکما و متکلمان بود. در آغاز جوانی به طهران آمد و پس از بهرهگیری از اساتید آن دیار، به عتبات عالیات هجرت نمود و از محضر درس آیات عظام: میرزامحمدحسن شیرازی و میرزا حبیب الله رشتی و ملا محمد کاظم خراسانی و حاج میرزاحسین نوری بهره برد و سپس به قم مراجعت و به تدریس و تحقیق و تألیف و انجام امور شرعی مشغول شد.
برخی از شاگردان ایشان را به شرح زیر معرفی نمودهاند:
1 . آیتالله حاج میرزامحمد فیض قمی 2 . آیتالله حاج میرزامحمد کبیر قمی 3 . آیتالله حاج شیخ حسن نویسی 4 . آیتالله حاج شیخ ابوالحسن فقیهی 5 . آیتالله حاج شیخ احمد فقیهی 6 . آیتالله حاج شیخ محمدصادق فقیهی 7 . آیتالله حاج میرزاعلی محمد باغ پنبهای 8 . آیتالله حاج سیدمحمدصادق طاهری 9 . آیتالله حاج میرزامحمدتقی اشراقی(فرزند ایشان) 10 . آیتالله حاج میرزامحمدباقر معروف به ربّانی (فرزند دیگر ایشان) 11 . خاتم المحدثین حاج شیخ عباس قمی .
ایشان به غیر از تدریس، منبر و اقامه جماعت، کتابهای بسیاری نیز در فقه، حدیث، شعر، تاریخ و کلام به رشتهی تحریر درآورد که به شرح زیر معرفی شده است:
1 . الاربعین الحسینیه 2 . شرح کتاب بیان شهید اول 3 . شرح قصیده عینیه سیداسماعیل حمیری 4 . حواشی بر جواهرالکلام 5 . رساله در رد فرقه ضالّه بابیه 6 . تصحیح بحارالانوار، چاپ کمپانی، با همکاری چند نفر از علمای بزرگ 7 . تصحیح غیبت نعمانی، چاپ سنگی 8 . تصحیح اثبات الوصیه، چاپ سنگی 9 . حواشی بر بسیاری از کتاب های علمی حوزوی 10 . دیوان اشعار.[2]
آیتالله ارباب که همواره در دفاع از حقوق مردم پیشقدم بود، در گرماگرم جریان مشروطیت و رویارویی مشروطه و مشروعه، همگام با دیگر علمای قم، جانب مشروعه را گرفت و به یاری شیخ فضلالله نوری برخاست و اعلامیههای متعددی صادر نمود. ایشان در سال 1341 ق (1302 ش) در سن 68 سالگی از دنیا رفت و در قبرستان شیخان قم، در جوار مرقد میرزای قمی به خاک سپرده شد. جایگاه ایشان در حوزهی علمیهی تازه تأسیس قم به میزانی بود که آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) در تسلیت به آیتالله میرزا محمدتقی اشراقی و برادران او فرمودند:
« نه تنها شما یتیم شدید، بلکه برادری هم از دست من رفت.»
ایشان از دو ازدواج خود، صاحب 11 فرزند شد که6 تن از آنان پسر و 5 تن دختر بودند؛ که برخی از اولاد ذکور ایشان، نام خانوادگی اشراقی و یکی از آنان، نام خانوادگی ربّانی را برای خود انتخاب نمودند.
آیتالله حاج میرزا محمدتقی بیک ارباب، معروف به ارباب جانبابا، پدر آیت الله شهابالدین اشراقی، که از فضلا و ادیبان و شاعران قم به شمار می رفت، از جمله اشراقی ها بود.
ایشان، علوم دینی و سطوح متوسطه و عالی حوزه را از محضر پدر بزرگوارش و سایر فرزانگان نامدار علمی همانند آیات بزرگوار: میرزا ابوالقاسم کبیر قمی و سیدمیرزاآقا ترابی دامغانی فراگرفت تا اینکه در سلک شاگردان مبرّز و برجسته آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره)، درآمد و عمده تحصیلات فقه و اصول خود را از محضر نورانی آن عالم فرزانه آموخت.
حاج میرزامحمدتقی اشراقی، در طول حیات با برکت خود، از زمان مرحوم آیتالله حائری یزدی، فقه، اصول، حکمت و فلسفه، تفسیر و فن مجادله و خطابه را به گروهی از طلّاب و فضلا تدریس می نمود. محل تدریس آن بزرگوار در این ایام، حجره کنار مقبره شیخ فضل الله نوری واقع در صحن بزرگ حرم حضرت معصومه علیهاالسلام بود.
تعدادی از افرادی که از محضر درس و بحث ایشان بهره بردهاند، عبارتند ازآیات و حجج اسلام:
حاج شیخ شهاب الدین اشراقی . حاج شیخ سعید اشراقی . حاج شیخ صادق احسان بخش . حاج سیدمحمدعلی صدرایی اشکوری . حاج شیخ زینالعابدین قربانی . حاج سیدمصطفی برقعی قمی . حاج سیدهادی خسروشاهی . حاج سیدمجتبی رودباری . حاج شیخ حسن حجتی واعظ گیلانی . حاج شیخ میرزامحمدباقر همدانی . حاج شیخ فضل اللّه سعادت رشتی . حاج شیخ جعفر شجونی واعظ . حاج سیدمحمد آل طه واعظ قم . حاج شیخ محمدمهدی تاج لنگرودی واعظ.
هر چند آیتالله محمدتقی اشراقی نتوانست به مرتبه علمی پدر دست پیدا کند، ولی در سخنوری، جایگاهی بس رفیعتر از پدر یافت؛ تا جائی که از او به عنوان « خدای سخن » تعبیر کردهاند. این شهرت به میزانی بود که این وجه از شخصیت وی، به گونهای بر توانایی علمی او سایه افکند که امروزه ایشان را بیشتر با جادوی کلام میشناسند تا تألیفات و کتابهایش، که آنها نیز بیانگر مرتبه شایسته علمی او می باشند. تفسیر سوره یوسف، تفسیر سوره اعلی و تفسیر سوره قلم از آثار منتشر شده او هستند. وی علاوه بر طبع روان در شعر، تقریرات درس فقه آیتالله حایری و تعلیقاتی هم بر کتابهای فقهی، اصولی و فلسفی نگاشته است. آیتالله میرزا محمدتقی اشراقی در سال 1329 ش، در سن 58 سالگی، براثر ایست قلبی درگذشت.
آیتالله شهاب الدین اشراقی در توصیف پدر، می نویسد:
« علامه اشراقی، پدر بزرگوارم، با آن حنجره دلنشین و با آن لطافت طبع، قریحه سرشار و افکار تازه، حقیقتاً نمونه بود، که وجودش فریاد: « لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» میزد. و در نمک زار قم و محیط ساکت و آرام، مردی چنین شجاع و عالمی این گونه رشید و ناطقی اینسان دلسوز و فداکار، اگر پرورش یافت، جز این که اذعان کنیم عنایت الهی و اشراقات خاصه او، اشراقی را تربیت کرده، راه دیگری نداریم.»
در احوالات میرزامحمدتقی اشراقی که تبحّری مثال زدنی در امور کشاورزی و زراعت داشت، می نویسند:
« او هنگام تدریس و منبر، لباس مقدس روحانی بر تن داشت و در هنگام کار زراعت یا کار ساختمانی و غیره لباسش، رعیتی بود و کفشش، گیوه»
جدّ مادری آیتالله شهابالدین اشراقی نیز آیتالله حاج آقا احمد طباطبایی قمی، برادر بزرگ آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی و دومین پسر حاج سیدمحمد قمی بود.
دوران تحصیل
کودکی و نوجوانی آیتالله شهابالدین اشراقی در محله «سیّدان» قم گذشت. تحصیلات سیکل اول را در مدرسه اوحدی سپری کرد و بعد از آن به دبیرستان حکیم نظامی[3] رفت و در همانجا دیپلم گرفت. در همین دوران بود که به یادگیری زبان فرانسه علاقه نشان داد و شروع بر آموزش آن کرد و بعد از مدتی به آن مسلط شد.
پایان دوران تحصیلات دبیرستانی ایشان، همزمان با سقوط رضاخان، اشغال ایران و آزادیهای مختلف ناشی از آن بود. در این شرایط، بر رونق حوزههای علمیه، که در زیر چکمههای استبداد رضاخانی مورد شدیدترین هجمهها قرار گرفته بودند، افزوده شد و مردم متدین ایران نیز با برپائی مراسم آشکار مذهبی و تعظیم شعائر اسلامی که سال ها ممنوع بود، بر پررونقتر شدن آن کمک شایان نمودند.
آیتالله شهابالدین اشراقی، بلافاصله بعد از اتمام دوره دبیرستان، وارد حوزه علمیه قم شد. ادبیات، منطق و فن تفسیر را در محضر پدر بزرگوارش، فلسفه را از علامه طباطبایی(ره)، شرح لمعه را از حاج شیخ جعفر صبوری قمی و بخشی از سطوح را نیز از آیتالله حاج سید محمد باقر سلطانی طباطبایی فراگرفت و پس از آن، خارج فقه و اصول را در محضر آیات عظام: حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حاج سیدمحمدحسین طباطبایی بروجردی، حاج سیدمحمد محقق داماد، شریعتمداری و امام خمینی(ره) آموخت.
شرکت در درسهای خصوصی امام خمینی(ره) و شاگردی ایشان به مدت دوازده سال، باعث شد تا وی به درجه اجتهاد نائل آید و شاگردانی همچون آیتالله محمد محمدی گیلانی را در محضر خود بپروراند.
وصلت با خانواده امام خمینی(ره)
در سال 1329 ش آیتالله محمدتقی اشراقی از دنیا رفت و ادارهی املاک زراعی پدری به عهدهی آیتالله شهابالدین اشراقی قرار گرفت[4]. مسئولیت و مشغلهی بسیاری که از این رهگذر بر دوش او نهاده شد، به میزانی بود که فرصت شرکت در مباحث حوزوی را از ایشان سلب کرد. در همین ایام بود که پاسخ مثبت حضرت امام(ره) در دیماه 1329 به خواستگاری ایشان از سرکار علّیّه خانم صدیقه مصطفوی، که دختر ارشد امام بود، به کمک آیتالله اشراقی آمد و ایشان را به حوزه بازگرداند. در بهمن همان سال، جشن عقد برگزار گردید و چهارده ماه بعد، یعنی بعد از عید نوروز سال 1331ش، زندگی مشترک آن دو رسماً آغاز شد.
ثمرهی این ازدواج که اولینِ آنها پس از حدود یک دهه انتظار به دنیا آمد، هفت فرزند میباشد که به ترتیب سن عبارتند از: نفیسه . زهرا . نعیمه . علی . عاطفه . محمدتقی . مرتضی
آغاز نهضت امام خمینی(ره)
نهضت حضرت امام خمینی(ره) در آغازین سالِ دههی چهل شمسی شروع شد. در این ایام، که با رحلت آیتالله العظمی حاج آقاحسین بروجردی(ره) همراه بود، تشکیلات بهائیت که از دیرباز در دیوانسالاری رژیم پهلوی جای گرفته و به عنوان بازوی صهیونیست و بیگانگان فعالیت میکرد، اولین حرکت سازمان یافتهی خود را در قالب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و به وسیلهی دولت اسدالله علم، مطرح کرد. یکی از مهمترین اجزای این لایحه، دادن حقّ انتخاب کردن و انتخاب شدنِ نمایشی به زنان و حذف قید «اسلام» از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و همچنین قسم به «کتاب آسمانی» به جای قسم به «قرآن مجید» بود.
