صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: جلسه منزل دکتر جهانشاه صالح

تاریخ سند: 24 فروردین 1342


موضوع: جلسه منزل دکتر جهانشاه صالح


متن سند:

شماره: 205/ بخش312 تاریخ:24 /1 /1342
موضوع: جلسه منزل دکتر جهانشاه صالح

ساعت 11 روز جمعه عده‌ای در حدود 25 نفر از اساتید و اطباء و فرهنگیان در منزل دکتر جهانشاه صالح حضور داشتند و دکتر فرشاد رئیس دانشکده علوم. دکتر ریاضی استاد دانشگاه. استاد محمد مشکوۀ استاد دانشگاه. عابدین دبیر دانشگاه. دکتر منتظری دبیر وزارت فرهنگ. دکتر صدری عضو وزارت کار. معدلی مدیرکل اسبق وزارت بهداری. دکتر سرداری پزشک. پرویز وهمی رئیس اداره اموال دخانیات. دکتر درخشان مدیرکل سابق وزارت بهداری. قماشی بازرس بانک. شیخ انصاری نماینده سابق مجلس. کریمی مدیر مدرسه دیانت، بین حضار دیده شده‌اند.
ابتدا در خصوص اعتصاب و شعارهای ضد سلطنت که در دانشگاه نصب و یا روی دیوارها نوشته شده، صحبت شد که چرا پلیس دخالت نمی‌کند و دکتر صالح گفت این دانشجویان و یا هر دسته و جمعیتی حق ندارند به مقدسات ملی مردم توهین کنند. من در زمان قدرت توده‌ای‌ها چنین چیزی ندیدم که شعارهائی بر ضد شاه نوشته شده باشد و پلیس نگاه کند. چرا آنها پاک نکردند و چرا شعارها را پایین نیاوردند. معلوم نیست چه می‌خواهند بکنند، می‌خواهند وقتی اعلیحضرت از شمال مراجعت فرمودند، دستور تعطیلی دانشگاه‌ها را صادر کنند؟ و این عمل صحیح نیست که دانشجو به شاه مملکت توهین کند، البته حق ‌کشی شده باشد، دانشجو می‌تواند اعتراض کند، ولی حق توهین ندارد.
دکتر جهانشاه صالح گفت روز چهارشنبه خانم اللهیار آمده بود که اللهیارخان را برده‌اند به سازمان امنیت تا او را سر به نیست کنند و من پاسخ دادم این طور نیست و خلاصه با اصرار ایشان به آقای علم تلفن کردم. تصادفاً منزل بود، رفتم منزلش گفتم اینطور شایع است. ایشان تلفن را برداشته از سازمان سئوال کرد. گفتند اللهیار، الساعه اینجا تشریف دارند و دارند چای میل می‌کنند و آورده‌اند راه حل جلوگیری از این شلوغی را سئوال کنند که شاید به این کار هرج ‌و مرج دانشگاه خاتمه داده شود و از طرفی آقای اللهیارخان و کاظمی مخالف اعتصاب غذا هستند.1
بعد دکتر صالح گفت من چند روز قبل از دستگیری اللهیارخان، گفتم 10 روز دیگر شماها را خواهند گرفت و شما بیائید ظاهراً سکته ساختگی کنید تا شما را به بیمارستان نجمیه ببرند و ده روز استراحت کن و یا اینکه ده روزی برو کاشان، ولی در حضور مهندس تبریزی فرماندار و پاشاخان صالح پاسخ داد شما طبابت خود را بکنید و من هم کار سیاسی خود را دنبال می‌کنم و بالاخره سه روز بعد ایشان را گرفتند.
دکتر معدلی در خصوص وزارت بهداری گفت اخیراً آقایان ملاحظه کردید که چطور در اداره مبارزه با مواد مخدر 5 /2 تن تریاک را با مواد دیگر عوض کردند. این عمل می‌رساند که این وزارتخانه که روی حقه‌ بازی و با نظر خصوصی و رفیق‌ بازی و عدم اطلاع اداره می‌شود، سایر ادارات وزارت بهداری دزدی‌ها و دغل ‌هایشان از این بیشتر است.
دکتر صالح گفت اگر من حرف بزنم می‌گویند چون خودش نیست، حرف می‌زند، اما نمی‌توانم چیزی را که برای من ثابت است و خودم از کم و کیف کار اطلاع دارم، نگویم و آن این است که مدتهاست هرچه داروهای اشانتیون برای وزارت بهداری و برای بیماران از داخل و خارج می‌رسد، به دست چند دلال یهودی در بازار فروخته شده و آقایان اطباء که ریاست آن ادارات را دارند، پولش را می‌خورند و نیز اطلاع دارم که به جای داروهایی که باید از طریق قرفه[تعرفه] گمرکی، با دادن سود بازرگانی وارد شود، با دادن هر رقم 5 هزار تومان رشوه، سود بازرگانی را از 25% به 5% کاهش می‌دهند.
