راهی که باید پیموده شود.
متن سند:
یک بررسی اجمالی نسبت به تاریخ پرافتخار دوهزار و پانصد ساله
شاهنشاهی ایران، نشان می دهد که کشور ما در طول این 25قرن پیوسته دارای
ملتی هوشمند و زیرک بوده که برای سرافرازی مملکت و تأمین رفاهیت خویش
عاقلانه کوشیده است.
ولی این کوششها و خواستها تنها در ادواری به نتیجه
مطلوب رسیده که کشور از برکت وجود زمامدارانی روشن دل و مدبر بهره مند
بوده است.
میهن ما که تقریبا نیم قرن پیش در اثر بی تدبیری زمامداران وقت و غوطه ور شدن
آنان در فساد و تباهی- نفوذ خارج از اندازه افکار و عقاید خرافی و مباین به
اصول و موازین اسلامی- توسعه و گسترش فئودالیته و صدها مفاسد اجتماعی و
سیاسی دیگر به کلی از قافله تمدن عقب مانده و اجانب برای بلعیدن کامل آن
دهان گشوده بودند ناگهان در اوایل قرن شمسی معاصر با یافت رهبری روشن
بین1 با سرعت تعجب آور و قابل تحسینی عقب ماندگی های گذشته را جبران
-از تازه ترین مواهب تمدن بشری برخوردار و با ممالکی که ده ها سال از میهن ما
پیشرفته تر بودند همگام گردید.
[!!]
اندکی تأمل در ماهیت این تحول که در کمترین فاصله زمانی نیل به چنین ترقیات
شگرفی را امکان پذیر ساخته نشانه بارزی است که ملت ایران ذاتا شایسته و
آماده همه گونه پیشرفت و ترقی است.
متأسفانه جنگ عالم سوز دوم جهانی فرصت نداد رهبر توانای ایران که جاده ها
را برای همه نوع ترقیات اجتماعی، سیاسی، صنعتی و اقتصادی کشور هموار
ساخته بود مملکت را در کلیه شئون به سر حد کمال برساند.
با ورود قشون
خارجی و توسعه و افزایش نفوذ و قدرت ستون پنجم بیگانه آرامش و امنیت و در
نتیجه سعادت و نیک بختی سالها از کشور ما رخت بربست.
مشتی خائن به وطن، پرستیدن بت هایی را آغاز کردند که بعدها کاملاً ثابت شد که
این بتها حتی در موطن خویش نیز مورد تنفرند.
گروهی دیگر برخلاف دسته اول که لااقل به بیگانه پرستی افتخار و ماهیت خود
را پنهان نمی ساختند، اغراض و تمایلات جاه طلبانه را با لباس ملت خواهی و
میهن پرستی آراستند و مملکت را تا پرتگاه هلاکت و سقوط سوق دادند ولی
خدای ایران و ملت ایران اجازه نداد که شیرازه استقلال و حاکمیت مملکت از هم
بگسلد و مردم ایران با قیامی دلیرانه مجددا حاکم بر سرنوشت خود شدند.
مملکت بار دیگر به شاهراه تعالی و ترقی افتاد.
طرح های عمرانی و آبادانی
بی شماری اجرا و به ثمر رسید.
ثبات و امنیت به کشور بازگشت ولی جهانی که
شاهد مسابقه عظیم ممالک مختلف در راه دستیابی به آخرین پیشرفتهای
صنعتی، اجتماعی و اقتصادی است وسعت و سرعت بیشتری را در اجرای پاره ای
برنامه های اصلاحی ایجاب می نمود.
از این جهت رهانیدن رعایای سابق یعنی
75% از سکنه کشور از یوغ استعمار در سرلوحه این نقشه ها، مورد نظر قرار
گرفت.
اعلیحضرت همایون شاهنشاه که از سالیان پیش حتی قبل از آن که در
بسیاری از کشورها فکر اجرای برنامه اصلاحات ارضی به وجود آید شروع به
تقسیم املاک و اراضی موروثی خود نموده و بارها مالکین ایران را دعوت به
تبعیت از این شیوه پسندیده خویش فرموده بودند چون به موقعیت جهان و
زمان واقف بودند اوامر مؤکدی در این باره صادر و در نیتجه لایحه ای از طرف
دولت وقت تنظیم و به مجلس تقدیم شد ولی نفوذ فئودالها در مجلسین و
تحریکات سایر عناصری که سود خویش را در برقرار سیستم ظالمانه ارباب و
رعیتی می دانستند سبب گردید که لایحه مذکور به صورت شیر بی یال و دمی به
تصویب رسد.
