تاریخ سند: 26 فروردین 1349
متن سند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
حضور محترم جناب آقای سرهنگ رضوانی دام اجلاله
با عقیده اسلامی که در جنابعالی سراغ دارم مفتخرم شرح حال مخلص را که
خواسته بودید و به عللی مطلقا راضی نبودم مصدع شوم به خصوص که در
زوایای این معرفی روش ناپسند خودستانی، بالضروره گفتنی است.
این جانب امیرتوکل
کامبوزیا فرزند امیر بابا
مشیر دیوان متولد تهران به
سال 1283 شمسی هجری
مسلمان ایرانی اصالتا از
اکراد زعفرانلو که ساکن
قوچان بوده و هنوز مزارعی
را که اجدادم در آنجا
ساخته اند به نام خود آنان
باقی است مانند (کلاته میرزا
بابا) که جد اعلای این جانب
ساخته و در جنوب غربی
قوچان است و غیر.
گرچه بدبختانه ما در
عصری واقع شده ایم که
بیشتر بایستی هویت
معروفترین خانواده های کهن و اصیل مسلمان مورد تحقیق و تدقیق قرار گیرد نه
کسانی که مطلقا مجهول الهویه بوده و در اصالت ملی و دینی و روش قانونی آنان
همه گونه نقطه ابهام وجود داشته و به اتمام وضوح و ثبوت بر خلاف اصل اول و
دوم متمم قانون اساسی فکر کرده و عمل می کنند.
پدران این جانب کمتر در بستر
هواپرستی و راحت طلبی آرمیده، هیچگاه در صف مداهنت و دلقکی نخفته و جز
با علم و دانش و شمشیر برای حفظ سنن مقدس ملی و اسلامی گام بر نداشته و
بیشتر آنان به افتخار شهادت نائل آمده اند.
نزدیکترین و نهایی ترین آن مسموم
شدن پدرم (امیربابا مشیر دیوان) در شب سه شنبه 17 ربیع الاول 1330 قمری
است که از نقطه نظر وسعت اطلاعات واقعی سیاسی و مبارزه با تظاهرات و
تشکیلات آن گروههای ظاهرا ملی و باطنا عوامل همسایگان شمالی و جنوبی
که به مقصود پیش بردن استعمار غرب و اجرای معاهده 19071 بوده است.
در
وقتی که تمام اسناد سیاسی کشور یا به تقریر بیگانگان تهیه می شد و یا ربوده شده
و به استحضار آنان می رسد سینه پدرم صندوق اسرار پادشاهان وقت (مرحوم
مظفرالدین شاه و مرحوم محمدعلی شاه) با نخست وزیران و صدراعظمان وقت
از قبیل مرحوم میرزانصراللّه
خان مشیرالدوله و مرحوم
مشیرالسلطنه بود.
چنانکه
موردی از آن اسرار را آقای
ابوالحسن بزرگ امید
(سناتور معاصر) در کتاب
خود بنام «از ماست که بر
ماست» در صفحه 109
چنین نقل می کند :
«مشیر دفتر (مقصود پدرم
که بعدا ملقب به مشیر دیوان
شد) از طرف وزیر
امورخارجه ابلاغ کرد که من
باید بروم برای تفتیش تذکره
به خراسان و تاکید می کرد
که باید این مأموریت مخفی
انجام شود ـ احکام را حاضر کرده بود و ابلاغ کرد بروم وزیر را ملاقات کنم وزیر
هم تاکید کرد که مأموریت باید مخفی انجام شود.