دکتر شروین مدیرکل بازرسی می‌گفت چند پرونده در این خصوص و دزدی آن اداره پیدا شده و ثابت هم شد؛ ولی وزارتخانه تصمیم نمی‌گیرد و افزود این است وضع یک وزارتخانه که باید آسایش عموم را تأمین کند.
سپس در خصوص ترخیص اتومبیل‌های ثابت پاسال2 صحبت شد و معدلی گفت کجای مملکت یک جوان 34 ساله را به خاطر داشتن زن خوشگل به وزارت منصوب می‌کنند. این جوان اگر تحصیلاتی دارد، بسیار خوب، ولی تجربه‌ای ندارد، آمده‌اند با یک تبصره، اختیار اقتصادی مملکت را که در سالهای گذشته حداقل برای یک سال ثابت بود، به نظر و دستور این شخص گذاشتند؛ پس چرا در گذشته اینقدر سر و صدا راه انداختند که واردات و صادرات برای مدت 5 سال ثابت خواهد ماند و شنیده‌ام از ورود این اتومبیل‌ها، ثابت پاسال 18 میلیون تومان سود برده و 6 میلیون آن را به وزیر بازرگانی3 و جهانگیر تفضلی4 داده است.
آقای صالح گفت در زمان رزم ‌آراء برای اینکه تفرقه‌ای در هیئت دولت نباشد، رفتم گفتم شما چرا مهندس شریف‌امامی را یک مرتبه وزیر نکردید. گفت ایشان آخرین پستش رئیس اداره آب بوده، حالا برای چند ماه معاون هستند، بعد کفیل وزارتخانه و سپس وزیر خواهند شد. راجع به صلاح السلطنه گفتم5 چرا ایشان کفیل وزارتخانه باشند و وزیر نشوند، گفت آخرین پست او معاون وزارتخانه بوده، حالا چند ماهی کفیل، بعد وزیر خواهد شد. باید سلسله مراتب طی شود؛ اما حالا معلوم نیست چطور عالیخانی6 را وزیر اقتصاد می‌کنند و یا رئیس یک بیمارستان را یک مرتبه وزیر و معاون او را هم معاون وزارتخانه و همین عمل باعث سوء جریانات اداری می‌شود و آن وقت چرخهای مملکت خوب نمی‌گردد. اما راجع[به] اتومبیل، من موقعی که برای بازرسی دانشکده پزشکی اهواز رفته بودم، آقای علم هم بودند. وقتی با کشتی با هم می‌رفتیم و دکتر جهانشاهی هم بود، دیدیم که اتومبیل‌های ثابت، خرمشهر را سیاه کرده. دکتر جهانشاهی گفت اینها را نخواهم گذاشت بدون سود بازرگانی وارد شود، ولی حالا دیدید که چطور این اتومبیل‌ها وارد شد و چه جریاناتی در آن گذشت.
در خصوص جبهه ملی، صالح گفت من به اللهیارخان گفتم مملکت ما با سایر ممالک همجوار مثل عراق و سوریه و پاکستان و ترکیه فرق دارد. ما روی نفت هستیم و 2500 کیلومتر هم با شوروی هم مرز. غربیها نخواهند گذاشت در این کشور کودتا و شلوغی و اغتشاش پیش بیاید و کارهای اصلاحی را به دست اعلیحضرت انجام خواهند داد و حال جبهه ملی، از کارهای اعلیحضرت همایونی که آنها حتی جرأت گفتنش را نداشتند، انتقاد می‌کنند و آیا جبهه ملی چه می‌خواهد بکند و چه نقشه‌ای دارند که بالاتر از آنها باشد و مخالفت جبهه ملی بیجاست؛ ولی اللهیار صالح جوابی نداد.
در خصوص ریاست دانشگاه، صالح گفت من پروژه‌ای برای اداره و آرامش دانشگاه تهیه کرده‌ام که در 30 صفحه تنظیم شده و الساعه روی میز اتاق بالا است و قول می‌دهم دو ماه[ماهه]دانشگاه را آرام کنم و با نظر رؤسای دانشگاه و هیئت دولت و با قدرت قانونی که به رؤسای دانشکده‌ها داده می‌‌شود و از حضور اعلیحضرت تقاضای شرفیابی کرده‌ام و دستور فرموده‌اند که پس از مراجعت از بابل شرفیاب شوم.
سپس صالح در خصوص کمک وزیر فرهنگ به چاپخانه فرانکلین و اعلامیه‌ای که علیه ایشان صادر شده، صحبت کرد و گفت با اعداد و ارقام و شماره معلوم شده که مشارالیه هم مانند دکتر مهران7 از کار چاپ کتب شروع کرده‌اند. بایگانی شود.

