پیشینه خانوادگی و دوران جوانی
حجتالاسلام غلامحسین جمی در سال 1304 ﻫ ش در خانوادهای مذهبی، در اَهرَم مرکز تنگستان از توابع بوشهر چشم به جهان گشود.[1] «احمد جمی» پدر ارجمندش؛ اگرچه در هنگامی که وی هنوز دوران کودکی خود را سپری میکرد چشم از جهان فرو بست، اما توانست در همین زمان کوتاه مسیر آیندهی فرزندش را مشخص کند.[2] حجتالاسلام جمی در این مورد مینویسد:
« اینجانب نسبت به روحانیت از کودکی عشق و علاقه فراوانی داشته و دارم. سرّ آن هم پدرم بود. وی با اینکه روحانی نبود اما فردی وارسته و متدین، عابد و متقی بود و همیشه از دین و قرآن و اسلام صحبت میکرد و ایشان به من خیلی علاقمند بود و از آرزوهایش این بود که من روحانی بشوم. متأسفانه در سنین خیلی پایین بودم که از نعمت داشتن پدر محروم شدم» [3]
حجتالاسلام جمی به خاطر اینکه فرزند ارشد خانواده بود، پس از مرگ پدر مسئولیت سرپرستی خانواده را به دوش گرفت. عدم پشتوانهی مالی مکفی سبب شد تا وی نتواند به شیوهی معمول تحصیل کند.
« به علت اینکه از نظر مالی در وضع بدی به سر میبردیم برای من مجالی پیدا نمیشد که دنبال درس بروم. عشق و شور و علاقهی شدید به دروس حوزه مرا وادار کرد تا آنجا که میتوانم این دروس را دنبال کرده و چیزهایی را بیاموزم» [4]
موقعیت اقتصادی مناسبِ آبادان سبب شد تا او در سال 1327 به آبادان مهاجرت کرده و در این شهر ساکن شود. در آبادان وی نزد «آیتالله شیخ عبدالرسول قائمی» موسس مدرسه علمیه آبادان به تحصیل پرداخت و در همین ایام بود که با یکی از علویههای بوشهری ازدواج کرد که ثمرهی آن چهار پسر و دو دختر شد. در اواخر دههی سی به « نجف اشرف» برای گذراندن دروس حوزوی عزیمت کرد. دوران طلبگی و اقامت حجت الاسلام جمی در نجف با مشکلات فراوانی همراه بود و بهرغم علاقهی وی به ادامهی تحصیلات حوزوی، در سال 1332 مجبور به بازگشت به کشور شد. ثابت نبودن شهریهی طلاب، سرپرستی خانواده و اوضاع سیاسی ایران و عراق از مهمترین عوامل بازگشت حجتالاسلام جمی به کشور به حساب میآیند.[5] وی شرایط مادی خود را در نجف اینگونه بیان کرده است:
«در آن موقع نیز در وضع بسیار سختی از نظر زندگی مادی قرار داشتیم و تنها در یک اتاق اجارهای سکونت داشتیم. وضع به قدری سخت بود که چند ماهی را نیز نتوانستیم اجاره آن اتاق را بپردازیم. حتی یکوقت یکی از برادران طلبه که همبحث من نیز بود به مهمانی آمده بود، فشار زندگی به قدری زیاد بود که برای نهار [ناهار] میهمان در زحمت بودیم. »[6]
بازگشت حجت الاسلام جمی به کشور هنگامی بود که پس از کودتای 28 مرداد 1332 اوضاع سیاسی کشور کاملاً دگرگون شده و حکومت کودتا همهی صداها را خفه میکرد. اواسط همین دهه در دولت « منوچهر اقبال» دستگاه مخوف «ساواک» تأسیس و کوچکترین مخالفتی شدیداً سرکوب میشد. روحانی نستوه جمی بهخاطر روحیهی انقلابی و مبارزی که داشت به سرعت تبدیل به چهرهای شاخص در آبادان شد و با مواضع و سخنرانیهای روشنگری که در «مسجد بهبهانیها» و «حسینیه اصفهانیها» انجام میداد، رژیم را به وحشت انداخت. در یک ارزیابی از ساواک در مورد میزان نفوذ ایشان آمده است: «ده هزار نفر طرفدار [دارد] »[7]و در مورد مخالفین ایشان آمده است که «مخالفین مشاهده نشده است»[8] با چنین حسن سابقهای که حجتالاسلام جمی در «آبادان» داشت، در دههی چهل و پنجاه مجالس وی از سوی ساواک به شدت کنترل شده و بارها مورد ارعاب و تهدید رژیم قرار گرفت.
ورود به عرصهی سیاست و مبارزه
از آنجایی که سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) در سال 1335 تشکیل شده بود، لذا اسنادی که در پروندهی مرحوم جمی وجود دارد به پس از این تاریخ باز میگردد و نمیتوان براساس آن آغاز فعالیت سیاسی ایشان را بهطور دقیق مشخص کرد. براساس گفتههای حجتالاسلام جمی، فعالیت سیاسی ایشان به پیش از ملی شدن صنعت نفت باز میگردد. در این زمان جمعی از نیروهای مذهبی تبلور مبارزه علیه رژیم پهلوی و اندیشههای انحرافی را در چهرهی «فدائیان اسلام» میدیدند و به آنها گرایش داشتند. حجتالاسلام جمی نیز به عنوان نیرویی مذهبی و ایدئولوژیک به این جریان و خصوصاً شخص « شهید نواب صفوی» علاقهی زیادی داشت؛ خصوصاً آن که وی معتقد بود حوزههای علمیه و روحانیت میبایست به مسائل سیاسی توجه بیشتری نشان دهند. ایشان در این مورد گفته است:
« من در آغاز جوانی و دوران تحصیل چنین استنباط میکردم که وضع روحانیت و جریان کار روحانیت آنچنان که باید و شاید مقبول نیست. چون به آن اندازه که من خوانده بودم فهمیده بودم که روحانیت باید مروج، مبلغ و نگهدارنده اسلام باشد. اما میدیدم که در این مملکت اسلام ضعیف گشته و دشمنان درحال از بین بردن آن هستند و روحانیون هم در عمل، به درس خواندن تنها و ادارهی حوزه اکتفا کردهاند و کاری در مقابل دشمنان اسلام نمیتوانند انجام بدهند...
همچنین عبادات اسلام هم آنطور که باید خوانده نمیشد و اگر[هم] خوانده میشد دارای اهمیت نبود. نمازهایی که خوانده میشد آن روح حیاتبخش را نداشت تمام این مسائل مرا به خود مشغول کرده بود. آخر ما از اسلام توقع داشتیم. من مانند فردی بودم که گمشدهای دارد و منتظر بودم تا آنکه مرحوم نواب صفوی رضوانالله علیه آن حرکت را ایجاد کرد. گرچه من توفیق آن را نیافتم که خدمت ایشان برسم ولیکن به او علاقه شدیدی داشتم و با اینکه اسماً جزو فدائیان اسلام نبودم. اما در خدمت آنها بودم و هر کمکی در جهت تبلیغ و ترویج آن مرام از دست من برمیآمد دریغ نداشتم و همهِ اینها به خاطر علاقهای بود که نسبت به حکومت اسلامی داشتم » [9]
1ـ فعالیتهای سیاسی حجتالاسلام جمی در دههی 40
اهتمام حجتالاسلام جمی به اجرای قوانین اسلامی و تشکیل حکومت اسلامی، باعث شد که با آغاز نهضت امام خمینی (ره) وی به ایشان پیوسته و وارد مبارزه علیه رژیم پهلوی شود. مرحوم جمی تا قبل از سال 1341 ﻫ ش شناخت زیادی از امام خمینی (ره) نداشت. وی علت این موضوع را اینگونه بیان داشته است:
« من تا قبل ازسال 1341 امام را نمیشناختم زیرا اولاً: من به حوزهی علمیهی قم نرفته بودم و آشنایی من با حوزه قم به وسیلهی دوستان و رفقایی بود که در آنجا داشتم ثانیاً: امام به جهت وضع روحی فوقالعادهای که داشتند سعیشان بر این بود که از شهرت به دور باشند.»[10]
مرحوم جمی در مصاحبهی دیگری در مورد چگونگی و زمان اولین دیدارش با امام(ره) گفته است:
« بعد از قضایای 15 خرداد . هنگامی که ایشان [امام خمینی (ره) ] از زندان آزاد شد. همه به دیدنشان رفتند. ازدحام فوقالعاده زیاد بود. من چند روزی صبر کردم تا منزل امام خلوت شود. سپس به اتفاق آیتاله سبحانی، خدمت امام رفتم. ایشان قبلاً اسم مرا شنیده بودند و از جلسات هفتگی ما در آبادان هم اطلاع داشتند. علاوه بر این برخی از اطرافیان هم درباره بنده مطالبی را خدمت امام گفته بودند. ایشان در آن دیدار خیلی به من محبت کردند و این اولین دیدار من با امام بود. از همان وقت بود که دل ما در گرو محبت و علاقه به ایشان قرار گرفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی هرکاری که کردیم، ناشی از همین علاقه و محبت بود.» [11]
1 ـ 1) حمایت از امام(ره) در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
طرح «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» در سال 1341 که بندهایی از آن عملاً با مبانی اسلامی در تضاد بود، به عقیدهی بسیاری اولین اقدام رژیم برای به چالش کشیدن قدرت روحانیت پس از ارتحال «آیتالله العظمی بروجردی» بوده است.
