تاریخ سند: 27 آبان 1349
موضوع: سخنرانی سید احمد حسینی واعظ
متن سند:
به: 316 شماره: 65044 /20ه 3
از: 20ه 3
نامبرده بالا در ساعت 1300 مورخه 25 /8 /49 در مسجد جامع شبستان جعفری منبر رفت و بحث خود را پیرامون اختلافات شیعه و سنی آغاز نمود و از سنیها انتقاد کرد لیکن چون متوجه تغییر حالت مردم گردید لذا گفت هر چند که در این موقع جای گفتن این حرفها نیست و مسلمانان با اسرائیل و صهیونیزم بی همه چیز در حال جنگ میباشند1 که انشاءاله خداوند نسل یهود و اسرائیل را براندازد و آنها را نابود کند چون قومی بدجنستر از یهود پیدا نمیشود.
نامبرده اضافه کرد فعلاً گفتار ما در این زمینهها است و از فردا درباره مظلومیت حضرت علی صحبت خواهم کرد ولی میبینم چند نفر از همدانیها که در این مجلس هستند از گفتار من خندهشان گرفته است چون برنامه سخنرانیهای من در گذشته چیز دیگری بوده و آنها میدانند.
ولی من چه کنم موقعیت اجازه نمیدهد ما هم تابع علماء و مراجع هستیم هر طور دستور بدهند عمل میکنیم.
حسینی در خاتمه به علماء و مراجع دعا نمود و گفت خدایا هرکس به مراجع و روحانیت خدمت میکند او را تایید کن و هر کس به علماء و روحانیت خیانت میکند او را نابود فرما جمعیت آمین گفتند و جلسه ختم شد.
نظریه شنبه : شنبه نظری ندارد.
نظریه یکشنبه : یکشنبه نظری ندارد.
آزرم
نظریه چهارشنبه : نظری ندارد.
نگهبان
15733 جعفری
توضیحات سند:
1.
اشغال فلسطین و چند دهه جنگ: پس از انقلاب صنعتی، چهرۀ اروپا روز به روز و به سرعت دگرگون میشد و اروپاییان در رشتههای مختلف علوم و فنون بر مسلمین پیشی میگرفتند.
در این زمان شرق به خواب طولانی فرو رفته بود ولی اروپا با پیدایش صنایع و تولید انبوه و اشباع بازار داخلی خود، به بازار خارجی برای صدور مازاد تولید و نیز تهیه مواد خام نیاز پیدا کرده بود و دوران استعماری و دستاندازی به سرزمینهای دیگر را آغاز نموده بود.
اواخر قرن نوزدهم شورشهایی در فلسطین برپا شد و انگلستان که در این سالها مدافع عثمانی بود، ناگهان تغییر روش داد و در برابر عثمانی قرار گرفت و از شورشیان حمایت کرد؛ زیرا در این زمان هندوستان مهمترین مستعمره انگلیس و منبع قدرت و ثروت آن بود و لذا برای حفظ هندوستان ناگزیر از تسلط بر ممالک آسیا و جلوگیری از خطر تهاجم روسیه و فرانسه (دو رقیب مقتدر اروپایی) به هند بود و باید بر کانال سوئز که دست عثمانی بود مسلط میشد.
دولت انگلیس اعراب را به شورش علیه ترکهای عثمانی تحریک میکرد.
از جمله «حسین، امیر مکه» را که نماینده عثمانی در حجاز و مردی جاهطلب بود، تحریک کرد که با حمایت انگلیس از عثمانی جدا شود.
در 1916 (1334 ﻫ.
ق) قرارداد «سایکس ـ پیکو» و «سازونوف» میان روسیه، فرانسه و بریتانیا، سه قدرت اصلی اروپا، به امضا رسید که سرزمینهای تجزیه شده از عثمانی را میان خویش تقسیم کنند، اما انگلستان که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در 1917 (1335 ﻫ.
ق) با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیمومیت خویش درآورد.
این اقدامات در شرایطی رخ داد که تقویت و ترویج اندیشه ناسیونالیسم به عنوان راهی برای تجزیه و تضعیف دولت عثمانی به شدت از جانب امپراطوری انگلیس پیگیری میشد.
اندیشه ناسیونالیسم که به تدریج در بسیاری از کشورهای مسلمآنجایگزین هویت اسلامی گردید به عنوان اصلیترین حربه استعمار قرار گرفت و نتیجه آن، رشد گرایشهای قومی و نژادی و دامن زدن به حرکتهای تفرقهانگیز و تجزیهطلبانه در سرزمینهای اسلامی به ویژه قلمرو دولت عثمانی بود.