در این موقع، که حوزهی علمیهی قم تحت تأثیر رحلت زعیم عالم شیعه، حضرت آیتالله بروجردی قرار داشت و رژیم شاهنشاهی با ارسال تسلیت برای حوزهی علمیه نجف اشرف سعی در سوءاستفاده از این موقعیت داشت تا حوزهی قم را تهی جلوه دهد، حضرت امام خمینی(ره) پای به میدان مبارزه گذاشت و طی تلگرافی در 28 مهرماه 1341 خطاب به نخست وزیر وقت – اسدالله علم – نوشت:
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم
تهران- جناب آقاى اسد اللَّه عَلم، نخست وزیر ایران
در تعطیل طولانى مجلسین دیده مىشود که دولت اقداماتى را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس و مباین صریح قانون اساسى است. مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسى و قوانین موضوعه مجلس شورا، براى شخص جنابعالى و دولت، ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد. ورود زنها به مجلسین و انجمن هاى ایالتى و ولایتى و شهردارى مخالف [است با] قوانین محکم اسلام که تشخیص آن، به نص قانون اساسى، محوّل به علماى اعلام و مراجع فتواست و براى دیگران حق دخالت نیست. و فقهاى اسلام و مراجع مسلمین، به حرمت آن فتوا داده و مىدهند. در این صورت، حق رأى دادن به زنها و انتخاب آنها در همه مراحل، مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسى است. و نیز، قانون مجلس شورا، مصوّب و موشّح ربیع الثانى 1325 قمرى، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را در انجمن هاى ایالتى و ولایتى و شهردارى از زنها سلب کرده است. مراجعه کنید به مواد هفت و نُه قانون انجمنهاى ایالتى و ولایتى، و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه (شهردارى). در این صورت، چنین حقّى به آنها دادن، تخلف از قانون است. و نیز الغاى شرط «اسلام» در انتخابکننده و انتخاب شونده، که در قانون مذکور قید کرده، و تبدیل قسم به قرآن مجید را به «کتاب آسمانى»، تخلف از قانون مذکور است؛ و خطرهاى بزرگى براى اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خداى نخواسته عمداً اقدام به این امر شده است. اکنون که اعلیحضرت درخواست علماى اعلام را به دولت ارجاع فرمودهاند و مسئولیت به دولت شما متوجه است، انتظار مىرود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتى، اصلاح این امر را به اسرع وقت نمایید، و مراقبت کنید که نظایر آن تکرار نشود. و اگر ابهامى در نظر جنابعالى است، مشرّف به آستانه قم شوید تا هر گونه ابهامى حضوراً رفع شود، و مطالبى که به صلاح مملکت است و نوشتنى نیست، تذکر داده شود. در خاتمه یادآور مىشود که علماى اعلام ایران و اعتاب مقدّسه و سایر مسلمین، در امور مخالفه با شرعِ مطاع، ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالى امور مخالفه با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد.»[5]
در این شرایط، هرچند طبع آرام آیتالله اشراقی شرایط سیاسی دیگری را طلب مینمود، اما شرکت و تلاش در تثبیت مرجعیت و پس از آن اعلمیت امام(ره)، مأموریتی بود که بر دوش او و دیگر شاگردان امام(ره) قرار داشت، که میبایست به نحو احسن صورت پذیرد.
حضور آیتالله اشراقی در صحنهی فعالیتهای سیاسی از همین موقع آغاز شد. در این زمان، مجتهدان بزرگی چون آیات عظام: حکیم، خویی، شیرازی، شاهرودی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و میلانی، در قامت مرجعیت شیعه قرار داشتند و حضرت امام(ره) نیز که به صورتی مستوفی شایستگی جانشینی آیتالله العظمی بروجردی را دارا بود، با مطرح نمودن خود، به هر شکل و شیوه مخالفت داشت؛ ولی طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، و پس از آن، مواد ششگانهی موسوم به انقلاب سفید شاه و ملت و در نهایت تصویب قانون مصونیت سیاسی «کاپیتولاسیون» نظامیان آمریکایی، شرایطی را فراهم کرد تا در کنار صلاحیت علمی، آزمونی نیز برای ابراز صلاحیت سیاسی و شجاعت علماء برگزار شود. صلاحیتی که حضرت امام خمینی(ره) در جریان مبارزات خود، به شایستگی آن را اثبات نمود.
محمدرضا پهلوی در نوزدهم دی ماه 1341، به طور رسمی، شش اصل انقلاب سفید خود، از جمله الغای رژیم ارباب رعیتی از طریق اصلاحات ارضی را اعلام کرد و این بار با وجود مخالفت علماء، در ششم بهمن همان سال، براساس انتخاباتی فرمایشی اعلام کرد که انقلاب سفید با بیش از 99درصد رأی مثبت به تأیید ملت رسیده است.
امام خمینی(ره) که در این زمان در صف اول مبارزه با این مسئله قرار داشت، در اواخر دی ماه همان سال، در جمع آیات عظام و علمای قم، فرمود:
« آقایان توجه داشته باشند که با وضعى که پیش آمده، آینده تاریک، و مسئولیت ما سنگین و دشوار مىباشد. حوادثى که اکنون در جریان است، اساس اسلام را به خطر نابودى تهدید مىکند. توطئه حساب شدهاى علیه اسلام و ملت اسلام و استقلال ایران تنظیم شده است. باید توجه داشت که این حادثه را نمىتوان با غائله تصویبنامه[انجمن های ایالتی و ولایتی] مقایسه کرد و به همان ملاک، نسبت به این ماجرا برخورد نمود.
آن غائله، به حسب ظاهر، به دولت مربوط مىشد، طرف حساب ما دولت بود؛ شکست نیز به پاى دولت محسوب گردید و شکست یک دولت، حتى سقوط دولتى در یک حکومت، چندان اهمیت ندارد، اساس رژیم را بر باد نمىدهد و حتى گاهى براى تحکیم رژیم و حفظ آن از خطر، به سقوط دولت مبادرت مىشود؛ لکن در اینجا، آن که روبروى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مىباشد، شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگى قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته، عقبنشینى او در این مورد، به قیمت سقوط و نابودى او تمام خواهد شد. بنابراین، او مأمور است که این برنامه را به هر قیمتى است، به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقبنشینى نمىکند و دست از کار نمىکشد، بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگى، با هر گونه مخالفتى مقابله خواهد کرد. بنابراین نباید مثل غائله گذشته، عقبنشینى دستگاه را انتظار داشت؛ و در عین حال، مخالفت و مبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریه ما مىباشد، زیرا خطرى که اکنون عموم مردم را تهدید مىکند، بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بىتفاوت ماند. دستگاه حاکمه، براى اغوا و اغفال ملت، دام وسیعى گسترده و به یک سلسله اعمال ظاهر فریب و گمراهکننده دست زده است. و ما اگر در مقابل، به بیدار کردن و متوجه ساختن توده مردم اقدام نکنیم و از افتادن آنها، به دام استعمارى که براى آنان گستردهاند، جلوگیرى ننمایم، ملت اسلام در معرض فنا و نیستى قرار خواهد گرفت؛ فریب خواهد خورد و منحرف خواهد شد؛ و در آن صورت علماى اسلام و جامعه روحانیت علاوه بر آنکه خواه ناخواه خود نیز راه نیستى و انحراف را خواهد پیمود و خداى نخواسته از میان خواهد رفت، پیش خداوند تبارک و تعالى نیز مسئول و مؤاخذ خواهد بود، که چاه را دیده و نابینایان را از افتادن در آن، برحذر نداشته است. ما اگر بتوانیم در مقابل این دسیسه و توطئههاى شاه، فقط مردم را بیدار و آگاه سازیم و نگذاریم که گول بخورند و تحت تأثیر برنامه فریبنده او قرار بگیرند، حتماً او را با شکست مواجه خواهیم ساخت و درمانده خواهیم کرد. ما که نمىخواهیم به جنگ توپ و تانک برویم! که مىگویید از ما ساخته نیست، چه کار مىتوانیم بکنیم و مشت با درفش مناسبت ندارد؛ بزرگترین کارى که از ما ساخته است، بیدار کردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهید دید که داراى چه نیروى عظیمى خواهیم بود که زوال ناپذیر است و توپ و تانک هم حریف آن نمىشود. در عین حال، چنانکه گفتم راه دشوار و خطرناکى در پیش داریم و آنها که وظیفه خود را مقابله مىدانند، باید جوانب امور را بسنجند؛ عواقب امور را ملاحظه کنند و ببینند که در برابر شدائد و مصایبى که ممکن است در این راه به آنان وارد آید، تا چه درجه تاب مقاومت و استقامت دارند.»[6]
اعلام عزای عمومی نوروز 1342ش که منجر به حادثه فاجعه آمیز دوم فروردین و حمله به مدرسه فیضیه قم و ضرب و جرح و کشتار طلاب علوم دینی و مردم شد؛ سخنرانی شدیداللحن امام خمینی(ره) در عصر عاشورای محرم 1383ق (13 خرداد 1342ش) را به دنبال داشت. این سخنرانی منجر به دستگیری امام(ره)، در شب دوازدهم محرم الحرام (15 خرداد) گردید و همین امر، به قیام خونین 15 خرداد در شهرهای تهران، ورامین، کاشان، مشهد، اصفهان، شیراز، خمین و قم انجامید. مهاجرت علماء به تهران و تلاش یاران و هواداران امام خمینی(ره)، از جمله آیتالله شهابالدین اشراقی به آزادی امام خمینی(ره) از حصر و بازگشت ایشان به قم در روز شانزدهم فروردین سال 1343 منجر شد.
اولین سند موجود در سوابق آیتالله اشراقی که در بایگانی ساواک جمع آوری و نگهداری شده، مربوط به همین دوران است. دورانی که ایشان، به عنوان یار و یاوری امین، در تمامی لحظهها در کنار امام(ره) قرار داشت.[7] و به یکی از محورهای اصلی جریان انقلاب اسلامی مبدّل شد که همواره از سوی مأمورین ساواک مورد کنترل و آزار و اذیت بود .
پس از آن که با فشار علماء و مردم، زندانِ امام خمینی(ره) به حصرِ خانگی تبدیل شد، یکی از افرادی که به عنوان مشیر و مشار امام(ره)، همراه ایشان، حصر خانگی را تجربه کرد، آیتالله اشراقی بود که با برخورد مدبّرانهی خود، مشکلات ناشی از شرایط موجود را از سرِ راه برمیداشت.[8]
با پایان یافتن دوران حصر خانگی، حضرت امام خمینی(ره) در نیمه شب شانزدهم فروردین سال 1343ش به قم بازگردانده شد. این بازگشت پیروزمندانه، موج شادی مردم قم و سایر شهرهای کشور را به دنبال داشت، به گونهای که ضمن آذین بندی شهر قم، مردم سایر شهرها برای دیدار با امام(ره)، راهی شهر قم شدند.[9] برگزاری جشن های متعدد در شهر قم، موجب شد تا حضرت امام(ره)، برای قدردانی از مردم، نمایندگانی را به محل برگزاری جشن ها اعزام نمایند که یکی از آنان آیتالله اشراقی بود.
حجتالاسلام والمسلمین سید محمود دعایی در اینباره گفته است:
« در جشن ما در مدرسه خان (بروجردی)، از سوی بیت امام خمینی، آقای اشراقی و حاج احمدآقا که هنوز دوران دانشآموزی را میگذراند، به عنوان نمایندگان امام شرکت کردند. حضور آیتالله شهابالدین اشراقی در این جشن به عنوان نماینده مرجع بازگشته از زندان و حصر، نشانهای بود از همراهی پایاپای آیت الله اشراقی با نهضت اسلامی.»