ایستادگی امام(ره) در برابر این اقدام رژیم پهلوی را باید نقطهی عطفی در جریان نهضت امام خمینی (ره) دانست. مواضع آشکار و قاطع حضرت امام(ره) باعث شد تا بسیاری از روحانیون و انقلابیون ایشان را به عنوان محور مبارزه علیه رژیم پذیرفته و در کنار ایشان قرار بگیرند. حجتالاسلام جمی در آغاز با وجود اینکه شناخت کافی از امام خمینی(ره) نداشتند، از طریق دوستانش در قم و مطالعهی اعلامیهها و سخنرانیهای امام(ره) مجذوب ایشان شده و در سلک یاران انقلاب قرار گرفت. وی در این مورد گفته است:
« پس از مخالفت امام با طرح انجمنهای ایالتی و ولایتی و صدور اعلامیه توسط ایشان ما متوجه این مرد بزرگ شدیم و از آن وقت عاشقانه به طرف امام کشیده شدم و آنچه که میتوانستم در جلسات، منبرها، محافل خصوصی و عمومی در ترویج راه و رسم ایشان کوتاهی نکردم و اکنون افتخار میکنم که دربست در خدمت ایشان هستم.» [12]
2ـ 1) قیام 15 خرداد 1342 و نقش حجتالاسلام جمی در آبادان
یکی از بزرگترین حوادث تاریخ معاصر ایران قبل از 22 بهمن 1357 بیتردید قیام خونین 15 خرداد است. این خیزش مردمی در زمان نخستوزیری «اسدالله علم » از عناصر سرسپردهی رژیم پهلوی، در اعتراض به دستگیری امام خمینی (ره) صورت گرفت و به گفتهی کسانی چون فردوست تا آستانه فروپاشی رژیم پهلوی نیز پیش رفت.[13] اهمیت قیام 15 خرداد در این است که آشکارا مرزبندی سیاسی جدیدی در ایران به وجود آورد که در آن روحانیت و در رأس آنها امام خمینی(ره) رهبری مبارزه علیه رژیم پهلوی را برعهده گرفتند.
حجتالاسلام جمی که روحیهای مبارز و خستگیناپذیر داشت، با انتشار اخبار مربوط به قیام 15 خرداد و کشتار معترضین به دست نیروهای رژیم، در آبادان دست به فعالیت زده و در منابر و مجالس به افشای جنایات رژیم پهلوی و نشان دادن ماهیت حرکت امام خمینی (ره) پرداخت. از این زمان وی به عنوان شخصیتی تأثیرگذار در منطقه، تحتنظر رژیم قرار گرفت و تلاش شد تا ضمن اعمال فشار و ایجاد محدودیت، اقداماتش نیز کنترل شود. در سندی در این مورد آمده است:
«نامبرده بالا [حجتالاسلام غلامحسین جمی] از روحانیون مخالف است و از طرفداران [امام] خمینی [(ره)] میباشد که در شهر آبادان ساکن است ولی در اعمال و رفتار خود محافظهکار و میانهرو میباشد به وسیله این ساواک مرتباً تذکرات لازم به وی داده میشود و مخصوصاً در این مورد به نامبرده گوشزد گردیده از این اعمال برحذر باشد ضمناً دستور داده شده بوسیله پستخانه مراسلات و مکاتبات وی تحت کنترل قرار گیرد.»[14]
این سند نشان میدهد که حجتالاسلام جمی از مدتها قبل فعالیت سیاسی خود را شروع کرده و چندین بار از طرف ساواک به ایشان تذکر داده شده است. این سند همچنین نشان میدهد که وی با بسیاری از مبارزین و انقلابیون در ارتباط بوده و به همین خاطر ساواک درصدد کنترل آنها از طریق ثبت و ضبط نامهها و مکاتباتشان بوده است. حجتالاسلام جمی در مصاحبهای به فشارهای ساواک در این زمان اشاره کرده است:
«بعد از 15 خرداد یک جلسه هفتگی روحانیون که در هر هفته یک روز و در یک مسجد تشکیل [می]شد که بنده منبر میرفتم و با اینکه دستگاه کنترل بسیار مینمود با هر شیوهای از قبیل کنایه و اشاره حرفهای خود را میزدم، با اوجگرفتن این جلسه، روزنهی امیدی در ما پیدا شد. بسیاری از جوانان متدین و دارای احساسات دینی در این جلسه شرکت کرده و با دادن شعارهای دینی روح تازهای در مردم دمیده میشد و از این رو عده زیادی هم به دلیل شرکت در این جلسه به زندان افتاده و کتک خورده و شکنجه گشتند. در همین رابطه خود بنده را هم مکرر احضار کرده و آنجا مرا معطل میکردند و تهدید مینمودند و پروندهای هم برای این جانب درست کرده بودند » [15]
3 ـ 1) تبعید امام(ره) و تلاش برای حفظ نام ایشان
رسالت یاران امام (ره) و دوستداران ایشان پس از 13 آبان 1343 سنگینتر از قبل شده بود؛ چراکه درکنار مبارره با رژیم، وظیفهی پاسداری از اندیشهها و ارزشهای امام (ره) را نیز بر دوش میکشیدند. مخالفت با « لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی» که در کابینهی «حسنعلی منصور» در 21 مهر 1343 به تصویب مجلس شورای ملی رسید، موجی از مخالفت را در میان نیروهای مذهبی و ملی بهوجود آورد که در رأس آنها امام خمینی (ره) قرار داشت. امام(ره) در 4 آبان 1343 در یک سخنرانی شدیداللحن از این لایحه انتقاد و سیاستهای رژیم پهلوی را محکوم کرد.[16] پس از انتشار مواضع امام خمینی(ره)، موجی از اعتراض علیه رژیم پهلوی سراسر کشور را فراگرفت و علماء و روحانیون به حمایت از امام (ره) برخواستند. چند روز بعد در 13 آبان رژیم پهلوی امام خمینی(ره) را به ترکیه تبعید کرد. حجتالاسلام جمی در 15 آبان در مسجد بهبهانیهای آبادان درحالی که به شدت از سوی رژیم تحت فشار بود به تبعید ایشان اشاره کرد. وی در مصاحبهای آن روز را اینگونه توصیف کرده است:
«دو روز بعد از تبعید امام به ترکیه روز تشکیل جلسه هفتگی ما بود. از طریق ساواک به انحاء مختلف تهدید شده و از تشکیل جلسه ممانعت میشد. به هرحال جلسه تشکیل شد و بسیاری از مردم، روحانیون و جوانان شرکت کرده بودند، و از طرفی مسجد به وسیلهی ساواک، پلیس، ماشینهای آتشنشانی و .... محاصره گشته بود. موقع رفتن به منبر رسیده بود و من بسیار ناراحت بودم. اگر میخواستم به جریان تبعید امام اشاره کنم مسجد را به آتش میکشیدند و اگر هیچ نمیگفتم، نمیتوانستم خود را قانع کنم. پس از پناه بردن به درگاه خداوند تبارک و تعالی با یکی از دوستان مشورت کردم. پیشنهاد ایشان این بود که با توجه به هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه که اتفاقاً با آن ایام تقارن داشت صحبتی بنمایم. خوشحال شدم و با توکل به خداوند به منبر رفته و پس از قرائت آیه مربوط به هجرت سخنان مبسوطی پیرامون هجرت حضرت محمد (ص) ایراد کردم. گفتم که در حقیقت مشرکین مکه پیامبر را به مدینه تبعید نمودند. تمام حاضرین متوجه عرایض من که نشاندهنده تکرار تاریخ در این زمان بود گردیده و شدیداً به گریه افتادند مردم آبادان اعتراض خود را در مورد تبعید امام خمینی با گریه نشان دادند و پلیس هم کوچکترین بهانهای برای ایذاء مردم نداشت. بعدها شنیدم که میگفتند فلانی همه چیز به مردم گفت و مردم منظور او را میفهمیدند و ما هم نمیتوانستیم کاری انجام دهیم» [17]
به این ترتیب حجتالاسلام جمی با وجود شرایط سختی که در منطقه وجود داشت، مردم را در جریان وقایع کشور قرار داده و رسالت شرعی و سیاسی خود را انجام میداد.