در همین راستا بود که ادعای موهوم وحدت نژادی یهودیان عالم که به لحاظ واقعیتهای تاریخی به شدت مخدوش و مردود است در انگلیس مطرح و دامن زده شد و عدهای از یهودیان، اندیشه ملت واحد یهود را مطرح و جهت تشکیل کشوری مستقل برای استقرار آن ملت، اقداماتی را شروع کردند که مورد تشویق و حمایت جدی دولت انگلیس قرار گرفت.
این عده گرفتن کمکهای مالی از یهودیان ثروتمند را آغاز نموده و برای پیشبرد مقاصد خود حزبی را تشکیل دادند و نام صهیون را که نام کوهی در فسلطین است (و آرامگاه حضرت داود و حضرت سلیمان و عدهای از انبیای بنیاسرائیل در بالای آن قرار دارد) برخود نهادند.
اواخر قرن نوزدهم (1898 ـ 1882) اقداماتی توسط یهودیان ناسیونالیست برای مهاجرت و اسکان یهودیان به فلسطین انجام شد، اما چون عدهای از روحانیون یهود از اهداف سیاسی آن و ارتباط این اقدام با برنامههای استعمارگران آگاه شدند و مخالفت کردند، این اقدام نهضت صهیونی شکست خورد اما در اوایل قرن بیستم با استفاده از سلطه انگلیس بر فلسطین، راهحل تشکیل یک کشور یهودی را در برابر ضدیت با یهودیان جهان و آزار آنان مطرح کرد؛ زیرا رؤیای ایجاد کشور باستانی اسرائیل آرمان صهیونیزم است.
انگلستان نیز در این زمان به پایگاهی برای تداوم سلطه خود در این منطقه نیاز داشت.
حزب صهیونی اگرچه با مخالفت سازمانهای یهودی دیگر با این طرح روبرو شده بود اما شاخههایی در ممالک اروپایی تأسیس کرده بود و تضمین نموده بود پس از خاتمه جنگ در صورتی که دولت عثمانی متحد آلمان، شکست بخورد فلسطین تبدیل به مملکت یهود گردد، چون تا پیش از جنگ جهانی اول بیتالمقدس رسماً دست عثمانیها بود.
کوشش صهیونیستها نتیجهبخش بود و توانست نظر «لرد بالفور» وزیر خارجه انگلیس را جلب کند و در امریکا هم موفق به جلب نظر رجال این کشور شد.
سرانجام در نوامبر 1917 اعلامیه بالفور در مورد تصویب طرح تأسیس «کانون ملی یهود» در سرزمین فلسطین، در کابینه انگلیس، منتشر شد.
شریف حسین، امیر مکه خود متحد انگلیسها بود، از دولت انگلیس توضیح خواست و دولت مزبور پاسخ داد که تصمیم کمک به مراجعت یهود به فلسطین با حقوق و آزادی ساکنان فلسطین منافاتی ندارد.
در این پاسخ از تشکیل دولت اسرائیل هیچ سخنی به میان نیامده بود.
اواخر جنگ، قسمتی از فلسطین توسط لشکر یهود وابسته به سازمان صهیونیستی اشغال گردید که بازتاب نامطلوبی در اعراب داشت.
از قبل هم گروههای کوچک یهودی به عنوان مستعمرهنشین در فلسطین اسکان داده شده بودند که اراضی عربهای محلی را میخریدند و مزارع یهودی ایجاد میکردند.
در 25 آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسماً به دولت انگلیس واگذار کردند و آن را موظف نمودند که با تأسیس کانون ملی یهود، در اجرای اعلامیه بالفور کمک کند.
در این زمان فقط 50 هزار یهودی در فلسطین وجود داشت اما به وسیله حکومت جدید که از سوی انگلیس به یک یهودی واگذار شده بود، باب مهاجرت یهودیان گشوده شد و جمعیت آنان فزونی گرفت که این امر شورش و مخالفت اعراب را موجب گردید.
چرچیل، وزیر مستعمرات انگلیس، در واکنشی طی یک اعلامیه اظهار داشت که قصد ندارند سراسر خاک فلسطین را به یک کشور یهودی تبدیل کنند و مهاجرت فقط در حد تأسیس کانون ملی یهود و آن قدر که استطاعت اقتصادی فلسطین اجازه دهد، دنبال خواهد شد.