این بار دیگر درنگ جایز نبود و شخص شاهنشاه که تشخیص داده
بودند تعلل و سستی در اجرای این برنامه به زیان استقلال و حاکمیت ملت ایران
است امر به تنظیم و اجرای لوایح و مقررات جدیدی را فرموده و این برنامه به
معنی واقعی خود به مرحله عمل درآمد.
سودجویان بیکار ننشستند.
تحریکات با
شدت هرچه تمام تر آغاز شد.
شایعات بی اساس و سمپاشیهای زهرآگین
ونغمه های مخالف وزیدن گرفت.
پولها جمع آوری گردید وحتی برخی پارا از آن
هم فراتر گذارده دست ناپاک خود را به خون مأمورین دولت و خادمین به مردم
آلودند و مأمور دلسوزی را به شهادت رسانیدند.
ولی هیچ یک
ازتلاشهای مذبوحانه درقبال فشارافکار عمومی واراده آهنین شاه وملت
که باهم پیمانی ناگسستنی بسته بودند یارای مقاومت نداشت.
ولی آنها که بااجرای برنامه اصلاحات ارضی1 و سهیم کردن کارگران در سود
کارخانجات دیگر نمی توانستند از دسترنج دیگران، بهره ظالمانه برگیرند.
آنان
که با عملی شدن اصلاحات وسیع در زمینه های مختلف حربه تبلیغاتی و سیاسی
خود را از کف می دادند و بالاخره بیگانه و بیگانه پرستی که همیشه نفع خویش را
در ذلت و زبونی-فقر و بیچارگی مردم ایران می دانستند چگونه می توانستند
ساکت نشسته و شاهد از دست رفتن منافع و مقاصد نامشروع خود باشند لذا در
آستانه تصویب ملی، در آن هنگام که ملت ایران با قیافه ای مصمم خود را به نحو
افتخارآمیزی برای شرکت در این امر بزرگ میهنی آماده می ساخت و نشان
می داد که علیرغم عربده کشیهای بد اندیشان با تمام توانایی خویش در پشت سر
رهبر عالیقدر خود ایستاده و از برنامه هایی که به نفع آینده کشور است از جان و
دل پشتیبانی می نماید، همگی عناصر و عوامل مخرب فوق دست به دست
یکدیگر داده و قصد مقابله با نیروی شکننده ملت را داشتند.
بدیهی است که آهن
سر کوبیده و بیهوده وقت خویش را تلف می ساختند.
تصویب اکثریت قاطع و
قریب به اتفاق ملت ایران رسید و موجبات اعجاز و تعجب خودی و بیگانه را
فراهم آورد.
متعاقب این جریان گام دیگری در راه احقاق حقوق اجتماعی و سیاسی نیمی از
مردم ایران برداشته شد.
در ایران نیز به زنان که در مصائب و مسایل زندگی دوش
به دوش مردان تلاش و کوشش می نمایند و تقریبا در کلیه کشورهای جهان و
ممالک اسلامی دور و نزدیک با مردان از حقوق مساوی برخوردارند از طرف
اعلیحضرت همایون شاهنشاه حق شرکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی داده
شد.
ارتجاع که در گذشته بارها سد راه آزادی زن ایرانی گردیده بود این بار نیز
نمی توانست آرام بنشیند.
آزادی را برخلاف شعائر و موازین اسلامی اعلام کرد.
واقعا جای بسی تأسف و تأثر است.
دین مبین اسلام که زن را از بردگی و ذلت
رهانیده بود.
مذهب اسلام که زنانی چون حضرت خدیجه و حضرت زینب به
خود دیده که دوشادوش حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت سیدالشهدا(ع)
علیه کفر و بیداد جنگیده اند، چگونه می تواند مخالف شرکت زن در تعیین
سرنوشت خود و مملکت خویش باشد.