اسناد ساواک نشان میدهند که حجتالاسلام جمی به قیام امام خمینی (ره) و رهبری ایشان ایمان قلبی داشته و از هر فرصتی برای بیان عقاید امام(ره) استفاده میکرده است. در سندی از ساواک در سال 1344 به فعالیتهای سیاسی وی اشاره شده است:
«نامبرده بالا [غلامحسین جمی] یکی از واعظینی است که در کلیه سخنرانیهای خود انتقاداتی از وضع موجود نموده و نسبت به حوادث چند ساله اخیر با روحانیون مخالف همصدا بوده و اقدامات آنها را تائید مینموده است. البته از طرف این ساواک مرتباً تذکرات لازم به وی داده شده و اعمال او تحت نظر میباشد » [18]
4ـ 1)توجه به اوضاع سیاسی کشور و منطقه
از ویژگیهای بارز حجتالاسلام جمی توجه به مسائل جاری کشور و منطقه بود. ایشان این روحیهی مسئول بودن در اجتماع را در سالهای پس از انقلاب نیز همچنان حفظ کرد. در اسناد ساواک به کرات آمده است که حجتالاسلام جمی به مسئولین رژیم پهلوی در مورد عدم توجه به وظایف اجتماعیشان هشدار داده است. از آنجایی که محبوبیت ایشان در منطقه بسیار زیاد بود، مقامات سیاسی استان توصیههای وی را جدی گرفته و از ایجاد تنش با او خودداری میکردند. از جمله مسائل منطقهای مورد توجه حجتالاسلام جمی، موضوع فلسطین و اوضاع عراق بود.
براساس اسناد ساواک، در سال 1348 هنگامیکه رژیم عراق علیه شیعیان اجحاف میکرد، وی با سخنرانیهای افشاگرانهی خود مردم را در جریان سیاستهای منطقهای علیه شیعیان قرار میداد. در سندی در این مورد آمده است:
«آقای جمی بالای منبر رفته ابتدا درباره دین اسلام و حوزههای علمیه نجف اشرف و قم صحبت کرد سپس درباره حکومت عراق سخنانی گفته و اظهار داشت اخیراً خبرهایی به گوش ما رسید که این حکومت بعثی عراق دست به کارهایی زده که از نظر ما مسلمانان بسیار مهم است. این حکومت حسنالبکر کار را به جایی رسانده که توهین به حوزه علمیه نجف اشرف کرده و چند وقت پیش اطلاع رسید که عدهای از مأمورین عراق شبانگاه به منزل آقای حکیم حمله کرده و میخواستند پسر آقای حکیم را دستگیر کنند ...
این حکومت بعثی عراق به جای اینکه ایرانیان را از عراق اخراج کند بروند بیتالمقدس را از دست اسرائیل نجات دهند و یا اورشلیم را از دست اسرائیل بگیرید و یا سرزمینهای اشغالی را از دست یهودیان پس بگیرند. ملت مسلمان و برادران دینی ما وظیفه داریم و آن این است هرکس بخواهد به دین مقدس اسلام توهین نمایند ما از این دین دفاع نماییم و سایر علمای اعلام وظیفه داریم در این مورد در جلساتی که تشکیل میشود مردم را آگاه سازیم و من بنا به وظیفه[ای] که برعهده دارم تا آنجایی که امکانات اجازه میدهد میکوشم و مسلمانان را از این عمل ننگین حکومت عراق آگاه میسازم » [19]
حجتالاسلام جمی این روحیه را در سالهای بعد از انقلاب نیز حفظ و در هر فرصتی برای حمله به رژیم غاصب اسرائیل استفاده میکرد. وی در مصاحبهای در سالهای پس از انقلاب در این مورد گفته است:
« نظر ما برای نجات فلسطین از دست اسرائیل این است که از طرف همه کشورهای اسلامی باید یک سپاه اسلامی تشکیل بشود تا فلسطینیان را نجات بدهند. این سپاه باید مثل پاسداران انقلاب اسلامی باشند. ... من در شهر خودمان خطبهای در روز جمعه خوانده و گفتهام که تنها اقدام سیاسی برای فلسطین فایده ندارد، بلکه اقدام عملی احتیاج دارد » [20]
2) فعالیتهای سیاسی حجتالاسلام جمی در دههی 50
همانگونه که گفته شد حجتالاسلام جمی در همهی حوادث مهم دههی 40 حضوری فعال داشت و دوشادوش دیگر انقلابیون به مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت. وی در دههی 50 فعالیتهایش را افزایش داد و به یکی از چهرههای برجسته آبادان تبدیل شد. دعوت از روحانیون و چهرههای مذهبی برای سخنرانی در آبادان یکی از اقدامات روحانیون استان بود. برگزاری جلسات هفتگی مذهبی در آبادان نیز در راستای مبارزه با رژیم پهلوی و تبیین اندیشهی امام خمینی (ره) قابل بررسی میباشد. از جمله اندیشمندانی که به این جلسات دعوت میشدند میتوان به «شهید آیتالله دکتر محمد مفتح» ، «شهید استاد مرتضی مطهری» و ... اشاره کرد. حجتالاسلام جمی در مورد یکی از این جلسات میگوید:
«مرحوم دکتر مفتح رضوانالله علیه در یک دهه محرم و صفر به آبادان تشریف آورده و در اینجا منشاء حرکت گردیده بود مقارن [سالگرد] حادثه 15 خرداد بود و تصادفاً جلسه هفتگی ما نیز با آن روز مصادف بود. از طرف دستگاه به ما فشار آورده بودند که به مناسبت 15 خرداد صحبتی نشود و همچنین به دلیل اینکه متوجه شده بودند شهید مفتح قصد سخنرانی دارد قصد ممانعت داشتند، اما مردم متوجه این موضوع شده و هنگامی که جلسه تشکیل گشت از ایشان خواستند که به منبر رفته و سخنرانی کنند و با احساسات فراوان، ایشان را به منبر بردند که آیتاله مفتح هم واقعاً حق مطلب را ادا کرد »[21]
1ـ2) افزایش فعالیتهای سیاسی حجتالاسلام جمی و شدت گرفتن تنشها با ساواک
در دههی 50 فعالیتهای حجتالاسلام جمی با وجود تسلط نسبی رژیم بر اوضاع همچنان ادامه داشت و بارها از سوی ساواک برای ایشان و خانوادهی محترمشان مزاحمتهایی ایجاد شد. این فشارها و اقدامات صرفاً برای تضعیف روحیهی وی صورت میگرفت. رژیم پهلوی تصور میکرد که با این سیاست نه تنها ایشان را از ادامهی مبارزه منصرف خواهد کرد، بلکه مردم آبادان را نیز دچار وحشت خواهد نمود. دستگیری فرزند حجتالاسلام جمی در سال 1351 از جمله اقدامات ارعابی رژیم به حساب میآید.[22] اسناد ساواک نشان میدهد که لحن صحبت و مواضع حجتالاسلام جمی در دههی 50 بسیار تندتر از قبل بوده است.