»
تحصیلات ابتدایی این جانب بدوا در تهران در مدرسه علمیه واقع در خیابان
(شنی سابق) و گلشن فعلی زمان مدیریت مرحوم ممتازالاطباء و وزارت علوم
مرحوم میرزا حسن خان پیرنیا مشیرالدوله بود و این جانب از خود مرحوم پیرنیا
به افتخار اخذ چندین مرتبه جایزه تشویقی تحصیلی نائل شده ام ـ در خانه ام
معلمی فاضل برای پیشرفت تحصیلات ادبی و عربی با خانواده اش برای بنده
پذیره بود ـ در مشهد مدرسه رحمیه به مدیریت مرحوم میرزا سیدعلی خان و
پیوسته در تمامی دروس و کلاس ها شاگرد اول بودم و به اخذ بالاترین ورقه
تشویق به نام «امتیاز مخصوص» نائل شدم ـ در دبیرستان احمدی مشهد به
تصدی مرحوم میرزاجواد خان و استادانی شریف مانند آقای غلامرضا خان
ریاضی که هم اکنون در قید حیات هستند و آقای منتخب الملک راد و غیره ـ قوه
تحصیلی این جانب به زبان فرانسه و علوم عالیه که اکثرا در اغلب رشته ها با
استعانت از زبان عربی و عظمت علمی قرآن کریم و حکمت و دانش درخشان
اسلام در قرون اولیه مرحله
دانشجویی مرا به آن حد از
مفخرت ملی رساند که
خدای متعال را به اعطای
این موهبت شکر می گذارم
که محققان و دانشمندان
غرب در تحقیقات خود
ناگزیر از راهنمایی من
هستند از بین موارد بسیار
کافیست که به گفته های
یکی از ارجمندترین
دانشمندان فرانسه به نام و
مقامات علمی زیر استناد
جویم :
[متن فرانسه]
فرانسوا بالزان مهندس E.
e.
p
نایب رئیس انجمن فرهنگستان نژادشناسی و نایب رئیس سابق انجمن جغرافی
و فرهنگستان علوم ماوراء دریاها و فرهنگستان ورزش در یکی از کتابهای خود
به نام [متن فرانسه ]چاپ پاریس 1975 چنین می نویسد :
[متن فرانسه]
کامبوزیا برای (تحقیقات و مطالعات پر زحمت) من آرزوی کمال موفقیت را
نمود.
وقتی محضر او را ترک می کردم باز در معرض طوفان (در این جا ابهامی را
قرار داده که گردباد را با مبهمات علمی متجانس ساخته) قرار گرفتم ـ از
مسافرت های غرب زیارتگاهیست که مشابهت کامل با پیرلوتی دارد.
ص 114 ـ
در جای دیگر می نویسد :
[متن فرانسه]
ترجمه : افسوس تا چه حد اطلاعات و معلومات تاریخی نادر و کمیاب هستند ـ
اگر من پرده ای از ابهامات بر می دارم بر اثر موهبت و احسان و منتی است که از
ملاقات خودم با امیر کامبوزیا نصیب می برم.
ص 196 ـ همان کتاب.
در جای دیگر می نویسد :
[متن فرانسه]
ترجمه : حق شناسی و
سپاسگذاری من نسبت به
علامه امیرتوکل کامبوزیا
من بعد عظیم و بزرگ
خواهد بود.
ص 12 همان
کتاب.
ـ غرض خود از زنجیر زدن
به دست و پای فروتنی و
حقارت کسی یک نفر ایرانی
گمنام را می ستاید که خود
رئیس استادان فرهنگستان
بزرگترین کشور علمی
غرب است ـ خوب است از
این لباس منحوس خودبینی
بیرون آئیم و به بقیه مقال
بپردازیم! ولی ناگزیر آخرین جمله ای که در نزدیکترین نامه ایشان (29 مارس
1968) رسیده از نظر محترم می گذرانم :
[متن فرانسه]
ترجمه : این را بدانید ـ امیر عزیز ـ که با تمام صداقت و صمیمیت در مقابل شما
همچون خادمی دلبسته باقی مانده و از اعماق قلب باوفاترین خاطرات خود را به
شما تقدیم می دارم.