فرض کنیم که در صدر اسلام مجلسین
سنا و شورایعالی و انجمنهای ایالتی - ولایتی شهر و ده وجود نداشت و در احکام
اسلامی ذکری از شرکت زنان در این قبیل فعالیتهای عمومی به میان نیامده بود،
آیا آنها که داعیه رهبری اجتماع را در سر می پرورانند نمی بایستی آن قدر قدرت
فکری داشته باشند که اصول احکام اسلامی را استنباط و مسایل جاری زمان را
با این اصول سنجش نموده و مطابقت یا مغایرت آن را با مقاصد و هدفهای شارع
مقدس اسلام تشخیص دهند؟ چرا! مسلما چنین قدرت تشخیصی را داشتند ولی
سوز، نهان را چه باید کرد؟منافع از دست رفته را از چه منبعی باید جبران نمود؟
همه اینها سؤالاتی بود که آرامش درون را برهم می زد و ارتجاع را رنج می داد در
نتیجه بدون این که مکنونات قلبی خود را بیان کند از لزوم حفظ شعائر اسلامی دم
می زد ولی قادر نبود در این زمینه آیه ای را از قرآن کریم و یا حدیث و روایت
موثقی را از شارع دین و سایر رهبران آن نشان دهد.
دنیا به او نیشخند می زد و
ملت ایران به وی با تمسخر می نگریست.
ارتجاع ایام نوروز باستانی را عزا اعلام کرد.
او برای از دست دادن کدام یک از
عزیزان خود می گریست و اشک تمساح می ریخت؟ پاسخ به این سؤال بسیار
آسان است.
عزیز از دست رفته وی عواید سرشار و نامشروع گذشته بود.
اصلاحات در کلیه شئون آغاز گردیده بود.
مالک متجاوز و ظالم خلع ید شده بود
و صاحب کارخانه مجبور به پرداخت سود بیشتری از عواید خود به کارگر
می گردید.
دهقان ایرانی با سواد می شد.
عوام فریب و ریاکار خلع سلاح گشته بود
و ابواب مفتخوری یکی پس از دیگری بسته می شد.
قطعی بود هر کس که در این
مملکت به نحوی از بی سوادی و بیچارگی مردم سود می برد می بایستی بر خود
بلرزد و بترسد که دیر یا زود به سراغ وی نیز خواهند آمد.
از این دسته افراد،
جمعی از اوباش و اراذل بودند که منافع آنان نیز جدا به خطر افتاده بود.
آنها
می دانستند دولتی که مرتجعین متنفذی نظیر مالکین را ناگزیر می سازد حاصل
زحمت سایرین را بی جهت به یغما نبرند اجازه نخواهد داد افرادی در پایتخت
مملکت بنشینند و با ایجاد انحصارات شرم آور به ضرب چاقو و قمه محصولاتی
را که دهقان رنج کشیده با کد یمین و عرق جبین به ثمر رسانده به ثلث قیمت و با
موعد ششماهه از وی خریداری و نقدا به 5 برابر قیمت به کارگر تهرانی - به
کارمند دون پایه دولت فروخته و عایداتی را که از این راه به دست می آورند
صرف خوش گذرانی در کاباره ها و توسعه بساط چاقوکشی و اوباشی سازند.
این دسته از اوباش یغماگر به خوبی درک کرده بودند که ستاره اقبالشان در حال
افول است.
دیگر قادر نخواهند بود کارگر میدان بارفروشی را استعمار کرده، از
مردم پایتخت باج گرفته و بر ثروت نامشروع خود بیافزایند.
امثال آنها که با
چاقوکشی شکم بسیاری از بی گناهان را دریده- به نوامیس مردم تجاوز کرده ـ
بارها به زندان و تبعید رفته ولی هر بار به نحوی از چنگال عدالت گریخته و به
سزای واقعی شرارتهای خود نرسیده بودند.
دیگر نمی توانستند بساط
سورچرانی و مفتخوری برای شوشکه بندان خویش فراهم سازند.
از همه مهمتر اجرای برنامه اصلاحات ارضی و تشکیل شرکتهای تعاونی، در
آینده امکان هرگونه سوءاستفاده این قبیل اراذل سودطلب را از بی اطلاعی و فقر
دهقان سلب می نمود و این مطلبی بود که این سودپرستان با وجود بی سوادی و
جهالت به آن پی برده بودند.
نتیجتا درد دین و مذهب به این دسته از عربده کشان
حرفه ای نیز عارض شد.
مالکین سابق- قشریون و سربارهای جامعه- ملی
نماها و عوام فریبان شناخته شده همکاران و همفکران جدیدی یافتند و مفتخرانه
با چاقوکشان در صف واحدی قرار گرفتند.
می بایستی نیز چنین باشد چون بهر
حال در یک هدف که دسترسی مجدد به منافع نامشروع و ارضای جاه طلبی های
گذشته باشد با یکدیگر اشتراک نظر داشتند.
