تاریخ سند: 15 شهریور 1357
جناب آقای جعفر شریف امامی نخست وزیر
متن سند:
شماره : 2764/د ب
سفیر شاهنشاه آریامهر در لندن با ارسال متنی که زیر عنوان «هژبر یزدانی»
در صفحه 4 شماره مورخ 12 /6 /1357 روزنامه آبزرور به صورت آگهی درج
شده است (فتوکپی متن مورد اشاره را به پیوست ملاحظه خواهند فرمود)
اظهارنظر نموده اند با توجه به اینکه در آگهی مزبور ادعا شده است که
روزنامه های ایران اجازه
ندارند حقایق را درباره این
شخص منتشر نمایند و با در
نظر گرفتن این موضوع که
امکان دارد حمایت کنندگان
هژبر یزدانی در آینده نیز با
پرداخت پول و درج آگهی
در روزنامه های خارجی
دست به اقدامات مشابهی
بزنند، چنانچه مصلحت
باشد متن آگهی مورد اشاره
در اختیار مطبوعات ایران
گذارده شود تا با انتشار آن
هدف و منظور آنان از اقدام
به درج چنین مطالبی خنثی
گردد.
سفیر شاهنشاه آریامهر همچنین تقاضا کرده اند چنانچه دادن پاسخی به روزنامه
آبزرور ضرورت داشته باشد موارد اتهام شخص نامبرده در اختیار سفارت
شاهنشاهی گذارده شود تا با توجه به آن پاسخ لازم تهیه گردد.
مراتب از شرف عرض پیشگاه مبارک ملوکانه گذشت.
ذات اقدس شهریاری
چنین دستخط فرمودند : «دولت مطالعه نماید»
خواهشمند است دستور فرمایند از نتیجه اقدامی که در امتثال اوامر مطاع مبارک
ملوکانه به عمل خواهند آورد وزارت امورخارجه را مطلع سازند که به آگاهی
سفیر شاهنشاه آریامهر در لندن برسد؟
وزیر امور خارجه امیرخسرو افشار1
بعرض جناب آقای نخست وزیر می رساند
714ـ2ـ23/م ـ 16 /6 /1357
جناب آقای دکتر باهری وزیر دادگستری بررسی و پاسخ منطقی صادر فرمائید.
19 /6 /57
توضیحات سند:
1ـ امیرخسرو افشار فرزند
علی اکبر در سال 1296 ش در
تهران متولد شد.
تحصیلات خود
را تا لیسانس علوم اقتصادی و
اجتماعی دانشگاه ژنو ادامه داد.
سمت هایی منجمله : دبیر اول
نمایندگی ایران در سازمان ملل،
کفالت اداره سازمان ملل،
ریاست اداره سوم سیاسی، سفیر
ایران در لندن، مدیر کل سیاسی
و معاون وزارت خارجه و...
را
عهده دار بود.
ساواک در سند
بیوگرافیک او آورده است :
«فردی است ملایم و خوش
برخورد، جاه طلب و برای
رسیدن به امیالش هر کاری
انجام می دهد.
احساسات
انگلیسی دارد انگلیسی ها هم به
او اعتماد دارند».
افشار از
مهره های به اصطلاح سیاسی
مطرح و وفادار به رژیم پهلوی
بود که به لحاظ علاقه شاه به وی
دریافت تمثال توشیح شده وی
مفتخر گردید!.
اسناد ساواک، پرونده های
انفرادی.
منبع:
کتاب
هژبر یزدانی به روایت اسناد ساواک صفحه 338