در این موقع، آیتالله اشراقی در نقشِ تنظیم کننده ارتباطات امام خمینی(ره) با عوامل رژیم شاهنشاهی ظاهر شد تا هم از فتنه انگیزی هایی که ممکن بود به نام امام(ره) و توسط دشمنان طراحی شود، جلوگیری نماید و هم نسبت به ادارهی امور بیت امام(ره)، نظارت مستقیم و بدون واسطه داشته باشد. نمونهای از این شیوهی برخورد در گزارش زیر آمده است:
« آقای شهاب اشراقی از طرف آقای خمینی تلفنی با اینجانب صحبت کرد و گفت: آقای خمینی گفتند به قرار اطلاع شیخ عباس طبسی را دستگیر کردند؛ ایشان در منزل من صحبت بر خلافی نکرده، شاید گزارش بر خلافی راجع به ایشان دادهاند. اینجانب جواب دادم: به آقا بگویید دستگیری ایشان مربوط به صحبت در منزل آقا نبوده، از مشهد مأمورین در تعقیب او بوده و در این جا اورا دستگیر کردند و هیچ ارتباطی با آقای خمینی ندارد. آقای اشراقی مجدداً به[با] آقای خمینی مذاکره نمودند و ایشان پیغام کردند: به هر حال چون طبسی به دیدن من آمده، دستگیری او به حساب من گذاشته شده، از تیمسار پاکروان استدعا کنید به مصلحت است که ایشان را آزاد کنند.»[10]
نماینده تام الاختیار امام خمینی(ره)
هنوز مدت زمان کوتاهی از آزادی امام خمینی(ره) سپری نشده بود که دولت حسنعلی منصور – که به جای اسدالله علم روی کار آمده بود – با تصویب قانون مصونیت مستشاران آمریکائی، موسوم به کاپیتولاسیون، ایران را به صورت یکپارچه به امریکا واگذار کرد. حضرت امام خمینی(ره) که از طریق برخی از نمایندگان مجلس شورای ملّی از این مسئله آگاهی یافته بود، در چهارم آبان ماه 1343 در پیامی شورانگیز به روحانیون و مردم ایران، مخالفت خود را با آن اعلام کرد:
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم
لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلکافِرینَ عَلى المُؤمِنینَ سَبیلا
آیا ملت ایران مىداند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ مىداند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق، چه جنایتى واقع شد؟ مىداند مجلس، به پیشنهاد دولت، سند بردگى ملت ایران را امضا کرد، اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان را به امریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامى و ملى ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزاف هاى چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقب افتاده ترین ممالک دنیا پست تر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحب منصبان و درجه داران نمود؟ حیثیت دادگاه هاى ایران را پایمال کرد؟ به ننگینترین تصویبنامه دولت سابق، با پیشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت، با چند ساعت صحبت هاى سرّى، رأى مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت امریکایىها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامى و غیر نظامى امریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها، آزادند هر جنایتى بکنند، هر خیانتى بکنند؛ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاه هاى ایران حق رسیدگى ندارند. چرا؟ براى آنکه امریکا مملکت دلار است، و دولت ایران محتاج به دلار! به حسب این رأى ننگین، اگر یک مستشار امریکایى، یا یک خادم مستشار امریکایى، به یکى از مراجع تقلید ایران، به یکى از افراد محترم ملت، به یکى از صاحب منصبان عالى رتبه ایران، هر جسارتى بکند، هر خیانتى بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگى ندارد. ولى اگر به یک سگ آنها تعرضى بشود، پلیس باید دخالت کند؛ دادگاه باید رسیدگى نماید! امروز که دولتهاى مستعمره، یکى پس از دیگرى، با شهامت و شجاعت، خود را از تحت فشار استعمار خارج مىکنند و زنجیرهاى اسارت را پاره مىکنند، مجلس مترقى ایران! با ادعاى سابقه تمدن 2500 ساله، با لاف همردیف بودن با ممالک مترقیه، به ننگینترین و موهنترین تصویبنامه غلط دولتهاى بىحیثیت رأى مىدهد، و ملت شریف ایران را پست ترین و عقب افتادهترین ملل به عالَم معرفى مىکند؛ و با سرافرازى هر چه تمام تر، دولت از تصویبنامه غلط دفاع مىکند و مجلس رأى مىدهد. از بعض منابع مطلع به من اطلاع دادند که این طرح مفتضح را به دولت پاکستان، اندونزى، ترکیه، آلمان غربى، پیشنهاد کردهاند، و هیچ کدام زیر بار این اسارت نرفتهاند. تنها دولت ایران است که این قدر با حیثیت ملت و اسلامیت ما بازى مىکند و آن را به باد فنا مىدهد...»[11]
در این نوبت، نیروهای امنیتی رژیم به صورت شبانه به بیت امام(ره) در قم یورش بردند و پس از دستگیری، ایشان را به ترکیه تبعید نمودند. پس از این تبعید، امام خمینی(ره)، آیتالله شهید حاج آقامصطفی خمینی را به عنوان وکیل خود در کلیه امور تعیین نمود، ولی رژیم پهلوی که قصد خاموش کردن کاملِ شعلههای تازه برافروخته شدهی انقلاب اسلامی را داشت، حاج آقامصطفی را نیز دستگیر و روانهی ترکیه کرد. از این رو بود که ایشان طی نامهای، این نمایندگی را، به آیتالله اشراقی محول نمود:
بسم الله الرحمن الرحیم
بعدالحمد و الثناء و الصلوة، فَاِنَّ جناب العلامه الفاضل حجت الاسلام آقای شیخ شهاب الدین اشراقی دامت برکانه از قِبَل حقیر وکیل هستند در اخذ وجوه شرعیه ای که بنا است به دست من برسد که از قِبَل آقای والد مدّظلّه وکیل هستم و وکیل در توکیل میباشم و آن را به مصارف شرعیه ومحالِّ مقرره برسانند و یا آن که حفظ کنند تا تکلیف برای بعد از آن مقرر شود و نیز میتوانند که رسید داده و امضا فرمایند.
در تاریخ 25 شهر رجب المرجب 84 [9 / 9 / 1343]
سید مصطفی خمینی»[12]
این انتخاب در شرایطی صورت گرفت که جریان انقلاب اسلامی در موقعیت حساسی قرار داشت و میبایست شبکهی یاران امام(ره)، که برخی از آنان در حوزههای علمیه و برخی نیز در زندانهای رژیم شاهنشاهی گرفتار بودند، در دورانی که رهبر انقلاب در تبعید بود، با تلاش و کوششِ شبانه روزی مدیریت شود.
مراقبت، کنترل و فشار دائمی
فعالیت، نظارت و دقتنظرِ آیتالله اشراقی، به همراه دیگر یاران امام خمینی(ره)، موجب شد تا ادارهی دفتر امام(ره) و پرداخت شهریه طلّاب، به طور منظّم صورت پذیرد؛ و این مسئلهای بود که از دیدِ عوامل امنیتی رژیم پنهان نمیماند:
« وجوه شرعیهای که در غیاب خمینی به نام [ایشان] وارد می شود، آقای شهاب اشراقی بر حسب وکالت از طرف خمینی، دریافت و شهریه طلّاب حوزه علمیه قم با مراقبت آقای شهاب اشراقی و تصّدی آقایان سیدمحمد جعفری ورامینی و شیخ غلامعلی اصفهانی و[شیخحسن] صانعی بین طلاب تقسیم و پرداخت می گردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم ح- بدیعی»[13]
سازماندهی طلبههای جوانی که در جریان نهضت امام خمینی(ره) به طرفداران و یاران پروپا قرص امام(ره) تبدیل شده بودند، موجب شد تا اولین اقدام ساواک، که حکایت از ممنوعالمنبر شدن ایشان در دی ماه 1344 داشت، صورت پذیرد. در همین ایام بود که آیتالله اشراقی به عنوان عاملِ اصلی کمک به خانواده آیتالله محی الدین انواری که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور در زندان به سر میبرد، معرفی[14] و اعزام طلبههای جوان به نجف اشرف، از طریق آیتالله حاج شیخ عبدالرسول قائمی در آبادان، به ایشان نسبت داده شد.[15]
دوران تبعید
در بهمن ماه سال 1344ش، همزمان با ایام شهادت امام جعفرصادق(ع)، که سالگرد قمری فاجعهی حمله به مدرسهی فیضیه بود، در منزل مراجع تقلید و مساجد مختلف و همچنین مدرسه فیضیه مراسمی برگزار شد که سخنران مجلس فیضیه، طلبه جوانی به نام حسن شریفی بود که پیرامون وقایع اتفاقیه مدرسه فیضیه، مطالبی بیان کرد و در این جریان، اعلامیههایی نیز پخش شد. ساواک که با دقت برگزاری این مراسم را تحت نظر داشت، آیتالله اشراقی را به عنوان یکی از عوامل اصلی این جریان معرفی کرد.[16]
هماهنگی کامل آیتالله اشراقی با آیتالله سیدمحمدصادق لواسانی و دیگر افرادی که در شبکهی دریافت سهم امام، از طرف امام خمینی(ره) نمایندگی داشتند، از یک سو و اطلاع رسانی کامل[17] از اوضاع و احوال نجف اشرف و وضعیت امام(ره) و برگزاری مراسم در بیت امام(ره)[18] از دیگرسو، موجب شد تا اداره کل سوم ساواک بنویسد:
« نامبرده بالا یکی از عاملین اصلی اجرای منویات خمینی در قم بوده و در این راه نهایت فعالیت و کوشش را به منظور رسانیدن پول به طلاب طرفدار خمینی حوزه علمیه قم مینماید.[19] و به منظور گسترش فعالیت های خود، به وسیله مکاتبه، با اکثر طرفداران خمینی در تماس بوده و در راه جمع آوری پول جهت ارسال به عراق و پرداخت به عوامل طرفدار خمینی در قم، از هیچ گونه فعالیتی دریغ نمینماید. بفرموده، بایستی این شخص به عناوین و انحاء مختلف من غیرمستقیم، از نظر مادی و معنوی تحت فشار قرار گرفته و تضعیف وحتی از قم طرد شود.[20]
در راستای همین حرکت بود که در ابتدا تحت فشار گذاشتن و تهیهی طرح لازم برای تبعید ایشان، در دستور کار قرار گرفت و به ساواک قم دستور داده شد:
« من غیرمستقیم از طریق دارائی محل، شهرداری، با اخذ مالیات های سنگین و سایر اداراتی که با این قبیل افراد سر وکار دارند، مثل شهربانی، شرکت تلفن، اداره برق، وزارت دادگستری و غیره، تحت فشار قرار گیرند. بررسی شود با طرح لازم شهاب اشراقی را از قم بیرون بکنید...»[21]
هنوز چند روزی از این مکاتبات سپری نشده بود که به صورت شتابزده، به ساواک قم دستور داده شد:
« به شهاب الدین اشراقی ابلاغ که ظرف 15 روز باید قم را ترک و به یکی از دهات خمین عزیمت نماید؛ در صورتی که مشار الیه امتناع نمود، به خاش تبعید خواهد شد.»[22]
این مسئله موجب شد تا آیتالله اشراقی تقاضای زیر را مطرح نماید:
« شهاب الدین اشراقی تقاضا دارد در صورت موافقت تیمسار ریاست ساواک، به یکی از شهرستانهای همدان . کاشان . بروجرد . شمیران و یا تهران برود؛ مقرر فرمایید اوامر مقتضی ابلاغ فرمایند.»[23]
در هنگام تحویل سال 1345ش اعلامیه ای تحت عنوان « اعلام خطر » توسط یاران امام(ره) تهیه و در صحن حضرت معصومه(س) پخش شد که در آن، نسبت به تبعید امام(ره)، زندانی شدنِ روحانیون، جمع آوری رساله امام(ره) و طرح امتحان از طلاب اعتراض شده بود. پس از دستگیری عوامل تهیه و توزیع این اعلامیه،[24] آیتالله اشراقی یکی از عوامل آن تشخیص داده شد:
« برابر اطلاع، ماشین پلی کپی، به وسیله شهاب الدین اشراقی، داماد آیتاله خمینی، تهیه شده و توسط شیخ حسینعلی منتظری جهت چاپ اعلامیه ها در اختیار شیخ اسداله روحاللهی گذارده شده است.»[25]
علیرغم این مسئله، نعمت الله نصیری – رئیس وقت ساواک – که به صورت ویژه پروندهی آیتالله اشراقی را پیگیری میکرد و گویا از نقش ایشان در جریان تهیهی اعلامیه در قم اطلاع نداشت، با درخواست وی مبنی بر اقامت در بروجرد موافقت نمود.[26] ولی هنوز چند روزی از این تصمیم سپری نشده بود که به ساواک لرستان نوشته شد:
«از اعزام نامبرده به بروجرد انصراف حاصل شده است.»[27]
آگاهی نعمت الله نصیری از ماجرای پخش اعلامیه در قم، موجب شد تا تبعید آیتالله اشراقی از کشور در دستور کار قرار داده شود:
« پیرو کتبی 81 / 3 م -14 / 1 / 45 اوامر تیمسار ریاست در مورد انصراف از عزیمت شهاب الدین اشراقی به بروجرد و تهیه گذرنامه جهت عراق، که وسیله رئیس ساواک تهران تلفنی به ساواک قم ابلاغ شد، به نامبرده ابلاغ گردید.»[28]
نصیری در ذیل این گزارش نوشت:
« ابلاغ شود در تهران به سرهنگ سالاری در شهربانی جهت اخذ گذرنامه مراجعه نماید.»
این تصمیم موجب سختگیری بیشتر به آیتالله اشراقی شد؛ به گونه ای که از ایشان تعهد گرفته شد تا هرچه زودتر برای اخذ گذرنامه و خروج از کشور اقدام کند:
« نامبرده متعهد شد روز 29 / 1 / 45 جهت اخذ گذرنامه به تهران عزیمت نماید. وی تقاضا داشت به علت وضع ناراحت مزاج و گرمی هوای نجف، چنانچه تیمسار سپهبد موافقت فرمایند، نامبرده طبق اوامر قبلی به همان شهرستان بروجرد برود. مستدعی است اوامر عالی را ابلاغ فرمایند.»[29]
ولی این بار با درخواست ایشان مبنی بر عزیمت به بروجرد مخالفت و دستور داده شد:
« بفرموده: نامبرده میتواند به عراق یا همدان عزیمت نماید، دستور فرمایید تاریخ حرکت وی را اعلام و تعیین نمایند به کدام یک از دو محل مزبور خواهد رفت.»[30]
آیتالله اشراقی، صرفنظر از نسبت با حضرت امام خمینی(ره)، در حوزهی علمیه قم و در نزد مراجع معظم تقلید نیز، از جایگاه ویژه ای برخوردار بود؛ از این رو پیگیری برای جلوگیری از تبعید ایشان، به یکی از دغدغه های آنان تبدیل گردید:
« طبق اطلاع، آیتاله سیدمحمدحسین علوی، برای توسل به آیتاله خوانساری، به منظور وساطت شهاب اشراقی، داماد خمینی، امروز به تهران عزیمت نموده است.»
