صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

قربانت گردم1

تاریخ سند: 3 تیر 1339


قربانت گردم1


متن سند:

از‌: بابل تاریخ‌: سوم تیرماه 1339
قربانت گردم1
13390403
پس از مذاکره و خداحافظی تلفنی،2 با وجود عدم تمایل نسبت به شرکت در انتخابات، اصرار و ابرام و حتی تضرع و الحاح اهالی سوادکوه و شاهی، مرا بر آن داشت که از مرکز حرکت کنم. ابراز احساسات مردم نسبت به شاهنشاه و استقبال گرم و بی‌شائبه مردم از من، به حدی بود که از وصف و تشریح آن عاجزم. چند روز اول ورود، در مردم، به اتکاء امر مبارک شاهانه دایر به آزادی انتخابات و تأکیدات مکرر دولت در همین زمینه، جنب و جوش خاصی وجود داشت؛ ولی به محض ورود آقای استاندار در مرکز استان و شهرستانهای مختلف، وضع به کلی دگرگون شده، داوطلبان حزبی که مثل گدای سامره و سائلین به کف در قراء و قصبات، از اهالی تقاضای رأی و کمک داشتند، یک‌باره خود را بی‌نیاز از شرکت ملت در انتخابات و جمع‌آوری آراء معرفی و به شدت شایع شده که ... [ناخوانا] تشریفات عادی دعوت از سی و شش نفر و تشکیل انجمنها امری غیرضروری و زاید است و نمایندگان احزاب طبق توافق رهبران دو حزب و سهم‌بندی که در مرکز شده، اعم از اینکه رأی داشته باشند یا نداشته باشند، اهل محل باشند یا نباشند، با هرگونه سوابق بد و ننگینی از صندوق بیرون خواهند آمد. متأسفانه این شایعه پس از ملاقات با آقای ذوالفقاری، از طرف ایشان نیز تأیید [شده] و به من بالصراحه اظهار داشتند که برای شما که همه نوع صلاحیت دارید، هیچگونه امید توفیق نیست و تلویحاً وانمود کردند که بروید. عازم حرکت بودم ... [ناخوانا] در وسط راه، خوانین سوادکوه جلوی مرا گرفته مانع از حرکتم شدند. برای اینکه سر و صدا و جنجال راه نیندازند و تظاهرات آنها بهانه به دست ماجراجویان داخلی و خارجی که می‌گویند انتخابات آزاد نیست، داده نشود؛ از حوزه انتخابیه خارج و به بابل آمدم تا مبادا اتفاقات نامطلوبی رخ دهد. اهالی حرفشان این است که از یک قرن پیش، زمام امور مازندران از ایالت و حکومت در دست سوادکوهیها بوده و در اولین دوره مجلس نیز، سوادکوهیها در مازندران شرقی نماینده به مجلس فرستادند؛ حالا که بنا به فرمان شاهانه و تصویب مجلسین، هر شهرستانی چند یا یک وکیل دارد، چرا باید وکیل شهرستان شاهی یک نفر ساروی بدسابقه و قاضی در حال تعلیق، که سوابق و پرونده‌های بی‌ناموسی و رشاء و ارتشاء دارد و از طرف کاسمی‌ها، به مسقط‌الرأس شاهنشاه فقید تحمیل گردد. از آنها خواهش و تقاضا کردم فعلاً ساکت باشند تا وضع روشن گردد.
به شرافت سربازی قسم و به کلام‌الله مجید، که من و شما هزاربار با آن سوگند خوردیم که به شاه و مملکت خیانت نکنیم قسم، که رهبران احزاب و کسانی که شاه رئوف و مهربان روشن‌ضمیر و بصیر ما را مثل حلقه غیرقابل‌ نفوذ احاطه کردند، خیانت می‌کنند. برای رئیس مقتدر کشوری که به فضل خداوند از مقتدرترین سلاطین و رؤسای کشورهای آسیا و حتی اروپا و آفریقا می‌باشد و طبق قانون اساسی، هر وقت اراده فرماید مجلس را منحل می‌کند و یا با یک اشاره، ملتی فداکار را بر علیه دشمنان داخلی و خارجی بسیج می‌کند، چه تفاوتی دارد که حسن وکیل شود یا حسین. آیا پهلوان جانباز و فداکار روزهای تیره، که در کردستان و گیلان و آذربایجان و فارس و کرمانشاه و لرستان باماجراجویان و خائنین داخلی و دشمنان خارجی
جان درکف مبارزه کرده، به اندازه حسین میرعمادی، بچه یک روضه‌خوان دوره‌گرد در پیشگاه شاهانه منزلت ندارد، که باید از شرکت در حق مسلم، که قانون اساسی در اختیار او گذارده محروم شود. تیمسار کیا به خدای لایزال قسم، مردن را به این زندگی ننگین ترجیح می‌دهم. مرا که بدخواهان و دشمنان شاه نگذاشتند در ارتش خدمت کنم و سعایت کردند و در سن 49 سالگی مجبور به کناره‌گیری نمودند، حق حیات ندارم. آیا باید انتحار کنم. آیا باید ترک تابعیت و تقاضای مهاجرت کنم.
ضمناً اگر به گفته‌هایم اعتماد دارید و احساس می‌کنید که پس از چهل سال رفاقت و دوستی، دروغ نمی‌گویم و برخلاف حق و حقیقت حرف نمی‌زنم؛ مطمئن باشید که در استان مازندران هر دو حزب تقریباً منحل شدند و انشعاب هم که در بعضی جراید مرکز منعکس گردیده و در چند کمیته شهرستانی نیم‌بند که وجود دارد، ظاهر و علنی است؛ مثلاً در شاهی حزب ملیون که از 200 الی 300 نفر بیشتر نبودند، فعلاً چهار دسته شدند. دسته رجب اعظمی ماجراجوی دزد قادیکلایی با چند نفر از کسان و بستگانش. دسته ... [ناخوانا] سوادکوهی که به شکلی کنار رفته. دسته برادران مهدوی با ده دوازده نفر و بالاخره دسته چند نفر بازاری، منتظر و مترصدند تا استعفا بدهند. مردم سوادکوه و ... [ناخوانا] و بابل کنار و بالاتجن رسماً و صریحاً اعلام کردند اگر انجمن اصلی و فرعی تحمیل گردد و یک طرفه و فرمایشی باشد، در انتخابات شرکت نخواهند نمود. در بابل و ساری، تشنجات وجود دارد؛ منتها حوزه[ای] که تاکنون آرام است، بهشهر می‌باشد که همه مردم دور محسن فریور3 جمع‌ شدند و فکر می‌کنم اگر از طرف دکتر کاسمی و برادرش تحریک نشود، آرامترین و طبیعی‌ترین انتخابات در آنجا عملی گردد.
تقاضا دارم برای حفظ حیثیت و شئون خانوادگی و شخصی، فقط برای من فعالیت آزاد انتخاباتی فراهم شود. من هیچگونه کمک از دستگاهها نمی‌خواهم، فقط در مسیرم سد نگذارند کافی است. منتظر اقدامات که با شرافت نظامی و خانوادگی من بستگی دارد، می‌باشم. قربانت پهلوان4

توضیحات سند:

1. مخاطب این نامه سپهبد کیا است.
2. در اصل: تلفونی.
3. محسن فریور در دوره بیستم مجلس شورای ملی، از بهشهر راهی مجلس شد.
4. سرتیپ همت‌الله پهلوان در این دوره، به عنوان نماینده مردم شاهی (قائمشهر فعلی) به مجلس شورای ملی آمد.

منبع:

کتاب سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 330





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.