در سال 1300 متصدی امور تلگرافی مرحوم کلنل محمدتقی خان پسیان در
خراسان بودم ـ پس از شهادت ایشان به خدمت وزارت دارایی در آمدم تا سال
1305 بازرس شعبه های درآمد راه بین مشهد و زاهدان بودم ـ از سال 1305 تا
1307 پیشکار دارایی بلوچستان شدم ـ در سال 1308 بر اثر اصرار و تقاضای
مخصوص مرحوم شوکت الملک1 که علاقه وافری به پیشرفت فرهنگ قائنات
داشتند برای اقدام به تبدیل دبیرستان شوکتیه بیرجند از وضع ادبی به علمی و
تعلیم زبان فرانسه در آنجا مشغول خدمت شدم به سال 1312 زاهدان آمدم تا
مزرعه ای را که قبلاً آباد کرده بودم فروخته و به خارج از ایران مهاجرت کنم ـ
مرحوم مهدیقلی خان
تاج بخش که سابقه
خانوادگی با ما داشتند به
سمت استانداری بلوچستان
و سیستان به زاهدان آمدند
و مرا از این تصمیم باز
داشتند و به تشویق به ادامه
زراعت پرداختم و خود
ایشان هم مزرعه ای به نام
(مهدی آباد) ساختند.
آقای
امیرحسین خان خزیمه علم
به زاهدان جای ایشان
تشریف آوردند و ایشان هم
با علاقه و محبت مخصوص
که بلاتکلف با بنده داشتند تا
حدی مانع عملی شدن
اندیشه اول بنده می شد ـ سال شوم 13202 با تمام عوارض آن رسید باز دوره
فراخی و تعالی و ترقی موقع شناسان دون همت و عسرت و بدبختی و انحطاط
ثابت قدمان خداپرست و میهن خواه رسید چه بلایایی که بر دسته دوم و چه
نعمت های حرامی بر دسته اول نرسید!!
سال 1326 مرحوم قوام السلطنه3 با روش سیاست بی طرفی و تشکیل کابینه
مختلف و سابقه معرفت تلگرافی خواستند تا رهبری حزب دمکرات ایران را
عهده دار باشم ـ سال 1327 با کنار رفتن ایشان ـ این جانب هم حزب را به حال
خود گذاردم ـ سال 1331 مرحوم دکتر مصدق که شرافتمندانه برای مبارزه با
استعمارگران و خدمت صادقانه قیام کرده بود این جانب به سمت حزب ایران در
استان منصوب شدم با سقوط ایشان حزب ایران هم تقریبا از موقعیت خود
سقوط کرد ـ از آن به بعد از هر فعالیت سیاسی بدون این که دیگر برای آینده
آمادگی داشته باشم کناره جستم ـ فعلاً هم به امور زراعی و علمی خود مشغول
بوده و با استغنای طبع و قناعت مطلق و عدم آلودگی به هیچ گونه خرج اضافی از
هر گونه کمک مادی به فضل خداوند متعال بی نیاز هستم ـ این است مجملی از
گذشته این جانب.
با تقدیم احترام امیرتوکل کامبوزیا
توضیحات سند:
1ـ قرارداد 1907 مابین دول
استعمارگر انگلیس و روسیه
تزاری برای جلوگیری از نفوذ
آلمان به شرق و ایران بوده است.
براساس این قرارداد، مناطق
شمالی ایران جزء قلمرو
روس ها، مناطق جنوبی تحت
حوزه قلمرو انگلیسی ها و
مناطق مرکزی ایران نیز بی طرف
باقی ماند.
1ـ امیر ابراهیم خان شوکت
الملک (پدر اسداللّه علم
نخست وزیر و وزیر دربار
محمدرضا شاه پهلوی)
بزرگترین و معروفترین خان
منطقه قاینات و بیرجند در قرن
نوزدهم و قرن بیستم بوده است.
2ـ در سوم شهریور ماه 1320،
قوای متجاوز متفقین (شوروی،
آمریکا و انگلیس) به کشورمان
حمله برده و ایران را تسخیر
نمودند.
3ـ قوام السلطنه : فرزند میرزا
ابراهیم خان معتمدالسلطنه و
خواهرزاده میرزاعلی خان
امین الدوله بود.