اطلاع نصیری از این خبر، موجب شد تا در ذیل آن دستور دهد:
« به آقای علوی گفته شود: چنانچه در این مورد اقدام نمایند، ایشان[را] جزو حامیان آشوبگران و خرابکاران خواهیم شناخت و مقام ایشان اجازه نمی دهد در چنین کارهایی واسطه شود و اقدام نماید.»[31]
و در گزارش دیگری نوشته شد:
« آقای شهاب الدین اشراقی، امروز به معیّت حاج آقامهدی، فرزند آیتالله گلپایگانی، به قصد عزیمت به همدان، به تهران رفته و تصمیم دارند پس از یکی دو روز توقف و توسل، به وسیله حاج آقامهدی و سیدحسین علوی بروجردی نزد آیت اله خوانساری، موجبات عدم عزیمت به همدان و مراجعت به قم را فراهم سازد؛ و در تهران به منزل همشیرهاش یا منزل سیدمحمدحسین علوی بروجردی حدود امیریه و یا سیدصادق لواسانی که دارای تلفن هستند، وارد خواهد شد.»[32]
آیتالله اشراقی که از ماهیت این تصمیم، کاملاً آگاهی داشت، برای روشن نگه داشتنِ چراغ بیت امام(ره)، از هیچ کوششی فروگذار نبود. از این رو بود که ساواک قم به نقل از ایشان گزارش نمود:
« ما باید آن قدر فعالیت کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم[33] ... تا آن جائی که امکان دارد، من قم راترک نخواهم کرد؛ زیرا دستگاه جبار در نظر دارد درِ خانه پیشوای عالیقدر شیعه (خمینی) راببندد.»[34]
تلاش علماء و مراجع تقلید برای پیشگیری از این تبعید، یک طرف ماجرا بود؛ از سوی دیگر نیز، یاران امام(ره) در تلاش بودند تا با انتشار اعلامیه و تهدید رژیم شاهنشاهی، آنان را از این عمل باز دارند:
« ساعت 2100 روز 1 / 2 / 45 شیخ عباس محفوظی، شیخ مهدی رودسری، شیخ جواد[ی]آملی در منزل شخصی به نام محمد مؤمنی[مؤمن] جمع شده و در مورد به چاپ رسانیدن اعلامیه تبعید شهاب اشراقی، بحث نمودند و چون نتوانستند اعلامیه مورد نظر را در قم به چاپ رسانند، لذا تصمیم گرفتند آن را در تهران، وسیله چاپخانه و کتابفروشی مصطفوی، در خیابان بوذرجمهری، روبروی پامنار، چاپ کنند.»[35]
متن این اعلامیه، چنین است:
« حوزه علمیه قم با[از] دستگاه خائن دولت منزجرند. خبر ناگوار و تکان دهنده تبعید حضرت حجت الاسلام آقاشهاب اشراقی، نهایت تأسف و تأثرات قلبی است، که حضرت آیتالهالعظمی خمینی را تبعید به عراق نمودند، در اثر تصویب لایحه ننگین[کاپیتولاسیون]بود. متصدیان امور، با سوء تدبیرات جاهلانه، هر روز برای روحانیون حوادث بسیار ناگواری را ایجاد مینمایند که قلب عموم ملت ایران جریحه دار میشود. بسیار جای تأسف است که یک مرد بزرگ روحانی، که هدفی جز شهریه دادن طلاب حوزه علمیه قم ندارد، همان طوری که آیتاله خمینی، [هدفی جز]دفاع از حریم قرآن و استقلال و عظمت کشور نداشت، مورد تهمتهایی ناروا واقع شده و دولت خائن و دست نشانده خارجی، دستور داده که سازمان کثیف امنیت، که دور از خدا و قرآن و پیغمبران میباشند، آقای شهاب اشراقی را از قم به تهران و از تهران به نجف، باز هم سرنوشت این مرد خدمتگذار معلوم نیست که دولت او را به کدام سرزمینی تبعید نماید. حیرت انگیز است، یک مقام عظیم روحانی که مصونیت قانونی دارد، مورد هتک و اهانت واقع گردد تا موجب تنفر جامع تشیع، بلکه مسلمین از دستگاه خائن می شود. دستگاه جبار مگر نمیداند که آقای شهاب اشراقی، داماد بزرگ مرد و یگانه رهبر انقلاب سپید، آقای خمینی میباشد و سرپرستی حوزه علمیه قم به دست ایشان سپرده شده تا شهریه طلاب را هر ماه بدهند. چرا دولت به دستگاه روحانیت اهانت و خیانت میکند. حوزه علمیه قم، مردان مقدس و قرآن دوست، از این حرکات دولت منزجرند؛ به زودی انتقام خواهیم گرفت.»[36]
همانگونه که آیتالله اشراقی بر فعالیت تا رسیدن به نتیجهی مطلوب تأکید کرده بود، علی رغم آنکه در آستانهی تبعید قرار داشت، بر ادامهی راه پافشاری مینمود و فعالیت های خود را از طریق هدایت وعاظ و روحانیونی که نهضت امام خمینی(ره) را سرلوحهی اقدامات تبلیغی خود قرار داده بودند، پی میگرفت:
« شیخ عباس محفوظی اظهار داشته: چند روز قبل، شهاب الدین اشراقی به عده ای از وعاظ طرفدار خمینی، که احتمال داشت از طرف مقامات انتظامی از رفتن آنها به منبر در ماههای محرم و صفر جلوگیری به عمل آید، مبالغی پول پرداخت نموده و به آنها گفته است: این پولها را به شما میدهم تا چنان که از رفتن به منبر محروم شدید، ناراحت و در مضیقه نباشید و از آنها خواسته است: اگر در ماه محرم و صفر به منبر رفتند، از ظلم و فشار هیئت حاکمه، تبعید خمینی و ناراحتی روحانیون، مردم را آگاه سازند.»[37]
این فعالیتها باعث شد تا اداره کل سوم ساواک دربارهی او بنویسد:
« به طور کلی این شخص مجری نیات آیت اله خمینی در قم بوده و در این مورد فعالیتهای زیادی از خود ابراز میداشته است.»[38]
و ضمن دستوری تهدیدآمیز، اعلام نماید:
« به نامبرده بالا ابلاغ شود که فوراً تهران را ترک و خود را به رئیس ساواک همدان معرفی و مراتب را اعلام نمائید.»[39]
در همدان
آیتالله اشراقی در روز ششم اردیبهشت ماه 1345 به همدان رفت و در منزل آیتالله آخوند ملاعلی همدانی سکنی گرفت.[40] که از همان آغاز، به ساواک همدان دستور داده شد تا نسبت به ایشان و مرتبطین وی، شدّت عمل به خرج داده شود:
« شیخ احمد احمدی که از وعاظ طرفدارآیت اله خمینی و اهل خمین می باشد، جهت ملاقات شهاب الدین اشراقی به همدان عزیمت نموده است. دستور فرمایید نامبرده را دستگیر و به تهران اعزام دارند.»[41]
همزمان با حضور آیتالله اشراقی در همدان، تعدادی از مراجع معظم تقلید و روحانیون مانند آیات عظام: نجفی مرعشی(ره) و میلانی(ره) و حجج اسلام: حسن سعید تهرانی، حاج مصطفی مسجدجامعی، تلگرافاتی را مبنی بر اظهار تأسف از تبعید و استعلام احوال ایشان، برای آخوند ملاعلی همدانی ارسال کردند.[42]
آیتالله آخوند ملاعلی همدانی که به شایستگی از ایشان استقبال و پذیرائی کرده بود، پیشنهاد کرد تا آیتالله اشراقی در مدرسهی آخوند در همدان به تدریس طلاب مشغول شود. این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت[43] ولی اداره کل سوم، ضمن مخالفت با این مسئله نوشت:
« با توجه به اینکه شخص مذکور، مجری نیات آیت اله خمینی میباشد و در این زمینه فعالیتهای زیادی از خود ابراز میدارد، لذا صحیح به نظر نمیرسد که مجدداً گذارده شود که وی به فعالیتهای خود ادامه دهد؛ لذا در صورت تصویب، به ساواک همدان ابلاغ گردد، ضمن تذکرات لازم به آخوند ملاعلی، از تدریس اشراقی جلوگیری نماید.»
و ریاست ساواک براساس این نظریه، دستور داد:
« برابر نظریه اقدام، ضمناً به آخوند ملاعلی تفیهم شود، به نفع شخص او نیز نمیباشد.»[44]
متعاقب این دستور، به ساواک همدان ابلاغ شد:
« دستور فرمایید ضمن جلوگیری از تدریس نامبرده، به آخوند ملاعلی تفهیم شود که پشتیبانی و جانبداری از شهاب اشراقی، عواقب وخیمی برای وی خواهد داشت و در آینده با مشکلاتی روبرو خواهد شد.»[45]
در این شرایط که آیتالله اشراقی در عسرت و تنگنا قرار گرفته و از هرجهت در فشار بود، نامهای به حضرت امام خمینی(ره) نوشت که بیانگر بخشی از شدائد ناشی از آن میباشد:
« بسمه تعالی
به عرض مقدس عالی میرساند اولاً از نبودن قلم خودنویس که مجبور شدم با مداد بنویسم، خیلی معذرت میخواهم. ثانیاً مدت هیجده روز است در همدان هستم و حالم خوب است. منزل آیتاله آقای آخوند وارد شدهام و ایشان کمال محبت را میفرمایند، به قدری که من شرمنده معظم له هستم. فوز عظیم است خدمت ایشان بودن، منزل هم تهیه شده است، بنا است بچه ها همین روزها بیایند.[46] خداوند هر چه مقدر فرموده، راضی هستم؛ گرچه دوری از قم برای شخص من مشکل است؛ امیدوارم برای فصل پائیز خدا نصیب فرماید موفق شوم به شرف اعتاب مقدسه و دست بوس حضرت مستطاب عالی. فعلاً هوا گرم بوده و ملاحظه کردم تنها آمدن مشکل است و بچه ها را آوردن اشکل. حال مزاجی اینجانب خوب است. از بچهها هم اطلاع دارم، حالشان خوب است. در خصوص امر مالی التفات فرموده بودید، هرچه مخارج من است، لطف فرمائید؛ به عرض مبارک میرساند، مبلغ پنج هزارتومان قم امانت گذاشتهام، اجازه بفرمائید از آن مبلغ هر چه مورد ضرورت شد، مصرف نمایم. البته در صورتی که گشایشی شد، مسترد خواهد شد. فعلاً به نحو قرض باشد. گرچه بیش از ماه، پانصد تومان تا به حال هم از مال سهم مبارک امام مصرف کردهام و علم به رضایت حضرت مستطابعالی داشتهام. حضرت آقای آخوند سلام میرساند. والله لازم است حضرتعالی تفقدی از ایشان بفرمائید. حقاً وجود مغتنمی هستند. خدمت حضرت علّیه خانم و جناب آقای حاج مصطفی و آقای آسیداحمد، به عرض سلام مصدع و موکول به لطف حضرت مستطابعالی است. نامه برای اینجانب اگر التفات فرمودید یا ایشان، به وسیله شخص مطمئنی باشد تا زودتر برسد. یک نامه از حضرت مستطابعالی دریافت داشتهام و واقعاً خرسندی بینهایت ایجاد کرد. خداوند نعمت وجود مبارک را برای ما مستدام فرماید. ادام اله ظلکم علی روؤس المسلمین... لیله 16 محرم الحرام 86» [47]
پاسخ حضرت امام خمینی(ره) به این نامه، چنین است:
« بسمه تعالی
خدمت ذی سعادت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقای اشراقی دام عمره، مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج محترم بود واصل، لکن هیچ مرقوم نشده بود که مکتوبی از اینجانب واصل شده است یا خیر. حتی مکتوب اخیر که راجع به اجازه تصرف در آن وجه بود. در هر صورت سلامت شما و نور چشم مکرمه، صدیقه را از خداوند خواستار است و همین طور سایر نور چشمان را. اینجانب بحمدالله سلامت هستم و هوای اینجا هم تاکنون طوری نیست که ناراحت کننده باشد، خصوصاً که زیرزمین خوب داریم و بحمداله وسایل هم موجود است؛ فقط نگرانی از وضع ایران است. خداوند تعالی انشاءالله اصلاح فرماید. از اینکه فرصت مطالعه پیدا کردید و بحمدالله جهت نگرانی ندارید، خوشوقتم. از آقای لواسانی مکتوبی داشتم؛ نوشته بودند یک هزارتومان حواله کردم، لابد رسیده است. در خاتمه سلامت جنابعالی را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله
روح الله الموسوی الخمینی»[48]
آیتالله اشراقی، پس از چند روزی که در منزل آخوند ملاعلی ساکن بود، در یکی از خیابانهای شهر همدان، که در آن زمان به نام فرهنگ بود، خانهای اجاره کرد و به همراه خانواده در آن ساکن شد. پس از استقرار در این منزل بود که به بازدید اشخاص و روحانیونی که به دیدن ایشان در منزل آخوندملاعلی آمده بودند، اقدام نمود.[49] و در عین حال، فعالیتهای خود، که همان هماهنگی بین یاران امام(ره) و ادارهی طلّاب علوم دینی بود ادامه داد:
« اطلاع واصله حاکیست که شهاب الدین اشراقی بعضاً وجوهی جهت حوزه علمیه قم حواله مینمایند .تحقیق نمایند که این وجوه به چه نحو جمع آوری و ازچه طریقی حواله میگردد.»[50]
آیتالله اشراقی به برنشیت مزمن مبتلا بود و آب و هوای همدان موجب تشدید آن میشد؛ از این رو آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) که از این مسئله آگاهی داشت، به وسایلی پیغام داد تا که:
« شهاب الدین اشراقی به علت ناسازگاری هوا و کسالتی که دارد به قم و یا تهران اعاده گردد.»
