جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران و تبلیغات زیرکانه استعماری
متن سند:
تاریخ همیشه ارزش های نسبی آفریده است.
به همین سبب نفی تاریخ گذشته
همان قدر نابخردانه است که پذیرش هر واقعه تاریخی به عنوان رخدادی
اجتناب ناپذیر، و از این رو موجه! هم چنین است که نفی یک تحول اجتماعی در
شرایط زمانی ـ مکانی خاص همان قدر نابخردانه است که بسنده کردن به آن
تحول و متوقف ساختن روند مترقی آن.
اما این همه مطلب نیست، چرا که موقع و
موضع یک کشور و ارزش
تحولاتی که در آن به وقوع
می پیوندد، یا ارزش های
نسبی تاریخی که می آفریند،
در رابطه با روند تحولات
جهانی معلوم می گردد.
آن کس که می پندارد یک
کشور واحدی است جدا از
همه دنیا، و از این رو حل
تضادهای داخلی در
جامعه آن تنها مسأله ای است
که در مقابل آن کشور قرار
دارد، نه فقط در برخورد با
مسایل کلی جامعه بینش
علمی از خود نشان نداده، بل
هنگامی که به تحلیل های
شبه علمی نیز برای توجیه گفتار خود متوسل شود، و برای عوام فریبی یا تحریک
مردمان از یک روند نسبی، مطلق های غیرعلمی بسازد، از دو کاره مردی خود
پرده برگرفته است.
و این تاکتیک زیرکانه برای پیشبرد هدف های تبلیغاتی
زهرآگین چیز تازه یی نیست.
استعمار، با نفوذ به کشورهای عقب مانده در قرن های پیشین، بر آن شد که تاریخ
آنان را، به همراه فرهنگ، سنت ها، زبان و خلاصه موجودیت آنان را به عنوان
یک واحد زنده ی اجتماعی از میان بردارد.
به همین سبب بود که در هندوستان
مستعمره به جای تدریس تاریخ سرزمین هند، یعنی شرح زندگی و پیروزیها و
ناکامی های مادی و معنوی مردم هندوستان و نقش رهبران و اندیشمندان آن
سرزمین، تاریخ امپراتوری بریتانیا را درس می دادند، و بسیاری از مردمان
آسیایی و اروپایی زیر فشار استعماری قدرتهای بزرگتر موجودیت خود را به
عنوان ملت های مستقل از دست دادند.
این بهایی است که همه ملت های ولنگار
در تاریخ پرداخته اند.
امروز مسأله جهانی بر سر بقاء ملت ها و فراهم آمدن زمینه های مساعد برای
رشد موزون آنان، و سپس
وحدت و تقارب جهانی
است.
مسأله بر سر این است
که قدرتهای بزرگ با توافق
میان خود بقاء ملتهای دیگر
را به خطر نیندازند.
مسأله بر
سر دریافت درستی از
شیوه های تهاجمی آنان
است که با کمک چه وسایلی
برای تجزیه ملت های دیگر
و ناتوان ساختن آنان متوسل
می شوند.
سه وجه اصلی
دست اندازیهای قدرتهای
بزرگ، تهاجم اقتصادی،
تهاجم سیاسی و تهاجم
فرهنگی است.
تهاجم
اقتصادی آنان بدین گونه است که با پدید آوردن سدهایی بر سر راه توسعه
کشورهای رو به توسعه و غارت منابع طبیعی و جذب نیروهای ورزیده ی انسانی
آنان، مانع می شوند تا امکانات بالفعل یا بالقوه آنان برای توسعه ی اقتصادی
بسیج شود و سازمان یابد.
تهاجم سیاسی آنان بدین گونه است که با توسل جستن
به نکات ضعف در جامعه ما و همه تمایلاتی که به سمت فرقه گرایی و صف بندی
طبقاتی وجود دارد، با تقویت عقل طبقاتی به جای عقل علمی برای تحلیل
مسایل جامعه، با دامن زدن به همه گونه تعصبات مذهبی و قومی، تفرقه اندازند و
به کمک این تفرقه زمینه ای مساعد برای تهاجم اقتصادی خود پدید آورند.
