صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

تاریخ سند: 28 شهریور 1352


متن سند:

ریاست معظم دادگاه ـ دادرسان ارجمند ـ دادستان گرامی توقیرا با تأیید اظهارات وکیل مدافعم بعرض می رسانم اینجانب شخصی چهل و سه ساله هستم روحانی که دارای همسر و شش فرزند خردسال و به علاوه تکفل و سرپرستی مادر پیرم را به عهده دارم از پانزده سال قبل دچار کسالت مداوم شدم و مدتها نزد دکتر جواد شمسایی و دکتر محمدحسین جواهریان و دکتر نوراللّه معالج و دکتر مظفر حسن تاش معالجه کرده ام و در اثر خوردن داروهای گوناگون علاوه بر کسالتهای یرقان و کلیه اعصاب به ضعف شدید حافظه دچار شدم.
چنان که ناچار اغلب در حوزه علمیه قم به حال انزوا بسر می بردم و با کسی معاشرت نداشتم و بعدها هم وقتی به تهران منتقل شدم به جهت همین کسالت مستمر از قبول هرگونه سمت مذهبی از منبر و امام جماعت معذور بودم و اصولاً بنا به مقتضیات خاص فردی اجتماعی نبوده ام.
و این که در کیفرخواست متهم به تبلیغ شده ام واقعا جای تأسف و ناراحتی اینجانب بوده چه من از تبلیغ آنچه به مقتضای موقعیت اجتماعی و دینی به عنوان یک فرد روحانی به عهده ام می باشد عاجزم.
اتهام وارده بزرگترین ضربه روحی بوده که به حیثیت شخصی و خانوادگی من وارد شده.
چگونه می شود من که از یک خانواده بزرگ روحانی بوده و کمتر کسی است که در مجامع مذهبی مرحوم پدرم آیت الله شاه آبادی را نشناسد درست در جهت مخالف اهداف اسلامی تبلیغ کنم.
من وقتی ورقه را دست خواهرهمسرم دیدم به مقتضای وظیفه ام با عصبانیت ورقه را از او گرفته و او را از داشتن و خواندن چنین اوراقی برحذر داشتم و این مسئله ای است که در مرحله بازجویی کاملاً روشن شده.
و اما هنگامی که در منزل همشیره ام چند سطر از ورقه را خواندم به شدت متنفر شده و خاطرم نیست که آن را چه کردم شاید به علت ناراحتی به کناری انداخته باشم ولی آنچه مسلم است ممکن نیست من که آن را به خشم از همشیره همسرم گرفته بودم به میل و رغبت به خواهرزاده ام بدهم.
و اما در مورد پوشه و آنچه محتوی آن بوده به عرض می رساند که من یک روز عصری نزدیک به غروب جهت نماز به مسجدی که نزدیکی منزل قرار دارد رفتم بعد از گزاردن نماز اول مردی با قیافه آراسته و متین نزدیک آمد و تقاضای استخاره ای کرد.
بعد از استخاره خداحافظی کرد چند لحظه بعد وقتی برای نماز دوم برخاستم در جنب خود چشمم به پوشه ای افتاد که یقین کردم مربوط به فرد مذکور است بلافاصله آن را برداشته و جهت یافتن صاحبش با سرعت بیرون رفتم ولی او را نیافتم و ناچار برای این که آدرس و قرینه[ی] از صاحب آن بیابم داخل پوشه را نگاهی کردم مقداری اوراق خطی دیدم که احساس کردم مطالب سیاسی است ولی اثری از آدرس و نشانی نبود لذا آن را به منزل بردم و در چمدان گذاشتم و تا دو روز همان هنگام به مسجد مراجعه کردم تا شاید صاحب آن را ببینم ولی وقتی از یافتن او مأیوس شدم تصمیم گرفتم تا در موقعیت مناسبی آن را از میان ببرم و یا این که بعدها دو بار هم هنگام برداشتن چیزی چشمم به پوشه افتاد ولی چون عازم بیرون رفتن بودم اهمال نموده و به وقت دیگری موکول کردم و بعد هم در اثرکسالت مزاجی و کمی حافظه به کلی فراموشم شد و من جز این پوشه هیچ چیزی دیگری در منزل نداشتم و بعدها چنان که در بازجویی گفتند پوشه حاوی مطالب غیرمجازی بوده و من حاضر به اتیان سوگند هستم که حتی تا این لحظه که در محضر دادگاه محترم می باشم کوچکترین اطلاعی از مفاد پوشه ندارم.
امیدوارم قضاۀ محترم دادگاه نسبت به فردی که در اثر کسالتهای پانزده ساله و سرپرستی عائله سنگین نه نفری جز به گرفتاری های شخصی و خانوادگی هیچگاه به چیزی نپرداخته و برکنار از هرگونه انگیزه سیاسی و حتی اجتماعی بوده لطف فرموده و چنانچه با قید به سوگند اذعان به صداقتم دارند حکم به برائت صادر فرمایند.
مهدی شاه آبادی

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی به روایت اسناد ساواک صفحه 87



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.