ولی نه تنها به این درخواست اهمیتی داده نشد که در ذیل گزارشی که پیرامون آن تهیه شده بود، نوشته شد:
« اعاده شهاب الدین اشراقی به قم و یا تهران به مصلحت نمیباشد؛ ممکن است به نجف و یا خرمآباد اعزام شود. موکول به اوامر عالی است.»[51]
پس از آن که تقاضای آیتالله گلپایگانی(ره) و دیگر مراجع، مسکوت گذارده شد، دو تن از پزشکان همدان به نامهای: دکتر عراقچی و دکتر حوائجی، که با علمای شهر ارتباط داشتند،[52] ایشان را مورد معاینه قرار دادند و گواهی نمودند:
« آقای شهاب الدین اشراقی مبتلا به برنشیت مزمن ...ریوی و فشارخون هستند. ناراحتیهای ریوی... و برنشیت مزمن، قاعدتاً در فصول سرد زمستان شدت پیدا کرده و باعث ناراحتی بیمار میشوند و بنابراین چون همدان از نقاط سرد است با این بیماریها منافات دارد. از نظر... درمانی و آب و هوا صلاح است در منطقه مناسب زندگی نمایند. از این جهت تهران مناسب است.
26 / 6 / 45
مراتب فوق تایید میشود. 26 / 6 / 45
مراتب فوق تایید میشود به علت ارتفاع زیاد همدان که مغایر بهبودی امراض قلبی ریوی است، شایسته است به نقطه دیگری منتقل گردد.
دکتر... 26 / 6 / 45» [53]
بر مبنای این گواهی پزشکی، آیتالله اشراقی نامهای به ساواک همدان نوشت:
« بسمه تعالی
ریاست محترم سازمان امنیت اجتماعی همدان
محترماً تصدیع میدهد، اینجانب مدتها است مبتلا به برنشیت مزمن و تنگی نفس در زمستان و اخیراً هم فشارخون ناراحتم نموده است، به طوری که آنجناب مستحضرند، هوای همدان و ارتفاع آن، موجب تشدید مرض است. اینجانب اکنون ناراحت و یقیناً محتاج معالجه هستم تا خطر احتمالی به فضل الهی مرتفع گردد. علیهذا مستدعی است اقدام فرمائید اینجانب برای معالجه و بهبودی به طهران بروم و در آنجا باشم. بدیهی است که همان طوری که همیشه در مقام تشویق تحصیل و رونق علوم دین و معارف الهیه بودهام و کار دیگری نداشتهام، در آتیه هم کمافی السابق به اندازۀ[ای] که مزاج اجازه دهد، به غیر از اشتغالات علمی، شغلی نداشته و انشاءالله تعالی در گوشه به مطالعه خواهم پرداخت. ضمناً گواهی پزشک نیز ضمیمه نامه است و منتظر اقدام آن جناب هستم.
احقر شهاب الدین اشراقی»[54]
پس از این کش و قوسها، ضمن یادآوری نظریه ساواک قم مبنی بر اینکه:
« مراجعت شهاب الدین اشراقی به قم و یا تهران به مصلحت نمیباشد.» دستور داده شد: «به منطقهای غیر از قم عزیمت نماید.»
که در ذیل آن نوشته شد:
« با توجه به اینکه فعالیت مضرهای از وی مشاهده نشده، آمدنش به تهران بلامانع است»[55]
نعمت الله نصیری که کینه ای نهادینه از امام خمینی(ره) و یاران ایشان به دل داشت، با دیدن این نظریه، در ذیل آن نوشت:
« اگر واقعاً بیماری برنشیت دارد، در مدت زمستان که هوای تهران هم سرد می شود، میتواند به نقاط گرمسیر زاهدان – اهواز برود.»[56]
علی رغم سماجتی که ریاست ساواک در مخالفت با انتقال آیتالله اشراقی به تهران از خود بروز می داد، شدت پیگیریها از سوی علماء و نیروهای مذهبی به میزانی بود که رئیس ساواک قم را در تاریخ بیست و چهارم مهر ماه به همدان کشاند تا خود با آیتالله اشراقی دیدار نماید.[57] نتیجهی این ملاقات، آن شد که نعمت الله نصیری با آمدن ایشان به مدت 20 روز به تهران، برای معالجه خود و خانواده اش موافقت نماید.[58]
در تهران
آیتالله اشراقی در روز بیست و هشتم مهر ماه به تهران آمد و در منزل آیتالله سیدمحمدحسین علوی که در منطقه ی امیریه واقع بود، ساکن شد.[59]
پس از گذشت دو ماه و اندی از حضور ایشان در تهران، علی رغم آنکه ساواک همدان در تاریخ 19 / 8 / 45 عدم بازگشت او را به همدان اعلام کرده بود،[60] اداره کل سوم در گزارشی نوشت:
« با توجه به اینکه از یاد شده در طول اقامتش در تهران، فعالیت مشکوکی مشاهده نگردیده و مدتی هم که در همدان بوده، مرتکب اعمال خلافی نشده، علیهذا مستدعی است اوامر عالی را در مورد اقامت یاد شده در تهران و یا مراجعت وی به همدان، امر به ابلاغ فرمایند.»[61]
این گزارش موجب شد تا ریاست ساواک بنویسد:
« تازه داریم به نتیجه مثبت عمل خود میرسیم. وضعیت خمینی در عراق خراب شده. داماد خمینی صلاح نیست به قم برگردد.»[62]
نزدیکی تهران به قم، فرصتی بود تا آیتالله اشراقی، به بهانهی سرکشی به زمینهای مزروعی خود، هر از گاهی به قم رفته و فعالیتهای بیت امام(ره) را از نزدیک سازماندهی نماید.[63]
تا اینکه ساواک قم در گزارشی اعلام نمود:
« نامبرده به قم وارد و در منزل مسکونی خود گذرخان کوچه کلاه فرنگی پلاک 30 اقامت و مشغول دید و بازدید میباشد.»[64]
نعمتالله نصیری که با دیدن این گزارش برآشفته بود، در ذیل آن نوشت:
« 1 . چرا به ساواک قم ابلاغ نشده که اشراقی حق اقامت در قم را ندارد. 2 . فوراً اقدام که از قم خارج و به طهران احضار و علت معلوم شود به چه اجازهای وارد قم شده و تهران راترک گفته.»[65]
به دنبال این دستور، ساواک قم با ایشان تماس گرفت و در گزارشی نوشت:
« اوامر صادره تیمسار ریاست ساواک به نامبرده ابلاغ، وی اظهار داشت قبل از مراجعت به قم، آقای فلسفی به من اظهار داشت: تیمسار مقدم با عزیمت تو به قم موافقت فرمودند. مقرر فرمائید در صورتی که اظهارات نامبرده عاری از حقیقت است، مراتب را اعلام تا مجدداً به وی ابلاغ گردد قم را ترک و به تهران مراجعت نماید.»
که نصیری نیز در ذیل آن نوشت: « فوراً به طهران مراجعت نماید.»[66]
در گزارشی که به نقل از آیتالله عبدالجلیل جلیلی تهیه شده و به این موضوع اشاره دارد، آمده است:
« جلیلی گفت: فلسفی با تیمسار مقدم بد شده است. انصاری گفت: علتش سفارشات فلسفی درباره امثال آقای منتظری اصفهانی است که آقای فلسفی سفارش نموده، ولی آنها باز برعلیه دستگاه صحبت میکنند. جلیلی گفت: علت این بود که فلسفی سفارش آقا شهاب داماد آقای خمینی را به آقای مقدم کرده بود که بگذارند برود قم. آقای مقدم هم گفته برود و آقا شهاب در قم باز هم صحبت کرد و به گوش نصیری رسیده. نصیری هم مقدم را مورد سرزنش قرار داده که چرا اجازه دادی شهاب به قم برود. آقای مقدم هم با[به] آقای فلسفی گفته بود: من که نگفتم آقا شهاب برود قم بماند؛ گفتم برود و برگردد.»[67]
به هرحال، آیتالله اشراقی در روز 26 مهر 1346 به تهران بازگشت [68] و علت تأخیر مراجعت نیز، « اشتغالات امور زراعی در خارج از شهر قم » عنوان شد.[69]
یکی از خصلتهای بارز آیتالله اشراقی در طول دوران مبارزه، پنهان کاری در حدّ اعلی بود. همین مسئله بود که همواره نیروهای امنیتی رژیم شاه را در پیگیری های مربوط به ایشان با مشکل روبرو میکرد. نمونهای از این شیوهی برخورد، در یکی از گزارشهایی که به دست ساواک رسیده، به شرح زیر ثبت شده است:
« سید محمود نوری واعظ، که در قم، مبارک آباد سکونت دارد و از طرفداران سرسخت خمینی است، روز 25 / 8 / 46 اظهار داشت: من سابقاً بنا به معرفی حبیب اله عسگری یا عسگراولادی(متهم به قتل حسنعلی منصور)، با عده ای از افسران برجسته دوست شده بودم و آنان مبالغ زیادی پول به من داده بودند که عیناً به دفتر خمینی تحویل نمایم و چون هنگام پرداخت وجوه، مشخصات من در آنجا یادداشت شده بود، میترسیدم که مبادا آن مدارک در بازرسی منزل خمینی، به دست سازمانیها بیفتد، که بحمداله در تماسی که با اطرافیان خمینی به عمل آوردم، آقای صانعی گفت: نگران نباش، چون صورتی را که من با مقدار زیادی پول از تهران آورده بودم، در اختیار شهاب اشراقی است و گفت که مشخصات افرادی را که با ما حساب دارند، محفوظ نگه میداریم.»[70]
بهرهگیری از ترفند جابجائی، یکی دیگر از تاکتیکهای عملی آیتالله اشراقی در زمان سکونت در تهران بود؛ به گونهای که زمانی را در منزل آیتالله علوی طباطبائی[71] و زمانی دیگر را در منزل آقای فقیهی – که شوهر خواهرش بود - [72] و مدتی را نیز در منزل حاج سیدمرتضی خلخالی سپری نمود.[73] این جابجائی، از سویی اظهار عجز ساواک برخی مناطق تهران، در کنترل وی را به دنبال داشت:
« برابر تحقیقات معموله نامبرده فوق مدتی در منزل سید محمدحسین طباطبائی امام جماعت مسجد فخریه اقامت داشت و سپس در حدود 45 روز قبل از خانه وی به منزل فقیهی (فقیهیزاده) شوهر خواهرش واقع در خیابان دلگشا مقابل مسجد خلخالی عزیمت نمود. امکان دارد در صورتی که در قم یا همدان نباشد، در منزل شوهر خواهرش سکونت داشته باشد. چون منزل مزبور واقع در منطقه استحفاظی ساواک جنوب شرق می باشد، مقرر فرمائید از طریق ساواک مزبور اعمال و رفتار مشارالیه را تحت مراقبت قرار دهند.»[74]
و از سویی دیگر، کنترل دائمی او را با مشکل مواجه می نمود:
« بدیهی است با توجه به درگیریهای پی در پی و امکانات موجود، مراقبت دائم و مستمر از اعمال و رفتار وی با این کیفیت برای ساواک مقدور نمیباشد.»[75]
منطقه امامزاده قاسم(ع) شمیران، یکی از مناطقی بود که در این جابجائی ها، برای مدت زمانی در سال 1347ش، محل سکونت آیتالله اشراقی شد.[76] در این موقع، گزارشهایی به شرح زیر به ساواک رسید:
« مدتیست یک نفر شیخ، به نام شهابالدین اشراقی در باغ پشت انتهای گلاب دره، جنب باغ حالتی (باغ مرحوم شارما . هندی) سکونت نموده و بعضاً سیدهاشم رسولی امام جماعت امامزاده قاسم و سید جمال الدین دینپرور امام جماعت مسجد دربند به منزل وی رفت و آمد دارند.»[77]
« عده زیادی از معممین در ساعات مختلف شبانه روز با نامبرده بالا در گلاب دره امامزاده قاسم شمارههای 14و16 منزل مسکونیش ملاقات نموده اند.»[78]
آیتالله اشراقی که ارتباطات گسترده ای با روحانیون داشت، پس از اینکه از کنترل فعالیتهای خود به وسیلهی منابع نفوذی ساواک آگاهی یافت، به ترفندی دیگر دست زد؛ ترفندی که به شرح زیر ثبت گردید:
« صبح روز 1 / 6 / 47 شهاب الدین اشراقی در منزل یکی از وعاظ قم، ضمن بدگویی نسبت به پدرزن خود (خمینی) اظهار داشت، فعلاً مشغول تهیه تفسیر قرآن میباشم و مدتی را در امامزاده قاسم، جهت هواخوری به سر میبردم. وی از طرز رفتار مأمورین ساواک تشکر و سپاسگزاری نموده و درباره قدرت و بیداری و هوشیاری دولت ایران، مطالبی را مطرح و در خاتمه گفت: دستگاه خیلی بیشتر از خمینی به فکر من میباشد، زیرا فعلاً در کمال راحتی و آسایش به سر می برم و با کسب اجازه مدت 15 روز به قم آمدهام. نامبرده همچنین از گذشته خود اظهار ندامت کرد.»[79]
با اینکه رئیس امنیت داخلی ساواک قم اعلام نمود:
« همان طور که مستحضرید چندین بار است که به شهاب الدین اشراقی اجازه داده شده که برای حل و فصل امور مربوط به خود در قم باشد و به طور کلی این اقدامات و این کمک ها... با برخورداری از روش معتدل ساواک نسبت به خود اظهار کمال تشکر کرده است.»[80]
ساواک تهران که از تجربه بیشتری برخوردار بود و با این شیوهی برخورد برخی از روحانیون آشنائی داشت، نوشت:
« به نظر این ساواک، گفتار نامبرده بالا در جلسه مذکور در نامه معطوفی، بیشتر میتواند جنبه مصلحت اندیشی داشته باشد.»[81]
آیتالله اشراقی، پس از این اظهارات، که با قصد فریب ساواک بیان شده بود، در پانزدهم جمادی الثانی – 18 / 6 / 1347 نامهای به ریاست ساواک نوشت، تا بدینوسیله حضور دائمی خود را در قم تضمین نماید:
« بسم الله الرحمن الرحیم
تیمسار معظم ریاست سازمان امنیت دام اجلاله
محترماً معروض میدارد: اینجانب شهاب اشراقی تقریباً مدت دو سال و نیم است از وطن خود، شهرستان قم محرومم. معاش و زندگی من بستگی به زراعت دارد. مختصر ملک و باغ که از پدر به ارث برده ام، راه زندگانی اینجانب است. تهیه و تعبیه وسائل کشاورزی و بهره برداری از آن، با نبود اینجانب با اشکالاتی روبروست و هرچه بر غیبت حقیر بگذرد، پیداست که مشکل افزون میگردد. لهذا در تیرماه گذشته که با کسب اجازه چند روزی قم مشرف گشتم، با مذاکره تلفنی با یکی از مأمورین محترم، پیشنهاد کردم در صورتی که اجازه داده شود، به شهر خویش برگردم. و اینک معروض میدارد اگر اجازه فرمایند در شهر خود و به خانه خویش برگردم، کمکی در رفع مشکلات زندگی شخصی من شده است. در ضمن، سال تحصیلی هم نزدیک است و دو نفر از بچه ها باید به مدرسه روند. متمنی است اگر مانعی ندارد، قبل از مهرماه به شهر خود مراجعت و موجب تشکر است. بدیهی است در قم هم که باشم، مقصدی جز رسیدگی به امور فلاحت و کسب فیض از مزایای علمی حوزه مقدسه قم ندارم.