با وجود افزایش شدت عمل رژیم، حجتالاسلام جمی نه تنها از مواضع اصولی خود عقب ننشست، که حتی بر دامنهی فعالیتهای خود نیز افزود. در چارچوب همین تلاشها بود که تیمسار ناصر مقدم، مدیر کل ادارهی سوم ساواک، به ریاست ساواک آبادان دستور داد:
« ترتیبی اتخاذ نمایند تا اظهارات یاد شده [غلامحسین جمی] ضبط و مدارک مستند و غیرقابل انکاری برعلیه مشارالیه جمعآوری [شود]»[23]
این اقدام ساواک نشان میدهد که رژیم از سوی حجتالاسلام جمی احساس خطر کرده و به دنبال برخورد شدید با ایشان بوده است. کمی بعد از این دستور، تیمسار مقدم در تاریخ 25 / 3 / 1351 خواستار برخورد جدی با ایشان میشود. در این سند آمده است:
«خواهشمند است دستور فرمایید نامبرده بالا [غلامحسین جمی] را احضار و شدیداً به وی تذکر داده شود تا چنانچه در آینده به رویه خلاف خود ادامه داده و از اظهار مطالب خلاف مصالح در منابر خودداری ننماید ضمن تحت تعقیب قراردادن وی ترتیبی اتخاذ خواهد شد که به هیچوجه به صلاح ایشان نمیباشد. »[24]
این تهدیدها و ارعابها هرگز خللی در عزم راسخ این عالم مبارز ایجاد نکرد و ایشان با وجود همهی مشکلات شخصی و خصوصاً جسمی که پیدا کرده بود، لحظهای دست از حمایت امام خمینی(ره) برنداشت. در سال 1355 برادر حجتالاسلام جمی، شهید عبدالرسول جمی، بهوسیله ساواک دستگیر و تا سال 1357 در زندان رژیم نگه داشته شد.[25] با همه این فشارها مقاومت حجتالاسلام جمی و مردم مسلمان آبادان همچنان ادامه داشت و رژیم را در موقعیت سختی قرار داده بود. حجتالاسلام جمی در این زمان یکی از کانونهای اصلی ارتباط نجف با ایران بود و بسیاری از انقلابیون از طریق وی به عراق تردد میکردند. وی همچنین بسیاری از کتب، نوارها و اعلامیههای امام(ره) را به سراسر ایران میفرستاد.[26]
2 ـ 2) شهادت آیتالله حاج سید مصطفی خمینی
شهادت مظلومانه حاج آقا مصطفی خمینی در آبان 1356 را باید نقطهی عطفی در حرکت انقلابی مردم ایران برای سرنگونی رژیم پهلوی دانست. شهادت فرزند ارشد امام (ره) موجی از اعتراضات را در سراسر کشور بهوجود آورد و باعث تظاهرات گستردهای در شهرهای مختلف کشور شد که به صورت زنجیرهای و متناوب تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشتند.[27] حجتالاسلام جمی در کنار سایر علمای کشور علاوه بر اعلام تسلیت به امام خمینی (ره) مجالس ترحیمی را برگزار و در آنها رژیم پهلوی را مورد انتقاد قرار داد. در سندی در این مورد آمده است:
«درمورخه 8 / 8 / 36[1356] از طرف آیتاله عبدالرسول قائمی و سیدکاظم دهدشتی و غلامحسین جمی تلگرافی جهت آیتاله خمینی [(ره)] به نجف اشرف مخابره و ضمن این تلگراف نامبردگان به یاد شده تسلیت گفتهاند.
نظریه سهشنبه: فتوکپی تلگراف مزبور که مخابره شده به زبان فارسی و انگلیسی است تقدیم میشود.
نظریه سهشنبه: مفاد گزارش خبر و نظریه شنبه مورد تأیید میباشد ضمناً در مورخه 8 / 8 / 36[1356] از طرف آقایان فوقالذکر مجلس ختمی در حسینیه بهبهانیهای آبادان برگزار که در حدود 1500 نفر در این مجلس شرکت کردند. » [28]
حجتالاسلام جمی در مورد شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و تأثیر آن بر روند مبارزات مردم در آبادن گفته است:
« اوج انقلاب را میتوان از زمان شهادت حاج آقا مصطفی خمینی به حساب آورد. با اینکه خفقان خیلی شدید بود و از گرفتن مجلس ختم و صحبت کردن پیرامون شهادت ایشان و بردن اسم امام منع شده بودیم ولی مجلس ختم را در جلسه هفتگی برگزار کرده و مردم نیز استقبال نمودند. پس از سخنرانی من که از توصیف کردن خدمات و مقامات علمی حاج آقا مصطفی تشکیل شده بود مردم شروع به تظاهرات کردند که منجر به تیراندازی پلیس و دستگیری عدهای گردید. بعد از آن واقعه من همیشه در بین دو نماز صحبت کرده و مسائل مهم سیاسی و ... را برای مردم میگفتم که تاثیر بسیاری در مردم داشت.»[29]
در سندی راجع به یکی از سخنرانیهای حجتالاسلام جمی در مراسم ختم شهید مصطفی خمینی آمده است:
«مورخه فوق [8 / 8 / 1356] در مسجد بهبهانیهای آبادان به منظور فوت سید مصطفی خمینی از طرف روحانیون و بازاریان آبادان مجلس ختمی برگزار گردید ابتدا آیاتی از قرآن قرائت شد سپس شیخ غلامحسین جمی درباره آیتاله خمینی [(ره)] و فرزندش مرحوم مصطفی خمینی صحبت نمود و از سجایای اخلاقی آن مرحوم یادکرد و اضافه نمود که زیردست آن مرحوم و پدرش چندین هزار نفر طلبه درس علوم دینی یاد گرفتهاند و ما باید تا جایی که میتوانیم به آنها ایمان داشته باشیم و وظیفه ما روحانیون این است که نیک و بد را برای مردم تشریح کنیم زیرا مدیون هستیم ... در این جلسه تعداد قابل توجهی از روحانیون و بازاریان شرکت داشتند.»[30]
3 ـ 2) برگزاری مراسم ختم شهدای شهرهای مختلف کشور در آبادان
در شرایطی که رژیم پهلوی به دنبال قطع راههای امرار معاش حجتالاسلام جمی بود، وی در کنار مردم و رهبری انقلاب ایستاد و همهی خطرات را به جان خرید. برگزاری مراسم یادبود برای شهدای شهرهای مختلف کشور، بخشی از تلاشهای حجتالاسلام جمی در این مقطع را شامل میشدند.[31] این فعالیتها همگام با اقدامات آیات عظام قم و انقلابیون شهرهای دیگر کشور صورت میگرفت. در یک مورد حجتالاسلام جمی به همراه «شیخ قاسم موسوی» و «آیتالله عبدالرسول قائمی» تشکیل جلسه داده و تصمیم گرفتند که بنا به درخواست آیات ثلاثهی قم، برای شهدای شهرهای مختلف کشور در آبادان مجلس ختمی برپا کنند. این مجلس بهرغم تدابیر امنیتی شدید رژیم پهلوی برگزار شد. [32]
در اقدامی دیگر حجتالاسلام جمی از ائمهی جماعت آبادان خواست که در اعتراض به فجایع رژیم پهلوی از برگزاری نماز جماعت در 27 / 3 / 1357 در مساجد آبادان خودداری کنند. در سندی در همین مورد آمده است:
« شیخ غلامحسین جمی در جلسه روحانیون آبادان که در مسجد بوشهریها تشکیل گردیده بود به روحانیون حاضر در مسجد اظهار داشت که به منظور پشتیبانی از اعلامیه و اقدامات آیات مقیم قم روز 27 / 3 / 37[1357] در هیچ یک از مساجد آبادان نماز جماعت برگزار نخواهد شد. » [33]
اسناد موجود نشان میدهد که سخنرانیهای حجتالاسلام جمی تأثیر بسیار زیادی بر همهی گروهها و اصناف آبادان داشته و احساسات مذهبی آنان را به شدت تهییج میکرده است.