اتحاد ظفر نمودن! نیروهای چندگانه فوق برای نیل به هدفهای خویش حادثه
پانزدهم خرداد سال جاری را پدید آورد.
در این واقعه که مردم پایتخت شاهد و ناظر آن بودند پاره ای از اراذل و اوباش بنا
بر سابقه بیشتری که در چاقوکشی و شرارت داشتند با وجوهی که از طرف سایر
همفکرانشان در اختیار آنها قرار گرفته بود رهبری اغتشاش و بی نظمی را به
عهده گرفتند و با آتش زدن و منهدم ساختن وسایل و مراکز عام المنفعه و
عمومی- واژگون کردن باجه های راهنمایی و فروش بلیط - هتک حرمت به
بانوان و دختران دانش آموز- سوزاندن کتابخانه پارک شهر و امثال آنها چنان
حادثه ای را به وجود آوردند که حتی یادآوری آن نیز موجب شرمساری و
سرافکندگی است.
سزای مسببین این اعمال وحشیانه که منجر به کشته شدن
جمعی از مردم پایتخت گردید چه می تواند باشد؟ مسلمااین قبیل افراد
می بایستی به سنگینترین مجازات ممکنه محکوم می شدند.
ملت ایران مصرانه
طلب می کرد که مسببین و محرکین واقعه تأسف انگیز 15 خرداد و آنها که علیرغم
خواست و منافع ملت ایران به ایجاد ناامنی و برهم زدن نظم جدید جامعه ایرانی
مبادرت ورزیده بودند شدیدا مجازات گردند.
ولی مسلما همفکران و هم
سنگران آنها سعی خواهند کرد آنان را در نزد مردم ساده دل، مظلوم جلوه دهند.
همان اشخاصی که منافع آنها به خطر افتاده بود و هم اکنون نیز در خطر است
کوشش می کنند، گردانندگان این وقایع شرم آور را بیگناه قلمداد نمایند، تا شاید
بتوانند از این راه نظریات خود را تأمین سازند.
واقعا خجالت آور است.
هر کس
اندک اطلاعی از سوابق ننگین گذشته مسببین حادثه مذکور داشته باشد از
مجازات این جنایتکاران قلبا شادمان خواهدشد.
زدودن این لکه های ننگ از
دامن اجتماع ایرانی مستلزم برگزاری مجالس شادی و سرور است.
ولی نکته ای که بیش از همه اهمیت دارد آن است که دولت باید در آینده به این
قبیل عناصر هرج و مرج طلب، سودجو، باجگیر، مفتخور و انگل اجتماع فرصت
هیچ گونه خودنمایی را ندهد- راهی که ملت ایران به رهبری شاهنشاه به سوی
ترقی و تعالی در پیش دارد ایجاب می کند در این گونه موارد دولت منتهای شدت
عمل را در قبال افرادی که سد راه سعادت و نیک بختی مردم ایران می شوند نشان
دهد این راهی است که باید پیموده شود.
توضیحات سند:
1ـ باتوجه به اینکه مقصود از
رهبری روشن بین رضاشاه است
مشخصات وی در زیر آورده
می شود.
رضاشاه پهلوی، فردی بی سواد
بود و از فهم و شعور و درک
اجتماعی و سیاسی و دینی
بهره ای نداشت.
او برای حفظ
قدرت خویش و ادامه سلطنت بر
کشور از هیچ کاری فروگذار
نمی کرد و در از بین بردن و
فروختن آداب و سنن و فرهنگ
ملی و دینی ایران و ایرانی ید
طولانی داشت.
حجاب، امتیاز
بزرگی برای فرهنگ ایرانی و
جامعه ایرانی بشمار می رفت.
غربیها با آن همه سر و صدا و
هیاهو و تبلیغات خود نتوانسته
بودند این عظمت ایرانی را از
بین ببرند و بر ناموس و شرف و
عزت او دست یابند و آن را پاره
نمایند و به تاراج آن بپردازند.
اما رضاخان با تکیه بر کرسی
سلطنت و سرکوب اقشار مختلف
مردم به سراغ مهمترین خواسته
غرب و اساسی ترین شاهرگ
حیات جامعه، حجاب زن ایرانی،
آمد و دستور رفع آن را صادر
کرد.
این حادثه تلخ وننگین در
17دیماه1314هجری شمسی
اتفاق افتاد.