با تقدیم احترام شهاب الدین»[82]
ولی این ترفند نیز مؤثر واقع نشد؛ و نعمت الله نصیری که گویا فکر میکرد آیتالله اشراقی هنوز در همدان است، در ذیل گزارشی که پیرامون این درخواست، تهیه شده بود، نوشت:
« فرزندان خود را نزد خود به همدان ببرد. در همدان مدارس به مراتب بهتر از قم است.»[83]
در این موقع، ساواک تهران که با ساواک قم - که به کانون مبارزات روحانیت نزدیک و از مواضع مراجع معظم تقلید و روحانیون آگاه بود - ارتباط مستقیم داشت، سعی کرد تا با ارسال گزارشی مبنی بر تعدیل در رفتار و حتی گرفتن قولِ همکاری از آیتالله اشراقی، موافقت ریاست ساواک را نسبت به بازگشت ایشان به قم، جلب نماید:
« در اجرای دستور در ساعت 2000 مورخه 24 / 7 / 47 وسیله رئیس بخش 3 این ساواک با نامبرده بالا در منزل مسکونی وی ملاقات و ضمن عیادت، مراحم تیمسار مدیریت کل به مشارالیه ابلاغ گردید. روحانی مذکور ضمن اظهار امتنان، کسالت خود را ناشی از گرفتاریهای داخلی و جنگ اعصابی که بر اثر تبعید از قم برایش فراهم شده دانسته و تقاضا داشت به وی اجازه داده شود به قم مراجعت کند، همچنین اعلام نمود که آماده است هرگونه تعهد و تضمینی را که ساواک مایل باشد بدهد که منبعد کوچکترین سوءتفاهمی پیش نیاید و مقامات ساواک از او راضی باشند.
به نظر میرسد چنانچه این شخص کاملاً مورد تحبیب قرار گیرد، آمادگی اجرای پارهای از خواستههای ساواک را داشته باشد.»[84]
ولی رئیس ساواک، این بار نیز این گزارش را نپذیرفت و نوشت:
«1 . با ممکن است نمی توان کار کرد.
2. بهتر است از قم قطع علاقه کند و املاکی از فروش آنها در همدان یا جای دیگر برای خود تهیه کند.
3 . مردم دور او جمع میشوند و این طبقه زود فراموش میکنند.»[85]
پس از آن که این اقدامات مؤثر واقع نشد، آیتالله اشراقی که از ارتباط آیتالله شریعتمداری با رژیم پهلوی آگاهی داشت، متوسل به ایشان شد:
« نامبرده بالا، اخیراً جهت آیتاله شریعتمداری پیغامی فرستاده، دائر بر اینکه، ایشان وساطت نمایند تا اشراقی به قم مراجعت کند و در این مورد آیت اله شریعتمداری اظهار داشته که: من راجع به این موضوع و همچنین رفع تبعید از آقای قمی، اقدام نمودم؛ دستگاه با رفع تبعید آقای حاج حسن قمی موافقت کرده، ولی مراجعت اشراقی را به قم صلاح ندانسته است.»[86]
بازگشت به قم
علیرغم تمامی مخالفتی که نعمت الله نصیری با بازگشت ایشان به قم داشت، در نهایت در بهمن ماه 1348 با این مسئله موافقت شد[87] و آیتالله اشراقی در تاریخ 14 بهمن ماه همان سال به قم بازگشت.[88] ولی هنوز حدود یک ماه از این بازگشت سپری نشده بود که حضور مؤثر ایشان در قم و فعالیتهای بیت امام(ره)، به شرح زیر مورد اعتراض قرار گرفت:
« ممانعت از مراقبت آشکار از منزل خمینی و آزاد گزاردن شهاب الدین اشراقی و ایاب و ذهابی که در منزل وی می شود، میدان فعالیت ارتباطی را تا حدود[زیادی] برای عوامل وابسته به خمینی باز کرده است.»[89]
آیتالله اشراقی که در این ایام، تحت کنترل دائمی قرار داشت و حتی مسائل شخصی و خانوادگی ایشان، مانند: سفر به مشهد مقدس[90] و ازدواج دختر وی[91] زیر نظر بود، با مراقبت و احتیاط بیشتری به انجام امور مشغول بود؛ همین شیوهی برخورد بود که موجب مخالفت برخی از طلبههای جوان با ایشان شده بود؛ که البته این امر را به مخالفت ایشان با کتاب « شهید جاوید » و نوشتنِ ردّیه بر آن نیز میتوان نسبت داد.[92] ولی علیرغم این شیوهی برخورد، باز هم ساواک نسبت به او حساسیت بالائی داشت، تا جائی که در سال 1356 با صدور گذرنامه جهت ایشان که تحت عنوان سفر زیارتی به عربستان سعودی صورت گرفته بود، مخالفت کرد:
« با توجه به اینکه شخص مورد بحث داماد و نماینده خمینی می باشد و قبلاً نیز وجوه شرعیه را برای وی حواله مینموده است، مسلماً در حال حاضر نیز افرادی که مقلد خمینی هستند، به علت قرابت وی با خمینی، با مشارالیه در تماس می باشند و احتمال زیاد دارد که حامل وجه برای خمینی باشد، لذا صدور گذرنامه جهت وی به مصلحت نمیباشد.»[93]
ولی این مخالفت، دوامی نداشت و طی یادداشتی اداری نوشته شد:
« با صدور گذرنامه نامبرده بالا طی لیست شماره 35 / 363 مورخه 8 / 1 / 36 موافقت و مراتب به اداره کل نهم اعلام گردید.»[94]
در این دوره، آیتالله اشراقی به فعالیتهای علمی و امور حوزوی خود نیز مشغول بود که تألیف کتاب « پاسداران وحی» به همراه آیتالله فاضل لنکرانی، در پاسخ به کتاب شهید جاوید و همچنین تکمیل برخی از آثار تفسیری خود به نام: «سخن حق» در تفسیر قرآن کریم و کتاب «چهره های درخشان» که شرحی مبسوط در رابطه با آیه مبارکه تطهیر میباشد، حاصل آن میباشد.
پس از اوجگیری انقلاب اسلامی و فراگیری آن، یکی از اقدامات ساواک در قم، تبعید آیتالله سید مرتضی پسندیده – برادر امام(ره) – بود که در دوران تبعیدِ آیتالله اشراقی، ادارهی امور بیت امام(ره) را در دست داشت. در این موقع، آیتالله اشراقی مجدداً به میدان آمد تا حتی برای مدتی کوتاه، فعالیتهای بیت امام(ره)، با مشکل روبرو نگردد:
« پس از تبعید مرتضی پسندیده، برادر و نماینده خمینی، مردم مدتی بلاتکلیف بودند و نمیدانستند نماینده خمینی چه کسی خواهد بود، تا اینکه اخیراً معلوم شد که خمینی آقای شهاب الدین اشراقی دامادش را به عنوان نماینده تعیین کرده است... اکنون مجدداً شهابالدین اشراقی به نمایندگی خمینی معرفی شده که وجوهات را میگیرد و قبض رسید، میدهد.»[95]
در همین ایام است که حضرت امام خمینی(ره) در نامهای که دارای تاریخ 28 تیر 1357 است، خطاب به ایشان مینویسد:
« بسمه تعالى
13 شعبان 98
خدمت جناب مستطاب عمادالعلماء الاعلام و حجت الاسلام آقاى اشراقى- دامت افاضاته به عرض عالى مىرساند، توفیق و سلامت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. لازم است تذکر دهم که راجع به آقایانى که تبعید شدهاند از آقاى اخوى سؤال کنید چه معاملهاى مىشد. همان نحو عمل نمایید.
از قرار مسموع آقاى خزعلى براى نرفتن منبر و محدود بودن،گرفتارى مادى پیدا کردهاند، جنابعالى به وسیله آقاى غفاریان از ایشان استفسار کنید و آنچه گرفتارى دارند، رفع کنید و در آتیه هم تا وضع چنین است، رفع گرفتارى ایشان بشود. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم.
والسلام علیکم و رحمة اللَّه.
روح اللَّه الموسوى الخمینى.»
در این زمان که شهر قم و حوزههای علمیهی آن به کانون مبارزات علیه رژیم ستمشاهی تبدیل شده بود، حضور آیتالله اشراقی در کنار مراجع ثلاث، نشانگر جایگاه ویژه و همچنین نقش تعیین کنندهی ایشان بود.
« گلپایگانی(مهدی)، با اشاره به جریانات قم، از شریعتمداری می خواهد که به اتفاق پدرش (آیتالله گلپایگانی) و آیتالله نجفی و همچنین اشراقی، چهار نفری جلسهای تشکیل دهند و تصمیمی نسبت به ساکت نمودن شهر قم بگیرند و در این مورد میافزاید: اگر این کار انجام نشود، آنوقت دولت سوژهای خواهد یافت که حکومت نظامی برقرار و یا شدت عمل به خرج دهد.»[96]
سفر به فرانسه
در روز سیزدهم مهرماه 1357ش، آیتالله اشراقی ضمن تماس با یکی از آشنایان خود در تهران، تقاضای رزرو بلیط[97] و در همان روز نیز قم را به مقصد تهران ترک کرد.[98] و این در حالی بود که حجت الاسلام سیدمحمود نجفی مرعشی – فرزند آیتالله نجفی مرعشی - میگفت:
« من روز 17 / 7 / 57 در معیت شهاب الدین اشراقی داماد خمینی عازم مسافرت هستم.»[99]
این مسافرت در حالی صورت گرفت که ساواک، از یک سو، ایشان را
« فردی متعادل که در باطن موافقتی با نظرات افراطی خمینی ندارد.»