قدرتهای بزرگ به این هم بسنده نمی کنند، چرا که امحاء کامل ملت های دیگر ـ به
شرطی که امکان پذیر باشد ـ یا دست کم تبدیل آنها به ملت هایی ضعیف و
بیمارگونه و دست دوم، برای آنان کمال مطلوب است.
و این میسر نگردد جز از
طریق تهاجم فرهنگی.
تهاجم فرهنگی با سست گردانیدن زبان، سنت ها و همه
پیوندهای فرهنگی که پایه های روابط عاطفی در میان یک ملت است آغاز
می گردد و با جانشین کردن فرهنگ آن کشورها گسترش می یابد.
پس بدبخت
آنان که ملت خود را به
ریشخند بگیرند و به مسخره
کردن آن، تاریخش و
موجودیتش بنشینند، دلقک
وار در صف تهاجم بیگانگان
قرار گیرند و بی آن که در پی
بررسی علل نارسایی ها و
کمبودهای درون جامعه
خود برآیند، عاجز از مصاف
دادن با این نارسایی ها و
کمبودها، نسبت به هر چه
ایرانی است فخر بفروشند،
چنان که گویی اینان از تباری
دگرند.
از اینان می باید
پرسید شما چه کرده اید.
اگر
دو هزار و پانصد سال تاریخ
یک ملت را نباید ارج نهاد، کدام پیروزی معنوی شما را در تاریخ چند ساله ی
موجودیتان می باید به دیده احترام نگریست که سراسر با خدعه و نیرنگ همراه
بوده است امروز کسان معدودی در خارج و داخل کشور، به رغم این واقعیت که
همه فرهنگستانها در سراسر جهان سابقه فرهنگی دوهزاروپانصد1 ساله ملت
ایران را جشن می گیرند، به رغم این که در تقریبا همه کشورهای جهان دو هزار و
پانصد سال زندگی اجتماعی یک ملت را که با نظام شاهنشاهی توأم بوده است
ارج می نهند و به رغم این که فقط امروز، در پرتو مقابله با تهاجمات سه گانه
بیگانه، می توان سنت های نیک را در تاریخ ایران زنده کرد، درباره آنان سخن
گفت و به کمک همه پیروزیهای اندیشمندان ایرانی، چه در قالب شاهانی چون
کوروش کبیر که در آن زمانه به سبب بینش انسانی عظیمش «فرزند مقدس خدا»
نام گرفت، چه در قالب دانشمندان بزرگ این سرزمین، چه در قالب شاعران،
فیلسوفان و مذهب آورانی که هر یک در فرهنگ معنوی جهانی سهمی داشته اند
و بر آن اثر گذاشته اند، به احیای فرهنگ معنوی این ملت کمک کرد، زبان به
عربده جویی و فحاشی گشوده اند و بی توجه به شرایط خاص تاریخی در آن نظام
فئودالیسم چیزی مترقی
محسوب می شده است، تا
مقایسه آن با ارزشهای
اجتماعی امروزی آن را
برای همان زمانه مطرود
اعلام می کنند، یا از روابط
تولیدی و ابزار تولید که در
دو هزار سال قبل از
پیشرفته ترین نوع خود در
آن عصر بوده است، به
ریشخند، هزالی و جلافت
یاد می کنند.
زهی مایه تأسف
که این آتش آوران
نیروهای استعماری، بر تنی
چند از جوانان میهن ما نیز
اثر گذارند.
این دلال ها و
واسطه ها معتقدند که نه تنها تاریخ دو هزار و پانصد ساله بل همان موجودیت ما به
عنوان یک ملت، زاید است.