4ـ 2) موقعیت آبادان در جریان انقلاب اسلامی و نقش حجتالاسلام جمی
شهر آبادان یکی از حساسترین مناطق کشور برای رژیم پهلوی بود. رژیم بهخاطر صادرات نفت و وجود اتباع فراوان خارجی که در این شهر زندگی میکردند، میکوشید تا آبادان را از حوادث دیگر مناطق کشور مجزا و مانع از گسترش اعتراضات به این شهر شود. این تلاش رژیم که با ارعاب و تهدید و تطمیع همراه بود هرگز عزم علمای نستوه و راسخ این شهر را سست نکرد و نتوانست اهداف رژیم را محقق گرداند. در حقیقت آبادان از آغاز نهضت حضرت امام (ره) یکی از کانونیترین مناطق انقلابیون به حساب میآمد و بسیاری از چهرههای برجستهی انقلاب مانند «شهیدآیتالله مرتضی مطهری» ، «شهید آیتالله محمد مفتح» و ... به مناسبتهای مختلف در این شهر به تبیین اندیشههای امام (ره) میپرداختند. در این شهر علاوه بر نیروهای مذهبی، سایر جریانهای سیاسی مانند حزب توده و جبههملی نیز فعالیت میکردند که چندان مقبولیتی نداشتند.[34] حجتالاسلام جمی در مورد اهمیت آبادان در نگاه نیروهای مذهبی میگوید:
«فکر میکنم بیش از همه مرحوم شهید مطهری بودند که به آبادان دعوت میشدند و روشنفکران و تحصیل کردههای آبادان از ایشان استفاده زیاد میکردند. ایشان مکرراً به دانشکده نفت آبادان میآمدند و یا در برخی محافل دینی آبادان سخنرانی میکردند و به منزل من به دلیل رابطه نزدیکی که با هم داشیم، زیاد تشریف میآوردند، من مدتی به دلیل تشدید فشارها مجبور به فرار شدم و همانطور که عرض کردم یک ماهی در منزل ایشان مخفی بودم. ...
یکی دیگر از چهرههایی که فعالیتهای شایان توجهی در آبادان انجام دادند، مرحوم شهید مفتح بودند که مکرراً به آبادان میآمدند مردم آبادان ایشان را خیلی خوب میشناختند و در منبرهایشان حضور مییافتند. اگر حضور مرحوم مطهری و مرحوم مفتح با جمعه مصادف میشد، ما از آن شخصیت میخواستیم که در جلسه هفتگی روحانیون آبادان به منبر برود [و] سخنرانی کند. ... از دیگر سخنرانها آیتالله مکارم شیرازی، از مراجع تقلید امروز بودند. یادم هست در مقطعی ممنوعیت نام بردن از حضرت امام، رسماً از طرف ساواک اعلام شد. تا مدتها بعد از آن هم کسی جرأت نمیکرد نام امام را روی منبر بیاورد. نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که من تصمیم گرفتم هرطور شده روی منبر نام حضرت امام را بیاورم، ... من نیتم را به آقای مکارم گفتم و ایشان فرمودند: « بسیار خوب من اسم میبرم» بعدها ما متوجه شدیم که ریسک کرده بودیم و حقیقتاً انجام این کار در آن مقطع نوعی انتحار محسوب میشد. از شخصیتهای دیگر آیتالله نوری همدانی،آیتالله جعفر سبحانی، آیتالله خزعلی، مرحوم حجتالاسلام و المسلمین دوانی و مرحوم دکتر شریعتی بودند که هرکدام در دینی و انقلابی کردن فضای شهر، تأثیر به سزایی داشتند»[35]
راجع به نقش حجتالاسلام جمی در تحقق اهداف انقلاب اسلامی حجتالاسلام علی دشتی امام جمعه آبادان میگوید:
«آقای جمی از روحانیون قدیمی است که معروفیتش به قبل از انقلاب برمیگردد، معروفیتی که در پی دفاع از حرکت امام برای او رقم خورد. او کاملاً در مسیر نهضت امام(ره) بود و برای آن زحمت فراوان کشید و برای آن هم به زندان رفت.» [36]
5 ـ 2) نقش حجتالاسلام جمی در حوادث آبادان و اعتصاب کارکنان شرکت نفت
پس از ماجرای هولناک به آتش کشیده شدن سینما رکس آبادان که در جریان آن نزدیک به چهارصد نفر از مردم بیگناه این شهر در شعلههای آتش سوختند، مردم آبادان که از سالها قبل، از طریق روحانیون مبارزی چون «آیتالله عبدالرسول قائمی» ، « حجتالاسلام جمی » و .... با ابعاد جنایات رژیم پهلوی آشنا شده بودند، در صفوف منظم در راستای براندازی رژیم متحدتر شدند.
حجتالاسلام جمی براساس اسناد ساواک و گفتهی شخصیتهای انقلابی، بیشترین نقش را در بسیج کارکنان صنعت نفت آبادان برعهده داشت و توانست با هوشیاری، آنها را در راستای ضربه زدن به پیکرهی اقتصادی رژیم پهلوی هماهنگ کند.[37] وی در مصاحبهای با تواضع در این مورد گفته است:
«البته در این اعتصابات عوامل مختلفی نقش داشتند و انصافاً این رویداد ضربه مهلکی به رژیم زد. چون شریان حیات و اقتصاد رژیم به نفت بستگی داشت، رژیم هرچه کرد کارگران را سرکار خودشان برگرداند موفق نشد. عدهای از ایادی دولت هم به آبادان آمدند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. یک بار هم سراغ من آمدند و گفتند: « شما کاری بکنید که کارگرها به سراغ کارهایشان برگردند و اعتصاب را تمام کنند» من گفتم: « از عهده من خارج است و آنها [کارگران] خودشان چنین تصمیمی گرفتهاند.»[38]
بیشک نفوذ و تأثیر حجتالاسلام جمی باعث شده بود که عوامل رژیم برای پایان دادن به اعتصابات به سراغ ایشان بیایند. یکی از مبارزین دوران انقلاب اسلامی درخصوص نقش برجستهی حجتالاسلام جمی چنین میگوید:
« اداره اعتصاب خیلی سخت بود. حتی در مقطعی آنقدر فشار از طرف ساواک و نیروهای نظامی زیاد شد که ممکن بود به کارگرها آسیب برسد و تمام جریان اعتصاب در هم بشکند، در اینجا بود که آقای جمی کمک مثمرثمری به ما کردند. رفتیم پیش او و اوضاع را تشریح کردیم تا شاید اعتصاب را به شکل دیگری هدایت کنیم. یکی از دوستان اصرار داشت که این وضع به طریقی پایان یابد. حاج آقا بعد از شنیدن حرفهای ما اعلام کرد، اگر نشستهاید اینجا که من به شما بگویم که برگردید سرکارهایتان، چنین حرفی از من نخواهید شنید، بروید به اعتصاب خود ادامه دهید، محکم بایستید و قدمی عقب ننشینید. خب این صراحت و شجاعت، جان دوبارهای به ما بخشید، قوت قلب گرفتیم. شاید اگر حاج آقا اینقدر محکم حرف نمیزد دلهره از شکنندگی و آسیب آمدن به اعتصابیون (در اثر فشار حکومت نظامی)، باعث سست شدن ما میشد. ولی چنین نظر صریح و روشنی تکلیف ما را روشن کرد و در این جریان نقطه عطفی بود.» [39]
آقای «دکتر محسن رضایی» نیز نقش حجتالاسلام جمی را در اعتصابات شرکت نفت بسیار مهم توصیف کرده است. وی در این مورد میگوید:
«دو تن از روحانیون خوزستان بودند که در ادامه تحصن شرکت نفت بسیار تأثیر داشتند، یکی آقای جمی بود، یکی هم آقای جزایری که ما البته ارتباطمان با آقای جزایری بیشتر بود، ما درباره مراجعه سردسته کارکنان شرکت نفت به آقای جمی و صحبتهای ایشان با آنها اخباری را میشنیدیم که به خصوص هنگامی که تحصن طولانی شد و حقوق کارکنان شرکت نفت را ندادند، ایشان توصیه به مقاومت میکردند و میگفتند که نترسید و رزق و روزی،دست خداست.» [40]
در کنار اظهارات فوق که همگی حاکی از نقش فعال حجتالاسلام جمی در جریان اعتصابات شرکت نفت هستند، اسناد فراوانی نیز در بایگانی ساواک موجود است که این مسأله را تأیید میکنند. به خاطر اهمیت موضوع اعتصاب کارکنان شرکت نفت همهی علمای مبارز در سراسر کشور با حجتالاسلام جمی در ارتباط بوده و به طور مستقیم یا از طریق فرزند ایشان در جریان وقایع آبادان قرار میگرفتند. از کسانی که در اسناد ساواک به ارتباطشان با ایشان اشاره شده است میتوان از«آیتالله واعظ طبسی» و «آیتالله بهاءالدین محلاتی » نام برد. در سندی در همین مورد آمده است:
« طبسی از مشهد ضمن تماس با پسر جمی از وی خواست که به پدرش بگوید تعدادی از بازاریان و اطباء اعلام کردهاند حاضرند به اندازه کافی خانه و پول در اختیار کارکنان شرکت ملی نفت که ممکن است در ادامه اعتصابات اخراج یا از کار برکنار شوند بگذارند و طبسی اصرار مینمود که این مطلب به جمی گفته شود تا به طریقی به کارگران ابلاغ و به اعتصاب ادامه دهند و از اینکه شنید تعدادی از کارگران اعتصاب را شکستهاند ناراحت شد.