میدانست[100] و از سوی دیگر به اظهارات سیدمهدی روحانی که از اقوام نسبی او بود، برای ارتباط با ایشان، دل خوش کرده بود:
« شیخ شهاب الدین اشراقی داماد خمینی و از طرف دیگر پسر خاله و دوست صمیمی من (سیدمهدی روحانی مرتبط با رژیم) است و نفوذ قابل توجهی در خمینی دارد، میتواند توسط وی با خمینی ارتباط حاصل و نظر وی را تا حدی تعدیل کند.»[101]
به همین منظور بود که اولین گزارش ارسالی از نمایندگی ساواک در فرانسه به نقل از آیتالله اشراقی بود که به رفت و آمدهای اندرونی بیت امام(ره) در پاریس اشاره داشت ولی موضع محکم ایشان، در تعیین سرنوشت مردم در روزهای تاسوعا و عاشورا، که در گزارشی دیگر مطرح شده بود، خط بطلانی بر تصورات مأموران امنیتی رژیم پهلوی بود:
« مسلمانان ایران، به ویژه در قم و تهران، در حدود چهل تا پنجاه هزار کفن تهیه کرده اند، تا جانبازی خود را در راه خداوند و امام خمینی در روزهای تاسوعا و عاشورا به اثبات برسانند و حتی تعدادی نیز برای آقا به پاریس فرستاده اند. نامبرده اضافه کرده است که مردم در این دو روز، سرنوشت خود را تعیین خواهند کرد.»[102]
آیتالله اشراقی به امام(ره) عشق میورزید. این عشق به میزانی بود که در جریان کشف کودتای نوژه و آگاهی از طراحی بمباران جماران، وقتی از طرف حضرت امام(ره) به وی پیشنهاد شد تا به همراه خانواده امام(ره)، محل را ترک نماید، آنچنان با دور کردن خود از منطقهی خطر مخالفت کرد که اشتیاق همراهی با امام(ره)، هنوز در کلماتی که به نقل از ایشان در روزنامههای آن زمان نقش بسته، ساری و جاری است:
«... دومین سئوالم از امام این بود. در حکومت پلید بختیار، آن شبی که در دبستان علوی بودیم، کودتا قطعی بود و بمباران منزل حضرتعالی حتمی به نظر میرسید، من شب را در اطاق شما بیتوته کردم، آیا در چنین شبی که احتمال بمباران هست، من جایگاه را ترک کنم و شما را تنها بگذارم؟. علاوه بر این مسئله، برای من قابل تحمل نیست که حضرتعالی را تنها بگذارم.... نظر من این است که هیچ کودتائی در ایران مؤثر نخواهد بود و مقایسه زمان فعلی با داستان کودتای زمان مصدق در 28 مرداد، قابل مقایسه نیست. مبارزه مصدق با آنکه ملی بود، ولی یک بُعدی بود، آن هم بُعد مادی؛ لذا انقلابی در روحیه مردم ایجاد نکرد و پیداست که انقلاب مادی با قدرت مادی قویتر درهم شکسته میشود. از این جهت کودتای 28 مرداد را کاملاً به خاطر دارم؛ چند ماشین در تهران به راه افتاد و من در خیابان ناصرخسرو دیدم که جاوید شاه میگفتند و مردم فوراً دکانهای خود را بستند و هرکه را من میدیدم در حال فرار بود. ابداً مردم مقاومتی از خود نشان ندادند؛ اما امروز ملت ایران در تمام صفهای پیکار پیروز شدهاند.»[103]
پس از پیروزی
آیتالله اشراقی که در طول دوران انقلاب اسلامی، به عنوان فردی مورد اعتماد در خدمت امام(ره) بود، در فرانسه نیز خدمات خود را پیگرفت. پس از تصمیم امام(ره)، مبنی بر بازگشت به ایران، آیتالله اشراقی به فرمان ایشان در پاریس ماندگار شد و دو روز بعد، به همراه خانوادهی امام(ره)به وطن بازگشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، و تشکیل نظام مقدس اسلامی، آیتالله اشراقی یکی از نزدیکترین کسانی بود که در کنار امام(ره)، به عنوان مشاوری امین و دلسوز، به ایفای وظایف محوله مشغول شد.
از همین زمان، آیتالله اشراقی در متن فعالیت های کشور واقع و به فرمان امام(ره)، در رتق و فتق اموری که با مسئله و مشکلی روبرو بود، تلاش شبانه روزی داشت. یکی از مأموریت های مهمی که در ماه های اولیهی پیروزی انقلاب اسلامی برعهدهی ایشان قرار گرفت، مسئلهی نفت و شرایط حاکم بر مناطق نفتی و مدیریت آن بود.
حسن نزیه که از طرف دولت موقت به ریاست شرکت نفت منصوب شده بود، با توجه به اعتقادی که به مسائل اسلامی نداشت، در مدیریت شرکت نفت، نه تنها به مبانی دینی توجه نکرد که در برخی امور، مانند ایجاد شکاف طبقاتی بین کارگران و کارمندان و تبعیض در استفاده از امکانات موجود، از مدیران طاغوتی نیز پیشی گرفت. بلندشدنِ صدای اعتراض کارگران خدوم و زحمتکش صنعت نفت، موجب شد تا آیتالله اشراقی به فرمان امام(ره) مأمور بررسی آن شود. ایشان پس از تحقیقاتی که در شهرهای مختلف نفت خیز و صحبت با اطراف مسئله صورت داد و حدود یک ماه به طول انجامید، تمام نارسائیها را متوجه حسن نزیه دانست و به صورت رسمی اعلام نمود که:
« امام به نزیه اعتماد ندارد .»[104]
و ادامه ضوابط طاغوتی را باعث نگرانی در شرکت نفت دانست[105] و زمانی که علت اعلام این مسئله از ایشان سئوال شد، گفت:
« چون بازرگان گفت او مورد تأیید امام است و این مسئله بین کارگران نفت داشت مسئله ساز می شد.»[106]
امام خمینی در روز ششم مهر 1357 در دیدار با جمعی از نمایندگان کارکنان صنعت نفت، در اینباره فرموده است:
« بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من اوّل باید از کارکنان صنعت نفت و کارمندان آنجا- که در این نهضت اسلامى خدمت کردهاند و کمک کردهاند و یک عضو حساس بودند براى پیشبرد نهضت اسلامى- تشکر کنم؛ و سلامت و سعادت همه را از خداى تبارک و تعالى بخواهم. البته من مىدانم که آن مرکزى که شما هستید، حساسترین مراکز است براى ما و براى دولت. و نابسامانی هاى آنجا را هم به من رساندهاند. و مدت هاست دنبال او بود[ند] که دیگر من اخیراً دیدم باید آقاى اشراقى با هیأتى بیایند و رسیدگى بکنند، و آمدند و رسیدگى کردند. و آن ها هم بعضى این مطالب را به من گفتند. و شما هم اگر مدارکى دارید جمع بکنید، که آن مدارک را به آقاى اشراقى بدهید. کارهایى که این آدم [حسن نزیه] مىگویند کرده است، و من خیلى اطلاع ندارم، و چیزهایى که نباید بکند کرده است، اینها را شما مدارکش را جمع بکنید تا ایشان محاکمه بشود. انشاءاللَّه.»[107]
یکی دیگر از اقدامات ایشان، مأموریت از طرف امام(ره) در جریان تحصّن اعضای انجمن اسلامی دادگستری بود که خواستار پاکسازی در دادگستری بودند که با موفقیت صورت گرفت. بخشی از سخنرانی وی در اجتماع متحصّنین به شرح زیر است:
« من به امر امام، برای رفع مشکلات موجود به این محل آمده ام... این مشکلات باید از طریق ما حل و اجرا شود. ما سعی کردهایم که برای رضای خدا سخن بگوئیم. در بین کارگران صنعت نفت هم، من گفتم: آقایان کارگران! ما دولت در دولت نداریم. بنابراین از همه آقایان استدعا میکنم و به ویژه از برادران عزیزم با آن روح انقلاب اسلامی که در وجودشان سراغ دارم، میخواهم که تحمل بیشتری داشته باشند.... در دادگستری قضات شریف بسیارند و باید از آنها حمایت شود. البته قضات طاغوتی هم وجود دارند که باید به آنها گفت بروند.»[108]
ناآرامیها و اغتشاشاتی که در مناطق غربی کشور به وقوع پیوست و دست دشمنان داخلی و خارجی در آن مشهود بود، یکی دیگر از صحنههایی بود که آیتالله اشراقی، به فرمان امام(ره) و به عنوان نماینده ایشان در هیئت ویژه کردستان، در آن حضور یافت.و شرکت در حل غائله گنبدکاوس . جریان حزب خلق مسلمان در آذربایجان شرقی، شرکت در جلسات عالی ارتش و پیشگیری از انحلال آن، محو آثار طاغوت و پاکسازی وزارتخانه ها و ادارات دولتی، رسیدگی به وضعیت جنگ زدگان، از دیگر مأموریتهایی بود که از سوی امام(ره) به عهدهی ایشان گذاشته شد و به نحو احسن انجام پذیرفت.
پذیرش این مسئولیتهای سنگین و طاقت فرسا درحالی صورت میگرفت که ایشان پیشنهاد مسئولیتهای مختلف، حتی ریاست شورای عالی قضائی را نیز نپذیرفته بود:
« تا به حال همه فکر میکردند که برکناری نزیه و مسافرتهای من به نقاط آشوب زده مملکت به خاطر احراز پست و مقام توسط من بوده است؛ در حالی که من تاکنون هیچ پست اجرائی را که بارها به من پیشنهاد شده است، نپذیرفتهام؛ حتی شغل آقای دکتر بهشتی را امام به من توصیه فرمودند که من قبول نکردم.»[109]
وفات
فشارهای سنگینِ کاری و دشمنی های پنهان و آشکاری، که آیتالله اشراقی از نزدیک شاهد آن بود و هرگز فرصت شرح آن را نیافت، موجب شد تا ایشان را که یک بار در زمستان سال 1358 دچار عارضهی قلبی و راهی بیمارستان شده و با تلاش پزشکان معالج، خطرِ آن رفع شده بود،[110] مجدداً به علت عارضه سکتهی مغزی راهی بیمارستان نماید. این سکته در حالی صورت گرفت که ایشان بنا به دعوت پرسنل هوائی نوژه، - که دچار ناآرامیهایی نیز بود - برای سخنرانی به همدان رفته بود؛ جائی که تلخی اولین برخوردهای خصمانهی رژیم شاهنشاهی را در تبعیدِ آن تجربه کرد. پس از پایان سخنرانی بود که این حادثه روی داد و آیتالله اشراقی در حالت کما قرار گرفت و به بیمارستان قلب تهران منتقل شد.[111] ولی اینبار، تلاش پزشکان برای نجات جان او مؤثر واقع نشد و علی رغم بهبودی نسبی، در ساعت 23:10 شب هنگام 21 شهریور سال 1360 مصادف با 13 ذیالقعده سال 1401 بر اثر سومین سکته وفات یافت و همانگونه که آیتالله شهید دستغیب در پیام تسلیت رحلت ایشان به امام(ره) نوشته بود: « از دارالغرور به دارالسّرور » رهسپار شد.
همزمانی رحلت آیتالله اشراقی با شهادت آیتالله سید اسدالله مدنی که به دست منافقین کوردل صورت گرفت، موجب شد تا پیکر مطهر این دو بزرگوار به قم منتقل و همزمان، با حضور اقشار مختلف مردم، روحانیت و مراجع تقلید، تشییع و در صحن بالاسر حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها به خاک سپرده شود.[112]
آثارعلمی
حاصل زحمات آیتالله اشراقی که در کنار فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود، از فعالیتهای علمی و تألیفی نیز دریغ نداشت، به شرح زیر بیان شده است: حقیقت جهاد در مکتب اسلام. چهرههای درخشان . پاسداران وحی . تفسیر قرآن، تحت عنوان: «سخن حق» (در پنج جلد) . شرح کتاب عروةالوثقی . تعلیقه بر کتاب عروةالوثقی . شرح کتاب وسیله النجاة و مجموعه مقالاتی که در سالهای پایانی دههی 30 و آغازین دههی 40 در نشریات: درس هایی از مکتب اسلام و معارف جعفری نوشته شده است.
[1] . ساواک در برگه بیوگرافی، که در سال 1345ش تهیه نموده، تاریخ تولد ایشان را سال 1307 ش ثبت کرده است؛ ولی اگر سال دیپلم گرفتنِ ایشان که 1321ش ذکر شده، صحیح باشد، با احتساب دوران قبل از دبستان، که 6 یا 7 سال میباشد، سال واقعی تولد وی 1302 یا 1303 ش خواهد شد.
[2] . سایت حوزه . مجله نور علم قم
[3] . این دبیرستان در حال حاضر به نام دبیرستان امام صادق (ع) است.
[4] . به همین علت است که ساواک درباره ایشان نوشته است: « زندگی وی مرفه و رضایت بخش است و از راه کشاورزی و زراعت و وجوه شرعیه، امرار معاش مینماید. متن کتاب . برگه بیوگرافی
[5] . صحیفه امام(ره)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول، پائیز 1378، ج1، ص 81.
[6] . صحیفه امام(ره)، همان، ص 134
[7] . در اولین برگ از پروندهی آیتالله اشراقی که دارای تاریخ 15 / 5 / 42 میباشد، به همراهی وی با امام(ره)، در منزل آقای روغنی اشاره شده است. متن کتاب، سند اول
[8] . متن کتاب . سند مورخه 24 / 5 / 1342 . در گزارش دیگری که در تاریخ 6 / 2 / 1343 توسط یکی از مأمورین ویژه با کد رمز ژ . ش در قم، به شرح زیر تهیه شده، این مسئله به خوبی مشهود است: « ... آقای اشراقی داماد آیتالله، پس از احوال پرسی گفتند: « ان شاءالله در این سفر خود به قم، فکرتان از نگرانی هفته قبل آسوده است و اضافه نمودند: من منتهای جدیت را نمودم و نگذاردم کوچکترین بحثی به میان آید.»
[9] . نهضت امام خمینی، دفتر اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پانزدهم، سید حمید روحانی، ص 841.
