تاریخ سند: 22 بهمن 1331
تیمسار فرماندهی محترم لشکر8خراسان
متن سند:
از: شهربانی خراسان تاریخ:22 /11 /1331
به: لشکر8 خراسان شماره: 8886 /1
تیمسار فرماندهی محترم لشکر8خراسان
عطف به نامه شماره 11650/ رکن2 -14 /11 /31 طبق تحقیقاتی که بهعمل آمده در مشهد قریب سیصد هیئت مذهبی بوده که عدهای طرفدار آقای مشار قائممقام1 و عدهای طرفدار جمعیتهای مؤتلف اسلامی2 و برخی هم طرفدار آقای آیتالله کفائی3 و بقیه بیطرف میباشند و این هیئتها قبلاً در امور سیاسی مداخله نداشته ولی فعلاً در امور انتخابات مجلس شورای ملی و انتخابات شهرداری مداخله مینمایند و هیئات طرفدار آقای مشار دو شب است که در منزل ایشان تشکیل جلسه بهمنظور انتخاب 36 نفر میدهند. آنچه استنباط میشود هدف برای نمایندگی مجلس شورای ملی است و کلیه این هیئتها طرفدار شاهنشاه محبوب و دولت ملی جناب آقای دکتر مصدق4 میباشند.
رئیس شهربانی خراسان - سرهنگ اسفندیاری
22 /11 /31
در نظر گرفته شود. 27 /11 /31
توضیحات سند:
1. عیسی مشار رضوی (قائممقامی) فرزند محمدعلی، متولد 1284ش. در مشهد از خانوادههای متمول و معروف خراسان بود. پدرش نایبالتولیه آستان قدس رضوی و خود وی نیز تولیت و متولی موقوفات سادات رضوی مشهد و نماینده سیستان (زابل) در دورههای دهم تا سیزدهم مجلس شورای ملی و از بهمنماه 1340 تا اردیبهشت 1342 شهردار مشهد بود. وی تحصیلاتی در حد ششم ابتدایی داشت و از طرفداران سرسخت حکومت پهلوی و از اعضای حزب رستاخیز بود.
2. جمعیتهای مؤتلف اسلامی نام تشکلی بود که در اوایل دهه 1330 از ائتلاف برخی از تشکلهای مذهبی در مشهد به وجود آمد. تشکلهای عمده مذهبی مشهد مانند انجمن پیروان قرآن ـ به رهبری حاجی عابدزاده ـ کانون نشر حقایق اسلامی ـ به رهبری استاد محمدتقی شریعتی ـ انجمن حجتیه مهدویه ـ به رهبری شیخ محمود حلبی، انجمن سادات حسینی و دو تشکل بازاریها و روحانیون مشهد و تعداد 110 هیأت مذهبی این شهر در 5 آذر 1330 طی جلسهای باهم ائتلاف کردند تا در حمایت از دکتر مصدق و آیتالله کاشانی بهطور هماهنگ و برنامهریزیشده عمل کنند. دستاندرکاران این تشکل سیاسی ـ مذهبی نام این ائتلاف را «جمعیتهای مؤتلف اسلامی» نهادند. در تیرماه همان سال همین تشکلها در یک اقدام هماهنگ اطلاعیه داده و طی مراسم باشکوهی تابلو شرکت نفت ایران و انگلیس در مشهد را پایین آورده و تابلوی بزرگی به نام شرکت ملی نفت ایران را بهجای آن نصب کردند. در این مراسم دهها هزار نفر شرکت کرده بودند. جمعیتهای مؤتلف به نهاد قدرتمند و تأثیرگذاری تبدیل شد. یکی از مهمترین فعالیتهای جمعیت، شرکت در انتخابات هفدهم مجلس از مشهد بود. در فضای ملتهب سیاسی سال اول نخستوزیری دکتر مصدق، قاطبه نیروهای مذهبی مشهد، تحت لوای جمعیتهای مؤتلف اسلامی، با درک شرایط و اوضاع کشور، به دفاع و پشتیبانی از نهضت ملی نفت و نخستوزیری مصدق برخواسته و نشان دادند که نسبت به مسایل جاری از آگاهی بالایی برخوردارند. معرفی کاندیدا برای دوره هفدهم مجلس از مشهد میتواند نمونه دیگری از این درک و نقش منحصر به فرد جایگاه جمعیتهای مؤتلف اسلامی مشهد قلمداد شود. این ائتلاف بزرگ طی برگزاری جلسات مذاکره اعلام کرد: «ذهن بیشتر افراد [سران و اعضای جمعیت] متوجه آقایان امیر تیمور کلالی، محمد تقی شریعتی مزینانی، مصطفیقلی رام و آقای شیخ احمد بهار است.» که البته به نظر میرسید، علی رغم کسب آرای لازم توسط دو نامزد جمعیت، انتخابات مشهد از طرف شورای نظارت مورد قبول واقع نشد و باطل اعلام گردید اما قدرت این تشکلهای مردمی و مذهبی را به شاه و حامیانش نشان داد. این ائتلاف دیری نپایید و پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد مانند سایر تشکلهای سیاسی مذهبی از فعالیت بازماند. (رحیمپور، حیدر، از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، تهران، نشر فردا، 1388؛ هفته نامه تاریخ شفاهی، شماره 174، 19 شهریور 1393)