سازمانهای خودمختار تجاری، اقتصادی و اجتماعی و حتی تروریستی یهود در فلسطین به سرعت تشکیل میشد که ثروتمندان یهود از سراسر دنیا به آنها کمک مالی میکردند.
در این هنگام، اعراب ناهماهنگ و دچار تفرقه بودند و جز در شعار کمک دیگری به فلسطینیها نمیکردند.
اعراب فلسطینی و مسیحیان اختلافات خویش را کنار نهاده و در برابر دشمن مشترک متحد شدند.
در تابستان 1929 نخستین برخورد خونین میان اعراب فلسطینی و صهیونیستهای مهاجر درگرفت و صهیونیستها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن به فلسطینیها حدود 351 تن را شهید، عدهای را مجروح یا دستگیر و عدهای را محکوم به حبس مادامالعمر و یا اعدام کردند.
در اواخر دهه 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست و او با نیروهای انگلیسی و صهیونیستی به جنگ پرداخت که سرانجام خود و یارانش به شهادت رسیده و عدهای دستگیر شدند.
در 1937 عبدالقادر حسینی رهبری مبارزات را در دست گرفت که او نیز پس از جنگهای زیادی همراه با یارانش به شهادت رسید.
در 1944 حسن سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک انگلیسی و صهیونیستی را به عهده گرفت که او نیز به شهادت رسید.
از دهه چهل مسئله فلسطین تبدیل به یک مسئله عربی شد و در رأس مسایل بینالمللی قرار گرفت.
دولت انگلیس در برابر این مبارزات و واکنشهای سیاسی اعراب، سرانجام مهاجرت بیرویه یهودیان را محدود کرد، اما با مخالفت سرسختانه صهیونیستها و حتی اقدامات تروریستی آنها مواجه شد.
در طول جنگ جهانی دوم آرامش نسبی بر فلسطین حکمفرما بود، اما پس از این که دولت انگلیس در 14 مه 1948 (1367 ﻫ.
ق) به قیمومیت خود خاتمه داد و قشونش را از فلسطین خارج کرد، در همان روز شورای ملی یهود در تلآویو تشکیل شد و موجودیت دولت اسرائیل را اعلام کرد.
طبق هماهنگیهای قبلی چند ساعت بعد ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، دولت جدید اسرائیل را به رسمیت شناخت و انگلیسیها هم در هنگام خروج، تجهیزات خویش را در اختیار آنان گذاشتند.
از آن پس دخالتهای سازمان ملل در مورد فلسطین و پیشگیری از حملات صهیونیستها به فلسطینیها بیاثر گردید و صهیونیستهای غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و اخراج فلسطینیها از خانه و کاشانهشان کردند و چون با مقاومت مردم فقیر و مظلوم مواجه گردیدند، جنایاتی مانند کشتار دهکده دیریاسین و کفر قاسم را در آوریل 1948 به راه انداختند که موجب گسترش وحشت فلسطینیهای بیپناه گردید و آنان هم به اردن میگریختند.
ارتشهای عربی برای دفاع از فلسطینیها وارد عمل شدند اما اسرائیلیها با حمایت اروپا و امریکا و ارسال سیل هواپیما و اسلحه به مقابله با اعراب پرداختند و در این نبرد، بیش از یک میلیون فلسطینی عرب آواره شدند.
دولت اسرائیل به طرحهای سازمان ملل برای تقسیم فلسطین به دو منطقه عرب و یهود که اورشلیم به هیچ یک از آنها تعلق نداشته باشد و تحت سرپرستی سازمان ملل، به صورت بینالمللی اداره شود و...
اعتنا نمیکرد.
از آن سو گروهها و سازمانهای مختلف چریکی از فلسطینیان تشکیل میشد تا از حق طبیعی و مسلم خویش دفاع کنند.
در 28 ماه مه 1964 کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل شد و تأسیس «سازمان آزادیبخش فلسطین« را اعلام نمود و ارتش آزادیبخش فلسطین تشکیل گردید که در نتیجه آن مبارزات شکل جدیدی به خود گرفت و از این پس هزاران شهید تقدیم آزادی فلسطین شدند.
لازم به تذکر است که در این زمان جمعیت یهودیان علیرغم مهاجرتهای بیوقفه و...