عقل سلیم می گوید که در گرداب مصایب کنونی
جهانی که رستگاری ملت ها در وحدت، همبستگی، تعاون، تدبیر و هوشمندی
آنان است، لازم می افتد که سنت های ترقیخواهانه ایرانی احیا شود، حس اعتماد
به نفس و پذیرش مسئولیت اجتماعی تقویت گردد، و از قدرت سیاسی،
اقتصادی، نظامی و فرهنگی ایرانیان در ادوار مختلف تاریخ سخن رود.
اما این به
اصطلاح وطن خواهان صدا در داده اند که انهدام! انهدام! و این عجب نباشد که
اینان دو کاره مردند.
همانند مردی به ظاهر مسلمان که در بارگاه نامسلمانان سخن
از اسلام گوید، یا تساوی طلبی که در دامن قدرتمندان جهان و پاسداران فاصله میان
کشورهای توسعه یافته و رو به توسعه، برای هموار کردن راههای نفوذ استعماری، از
توجه ایرانیان به میراث تاریخی خود لب به فغان بگشاید، یا آن که در دارالتبلیغات
میراث به زیان ایران دفاع می کنند و بر آنند تا جنگی منطقه ای پدید آورند که سود آن
نصیب کسی جز سوداگران جنگ نمی شود، جبهه واحد تشکیل دهد.
و همه می دانند
که این مدعیان رهبری ملت ایران به سمت رستگاری، که به دامن بیگانگان پناهنده
شده اند، بل به آن آویخته اند،
در این زمانه که هیچ دولت
بیگانه ای در سراسر جهان
دلش به حال ملت ما نسوخته
است، از چه قماش اند ـ
طبل هاشان پرصدا، کرنایشان
پرهای و هوی و آواز دهل
وارشان از دور خوش، که از
درون پوسیده اند.
این دو کاره مردان با تبلیغات
زهرآگینی که به مناسبت
جشن های دو هزار1 و
پانصد سال تاریخ شاهنشاهی
ایران آغاز کرده اند، می کوشند
این تصور را در میان
شنوندگانشان پدید آوردند که
ایران می خواهد به دو هزار و پانصد سال قبل رجعت کند.
از این روست که از
سلطان های بی کفایت در تاریخ ایران سخن می گویند، از این روست که در مذمت
نظام فئودالیسم و فتور و سستی سلسله هایی که راه را برای تهاجم های استعماری
هموار کردند سخن می گویند، و از این روست که بی توجه به مناسبات جهانی بین
قدرتهای بزرگ و تحریکات محلی آنان، بی توجه به درجه توسعه یافتگی جامعه
ایران و امکانات مادی آن و میزان رشد فرهنگی ملت ایران شعارهای خَر رنگ کن
عرضه می دارند و همانند چارواداران سیاسی از رکیک ترین ناسزاها مدد می گیرند.
راست است، آنجا که پای منطق می لنگد کار به فحاشی می کشد.
اینان که گاه بر اثر
اشاره اربابانشان لب اعتراض فرو می بندند و گاه بر اثر تشجیع آنان از زبان هرزه در
این لگام رها می کنند، و در تجلیل نمایی نقش گروههای کوچک سیاسی را به عهده
دارند که در خدمت به این یا آن کشور یا فلان قدرت بزرگ که منافع منطقه یی دارد،
عمل می کنند چه رندانه خود را به مقام نمایندگی ملت منصوب کرده اند.
چه تاریخی
در پشت سرشان این صلاحیت را به آنان تفویض کرده است که بانگ خون
آشامانه ای سر دهند؟ مباد روزی که این چارواداران سیاسی در هیچ کشوری به
قدرت برسند که تار و پود
جامعه ای را از هم می گسلانند
و استبداد خون آشامانه ای را
بنیان می نهند که عقل آنان از
عقل نژادی هیتلر و یارانش
دست کم ندارد.