3. آیتالله میرزا احمد کفائی خراسانی فرزند آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در ربیعالاول سال 1300 قمری در نجف اشرف دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را نزد پدرش و شیخ زینالعابدین شاهرودی، شیخ احمد شیرازی و آیتاللهالعظمی سید ابوالحسن اصفهانی و نیز میرزا محمد آقازاده (برادرش) فراگرفت و در 27 سالگی به درجۀ اجتهاد رسید. پس از رحلت پدر هم در مجامع علمی و سیاسی حضوری فعال داشت و از اطرافیان آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود. در انقلاب 1920م. عراق حضوری فعال و جانبرکفانه داشت و از مشاورین مهم آیتالله شیخ محمدتقی شیرازی بود و میرزای شیرازی دوم سخت به او اعتماد داشت و احترامش مینهاد. وقتی طرح ترک مخاصمه انگلیس کلید خورد 17 تن از بزرگان به اعدام محکوم شدند که در طلیعه ایشان میرزا احمد کفائی قرار داشت. او مجبور به فرار بهسوی حجاز شد و یک سال در مکه میهمان پدر ملک فیصل اول بود. وقتی ملک فیصل پادشاه عراق شد او به نجف بازگشت و بازهم بر ضد انگلیسیها به فعالیت پرداخت تا اینکه در سال 1302 شمسی(1341ق) که علمای ایرانی را از نجف اخراج کردند او هم لاجرم به ایران آمد و ساکن مشهد گشت. در زمان رضاخان با تلاش فراوان در مقابل او ایستاد و توانست لااقل مدرسه سلیمان خان (سلیمانیه) را از دستبرد دژخیمان رضاخانی محفوظ داشته و به تدریس در آن بپردازد.
وقتی برادرش میرزا محمد توسط رضاخان در تهران حبس و سپس شهید شد او ریاست حوزه خراسان را در دست گرفت و در اوانی که رضاخان سقوط کرد حوزه علمیه منحل شده خراسان را تجدید اساس نمود. در این روزگار برخی نظامیان روسمدار قصد تصرف خراسان را داشتند که با برنامهریزی میرزا احمد کفایی شکستی بر آنها وارد شد و با تلفاتی در هر دو جبهه، از خراسان چشم پوشیده و به سمت تبریز رفته و فتنه پیشهوری را پیش آوردند. آیتالله کفایی بهشدت با تودهایها و دموکراتها هم سر ناسازگاری داشت. او چند صد هیئت مذهبی را ایجاد کرده بود و هر وقت احساس خطر میکرد برای قدرت نمایی به مناسبت تولد یا شهادت یکی از امامان (ع) هیئتها را از همه نقاط به حرکت درمیآورد و خود در مدرسه سلیمانیه میایستاد و هیئتها از مقابلش میگذشتند.
پس از تبعید رضاشاه کسی جرأت برپایی روضه را بهصورت علنی نداشت و میرزا احمد کفایی اولین کسی بود که علناً روضه در مدرسه سلیمانیه برقرار کرد و باقی افراد هم جرئت پیدا کردند. میرزا احمد کفایی با دربار شاه ارتباط داشت و این ارتباط را تا پایان عمر حفظ کرد. میرزا احمد درعینحال چندان دل خوشی از دربار نداشت و پس از نهضت 42 میفرمود: آقای خمینی در ایران نفر اول است. امام هم وقتی به مشهد میرفتند به دیدار ایشان میرفت. وی پس از سالها تبلیغ و تدریس در حوزۀ علمیه مشهد در سال 1350ش. در سن 91 سالگی دار فانی را وداع گفت و در حرم مطهر امام هشتم (ع) به خاک سپرده شد. ساواک خراسان در تاریخ 13 /3 /1341 درباره وی چنین نوشته است: آقای حاج میرزا احمد فرزند ملاکاظم شهرت کفائی خراسانی دارنده شناسنامه شماره 861 در سال 1261 در مشهد متولد و تحصیلات خود را نزد پدر و برادر خود که از علماء طراز اول وقت بودند [تکمیل] و به اخذ درجه اجتهاد و مدرسی نائلآمده است و روزانه در مسجد جامع گوهرشاد به تدریس طلاب مشغول است.