توضیحات سند:

1. در گزارش شماره 431- 21 /1 /42 آمده است: طبق اطلاع واصله، تعداد 49 نفر از زندانیان وابسته به جبهه ملی که در زندان قصر و بازداشتگاه موقت شهربانی زندانی می‌باشند و 10 نفر از روز 19 /1 /42 اعتصاب غذا نموده بودند، به معیت 20 نفر از سران زندانی جبهه ملی که جمعاً 69 نفر می‌شوند، ظهر 21 /1 /42 نیز از گرفتن غذا در زندان خودداری و همچنان در اعتصاب غذا باقی می‌باشند.» جبهه ملی به روایت اسناد ساواک. ص 162
2. حبیب‌الله‌ ثابت‌پاسال، فرزند عبدالله در سال 1282ش در تهران متولد شد. اجدادش همگى یهودى بودند و پدرش در اواسط عمر به فرقهی بهائیت پیوست. حبیبالله دیپلم خود را از مدرسه سن‌لوئى گرفت و بعداً راننده کامیون شد و سرانجام گاراژى براى تعمیر اتومبیل تأسیس کرد. در مرحلهی بعد کارخانهی صنایع چوب، شرکت ثابت پاسال، شرکت زمزم و تولید پپسى‌کولا را به راه انداخت، سپس جذب بانکدارى و عضو هیأت مدیرهی بانک ایران و انگلیس، بانک ایران و خاورمیانه و نایب رئیس بانک ایران شد. او امتیازات واردات فولکس واگن و راه‌اندازى کارخانهی لاستیک سازى جنرال تایر، تولید روغن موتور اسو و شیشه مینا را به دست آورد و در عین حال که مدیر عامل کمپانى فیروز بود، «بیش از چهل شرکت دیگر داشت». وى مؤسس روتارى کلاب از لژهاى فراماسونرى است و باتوجه به اینکه عضو فرقهی بهائیت بود، با همکارى دربار، تلویزیون ایران را راهاندازى کرد. نقل است که او سوءاستفاده فراوانی از اعتبارات بانک در ایران کرده است. در کودتاى 28 مرداد ثابت پاسال با صدور چک سفید در جهت حمایت از رژیم شاه به عرصه وارد شد و این چک او را تبدیل به یکى از مهره‌هاى پرقدرت دربار ایران کرد. پاسال در قاچاق مواد مخدر دست داشت و در سال 1348 ده کیلو هروئین و مرفین از اتومبیل وی کشف شد. با پیروزی انقلاب اسلامی وی به خارج از کشور گریخت و در پاریس ساکن شد. ثابت پاسال در سال 1369 در آمریکا درگذشت.
3. منظور، غلامحسین جهانشاهى است. وی فرزند محمدشفیع در سال 1299ش متولد شد. دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون طى کرد و سپس به دانشکده حقوق رفت و لیسانس گرفت و پس از آن راهى فرانسه شد و از دانشکده حقوق پاریس در رشته اقتصاد دکترا گرفت. در 1330 به ایران بازگشت و مشاور حقوقى بانک ملى شد. در همین زمان به تدریس در دانشگاه نظامى پرداخت و در 1334 مدیر کل وزارت دارایى شد. او که عضو حزب مردم بود در دوره 19 و 20 به نمایندگى مجلس شوراى ملى رسید و ریاست کمیسیون‌هاى دارائى را عهده‌دار شد. وى که چندى قائم مقام اسدالله‌ علم به عنوان نایب‌التولیه موقوفات پهلوى بود، در کابینه وی، وزیر بازرگانی شد. جهانشاهی عضو جمعیت فراماسونری لژهای مزدا، هخامنش و بزرگ ایران بود و در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی در سال 1357ش، یکی از رجال شاهنشاهی بود که در زمان نخست وزیری غلامرضا ازهای دستگیر شد. وی در سال 1360ش به فرانسه رفت و در سال 1383ش در همانجا درگذشت