در سال 1312
ق مدتی جزء پیش خدمت های
ناصرالدین شاه بود و در سال
1314 که امین الدوله به
حکومت آذربایجان منصوب
شد، ریاست دفتر خود را به او
واگذار کرد و در دوران
صدارت امین الدوله، منشی
حضور صدراعظم شد (1315
ق) و در دوران صدارت
عبدالمجید عین الدوله (24 ـ
1321 ق) لقب دبیر حضور
گرفت و در دوران تصدی میرزا
تقی خان مجدالدوله بر وزارت
داخله که وزارت رسایل نیز در
اختیار او بود، احمد قوام
به سمت وزیر رسایل تعیین شد
و به مناسبت شغلش ملقب به
وزیر حضور شد (1324 ق) و
در اوایل انقلاب مشروطیت
قوام السلطنه لقب گرفت و از
همین زمان است که مراحل ترقّی
خود را طی کرد.
پس از فتح
تهران (1327 ق) با حمایت
حاج علیقلی خان سردار اسعد
بختیاری معاون وزارت کشور
شد و در 1328 ق به معاونت
وزارت جنگ رسید.
در کابینه
مستوفی الممالک (1328ق)
با به عهده گرفتن وزارت جنگ
برای اولین بار وزارت یافت.
در سال 1329 قمری در کابینه
سپهدار، وزیر عدلیه شده و در
کابینه صمصام السلطنه بختیاری
به وزارت داخله رسید (1329)
و در سال 1331 در کابینه
محمدعلی خان علاءالسلطنه
وزارت مالیه را برعهده گرفت و
در کابینه عین الدوله (1336 ق)
وزارت داخله را برعهده داشت
(1299) در سال های 1337 تا
1339 ق والی خراسان بود و
پس از کودتای اسفند 1299
شمسی که سید ضیاءالدین
طباطبایی به نخست وزیری
رسید بنا بر کینه قدیمی از احمد
قوام، به کلنل پسیان رییس
ژاندارمری خراسان دستور داد
که وی را گرفته و تحت الحفظ به
تهران فرستد.
در تهران مدتی
در زندان بود که فرمان
نخست وزیری او صادر شد (14
خرداد 1300 ش) اما پس از
چهار ماه مشیرالدوله برجای او
نشست.
در خرداد 1301 دوباره
نخست وزیری را برعهده گرفت
که این کابینه او نیز 8 ماه دوام
آورد.
در سال 1302 شمسی
رضاخان سردار سپه که وزیر
جنگ کابینه مشیرالدوله بود به
بهانه توطئه قوام برای کشتن او،
وی را برای مدتی دستگیر کرد.
او پس از آزادی به اروپا رفت و
تا سال 1307 ش در آن جا بود.
پس از بازگشت تا شهریور
1320 و عزل رضاخان، از
سیاست کناره گرفت.
پس از
شهریور سال 1320، احمد قوام
سه دوره : «مرداد 1321، بهمن
1324 و تیرماه 1331» نخست
وزیری کشور را عهده دار بود.
احمد قوام در تیر ماه 1331 به
نخست وزیری رسید که با
اعتراض شدید مردم مواجه شد
و با نخست وزیری مصدق و
تظاهرات علیه قوام به قیام سی
تیر و کشتار مردم به دستور قوام
و نهایتا استعفای او منتهی شد تا
دوباره مصدق نخست وزیری را
بر عهده گیرد.
این صدرات
بدفرجام موجب تصویب قانون
مصادره اموال قوام در 12
مرداد 1331 شد اما در 29
خرداد 1333 این قانون لغو و
اموال او را به وی بازگرداندند.
احمد قوام در 31 تیر ماه 1334
در سن 82 سالگی درگذشت و
در مقبره خانوادگی خویش در
قم به خاک سپرده شد.
منبع:
کتاب
امیر توکل کامبوزیا به روایت اسناد ساواک صفحه 185