در سندی دیگر از ساواک آمده است: «مشارالیه مردی است زرنگ و باهوش و علاوه بر جنبه روحانیت، چون به امور سیاست وارد و اصولاً طرفدار سلطنت و دربار است به همین جهت در بین تجار و کسبه بهخصوص هیأتهای مذهبی، روسای ادارات و دوایر دولتی نفوذ بسیار دارد و هر موقع که ایران دستخوش تحولاتی گردیده است مشارالیه مانند وزنه سنگینی توانسته است مشهد را از نفوذ بیگانگان در امان نگه دارد و همچنین در موقع انتخابات رل مهمی را بازی میکند.» (زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند، ج 5 ص 376؛ خراسان، ش 6521، ص 1003؛ حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، محسن دریا بیگی، صص57 و66 و80 و 109 و 188، تهران موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1386؛ سایت اینترنتی اهلالبیت، سایت اینترنتی تبیان؛ پرونده انفرادی ساواک)
4. دکتر محمد مصدق، ملقب به مصدقالسلطنه فرزند میرزا هدایت در سال 1261ش. در یک خانواده اشرافی در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. وى در سن 17 سالگى مستوفى خراسان شد. تحصیلات مقدماتى را در تهران به انجام رسانید و در سال 1287 براى تحصیلات عالیه به پاریس رفت. بعد از اتمام دوره مدرسه علوم سیاسى پاریس، به دانشگاه توشاش سوئیس وارد شد و در سال 1293 با اخذ درجهی دکترى در حقوق، به ایران بازگشت. مصدق چون مخالف قرارداد 1919 ایران و انگلیس بود، در بهار 1298 به سوئیس بازگشت و قصد داشت در آنجا مشغول کار شود که کابینهی مشیرالدوله براى تصدى وزارت دادگسترى از وى دعوت کرد. وی در حین مراجعت به ایران در پائیز 1299 به حکومت فارس منصوب شد. با این همه در همان سال از شناسایى کودتاى «سید ضیاءالدین طباطبائى» امتناع ورزید. پس از سقوط سید ضیاءالدین در سال1300 به وزارت دارایى منصوب شد و به اصلاحات در این وزارتخانه پرداخت. در سال 1301 به حکومت آذربایجان دستیافت و بعد از چندى به علت عدم موافقت دولت مرکزى با نظریات او از این سمت استعفا داد. در سال 1302 وزیر امور خارجه شد. در سال 1303 در دورهی پنجم قانونگذاری به نمایندگى مردم تهران در مجلس شوراى ملى انتخاب شد و در این دوره با واگذارى سلطنت به سردار سپه مخالفت کرد. در دورهی ششم مجدداً به وکالت مجلس از طرف مردم تهران انتخاب شد و ضمن مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان، پس از اتمام این دوره چون دولت در انتخابات مجلس دخالت کرد، از سیاست کناره گرفت و در قریه احمدآباد در غرب تهران اقامت گزید. مصدق بااینکه بهکلی از سیاست کناره گرفته بود، در چهارم تیرماه 1319 بهوسیلهی شهربانى تهران توقیف و پس از اعزام به بیرجند، تا آذرماه همان سال در زندان عمومى آن شهر محبوس بود. سپس مجدداً به احمدآباد تبعید شد. پس از وقایع شهریور 1320 در دوره چهاردهم و شانزدهم بار دیگر از طرف مردم تهران به وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب گردید. در این دوره براى استیفاى حقوق ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان جبههی ملى را تشکیل داد و به مبارزه پرداخت تا اینکه در 29 اسفند 1329 قانون ملى شدن صنعت نفت به تصویب مجلس شوراى ملى رسید. در اردیبهشت 1330 براى اجراى این قانون و خلع ید از شرکت نفت سابق، نخستوزیرى ایران را قبول کرد. موفقیت مصدق در جریان نهضت ملى شدن نفت، مرهون حمایتها و پشتیبانیهاى روحانیون و نیروهاى مذهبى بود که در رأس آنها سید ابوالقاسم آیتالله کاشانى قرار داشت، اما بروز اختلاف میان آیتالله کاشانى و مصدق ـ که با تفکرات لیبرالیستى و ملىگرایى همواره مدافع جدایى دین از سیاست بود ـ موجب شد که حکومت شاه با همکارى سازمانهای اطلاعاتی سیا و اینتلیجنت سرویس نقشههایى را براى سرنگونى حکومت مصدق طرحریزى کند. در تیرماه 1331 با اینکه مجلس جدید (دوره هفدهم) به نخستوزیرى او رأى تمایل داده بود، به سبب اختلافنظر با محمدرضا پهلوى براى تصدى وزارت دفاع ملى، از تشکیل دولت جدید استنکاف کرد و شاه، قوامالسلطنه را به نخستوزیرى منصوب نمود، ولى با قیام ملت در سی تیر همان سال به رهبرى آیتالله کاشانى، شاه مجدداً او را به نخستوزیرى برگزید. در 28 مرداد 1332 دولت مصدق سقوط کرد و او پس از محاکمه در یک دادگاه نظامى، به 3 سال زندان محکوم شد. مصدق در شهریور 1335 از زندان آزاد شد و در احمدآباد تحت نظر قرار گرفت. وی در 14 اسفند 1346 براثر بیمارى درگذشت.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 01 صفحه 3