4. جهانگیر تفضلی، فرزند غلامرضا در سال 1293ش در مشهد متولد شد. تا سن 22 سالگى در این شهر به تحصیل و کار و خدمت نظام وظیفه مشغول بود. از سال 1314 به مدت 7سال در دانشسراى عالى به ادامه تحصیل پرداخت و همزمان به تدریس زبان فرانسه در دبیرستان ایرانشهر مشغول شد. وى از اعضاى حزب توده بود و در معیت نمایندهی سازمان جوانان حزب توده به عنوان روزنامه‌نگار به شوروى سفر کرد.
در سال 1321 به اتفاق خسرو اقبال و چند نفر دیگر «حزب پیکار» را که گرایش چپى داشت تأسیس کرد و در روزنامهی «بهار» ـ ارگان این حزب ـ به نوشتن مقاله پرداخت، سپس در روزنامه «نبرد» که به جاى «بهار» منتشر مى‌شد به سردبیرى انتخاب شد. تفضلى پس از کسب تجربهی مطبوعاتى، روزنامهی «ایران ما» را منتشر ساخت که در این روزنامه مقالاتى به طرفدارى از فرقهی دموکرات آذربایجان درج مى‌کرد. تفضلى در جمعیت آزادى و جمعیت هواداران صلح عضویت داشت و قبل از کودتاى 28 مرداد از دکتر مصدق و جبهه ملى حمایت مى‌کرد. در شهریور 1322 وى که مدیر روزنامهی «ایران ما» بود، به همراه جمع کثیرى از گروههاى مختلف، به دستور قواى متفقین از طرف ارتش انگلستان توقیف و در تهران و اراک زندانى شد و پس از 7 ماه به دستور فرماندهی ارتش شوروى در ایران در شهر رشت به روسها تحویل داده شد.
تفضلى پس از آزادى مجدداً به ادارهی روزنامه پرداخت و گرایشهاى چپ خود را حفظ کرد و مقالاتى علیه رضا شاه نوشت.
وی در سال 1324 به همراه هیأت عالیرتبه سیاسى ایران به سرپرستى قوام ـ نخست وزیر ـ به شوروى رفت، ولى از آنجا با اجازهی قوام به پاریس سفر کرد و حدود یک سال در فرانسه ماند، اما در این مدت تغییر موضع داد و به حمایت شاه و دربار پرداخت و به حلقهی دوستان اشرف پهلوى و هژیر درآمد.
با روى کار آمدن دولت هژیر، تفضلى که 34 ساله بود، معاون سیاسى نخست وزیر و سرپرست اداره تبلیغات و انتشارات رادیو شد، اما مدتى بعد از سمت معاونت سیاسى استعفا کرد. تفضلی در سال 1370 دست به خودکشی زد، خاطرات وی در سال 1376 به کوشش یعقوب توکلی چاپ و انتشار یافته است.
5. در اصل: گفتند.
6. علینقی عالیخانی، فرزند عابدین در سال 1307ش در تهران متولد شد. از دانشگاه تهران لیسانس علوم سیاسی گرفت و در کشور فرانسه موفق به اخذ دیپلم عالی حقوق بینالمللی و دکترای دولتی در علوم اقتصاد از دانشگاه پاریس شد.