نظریه یکشنبه ـ در چند روز اخیر تماسهای زیادی با غلامحسین جمی گرفته شده است. و برابر سوابق موجود و شواهد و قرائن عامل اصلی تظاهرات خرمشهر که منجر به کشتهشدن چند نفر شد غلامحسین جمی میباشد که یکی از روحانیون افراطی مخالف [موافق] خمینی است و چنانچه وی دستگیر نشود و اشد مجازات دربارهاش اجرا نگردد هرگونه تظاهرات و کشت و کشتار در اغلب شهرهای خوزستان متصور است و طی تماسی که روز گذشته وسیلهی شخصی ناشناس با پسر وی گرفته شد تصمیم گرفته شده یک تظاهرات دانشجویی در سطح آبادان و خرمشهر در روزهای آینده ترتیب دهند» [41]
یک روز پس از این گزارش در 25 آذر 1357 حجتالاسلام جمی اعلامیهای به امضای امام خمینی (ره) در میان کارکنان شرکت ملی نفت آبادان توزیع و آنها را تشویق به ادامهی مبارزه کرد.[42] پس از این اعلامیه ساواک که ادامه فعالیت وی را بسیار خطرناک و حتی آن را باعث ایجاد تداوم تظاهرات در تمام خوزستان میدانست، تصمیم به دستگیری ایشان گرفت.
6 ـ 2) دستگیری و زندان
براساس اسناد ساواک، حجتالاسلام جمی بارها احضار و مورد تهدید و ارعاب قرار گرفته بود. در یک مورد مأمور ساواک که از اقدامات خود برای بیرون کردن وی از میدان به نتیجه نرسیده بود درخواست میکند که:
«از طریق اداره کل ثبت جواز دفتر طلاق و ازدواج وی لغو و چنانچه باز هم در آینده به اعمال خلاف خود ادامه داد تبعید یا دستگیر گردد» [43]
افزایش فعالیتهای حجتالاسلام جمی و نقش وی در اعتصاب کارکنان شرکت نفت، باعث شد تا رژیم پهلوی که به شدت از نفوذ ایشان وحشت داشت، مانع از سخنرانی وی شده و پس از بینتیجه ماندن این اقدام، ایشان را در 26 / 8 / 1357 دستگیر و در بازداشتگاه به شدت مورد شکنجه و اهانت قرار دهند. حجتالاسلام جمی در مصاحبهای در این مورد میگوید:
«یک شب بعد از نماز و سخنرانی، برادرم به اطلاع من رسانید که وضع امشب غیرعادی است اتفاقاً همان شب در منزل یکی از دوستان جلسهای پیرامون مسائل روز و تصمیمگیری برای مبارزه تشکیل شده بود که با ماشین دنبال من آمده بودند و قرار بود آنجا بروم. آنها را روانه کردم و قرار شد که بعداً به آنها ملحق شوم. قدری صبر نمودم و سپس با اتومبیل برادرم و به اتفاق ایشان که بعدها شهید شد بیرون آمدیم. پس از طی مسافتی، متوجه شدیم که چند نفر موتورسوار به ماشین ما حملهور شدهاند. آنها پس از متوقف کردن ماشین و بیرون کشیدن برادرم با بیاحترامی مرا بیرون کشیدند بهطوری که عمامه از سرم افتاد و کفشهایم بدر آمد. آنها کشانکشان مرا به اتومبیلی منتقل کرده و به مقر فرمانداری نظامی بردند. در آنجا مرا تهدید کرده و به صورت من زدند و حتی به کشتن نیز تهدید نمودند و سپس درحالی که چیزی روی سر من گذاشته بودند تاجایی را نبینم به مکان دیگری منتقل نموده و در یک سلول انفرادی انداختند.» [44]
یکی از نزدیکان حجتالاسلام جمی در مورد دستگیری وی میگوید:
«با برقراری حکومت نظامی، آقای جمی که حاضر نبود دست از فعالیتهایش بردارد تحت فشار قرار گرفت. تیمسار اسفندیاری، رئیس حکومت نظامی، چند نفر را اطراف مسجد مهدی موعود (عج) توسط نیروهای تحت امرش به کشتن داد. آقای جمی را هم از مسجد با پای برهنه، بدون عمامه و عبا کشیدند و بردند. جمی آن زمان سخت مریض بود. ظاهراً او را به پادگان دژ بردند. ما شنیدیم که خیلی او را اذیت و آزار کردند و مورد بیحرمتی قرار دادند.»[45]
پس از دستگیری حجتالاسلام جمی، مردم آبادان دست به تظاهرات گستردهای زده و با اعتصاب و تعطیلی بازار، رژیم را مجبور به آزادی ایشان پس از دو هفته اسارت کردند. حجتالاسلام جمی پس از آزادی، هدایت تظاهرات وسیع مردم را برعهده گرفت و بهرغم جو اختناق و حکومت نظامی مردم را همچنان در صحنه نگه داشت. افزایش اعتراضات با سرکوب شدید رژیم مواجه شد و تعدادی از مردم آبادان به شهادت رسیدند. بر اساس اسناد موجود رژیم بارها با حجتالاسلام جمی در این زمان دیدار کرده و از ایشان خواسته بود تا مانع از گسترش نا آرامیها شوند. در سندی از ساواک آمده است
« روز 6 / 9 / 57 (2537 شاهنشاهی) نماینده ساواک در استان خوزستان با شیخ غلامحسین جمی یکی از روحانیون سرشناس آبادان که چندی قبل به علت فعالیتهای اخلالگرانه از طریق فرمانداری نظامی دستگیر و سپس آزاد گردیده ملاقات نموده است.» [46]
در این دیدارها رژیم میکوشید تا با تبلیغات انحرافی از قبیل نفوذ کمونیستها در صفوف مردم، حجتالاسلام جمی را از ادامه مبارزه باز دارد، اما هوشیاری وی باعث خنثی شدن این توطئهها شده و رژیم را در دستیابی به اهدافش ناکام گذاشت. در جریان یکی از این مراسمها که برای بزرگداشت شهدای آبادان در مسجد بهبهانیهای این شهر برگزار شده بود، رژیم به سوی مردم آتش گشود و تعدادی از مردم بیگناه را به شهادت رسانید. حجتالاسلام جمی این رویداد را اینگونه توصیف کرده است:
« درب مسجد توسط مأمورین حکومت نظامی بسته شده بود. مردم در خیابان اجتماع نمودند و یکی از روحانیون شروع به سخنرانی کرد و در همین اثناء مأمورین به سوی مردم آتش گشودند. مردم در مسجد را باز کرده و به داخل مسجد هجوم برده و با بستن در مسجد به خانه خدا پناهنده شدند، اما تیراندازی شدید بود و یک نفر در بالای مسجد به شهادت رسید. پس از بیرون رفتن ما از در پشت مسجد و مخفی شدن در یکی از خانهها، مأمورین به داخل مسجد هجوم آورده و همه جا دنبال من میگشتند. حتی امام جماعت مسجد را نیز دستگیر نمودند. طرفهای عصر با لباس مبدل به منزل یکی از کارگران شرکت نفت رفتم و باخبر شدم که مأمورین در به در دنبال من گشته و به منزلم نیز هجوم بردهاند. بعد از اقامت حدود سه روز در آن منزل و باخبر نمودن خانواده از محل اختفای خود به وسیله برادران از شهر خارج شده و به قم عزیمت نمودم و حدود کمتر از یک ماه در منزل شهید مطهری اقامت نمودم.» [47]