هنوز در مقایسه با اعراب و مسلمانان در اقلیت بودند.
در پنجم ژوئن 1967 (1387 ﻫ.
ق) اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه به فرودگاههای کشورهای عربی مصر، سوریه و اردن وارد جنگ شد و کناره غربی رود اردن و نوار غزه در اردن، بلندیهای جولان در مرز سوریه و صحرای سینا در مصر را اشغال کرد که به جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل مشهور شد.
درس مستقیم شکست اعراب این بود که اسرائیل با جنگ کلاسیک رژیمهای عربی، از بین نمیرود به ویژه که متکی به مدرنترین سلاحهای امریکا و اروپاست و باید با تقویت گروههای چریکی با آن مبارزه کرد.
سازمان ملل طی قطعنامهای اسرائیل را ملزم به عقبنشینی از اراضی اشغالی نمود، اما اسرائیل خودداری کرد.
پس از آن شهر بیتالمقدس را که تحت حاکمیت اردن بود و بیتاللحم و 27 دهکده دیگر را طبق مصوبهای که دولت اسرائیل صادر کرد، ضمیمه خاک خود نمود و کوشید اقلیت سه هزار نفری یهودی را در بیتالمقدس به اکثریت تبدیل کند که این تعداد را به 190 هزار تن رساند.
در 11 آگوست 1969 مسجدالاقصی را به آتش کشیدند و علت آن را اتصال سیمهای برق جلوه دادند.
احداث شهرکهای یهودینشین در مناطق اشغالی با سرعت انجام میشد و دولت اسرائیل میکوشید چهره اسلامی شهرهایی مانند بیتالمقدس را تبدیل به شهری یهودینشین سازد.
دولت غاصب به عنوان یافتن الواح و کتیبهها و یادبودهای انبیاء و اقوام گذشته، دست به حفاریهای زیادی در اطراف مسجد صخره و مسجدالاقصی و حرم بیتالمقدس زد تا بدینوسیله علاوه بر آواره کردن عدهای دیگر از اعراب، زمینه ویرانسازی و تجدید بنای این اماکن را فراهم نماید.
اسرائیل با حمایت امریکا، انگلیس و اروپا با قدرت پیش رفت و پس از مدتها تلاش و علیرغم مخالفتهای زیاد اعراب و حتی مخالفت سازمان ملل، سرانجام دولت اسرائیل پایتخت خود را از تلآویو به اورشلیم(بیتالمقدس) انتقال داد.
پس از جنگ ششروزه در ژوئن 1967 که موجب تحقیر اعراب شد، سازمانهای مقاومت فلسطینی که در اردوگاههایی در اردن، سوریه و لبنان تعلیم میدیدند و استقرار داشتند بر شدت عملیات خود افزودند.
شهر کرامه در 25 کیلومتری غرب امان (پایتخت اردن) در درۀ اردن واقع شده است که عدهای از آوارگان فلسطینی را در خود جای داده بود.
در اثر جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائیل، کرامه در 4 کیلومتری خط جدید آتشبس صهیونیستها و در تیررس آنها قرار گرفت و جمعیت آوارگان ساکن کرامه از 25000 نفر به دو برابر افزایش یافت.
سازمان فتح با توجه به نزدیکی کرامه به مواضع صهیونیستها آنجا را پایگاه خود ساخت.
وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اعلام کرد کرامه به پایگاه اساسی مقاومت فلسطین تبدیل شده است و فلسطینیها در مقابل تهدیدات اسرائیل تصمیم به مقابله تا آخرین نفس گرفتند.
یکی از توجیهات آنان این بود که با ایستادگی در کرامه به رژیم اردن تفهیم خواهند کرد که ریختن خون فلسطینیها بر سرزمین کرامه به آنان حق ماندن در این سرزمین و گسترش عملیات مسلحانه از دره اردن را خواهد داد.
با یورش نیروهای زمینی و زرهی و کاملاً مجهز اسرائیلی به شهر کرامه و جنگ تن به تن با چریکهای فلسطینی عدۀ زیادی از صهیونیستها کشته شدند و سربازان اسرائیلی عقبنشینی کردند.
این مقاومت راه و رمز جدیدی را برای پیروزی ملت فلسطین ترسیم کرد و از آن پس عده زیادی داوطلب پیوستن به سازمان چریکی فتح شدند.
