تاریخ سند: 22 اسفند 1344
موضوع: اظهارات سید ضیاءالدین طباطبایی
متن سند:
شماره: 2310 /300/ الف تاریخ: 22 /12 /44
موضوع: اظهارات سید ضیاءالدین طباطبایی
دکتر عباس ریاضی استاد دانشگاه که با سید ضیاءالدین طباطبایی و دوستان او ارتباط دارد روز پنج شنبه گذشته ضمن صحبت خصوصی میگفت سید ضیاءالدین طباطبایی گفته است نفوذ سیاستهای استعماری از یک طرف و فاصلهای که بین دستگاه حاکمه ایران و مردم در ۲۰۰ سال اخیر وجود داشته از طرف دیگر موجب شده است که مردم امکان ندارد نسبت به احزاب و تشکیلاتی که وابستگی به دولت داشته باشد خوشبین باشند در دنیای امروز ضرورت ایجاب میکند دولتها مردم را به حساب آورند و مردم را وادار کنند که در مقابل خطرهای خارجی صفبندی نمایند و با بدبینی مردم در ایران از احزاب فقط یک راه وجود دارد که میتوان از آن راه مردم را دور هم جمع نمود و آن تقویت از روحانیون روشنفکر است که در میان مردم دارای اعتماد و احترام هستند و به کمک این روحانیون در مقابل هر گونه تحریک داخلی و خارجی میتوان کاملاً مقاومت نمود. سید ضیاءالدین گفته است نباید فراموش کرد که برای خنثی کردن توطئههایی که علیه رژیم حکومت ایران در ۹ اسفند ماه 11331 و ۱۸ مرداد ۳۲ ترتیب داده شده بود نفوذ روحانیت در مردم عامل مؤثری برای پیروزی طرفداران دربار به شمار میرفت و اگر امروز عاقلانه در این راه اقدام شود میتوان از روحانیون با ارزش و کمتوقع که دنبال جاه و مال نیستند برای ایجاد وحدت در بین مردم علیه تحریکات افراد ماجراجویی نظیر عبدالناصر استفاده نمود.
توضیحات سند:
1- در نهم اسفند سال ۱۳۳۱ شایع گردید که شاه بنا به اصرار دکتر مصدق قصد خروج از کشور را دارد. دکتر بقایی و دیگر نیروهای هوادار دربار و مخالف مصدق فرصت را غنیمت شمردند تا ضربه بزرگی به دولت وارد کنند. عدهای از اوباش در مقابل کاخ اجتماع کردند. در صبح آن روز آیتالله محمد بهبهانی به مصدق تلفن زد و از وی درباره سفر شاه توضیح خواست و از وی پرسید چرا با این سفر موافقت کرده است. مصدق در پاسخ گفت، در جریان تصمیمگیری نبوده است و شاه شخصاً این تصمیم را گرفته است. هنگامی که مصدق برای خداحافظی در دربار بسر میبرد پیامی از دفتر خویش واقع در خانهاش دریافت داشت، مبنی بر اینکه لوی هندرسون سفیر آمریکا برای یک کار فوری به دیدار وی میرود. مصدق از دربار عازم خانه خود واقع در خیابان کاخ شد. وقتی به نزدیکی سردر سنگی کاخ مرمر رسید، فریادهایی از خارج کاخ به گوش رسید که عدهای علیه او شعار میدادند. به سرعت قضیه را دریافت و به جای خروج از دروازه اصلی کاخ، از در کوچکی که یکی از مأموران کاخ باز گذاشته بود، دربار را ترک کرد. جماعت وقتی متوجه موضوع شدند به تعقیب اتومبیل او پرداختند، اما مأموران پلیس جلو جماعت را گرفتند. برادر کوچکتر شاه شاهپور حمیدرضا، دخالت کرد و از پلیس خواست مانع حرکت جماعت نشود. پلیس تمکین کرد و اوباش به خانه مصدق پسر او احمد مصدق حملهور شدند. شعبان بیمخ با یک جیپ ارتشی در آهنی منزل وی را شکست. در این هنگام فعالان نیروی سوم به رهبری جلال آلاحمد به حمایت از مصدق وارد صحنه شدند. مصدق از راه پشت بام به ساختمان جنبی گریخت و به ستاد ارتش رفت و از آنجا به مجلس رفت و جریان ماوقع را به مجلس گزارش داد. گویا وقتی فرار مصدق از آن مهلکه به گوش شاه رسیده بود او با حسرت گفت که «مرغ از قفس پرید.»
منبع:
کتاب
سیدضیاءالدین طباطبایی صفحه 362