تاریخ سند: 21 شهریور 1350
موضوع: شیخ محمد تقی فلسفی
متن سند:
به: 312 شماره: 11603 /20 ه 12
از: 20 ه 12
نامبرده بالا در ساعت 2000 روز 14 /6 /50 در مسجد ارک به منبر رفت و ضمن صحبت درباره دعا و اثرات آن اظهار داشت: در جنگ جهانی دوم که عدهای از سربازان آمریکایی در قم بودند در آن زمان خشکسالی شده بود عدهای از مردم پیش حاج محمد خوانساری1 رفتند و از وی خواستند که برای آمدن باران دعا بکند هنگامی که آقای خوانساری به اتفاق جمعی به طرف بیابان میرفتند، سربازان آمریکایی مسخره میکردند و میگفتند مواظب باشید در رودخانه غرق نشوید.
ولی دو روز بعد از دعا باران شدیدی در قم جاری شد و رودخانهها پر از آب گردید و سربازان آمریکایی متحیّر شدند و نزد حاج محمد خوانساری رفتند و از او خواستند که برای پایان جنگ و برگشتن سربازان به خانههای خود دعا بکند.
ناطق سپس مطالبی درباره تعبیر خواب بیان کرد و آنگاه اشاره به فساد در اجتماع آمریکا نمود و یک قطعه برش روزنامه کیهان را که در آن راجع به قتل و جنایات انجام شده در آمریکا مطالبی نوشته شده بود از جیبش درآورد و قرائت کرد و گفت طبق آماری که گرفتهاند 70% این جنایات به وسیله کسانی صورت گرفته است که در ماههای کریسمس و ژانویه متولد شدهاند و این خطر فساد ما را هم روز به روز بیشتر تهدید میکند و در ساعت 2100 به وعظ خود پایان داد و مجلس ختم شد تعداد شرکت کنندگان حدود 500 نفر بودند.
نظریه شنبه: شنبه نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: یکشنبه نظری ندارد.
آمال
نظریه سهشنبه: نظری ندارد.
سپاهی
نظریه چهارشنبه: نظری ندارد.
پاد
96190 ـ بایگانی شود 24 /6 /50 آقای وثوقی 22 /6 /50
توضیحات سند:
1ـ آیتاللهالعظمی سید محمد تقی خوانساری و نماز باران: منظور نماز بارانی است که توسط مرحوم آیتالله العظمی سید محمد تقی خوانساری فرزند آیتالله سید اسدالله اقامه شد.
آیتالله خوانساری در اردیبهشت سال 1267 ه.
ق در خوانسار چشم به جهان گشود و در هفتم ذیحجه سال 1371 ه.
ق دار فانی را وداع گفت و در جوار استادش آیتالله حائری در مسجد بالا سر حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام دفن گردید.
و اما ماجرای نماز باران آن مرحوم چنین است که: در شهریور 1320 که متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند.
در آن موقع موجی از قحطی و نابسامانی در کشور به راه افتاد.
قسمتی از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتی کنترل شهر در دست آنان قرار گرفت.
اشغال هنوز ادامه داشت که زمینهای مساعد و وسیع شهر قم – که به صورت دیم کشت میشد – با گذشت دو ماه بهاری از سال 1323 هنوز تشنه بودند.
با بروز این خشکسالی موقعیت غذایی مردم بحرانی شد.
اهالی قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند.
آنان به جستجوی امامی برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواست مردم را معنی بخشد.
مردم راهی خانههای آقایان صدر، حجت و خوانساری شدند.
آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفههای شرعی خود را به جا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود.
اما آقای خوانساری نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است.
به همین علت اطلاعیههایی در سطح شهر نصب گردید که آقای خوانساری در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند.
گروهی ایشان را از پایان بد کار بیم دادند.
اما او گفت حالا که چنین شده، خواندن این نماز بر من تکلیفی است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد.
با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزههای این حرکت بدبین نمودند تا جایی که این نیروها در پوششی دفاعی رفتند.
در روز موعود، جمعیت از گوشه و کنار شهر روانه شدند تا به صحرای خاکفرج که در نیم کیلومتری شهر قرار داشت و مصلای آن محسوب میشد بروند.
آیتالله خوانساری هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالی که پاها را برهنه کرده و تحت الحنک انداخته بود با عدهای از همراهان به سمت آن نقطه حرکت نمودند.
جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و اکثر ساکنان شهر را در بر میگرفت.
با عبور آرام مردم از کنار پادگان، شائبههای تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بیاثر ماند.
آن روز نماز خوانده شد اما اثری از اجابت دیده نشد.
آیتالله خوانساری که بارها عطوفت و مهربانی پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درک کرده بود به خوبی میدانست که خواستن را با اصرار معنا بخشد.
چه آن که اگر خواهش باشد اجابت حتمی است.
او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست که تا همپای او باز به کوی خواهش روند و نماز بارانی دیگر بخوانند.
این بار نماز در باغهای پشت قبرستان نو به پا گشت.
غروب یکشنبه فرا رسید و آسمان بیتکه ابری سرخ گونگی خورشید را به نظاره نشست.
گزارش هواشناسان غربی که در پادگان خاکفرج بودند گویای این بود که بارشی روی نخواهد داد.
دین ناباوران زبان تمسخر گشودند.
استاد رسولی در خاطره خود میگوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیتالله خوانساری در مدرسه فیضیه رفتیم.
اکنون یادم نیست که به چه مناسبتی شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضهخوانی و سخنرانی بود.
مرحوم حاج محمد تقی اشرافی به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانی ایشان بود که باران شروع شد ...
.
آن شب باران مفصلی آمد.
» این باران چنان گسترده و بیامان بود که تا آن وقت چنین بارشی را کسی سراغ نداشت.
بیسیمهای پادگان خاکفرج به کار افتاد خبر این حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتی کوتاه پس از تأیید آن از طرف مقامهای رسمی لندن و آمریکا، از طریق رادیو انعکاس جهانی یافت.
(رک: آثار الحجۀ، محمد شریف رازی، جلد اول، صفحه 143 – مجله مجموعه حکمت، سال اول، شماره 12، صفحه 12)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 420