در فرانسه با الیزابت سوزان ازدواج کرد و پس از بازگشت به ایران در مشاغل مهم دولتی، از جمله ساواک مشغول به فعالیت گردید. ساواک در گزارشی، وی را چنین ارزیابی کرده است: «روحیه و افکار و عقاید نسبت به: شاهنشاه، خوب ـ مهین، خوب ـ مذهب، عادی ـ خانواده و زن و فرزند، خوب ـ میزان علاقمندی به: مقام و قدرت، زیاد
سوابق خدمتی: مشاور شورای عالی اقتصاد ـ مشاور شرکت ملی نفت و مدتی هم در ساواک مشغول بوده، طرفدار سیاست غرب، در حین خدمت در ساواک در چند کنفرانس کشورهای اروپایی و آسیایی و آفریقایی شرکت کرده و خدماتش مورد رضایت اولیأ امور بوده است.» دکتر عالیخانی که به عنوان وزیر اقتصاد کابینۀ هویدا فعالیت میکرد و از گردانندگان حزب ایران نوین بود، در سوءاستفادههای مالی به آن حد افراط کرد که در سال 1344 چند نفر از اعضای حزب ایران نوین در مورد سوءاستفادههای وی، تقاضای محاکمه حزبی برای ایشان کردند، گزارش‌های سوء استفادههای مالی و اخلاقی وی به حدی است که میبایست در یک مجموعه مستقل، چاپ و منتشر شود. وی در سال 1348 از وزارت اقتصاد کنار گذاشته شد و در بین بهت و حیرت تحصیلکردهها به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد. عالیخانی که مورد مراحم خاص محمدرضا پهلوی بود در سال 1350 از ریاست دانشگاه تهران برکنار و سپس در مشاغل: رئیس هیئت مدیره بانک بینالمللی ایران، شرکت فرآوردههای نسوز، شرکت آلوپن، به سوءاستفادههای خود ادامه داد. در گزارشی به تاریخ 19 /4 /52 در خصوص صدمه عالیخانی به سیمان کشور به علت دوستی با ابتهاج آمده است: «اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر، تیمسار ریاست ساواک در جریان موضوع میباشند که عالیخانی چنین صدمهای زده است.» وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به انگلستان پناهنده شد و به علت ارادتی که به اسداله علم داشت نشر خاطرات او را بر عهده گرفت. اسناد ساواک. پرونده انفرادی
7. محمود مهران، فرزند میرزا صادق‌خان بروجردى در سال 1288 ش در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایى را در دبستان ترغیب و دوره دبیرستان را در دبیرستان علمیه به پایان رساند. سپس به دارالفنون وارد شد و به ادامه تحصیل پرداخت و از آن مدرسه فارغ‌التحصیل شد. پس از آن به اروپا رفت و در آنجا به اخذ درجه دکترا نائل شد و پس از مراجعت به ایران به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. دکتر مهران مدتى در دانشگاه به تدریس اشتغال ورزید و هنگامی که حسین علاء در 17 فروردین ماه سال 1334 کابینه خود را تشکیل داد، به وزارت فرهنگ منصوب شد. وی در کابینه منوچهر اقبال در 15 فروردین ماه 1336 همچنان در سمت وزارت فرهنگ ابقاء شد.
مشارالیه در سال 1361ش در کشور اسپانیا از دنیا رفت.

منبع:

کتاب اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد دوم صفحه 2


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.