در نبرد کرامه وسیعترین حمایتهای تودهای و حمایتهای دولتهای عرب نثار مقاومت فلسطین شد که از جمله همکاری ارتش اردن با چریکها بود.
اما این همکاری موقت بود و تهدیدات بعدی اسرائیل و رشد مقاومت فلسطین، منازعات چریکها با دولت اردن را تشدید میکرد که منجر به حوادث خونین سپتامبر سیاه در سال 1970 و درگیری رژیم اردن با چریکها شد.
ارتش مصر در اکتبر 1973 (1393 ﻫ.
ق) به طور ناگهانی و با شعار اللهاکبر از کانال سوئز گذشت و با شکستن خط دفاعی بارلیو که در آن زمان به عنوان خط دفاعی تسخیرناپذیر معروف بود و حمایت نیروی هوایی به صحرای سینا و داخل خاک اسرائیل هجوم برد و از طرف شرق نیز به طور همزمان نیروی هوایی سوریه تهاجم علیه اسرائیل را آغاز نمود و در همان روزهای اول دهها هواپیمای اسرائیل نابود شد و هزاران اسرائیلی کشته یا اسیر شدند و افسانه شکستناپذیری آن باطل شد.
اما با حمایت سریع نظامی امریکا و غرب در روزهای بعد وضع جنگ تغییر کرد و در حالی که اعراب دیگر از کمک به مصر و سوریه دریغ ورزیدند، ارتش اسرائیل با هلیبرد نیروها توانست در غرب کانال سوئز منطقه محدودی را به تصرف خویش درآورد.
سرانجام در کیلومتر 601 قاهره گفتگو برای پایان دادن به جنگ آغاز گردید که با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پایان یافت.
پس از جنگ رمضان، انور سادات که به جای جمال عبدالناصر، رهبر ملی مصر، به ریاست جمهوری رسیده بود، خط سازش با امریکا و غرب را پیش گرفت.
پس از سرکوبی مقاومت فلسطین توسط رژیم اردن در سپتامبر 1970، بار دیگر اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان مورد حمله فالانژیستها و راستگرایان لبنان که از سوی اسرائیل حمایت میشدند قرار گرفت.
نخست در ماه مه 1975 فالانژهای حزب کتائب (مسیحی مذهب) در عینالرمانه اتوبوس حامل چریکها و مردم غیرنظامی فلسطینی را به گلوله بستند و دهها تن را شهید و مجروح ساختند که این درگیری به سایر نقاط لبنان گسترش یافت و اوج آن محاصره اردوگاه تلزعتر و به توپ بستن آن بود که به علاوه کمبود غذا و دارو هزاران تن کشته و مجروح شدند و از آن پس در لبنان جنگهای داخلی ادامه یافت و ساختار سیاسی جامعه و حکومت لبنان را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.
از مهمترین حوادثی که در تاریخ انقلاب فلسطین روی داد و نقطه عطفی در روابط اعراب و اسرائیل بود، پیمان کمپ دیوید در سال 1978 (1398ﻫ.
ق) میباشد.
مصر پس از جمال عبدالناصر از اوایل دهه هفتاد و به ویژه پس از جنگ رمضان خط سازش را آغاز کرده بود.
سادات در 1972 مستشاران نظامی شوروی را از مصر اخراج کرده بود.
در سال 1975 نیز قرارداد سینا را با اسرائیل منعقد ساخت و سرانجام در 1978 در محل کمپ دیوید، با مناخیم بگین نخستوزیر اسرائیل و جیمی کارتر، سی و دومین رئیس جمهور آمریکا، پیمان صلح با اسرائیل را منعقد ساخت و اولین رژیم عرب بود که موجودیت رژیم غاصب را به رسمیت شناخت و شکافی در اعراب به وجود آورد.
این واقعه در آستانه پیروزی انقلاب ایران روی داد.
اگرچه حوادث قبلی و خیانت کمپ دیوید آثار یأس و انفعال گستردهای در اعراب و مسلمانان به وجود آورده بود اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 (1399 ﻫ.
ق / 1357ه.
ش) و سرنگونی مقتدرین ژاندارم غرب در منطقه و بزرگترین حامی اسرائیل یعنی رژیم شاه، روح دوبارهای به کالبد مبارزات ضد صهیونیستی دمید و نشاط غریبی در لبنان و فلسطین به پا خاست به ویژه که شعار «امروز ایران، فردا فلسطین» سرلوحه شعارهای انقلاب اسلامی ایران بود.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 291