[10] . متن کتاب، سند مورخه 24 / 1 / 43
[11] . صحیفه امام(ره)، همان، ص410
[12] . متن کتاب، سند مورخه 9 / 9 / 1343، البته گزارش دیگری در اسناد موجود است که نشانگر آن است که ایشان، به طور مستقیم نیز از طرف حضرت امام خمینی(ره) وکالت داشته است: « نامبرده بالا، ضمن یک صحبت خصوصی، اظهار داشت: موقعی که آیت اله خمینی به حالت تبعید در کشور ترکیه به سر می برد، سیدفضلاله خوانساری به دیدن ایشان رفت و در مراجعت، تمام نامه هائی را که خمینی وسیله وی به ایران ارسال داشته بود، تحویل سازمان امنیت داد. فقط ایشان یک وکالت نامه برای من فرستاده بود که به دستم رسید و سید فضل اله خوانساری مخصوصاً آن نامه ها را به سازمان تحویل داده بود که اعتماد آن ها را جلب نموده و وکالتنامه مورد بحث را از دید آنها خارج سازد و به قول معروف نعل وارونه زده بود و با این تمهید، توانست وکالتنامه را به دست من برساند و درنتیجه ما توانستیم تا رفتن خمینی به نجف تشکیلات ایشان را در قم نگه داریم و شهریه طلاب را از طرف ایشان بپردازیم.» متن کتاب، سند شماره: 16534 / 20 ﻫ 3 - 2 / 8 / 48
[13] . متن کتاب . سند شماره: 2792 / ق / م - 28 / 11 / 43
[14] . متن کتاب . سند شماره: 22719 / 21 / الف - 11 / 9 / 44
[15] . متن کتاب . سند شماره: 651 – 9 – 657 - 18 / 11 / 44
[16] . متن کتاب . سندشماره: 64038 / 316 – 30 / 11 / 44 و کتاب مدرسه فیضیه، مرکز بررسی اسناد تاریخی . ص 181 . سند شماره: 54996 – 27 / 11 / 44
[17] . این نامه که مخاطب آن مشخص نیست، نمونهای از این حرکت است: «...به عرض محترم می رساند، مرقوم شریف واصل گردید. از مراحمتان متشکرم و از بعضی ناراحتیها که دارید، امید دارم بیشتر تحمل بفرمایید. افضل الاعمال اهمزها. از حضرت مستطاب بندگان آیتالهی باخبر هستم، بحمدالله تعالی حالشان خوب است. بعد از ماه چهارم که درس شروع شده، بسیارخوب است و تدریس معظمله در نجف اشرف باعث خرسندی فضلا گردیده و پروانهوار طواف شمع وجود مبارکشان را می نمایند. لابد اطلاع دارید که به عموم طلاب محترم نجف و کربلا و سامرا تقسیمی هم فرموده اند. همان طوری که مرقوم داشته اید مدتی است جنابعالی را زیارت نکرده ایم، لابد مشاغل دینی و محراب و منبر مانع از فیض حضور گردیده است. آقای صانعی هم مدتی است نجف در خدمت آقا هستند. جناب آقای خلخالی سلام می رسانند و از مراحم عالیه سپاسگزارند. قبضی که خواسته بودید جوفاً فرستاده شد. سعادت و سلامت جنابعالی را از خداوند متعال خواستار و امیدوار است مومنین بیش از پیش از بیانات شایسته و وجود محترم مستفیض گردند؛ در خاتمه ملتمس دعا هستم. والسلام علیکم وعلی اخوانناالمسلمین. احقر شهاب الدین اشراقی . متن کتاب . سند مورخه: 6 / 12 / 44
[18] . . متن کتاب . سند شماره: 2528 / ق م – 8 / 12 / 44
[19] . متن کتاب . سند شماره: 64116 / 316 - 9 / 12 / 44
[20] . متن کتاب . سند شماره: 64229 / 316 - 16 / 12 / 44
[21] . همان
[22] . . متن کتاب . سند شماره:7759 / 316 - 28 / 12 / 44
[23] . متن کتاب . سند شماره: 12 ق م - 9 / 1 / 45
[24] . شهید حجت الاسلام محمد منتظری به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی . ص 31 . سند شماره : 1 / ق / م – 1 / 1 / 1345 و روایت پایداری . مرکز بررسی اسناد تاریخی . صفحات 60 تا 64
[25] . متن کتاب . سند شماره:461 / 20الف - 11 / 1 / 45
[26] . متن کتاب . سند مورخه 11 / 1 / 45
[27] . متن کتاب . سند شماره: 13169 / 316 – 17 / 1 / 45
[28] . متن کتاب . سند شماره: 44 / ق - 16 / 1 / 45
[29] . متن کتاب . سند مورخه 25 / 1 / 45
[30] . متن کتاب . سند شماره: 3305 / 316 - 27 / 1 / 45
[31] . متن کتاب . سندشماره: 129 / ق م - 28 / 1 / 45
[32] . متن کتاب . سندشماره: 234 / ق م - 30 / 1 / 45
[33] . متن کتاب . سندشماره: 269 / ق / م - 3 / 2 / 45
[34] . متن کتاب . سند شماره: 275 / ق / م - 3 / 2 / 45
[35] . متن کتاب . سند شماره:240 / ق م - 2 / 2 / 45
[36] . متن کتاب . سندشماره: 367 / ق م - 2 / 2 / 45
[37] . متن کتاب . سندشماره: 277 / ق م - 3 / 2 / 45
[38] . متن کتاب . سند شماره: 3503 / 316 - 8 / 2 / 45
[39] . متن کتاب . سند شماره: 3450 / 316 - 4 / 2 / 45
[40] . متن کتاب .سند شماره: 131125 / ﻫ - 6 / 2 / 45
[41] . متن کتاب . سند شماره: 3514 / 316 - 8 / 2 / 45
[42] . متن کتاب . سند شماره: 1151 / 13 / ﻫ ـ 13 / 12 / 1345
[43] . متن کتاب . سند شماره: 1158 / 13 / ﻫ - 14 / 2 / 45
[44] . متن کتاب . سند مورخه 28 / 2 / 45
[45] . متن کتاب . سند شماره: 23018 / 316 - 10 / 3 / 45
[46] . خانواده ایشان در روز بیستم اردیبهشت 1345 وارد همدان شدند. متن کتاب . سند شماره: 1193 / 13 ﻫ - 21 / 2 / 45
[47] . متن کتاب . سند شماره: 643 / 21 - 1 / 3 / 45
[48] . متن کتاب . سند شماره: 1380 / 13 / ﻫ - 12 / 4 / 45
[49] . متن کتاب . سند شماره: 1236 / 13 / ﻫ - 1 / 3 / 45
[50] . متن کتاب . سند شماره: 39010 / 316 - 26 / 5 / 45
[51] . متن کتاب . سند شماره: 1899 / 21 - 22 / 6 / 45 . این درحالی است که ساواک قم در تاریخ 31 / 6 / 45 گزارش نموده است: « از طرف مراجع مختلف طی چند روز اخیر تلاشهای زیادی میشود که شهابالدین اشراقی از همدان منتقل گردد.»
[52] . متن کتاب . سند شماره:1679 / 13 / ﻫ – 3 / 7 / 45
[53] . متن کتاب . سند شماره: 1620 / 13 / ﻫ - 23 / 6 / 45
[54] . متن کتاب . سند مورخه 27 / 6 / 45
[55] . متن کتاب . سند شماره: 1668 / 13 / ﻫ - 30 / 6 / 45
[56] . متن کتاب . سند شماره: 39524 / 316 – 10 / 7 / 45
[57] . متن کتاب . سند شماره: 1758 / 13 / ﻫ - 24 / 7 / 45
[58] . متن کتاب . سند شماره: 2438 / 21 - 25 / 7 / 45
[59] . متن کتاب . سند شماره: 1769 / 13 / ﻫ - 28 / 7 / 45
[60] . متن کتاب . سند شماره: 2013 / 13 / ﻫ - 19 / 8 / 45
[61] . متن کتاب . سند مورخه 3 / 10 / 45
[62] . متن کتاب . سند مورخه 8 / 10 / 45
[63] . متن کتاب . سند شماره: 22465 / 20ﻫ3 - 27 / 10 / 45 و سند شماره: 26825 / 2 / ﻫ 3 - 4 / 12 / 45 و سند شماره: 2325 / 20 و - 10 / 12 / 45
[64] . متن کتاب . سند شماره: 212356 / 21 - 30 / 6 / 46
[65] . متن کتاب . سند مورخه 1 / 7 / 46
[66] . متن کتاب . سند شماره: 2245 / 21 - 6 / 7 / 46
[67] . متن کتاب . سند شماره: 5416 / 5 ﻫ - 9 / 2 / 47
[68] . متن کتاب . سند شماره: 45530 / 316 - 20 / 7 / 46
[69] . متن کتاب . سند شماره: 2716 / 21 - 26 / 7 / 46
[70] . متن کتاب . سند شماره: 3101 / 21 - 29 / 8 / 46
[71] . متن کتاب . سند شماره: 1854 / 20 ﻫ – 20 / 9 / 45
[72] . متن کتاب . سند شماره: 2338 / ﻫ – 8 / 12 / 45
[73] . متن کتاب . سند شماره: 2144 / 20 ﻫ 3 – 23 / 2 / 46
[74] . متن کتاب . سند شماره: 2338 / د - 8 / 12 / 45
[75] . متن کتاب . سند شماره: 23244 / 20 ﻫ 3 - 3 / 8 / 46
[76] . متن کتاب . سند شماره: 548 / 20 خ - 13 / 4 / 47
[77] . متن کتاب . اسناد شماره: 1660 / ﻫ ش - 30 / 5 / 47 و 20750 / 20 ﻫ 3 - 3 / 6 / 47
[78] . متن کتاب . سندشماره: 20933 / 20 ﻫ 3 - 12 / 6 / 47
[79] . متن کتاب . سند شماره: 2147 / 21 - 4 / 6 / 47
[80] . همان
[81] . متن کتاب . سند شماره: 22066 / 20 ﻫ 3 - 23 / 6 / 47
[82] . متن کتاب . سند مورخه 18 / 6 / 1347
[83] . متن کتاب . سند مورخه 26 / 6 / 47 و سند شماره: 67462 / 316 – 17 / 7 / 47
[84] . متن کتاب . سند شماره: 227536 / 20 ﻫ 3 - 25 / 7 / 47
[85] . متن کتاب . سند مورخه 4 / 9 / 47
[86] . متن کتاب . سند شماره: 16537 / 20 ﻫ 3 - 20 / 8 / 48
[87] . متن کتاب . سندشماره: 5518 / 316 - 12 / 11 / 48
[88] . متن کتاب . سند شماره: 59990 / 20 ﻫ 3 - 19 / 11 / 48
[89] . متن کتاب . سند شماره: 5189 / 21 - 17 / 12 / 48
[90] . متن کتاب . سند شماره: 12546 / 9 ﻫ - 10 / 6 / 50
[91] . متن کتاب . سند شماره: 5016 / 21 - 17 / 7 / 55
[92] . متن کتاب . سند شماره: 6077 / 21 ﻫ - 24 / 2 / 57
[93] . متن کتاب . سند مورخه 8 / 1 / 36[56]
[94] . متن کتاب . همان . البته بنا بر آنچه نقل شده، در این زمان، آیتالله اشراقی به همراه خانواده، برای دیدن دختر و داماد خود – سیدکاظم روحانی – به امریکا سفر نموده و مدت 2 ماه در آنجا بوده است و سپس از آنجا به آلمان و در نهایت به نجف اشرف رفته و در تابستان 1356 به ایران بازگشته است
[95] . متن کتاب . سند شماره: 5593 / 21 - 21 / 5 / 57
[96] . متن کتاب . سند شماره: 1472 / 21 ﻫ - 18 / 6 / 57
[97] . متن کتاب . سند شماره: 1837 / 21 ﻫ - 13 / 7 / 57
[98] . متن کتاب . سند شماره: 1861 / 21 - 15 / 7 / 57
[99] . متن کتاب . سند مورخه 18 / 7 / 57
[100] . متن کتاب . سند مورخه 18 / 7 / 57
[101] . متن کتاب . سند مورخه 21 / 7 / 57
[102] . متن کتاب . سند مورخه 15 / 9 / 57
[103] . روزنامه کیهان 21 / 4 / 59 . ص 16
[104] . روزنامه کیهان . 3 / 7 / 58 . ص 1و2
[105] . روزنامه جمهوری اسلامی . 4 / 7 / 58 . ص 1
[106] . روزنامه کیهان . 5 / 7 / 58 . ص 2
[107] . صحیفه امام، همان، ج10، ص156
[108] . روزنامه کیهان . 30 / 10 / 58 ص 1
[109] . روزنامه کیهان . 25 / 12 / 58 . ص 12
[110] . روزنامه کیهان 6 / 12 / 58 . ص 1
[111] . روزنامه کیهان . 3 / 5 / 60 . ص 1 و 27 / 5 / 60 ص 1
[112] . روزنامه کیهان . 22 / 6 / 60 ص 1 و 2