بدین ترتیب تمامی
بلایای غرب به جامعه ایرانی نیز
رو کرد و کشور را یک دست
گرفتار نمود.
ایجاد پدیده
روسپی گری در جامعه، رواج و
رسمیت یافتن فحشا و فساد در
میان تودههای جوان، شیوع
خودکشی، توسل به مواد مخدر
در میان قشر جوان و عریان
شدن زنان از جمله آثار کشف
حجاب رضاخانی است.
(ر.ک:
شاهنشاهی پهلوی در ایران،
ج1، عبدالامیر فولاد زاده،
صص 194-192)
رضاخان، در 17 دیماه سال
1314 هش فرمان کشف حجاب
داد و این کار را حرکت به سوی
تمدن و پیشرفت نامید.
وی که
تحت تأثیر مسافرت به ترکیه و
روحیات کمال آتاترک قرار
گرفته بود همسر و دخترانش را
بی حجاب به مراسم آورد و بی
حجابی را با تفنگ و اسلحه
اجباری کرد.
و فرمان وی خشم
شدید ملت و اعتراض روحانیون
را برانگیخت آیت اللّه حاج آقا
حسین قمی به حال اعتراض از
مشهد به تهران آمد و در جوار
حضرت عبدالعظیم منزل کرد.
مردم به محض آگاهی از ورود
ایشان از محله های مختلف
تهران به سمت حرم حضرت
عبدالعظیم شتافتند.
اجتماع مردم
رضاخان را هراسان گرداند و
دستور داد که از ورود مردم به
حرم جلوگیری کنند و آنجا را به
محاصره خود درآورند.
خبر
محاصره جایگاه آیت اللّه قمی به
مشهد رسید.
مردم اجتماع
عظیمی در صحن نو حضرت
رضاعلیه السلام نمودند که
بلافاصله دستور رسید مردم را
در صحن به گلوله ببندند.
پس از
این واقعه، بهلول، واعظ
معروف خراسان، از مردم
داغدار خواست که در مسجد
گوهرشاد جمع شوند.
چون خبر
این اجتماع بزرگ به رضاخان
رسید، به مأموران خود دستور
داد به هیچ کس رحم نکنند و
مردم را با آتش مسلسل متفرق
کنند.
مأموران بر روی اجتماع
عظیم مردم در مسجد گوهرشاد
آتش گشودند و سپس
بی رحمانه پیکر شهدا و حتی
مجروحان را را در کامیونها
ریخته و به بیرون شهر بردند و
دسته دسته در خندقی دفن
کردند.
این خندق به «قتلگاه»
مشهور است.
(ر.ک: کوثر، ج 2،
ص 477)
1ـ «اصلاحات ارضی» یکی از
عمده ترین اصول سیاست
استعماری جدید بود که در تمام
کشورهای تحت سلطه استعمار
از امریکای لاتین تا آسیا و
افریقا به وسیله حکومت این
کشورها به صورت تقریبا مشابه
به اجرا درآمد.
شاه در 1341ه.
ش از یک سو به منظور جلب
اعتماد سرمایه داری امریکا و
نشان دادن موافقت و همکاری
خود با استراتژی جدید گشودن
بازاری تازه برای اقتصاد غرب
و از سوی دیگر برای کاهش
وخامت اوضاع داخلی و
جلوگیری از گسترش نارضایتی
مردم که خطر انفجارات
اجتماعی در پی داشت.
برنامه
«اصلاحات ارضی» را به عنوان
اولین اصل از اصول
ششگانه«انقلاب شاه و مردم»!
در کشور آغاز کرد و اقتصاد
ایران را به ورشکستگی کشانید.
«اصلاحات ارضی» در ایران که
با سرمایه گذاری خارجی و
عمدتا امریکایی در بخشهای
تجارت و صنایع وابسته همراه
بود.
آسیب شدیدی بر
کشاورزان ایران وارد آورد به
طوری که کشور در طی چند
سال از مقام صادر کننده عمده
گندم به یک کشور وارد کننده
عمده گندم تبدیل شد! از سوی
دیگر بر اثر مهاجرت روستاییان
به شهرها و جذب آنان به عنوان
نیروی کار ارزان توسط صنایع
و سرویسهای خدماتی وابسته
طی 11 سال (1345 تا 1356)
000 /20 روستای ایران خالی
از سکنه گردید.
(ر.ک : کوثر، ج
2، ص 37)
منبع:
کتاب
شهید طیب حاج رضایی به روایت اسناد ساواک صفحه 244