حجتالاسلام جمی پس از اینکه یکماه را در منزل « استاد شهید مرتضی مطهری »[48] گذراند، با شدت گرفتن روند انقلاب اسلامی به تهران آمد. وی از جمله روحانیونی بود که در مسجد دانشگاه تهران تحصن کرده بودند. توضیح آنکه در بهمن ماه 1357 حدود 17 نفر از علمای برجستهی کشور از جمله: « مقام معظم رهبری» ، «آیتالله فاضل لنکرانی» ، « استاد شهید مرتضی مطهری»، «شهید بهشتی » و .... در اعتراض به عدم بازگشت امام (ره) به کشور، دست به تحصن زده و تا دوازده بهمن ماه در کنار خیل عظیمی از دانشجویان که به آنها پیوسته بودند در مسجد دانشگاه باقی ماندند و از همانجا به فرودگاه مهرآباد برای استقبال امام (ره) رفتند. [49]
3) حجتالاسلام جمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی، حجتالاسلام غلامحسین جمی وظیفهی سنگین پاسداری از انقلاب اسلامی را در استان بسیار حساس خوزستان برعهده گرفت. متأسفانه از همان روزهای پیروزی انقلاب، بسیاری از فرصتطلبها و مخالفین انقلاب با بهرهگیری از اختلافهای قومی دست به تحرکاتی زده و کشور را در ناآرامیهای شدیدی فرو بردند. ترورها و بمبگذاریهای این گروههای معارض باعث کشتهشدن بسیاری از مردم بیگناه کشور شد. گروههای مختلف سیاسی با استفاده از تشتت سیاسی در مرکز و تحرکات داخلی و خارجی، خوزستان را به یکی از کانونهای حادثهخیز کشور تبدیل کردند. نقش حجتالاسلام جمی در این زمان به خاطر نفوذ زیادی که داشت بسیار مثبت بود، وی یکی از عوامل ناکامی این گروهها در خوزستان به حساب میآید. [50]
با پیروزی انقلاب اسلامی خدمترسانی و بازسازی شهر آبادان که متحمل تغییر و تحولات اساسی شده بود در دستور انقلابیون استان و در رأس آنها روحانیت قرار گرفت. رفع محرومیتهایی مانند: حمل و نقل، گسترش شبکه بهداشت،کمک به احیاء مزارع و روستاها، مبارزه با قاچاق زمینی و دریایی و از همه مهمتر نگهداری از لولههای نفت در برابر خراب کاریهای گروههای وابسته ازجمله این تلاشها بود. حجتالاسلام جمی در این زمان کانون فعالیت انقلابیون بهحساب میآمد:
«پس از پیروزی انقلاب، آیتالله جمی با لایههای مختلف نظام جمهوری اسلامی روابط و مناسباتی داشت. در اوایل پیروزی انقلاب، در همان اسفند1357، او همه امور انقلاب در آبادان را اداره میکرد، حتی شهربانی نیز زیرنظر ایشان فعالیت میکرد. او نیروها را بسیج و برای آنها سخنرانی میکرد و بسیار درباره ضرورت پاسداری در انقلاب میگفت، خطرهایی که انقلاب را تهدید میکرد، برمیشمرد و مردم را برای حفظ و پاسداشت حقوق یکدیگر و صیانت از آبروی هم نصیحت میداد.»[51]
حجتالاسلام جمی در همین زمان حزب جمهوری اسلامی را در آبادان ایجاد و خود به دبیری آن انتخاب شد. تشکیل «ستاد انقلاب آبادان» از دیگر کارهای حجتالاسلام جمی در ماههای اولیه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در آبادان بود. این ستاد به خاطر اینکه در ساختمان 48 در یکی از مناطق وابسته به شرکت نفت شکل گرفت به همین نام معروف شد.[52] ستاد انقلاب اسلامی آبادان نقش بسیار مهمی در تحولات این شهر داشت، بهطوری که انتخاب فرماندار آبادان «سید محمد کیاوش» بهوسیله این ستاد صورت گرفت. ستاد انقلاب آبادان در امور فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی نیز نقش موثری داشت و به امور فرهنگی و معیشتی مردم آبادان توجه داشت. «محمد بخشی» از اعضای ستاد انقلاب آبادان در این مورد گفته است:
«بعد از پیروزی انقلاب، آقای جمی شدند رئیس کمیته، این کمیته با کمیتههایی که در تهران و جاهای دیگر ایجاد شده بود و مانند پاسگاه انتظامی بود فرق داشت.کمیته آبادان درواقع همان ستاد انقلاب اسلامی بود. من عهدهدار بخش فرهنگی کمیته بودم. یکی از کارهایی که ما در این مقطع و در اینجا[آبادان] انجام دادیم، این بود که در برابر گروههای چپی که در سطح شهر بهخصوص در مدارس تبلیغ میکردند ایستادیم »[53]
حجت الاسلام جمی در جریان انتخابات دوره اول ریاست جمهوری از کسانی بود که با ریاست جمهوری « ابوالحسن بنیصدر» موافقت نداشت. ایشان در این مورد گفته بود:
«نظر من نظر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است، آقای حبیبی و لاغیر...اینکه برخی دوستان دنبال بنیصدر افتادهاند این اول بیچارگی ماست، ما در آینده با این فرد دچار مشکل خواهیم شد.»[54]
1 ـ 3) حجتالاسلام جمی در طول جنگ تحمیلی
از درخشانترین مقاطع فعالیت سیاسی حجتالاسلام جمی، باید به سالهای آغاز جنگ تحمیلی اشاره کرد. در سال 1359 و درحالی که کشور از نظر داخلی، منطقهای و بینالمللی روزهای پرالتهابی را میگذراند، رژیم بعث عراق که از سالها قبل و پس از عهدنامهی 1976 الجزایر خود را مغبون احساس میکرد، با استفاده از اوضاع جاری کشور و با تکیه بر ناسیونالیسم عربی و شعارهای قومیت گرایانه و البته با پشتیبانی قدرتهای بزرگ جهانی که منافع خود را در ایران اسلامی از دست داده بودند، دست به اقداماتی علیه انقلاب اسلامی زده و سرانجام در شهریور 1359 از چند جبهه به مرزهای کشور هجوم آورد. صدام که در مقابل دوربینهای تلویزیونی وعدهی تصرف چند روزهی بخشهای عمدهای از ایران را داده بود، با مقاومت گستردهی مردمی مواجه و در اطراف شهر بسیار حساس و نفتخیز آبادان زمینگیر شد. حجتالاسلام جمی را باید از قهرمانهای این روزهای آبادان دانست.[55] بسیاری بر این عقیدهاند که پس از تسخیر خرمشهر مقاومت حجتالاسلام جمی نقش مهمی در حفظ آبادان داشته است. حجتالاسلام جمی با وجود هجمهی سنگین دشمن همچنان در آبادان ماند و در مقابل دشمن ایستادگی کرد.
