تاریخ سند: 15 مرداد 1342
اعلامیهی حضرت آیتالله العظمی آقای حاج سید علی بهبهانی دام برکات وجوده الشریف «مقیم اهواز»
متن سند:
[ تاریخ:15 /5 /1342]
اعلامیهی حضرت آیتالله العظمی آقای حاج سید علی بهبهانی دام برکات وجوده الشریف «مقیم اهواز»
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت مسلمان ایران، بدیهی است برادران ایمانی از وقایع چند ماهه اخیر و تجاوز دستگاه دیکتاتوری و استبداد به حریم مقدس اسلام و روحانیت اطلاع کامل دارند و میدانند که پس از بازداشت حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیتالله آقای خمینی دامت برکاته و آیتالله قمی1 و آیتالله محلاتی و سایر علماء و حجج اسلام و خطباء و وعاظ محترم، مردم غیور و شرافتمند تهران و سایر شهرستانها در 12 محرم (15 خرداد) آن قیام تاریخی را نموده و در مقابل مظالم دژخیمان استبداد و اعتراض به بازداشت غیرقانونی آقایان با کمال آرامش در خیابانها به راه افتاد و آزادی آیات عظام و وعاظ و سایر بازداشتشدگان را خواستار گردیدند.
دولت به جای اینکه به خواستههای قانونی مردم مسلمان توجه کند، عدهای را مأمور خرابکاری نمود تا بتوانند مجوزی برای اعلام حکومت نظامی و توقیف مردم مسلمان به دست آورد و مرتکب آن همه جنایات و کشتار بیرحمانه شود و هزاران خانواده را داغدار و تاریخ مملکت اسلامی ایران را ننگین سازد.
اخیراً که حجج اسلام و روحانیون بزرگ شهرستانها برای ابراز همدردی و همآهنگی با مراجع به تهران آمدهاند، اینجانب نیز به همین منظور از خوزستان به تهران آمدهام. دولت به جای اینکه عاقلانه از این فرصت استفاده نماید برخلاف تمام موازین شرعی و قانونی ممالک آزاد جهان به آقایان اخطار نموده، هر چه زودتر تهران را ترک گویند و حتی بعضی از ایشان را به وسیله مامورین به محل خود عودت دادهاند.
من از دستگاه دیکتاتوری سئوال میکنم آیا مهاجرت علمای اعلام شهرستانها جز به منظور پشتیبانی از مراجع تقلید که خواست آنها خواسته تمام ملت مسلمان ایران است برای امر دیگری بوده، آیا آیات عظام با اجتماع خود در تهران برای دستگاه دیکتاتوری خطری ایجاد نموده است؟ آیا جز برای این بوده که به دنیا ثابت کنند قیام مراجع و ملت ایران به لحاظ دفاع از حریم مقدس اسلام تا سر حد امکان ادامه دارد و تا به هدف مقدس خود نرسند از پای نخواهند نشست؟
عجبا در کشوری که فریاد آزادیخواهی گوشها را کر نموده، به چه مجوز قانونی از اجتماع علمای شهرستانها که نماینده تمام مردم مسلمان ایران هستند جلوگیری میکنند.
آیا در این مملکت مرجع صلاحیتداری نیست که در این محیط خفقانآور به این تجاوزات و قانونشکنیهای دستگاه دیکتاتوری خاتمه دهد و این نگرانی شدید را از ملت مسلمان ایران مرتفع سازد.
البته انتخاباتی که به وسیله این دولت غیرقانونی و در زیر سایه سرنیزه انجام پذیرد نتیجه آن معلوم است. علاوه آیات عظام بالاخص حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دامت برکاته که از اعاظم مراجع تقلید و مورد احترام تمام مسلمانان جهان میباشند، معظم له را در محدودیت شدید قرار داده و اجازه ملاقات به اشخاص داده نمیشود.
بدون تردید این اعمال غیر انسانی و خلاف قانون، مورد تنفر و انزجار شدید ملت مسلمان و شریف ایران است. روحانیت همواره به وظایف شرعی خود عمل نموده و تا برآورده شدن تمام خواستههای قانونی ملت ایران در مقابل دستگاه فاسد استعماری و استبدادی از پای نخواهد نشست.
« و ما امید [ان ارید] الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله، علیه توکلت و الیه انیب»
علی الموسوی البهبهانی
15 / ربیع الاول / 1383
تهران
قبلاً بهرهبرداری شده است. در پرونده نامبرده بایگانی شود.
توضیحات سند:
1. آیتالله سیدحسن طباطبائی قمی، فرزند آیتالله العظمی حاج آقا حسین طباطبائی قمی در سال 1290 ﻫ ش در نجف اشرف متولد شد. در دوران کودکی همراه با پدر به مشهد سفر کرد و پس از گذراندن سطوح معقول و منقول نزد علماء مشهد، در سال 1307پس از بازگشت از سفر حج، در اثر کسالت به مدت 6 ماه به اصفهان سفر کرد و از محضر علماء آن شهر بهره برد. پس از آن در سال 1310 به اتفاق پدر به نجف اشرف هجرت نمود و از محضر علماء نجف از جمله آیتالله نائینی بهرهمند شد. پس از بازگشت به مشهد، در سال 1314 در پی واقعه مسجد گوهرشاد همراه با پدر به کربلا تبعید شد و در آنجا از محضر اساتید آن شهر بهره برد و پس از آن به تدریس سطوح نهائی پرداخت. در حدود سال 1327 پس از فوت پدر به مشهد سفر کرد و در مسجد گوهرشاد به تدریس و تبلیغ پرداخت. وی در جریان نهضت امام خمینی(ره) در سال 1342 به فعالیت های سیاسی و مبارزه علیه شاه پرداخت و در طی همین فعالیت ها در 15 خرداد 1342 دستگیر و چند ماه در تهران محصور شد. وی پس از آن به مشهد بازگشت، ولی 2 سال بعد در سال 1344 به علت مخالفت با حکومت پهلوی و فعالیت های سیاسی به خاش و یک سال بعد به کرج تبعید شد، تا اینکه در شهریور 1357 به مشهد بازگشت. ایشان در سال 1386 دار فانی را وداع گفت.
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی میرسید علی موسوی بهبهانی به روایت اسناد ساواک صفحه 34