واقعیت این است که فقط در
دهه ی اخیر جامعه ایران از
قید بندها و سنت های
اجتماعی مانع از پیشرفت
گسسته واقعیت این است که
در همین دهه نظام تولیدی
فئودالیسم فروریخته است و
نظام تولید تعاونی می رود که
جانشین بلامنازع آن شود.
واقعیت این است که هماهنگ
با همه نسبت های آزادیخواهانه و ضد سلطه ی بیگانه در همین دهه ی اخیر است که
سیاست مستقل ملی به منظور حراست از منافع ملی ایران اتخاذ شده و درجه اعتبار
سیاسی ایران در جهان به میزان قابل ملاحظه یی افزایش یافته است.
واقعیت این
است که فقط در همین دهه اخیر، هماهنگ با سنت هایی که کوروش کبیر در زمینه
حقوق بشر و اشتراک مساعی و حقوق اقلیت ها در درون یک جامعه پایه گذاری کرد،
ایران سیاست همزیستی و همکاری مسالمت آمیز با همه همسایگانش و دیگر
کشورهای جهان پیشه کرده است و هم از این روست که این دوران به همه دوره هایی
که از اصالت برخوردار بوده اند، از عهد کوروش تا به هنگام قیام مردمان ایران علیه
سلطه و استثمار عرب ها، که تا مدتی مدید به رغم این که ایرانیان اسلام آورده بودند،
به زور جزیه دریافت می کردند و زنان و کودکانشان را به کنیزی و غلامی می بردند، با
قیام بابک و ابومسلم خراسانی، با خرد و تدبیر کسانی چون امیرکبیر1 و با جنبش
مشروطه خواهی پیوند می یابد.
اگر پیوندی با گذشته هست با همین هاست.
اگر
تشابهی هم اینک با سنت های مترقی گذشته پدید آمده به سبب تحولات دهه اخیر
در جامعه ایران است و هم چنان که اکنون جهان پس از دو هزار و پانصد سال میراث
معنوی کوروش کبیر را زنده
نگه می دارد، بر نوآوریها و
نقش تعیین کننده یی که امروز
رهبر مملکت در ایجاد
دیگرگونی های بنیانی در
جامعه ایران و بدعت های تازه
در روابط جهانی داشته اند،
ارج خواهد نهاد.
آری، به رغم همه نقاط ضعف
کنونی در جامعه ما، به رغم
هرگونه ندانم به کاری و
سودجویی فردی، ملت ایران
دو هزار و پانصد سال
موجودیت خود را به همراه
پیروزیهای سیاسی، اقتصادی،
نظامی و فرهنگی که در ادوار
مختلف تاریخی داشته است جشن خواهد گرفت، زیرا موجودیت و بقاء خود را در
مقابل تهاجم سه گانه قدرتهای جهانی جشن می گیرد و در این جشن ملی، که دامنه آن
از مرزهای کشور ایران گذشته است و سالروز آن به حق روز ملی می باید نام گیرد،
یاد همه رهبران و اندیشمندان ایرانی را که به تحول جامعه ی ایران کمک کرده اند
گرامی خواهد داشت.
نوشته مهندس پرویز نیکخواه در روزنامه کیهان.
در صفحه اول اشاره ای نشده است.
311 ـ در کمیسیون مطرح شد 31 /5
توضیحات سند:
1ـ نهضت امام خمینی، سید
حمید روحانی، ج 2
1ـ بزم اهریمن، 4 جلد، تهران
مرکز بررسی اسناد تاریخی،
پیرامون جشن های 2500 ساله
شاهنشاهی
1ـ امیرکبیر، محمود حکیمی،
تهران، 1362
امیرکبیر قهرمان ضد استعمار،
حجه الاسلام والمسلمین
علی اکبر هاشمی رفسنجانی،
تهران، فراهانی ، 1350
منبع:
کتاب
پرویز نیکخواه به روایت اسناد ساواک صفحه 436