« ماندن آقای جمی که تبلور ماندن مردم بود، حتی در برابر کسانی که به دلیل خطرناک بودن شرایط، ایجاد شبهه میکردند. مجوزی شد برای کسانی که میخواستند از خطر استقبال کنند. ماندن ایشان جنبههای اخلاقی، اسلامی و جهادی و همهچیز را تقویت کرد. من چند باری که به آبادان رفتم، نقش ایشان را در میان نیروهای رزمنده و مردم، نقش ستون خیمه برای بقای آبادان میدیدم»[56]
حجتالاسلام جمی با برگزاری نماز جمعه در شدیدترین شرایط جنگ، الهامبخش مردم شهر بودند. تلاشهای ایشان در حصر آبادان را حتی با جمهوری اسلامی در محاصره تشبیه کردهاند:
« در واقع حضور جناب آقای جمی، نمایشی از حضور جمهوری اسلامی در حالت اشغال و محاصره است. آبادان را اگر نمادی از کل جمهوری اسلامی بدانیم، درحالت محاصره هم بهخوبی اداره میشد. یعنی نماز جمعهاش برقرار بود، زندگی عادی مردم برقرار بود. شهر محاصره کامل بود و فقط از طریق دریا میشد به آنجا آب و غذا رساند، ولی چنین شهری به خوبی اداره میشد »[57]
مرحوم جمی با مدیریتی شایسته توانست آبادان را در شرایطی که در زیر خمپاره دشمن قرار داشت حفظ کند. تأثیر خطبههای نماز جمعهی این شهر بسیاری از توطئههای تبلیغاتی رژیم بعث را خنثی میکرد.[58] ایشان در مورد روزهای پرالتهاب جنگ گفته است:
«من واقعاً نمیدانستم سرانجام ما چه خواهد بود. در نمازهای جمعه به مردم وعدهی پیروزی میدادم. ولی خودمان نمیدانستیم سرانجام کارمان چه خواهد شد. در ایام حصر آبادان و به رغم تمام اخبار بدی که به ما میرسید، از جمله اخبار انفجارها و ترور شخصیتهای بزرگی چون شهید بهشتی و 72 تن یاران انقلاب، به حمدالله روحیه ما ضعیف نشد. این یک توان خدایی بود. خدا این روحیه را به ما داده بود که در اثر شنیدن این خبرها روحیهمان را از دست نمیدادیم. به رغم اینکه آبادان، شهر محاصره شده بود، من مردم را تشجیع میکردم که به مقاومت ادامه بدهند. هرجا چند رزمنده جمع میشدند، در آنجا حاضر میشدم و آنها را به مبارزه ترغیب میکردم و سخنان قوی میگفتم، اما خودم در درونم حال دیگری داشتم و نمیدانستم چه میشود. همه ارتشهای جهان برای جنگ با ما که بیسلاح بودیم، آمده بودند. من رزمندهها را دلداری میدادم و تشجیع میکردم و خودم هم در درونم به خدا پناه میبردم و خدا هم حفظ فرمود»[59]
حجتالاسلام جمی در سال 1361 به نمایندگی از مردم خوزستان به مجلس خبرگان راه یافت. این روحانی مبارز سرانجام پس از چندین دهه خدمت به اسلام و انقلاب و تحمل سختیها و مرارتهای فراوان در 10 دی 1387 در سن 83 سالگی روی در نقاب خاک کشید و به عرش اعلی پرواز کرد. پیکر این مجاهد نستوه طبق وصیت ایشان در قبرستان وادیالسلام نجف اشرف دفن گردید. تشییع باشکوه و بینظیر مردم رشید آبادان و سایر دوستداران ایشان از سراسر کشور و وداع جانسوز با پیکر مطهر وی بار دیگر پیوند عمیق میان روحانیت اصیل با مردم را به نمایش گذاشت؛ روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
در پیام مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدظلهالعالی) به مناسبت درگذشت حجتالاسلام جمی آمده است:
بسمالله الرحمن الرحیم
روحانی مجاهد و فداکار جناب حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ غلامحسین جمی رضوانالله علیه به لقاءالله پیوست و با کولهباری از عمل صالح و جهاد مخلصانه در پیشگاه خدای متعال حضور یافت. تلاش و مبارزات این روحانی عالیقدر که از سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شده بود، در نخستین سالهای پیروزی و به ویژه پس از یورش رژیم بعثی به مرزهای کشور، به اوج رسید و یادگاری فراموش نشدنی از مقاومت و صبوری و شهامت به جای گذاشت. او در روزهای محنت خرمشهر و آبادان برای رزمندگان خطوط مقدم، سنگری معنوی و پشتیبانی بینظیر بود. در سختترین شرایط آتشباریهای دشمن، حضور مؤثر و خطبهها و سخنرانیهای تسلاّبخش او قطع نشد و در دوران خطر و سختی و محنت، مردم آبادان و رزمندگان دست از جان شسته را تنها نگذاشت. پرونده عمل این مرد مؤمن و صبور و بیادعا در نزد پروردگار رحیم و غفور و اولیائش، مایهی سرافرازی او و جلب رحمت حضرت حقّ متعال است انشاالله.
اینجانب درگذشت این عالم را به خاندان محترم و ارادتمندان و دوستان ایشان و به عموم مردم آبادان و بوشهر تسلیت عرض میکنم و علّو درجاتش را از خداوند متعال مسألت مینمایم.[60]
سید علی خامنهای
10 / دی / 1387»
[1] . نوشتم تا بماند، یادداشتهای روزانه جنگ آیتالله جمی، به اهتمام محسن کاظمی، تهران، انتشارات سوره مهر، 1390 ص21
[2] . همان، ص21
[3] . نشریهی پیام انقلاب،مهرماه 1361، ش68، ص 19
[4] . همان
[5] . راجع به اساتید و دوران تحصیل حجت الاسلام جمی نگاه شود به: نوشتم تا بماند،... پیشین، ص 22ـ 21
[6] . نشریه پیام انقلاب، پیشین، ص19
[7] . سند فاقد تاریخ بوده و در همین مجموعه ارائه شده است.
[8] . همان
[9] . پیام انقلاب، پیشین، ص 20
[10] . همان
[11] . «شاهد یاران»، ماهنامه فرهنگی، تاریخی، دورهی جدید، شمارهی 23، « ویژهنامه حجتالاسلام و المسلمین غلامحسین جمی»، 1384، ص 1
[12] . پیام انقلاب، پیشین، ص 20
[13] . ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج 1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1386، صص 510 تا 519
[14] . سند مورخه 10 / 5 / 1343 از همین مجموعه
[15] . پیام انقلاب، پیشین، ص 20
[16] . برای اطلاع بیشتر در این مورد ر.ک: قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، 9جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات.
[17] . پیام انقلاب، پیشین، صص 21ـ 20
[18] . سند مورخه 9 / 2 / 1344 از همین مجموعه
[19] . سند مورخه 23 / 3 / 1348 از همین مجموعه
[20] . پیام انقلاب، پیشین، ص 47
[21] . همان، ص 21
[22] . در این سال حجتالاسلام جمی به دلیل وجود یک تومور مغزی از نظر جسمانی دچار مشکل شد. ر.ک: نوشتم تا بماند، پیشین، صص498 ـ495
[23] . سند مورخه 10 / 3 / 1351 از همین مجموعه
[24] . سند مورخه 25 / 3 / 1351 از همین مجموعه
[25] . نوشتم تا بماند، پیشین، ص25
[26] . همان، ص23
[27] . برای اطلاع بیشتر در مورد شهادت آیتالله حاج سید مصطفی خمینی و واکنشهای عمومی به این حادثه ر.ک: شهید آیتالله حاج مصطفی خمینی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول1388
[28] . سند مورخه 8 / 8 / 1356 از همین مجموعه
[29] . پیام انقلاب، پیشین، ص 21
[30] . سند مورخه 8 / 8 / 1356 از همین مجموعه. برای اطلاع بیشتر از مواضع و سخنرانیهای حجتالاسلام جمی ر.ک: نوشتم تا بماند، پیشین، صص 486ـ485
[31] . راجع به نقش حجتالاسلام جمی در سازماندهی تظاهرات مردمی در اعتراض به فجایع 19 دی و 29 بهمن، قم و تبریز ر.ک: نوشتم تا بماند، پیشین، ص 487
[32] . سند مورخه 28 / 2 / 1357 از همین مجموعه
[33] . سند مورخه 27 / 2 / 1357 از همین مجموعه
[34] . شاهد یاران، پیشین، ص 24
[35] . همان، صص 3 و 4
[36] . همان، ص 490
[37] . در فصل دوم از کتاب نوشتم تا بماند... با عنوان «یادگشتها» نقل قولهای فراوانی از انقلابیون استان آمده است که در آنها به نقش محوری حجتالاسلام جمی در اعتصاب کارکنان شرکت نفت اشاره شده است. همان، صص 491 تا 493
[38] . شاهد یاران، پیشین، ص 4
[39] . نوشتم تا بماند، پیشین، ص 491
[40] . مصاحبه محسن رضایی با شاهد یاران، پیشین، ص 6
[41] . سند مورخه 24 / 8 / 1357 از همین مجموعه
[42] . سند مورخه 25 / 8 / 1357 از همین مجموعه
[43] . سند مورخه 19 / 4 / 1357 از همین مجموعه
[44] . پیام انقلاب، پیشین، ص 21
[45] . نوشتم تا بماند، پیشین، ص 493
[46] . سند مورخه 6 / 9 / 1357 از همین مجموعه
[47] . پیام انقلاب، پیشین، ص 21
[48] . شاهد یاران، پیشین، صص 5 و 6
[49] . سینای فقاهت، سیدحسن فاطمی موحد، قم، مرکز فقهی ائمهاطهار، 1387، صص 186 ـ 185
[50] . شاهد یاران، پیشین، ص 6
[51] . نوشتم تا بماند، پیشین، صص 501 ـ 500
[52] . همان، ص 151
[53] . همان، ص 502
[54] . همان، ص507
[55] . برای اطلاع بیشتر از نقش حجتالاسلام جمی در طول جنگ تحمیلی ر.ک: مصاحبههای انجام شده با سرداران و نزدیکان ایشان، مندرج در فصلنامهی «شاهد یاران» شمارهی 23
[56] . مصاحبه حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی با مجله شاهد یاران، همان، ص 6
[57] . مصاحبه محسن رضایی با مجله شاهد یاران، همان، ص 8
[58] . مصاحبه علی شمخانی با مجله شاهد یاران، همان، ص 9
[59] . همان، ص 4
[60] . پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سید علی خامنهای (مدظلهالعالی) ـ مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی