تاریخ سند: 6 آبان 1355
بازجوئی از علی حیدری فرزند رمضانعلی
متن سند:
س ـ مشخصات کامل دکتر را بطور مشروح و کامل بنویسید؟
ج ـ مُو [ی] سر بُور است و مُو متوسط است بلند نیست از سمت راست به چپ شانه میکند و جلو
سر کم مو میباشد چشم ها نسبتا درشت و گاهی با عینک است و تخم چشم زاغ است و ابروها
تقریبا کشیده و بور است محاسن کوتاهی دارد سبیل هم دارد ولی کوتاه است کت و شلوار دارد
رنگ آن طوسی میباشد و راه راه
دارد پیراهن سفید یخه [یقه] دار
میپوشد و گاهی کت و شلوار
مشگی میپوشد قد متوسط است
اصلحه [اسلحه ]را همیشه در کمر
خود زیر شلوار می بندد یا جا
میدهد هنوز ندیدم نارنجک داشته
باشد گردن زیاد کشیده نیست
باریک اندام است کفش مشگی
معمولی با بند در پایش است راه
رفتن خیلی تند راه میرود و
حراسان [هراسان] یک ساک در
دست دارد که همیشه لباسهایش در
آن است در منزل که میخواهد وارد
شود زنگ میزند و بچه ها میرفتند
در را باز میکردند میگفتند کی
هستی می گفت من دکتر هستم و میرفت طبقه دوّم ساختمان و یکشب در آنجا مسکن میکرد و
گاهی هم میرفت بیرون و میآمد زن من اصلاً از این خبری نداشت که کی هست میگفتم یکی از رفقا
است ماهی یکدفعه میآید مهمان است یا دو ماه یکدفعه ولی این ماه آخر که وارد شد دو نفر بودند با
محسن رفیقدوست سه نفر شدند زنم دو شبانه روز فرار کرد که من هر کجا رفتم ندانستم کجاست
که مادرزنم را فرستادم آوردش و گفت اگر از خراب کارها باشند طلاق را میگیرم گفتم
نه حیدری
س ـ با توجه باینکه میدانستید دکتر عضو گروه چریکهای باصطلاح مجاهدین
خلق است و مسلح نیز میباشد چه شد که تحت تأثیر وی قرار گرفتید با وی
همکاری نمودید و حتی کمک مالی نیز باو میکردید؟
ج ـ اوّل اینکه نمی دانستم دکتر عضو گروه چریکهای مجاهدین خلق است ولی از بسکه هر موقع
منزل من آمد از شش ماه قبل شروع کرد از بعد از مکّه امسال که برگشتم میگفت مگر مسلمانی این
است که شما بروید مکّه یا اینکه پولها را ببرید آنجا خرج کنید مگر یک فرد مسلمان چند بار باید
مکّه برود مارکسیستها دارند بر جبهه مسلمانان پیروز میشوند شما از کوفیها بدتر هستید پول را
ببرید همیشه در مکّه یا تفریحگاههای دیگر خرج میکنی ولی مسلمانان گشنه هستند و
مارکسیستها دارند مسلمانان را
میکشند و نمیدانستم این ها زد
[ضد] امنیت کشور هستند با گفتن
این حرفهای تکراری که هر ماه
میآمد مرا تحت تأثیر خود قرار داده
و [گفت] باید مسلمانانی که
می شناسی معرّفی کنی که ما هم
جبهه مارکسیستها را که دشمن
خدا و پیغمبر خدا و روحانیت و
ناموس مسلمانان هستند از بین
ببریم با این گفته ها در من اثر
گذاشت و مبلغی که در پرونده قبل
به عرض شما رساندم کمک کردم و
مُبلّغ هم نمی دانستم هست میگفت
در اصفهان که میروم بعضی از
موقع داخل بعضی از خانه ها میروم
روضه میخوانم برای کمک خرجی حیدری
س ـ بچه نحو محسن رفیق دوست را به دکتر معرفی کردید علّت آن چه بود و
چند بار سه نفری با هم بودید و چه صحبت هائی بین شما رد و بدل شد و دکتر چه
مأموریتی به محسن رفیق دوست داد؟
ج ـ مدّتها بود دکتر میگفت میخواهم محسن رفیقدوست را به بینم و هر چه میگفتم علت آن را باید
بگوئی نگفت گفتم پس علّت آن چیست گفت چه کار به کارهای من داری گوش نمی کردم با اسرار
[ اصرار] من تلفن زدم محسن رفیقدوست آمد ولی در موقع صحبت کردن با محسن گفت نباید
شما اینجا باشی ولی چند دقیقه که گذشت آمدم آنجا دیدم حرفهائی که راجع به مسلمانی و
مارکسیستها دارد به محسن میزند به من هم همان حرفها را زده است ولی اگر حرف خصوصی
داشت با محسن من نبودم زن من هم که کرج مهمانی منزل برادرم بوده است و در دفعه دوّم که دو
نفر بودند و با محسن سه نفر شدند وقتی من آمدم دیدم زن من فرار کرده است و سه نفری به من
خندیدند گفتند تحت تأثیر زن واقع شدی مگر از زنت میترسی گفتم شماها دارید با هستی و نیستی
من بازی میکنید و کی هست که یکساعت بچه ها مرا نگهداری کند و از روی ناراحتی پیش اینها
نرفتم که بدانم اینها چه میگویند و گفتم اگر راست میگوئی با محسن رفیقدوست بلند شو ببر خانه
خودت یا باغ خودت آنها نمیدانم
آنشب رفتند یا فردای آنروز،
فردای آنروز تلفن زدند منهم رفتم
منزل محسن در ساعت 5 /3 بعد از
ظهر و 4 بعد از ظهر از منزل محسن
خارج شدم رفتم میدان گفت زنم
در بیمارستان وزن [وضع] حمل
کرده این دو نفر را ببر منزلت گفتم
زن من نیست و منهم دیگر از این
کارها نخواهم کرد و در مرتبه دوّم
اگر حرفی خصوصی داشتند بین
خودشان بود میگفتند حیدری مرد
ساده است و خواهش داریم که
اینها را ببر منزلت گفتم اصلاً
نمی برم چونکه میدانم دارین
بدبختم میکنید و خود محسن و
رفیق دکتر هم میدانند قضیّه ناراحتی زن من را و خود من را که با دکتر و رفقایش کردم و اگر دکتر
غیر از این دوبار با محسن رفیقدوست صحبت کرده یا منزلش رفته است من نمیدانم یا صحبت
خصوصی داشتند من نمیدانم و علّت آنکه کی محسن را باو معرّفی کرده بود من نمی دانم و در برج
9 و 10 سال گذشته من مکّه بودم حیدری
س ـ راجع به گروه چریکهای باصطلاح مجاهدین خلق و فعالیت های آنان چه
میدانید کسانی را که عضویت این گروه را دارند یا از آن طرفداری میکنند و یا بنفع
این گروه تبلیغ یا کمک مالی مینمائید نام ببرید ؟
ج ـ راجع به گروه چریکهای باصطلاح مجاهدین خلق هیچ نیمدانم جز اینکه دکتر تعریف کرد
برای اینکه مرا تحریک کند و گول بزند گفت مجاهدین خلق هم مارکسیست شده اند و هر
مسلمانی که باقی مانده است مارکسیستها دارند آنها را میکشند شما باید چند نفری را معرّفی کنی
منهم حسین اخوان را که دو سال پیش مُعرّفی کرده بودم و دیگر هیچ خبری از ایشان ندارم چونکه
اطّلاع پیدا شد از طرف دکتر که ایشان فراری است و در سه ماه یا چهار ماه قبل علی قنادان را
معرّفی کردم و بعد از آنهم 1 ماه قبل رضا محسنی رفیق علی قنادان را که نمیدانم عضو گروه
مجاهدین هستند یا نه برای اینکه میگفتند ما را به یک کسی که مسلمان باشد معرّفی کُنید که ما هم
در مقابل مارکسیستها کاری کرده
باشیم منهم معرّفی کردم و در
قراردادها و کارهای ایشان خبری
ندارم علی قنادان قرارش در اوّل
جاده مسگرآباد مقابل پمپ بنزین
بود و رفیق علی قنادان هم در
همانجا و افرادی که از اینها همایت
[حمایت] میکنند نمیدانم چونکه
از ساعت 4 صبح میرفتم میدان و
ساعت 9 شب از میدان برمیگشتم
وقت این را نداشتم که با افراد یا در
جلسات شرکت کنم و اگر علی
قنادان خودش هم با دکتر باز هم
ملاقات داشته نمیدانم و اگر کسی
نزدیک دو سال است مرا در
جلسات دیده است حق با
شماست جز مسجد سنگی که گاهی مغربها برای نماز حاضر میشدم و میرفتم و از افراد دیگر و
کسانی که پول میدهند اطّلاعی ندارم که جزو مجاهدین باشند و ممکن است یادم بیاید تذکّری از
بابت دکتر یا افراد بدهم و چونکه دیدم حسین اخوان یکفرد فراری است حاضر نشدم با او ملاقات
کنم حیدری
س ـ چنانچه مطالبی دارید که میتواند در رسیدن به شخص دکتر مفید واقع شود
چه مهم و چه غیر قابل اهمیت بیان دارید؟
ج ـ مطالبی که قابل اهمیّت به رسیدن دکتر است با مشخّصات که در صفّحه یک شرح دادم مدارس
علمی که در اصفهان هست میگفت با اسرار [اصرار] فراوان که آنجاها میروم و نمی گفت کجای
اصفهان و کدام مدرسه و در مشهد هم گاهی که میرفت میگفت در مدرسه های علمی طلّاب میروم
و این مرتبه آخر قرار ملاقات با من نگذاشته که کی برمیگردم ولی گفت میخواهم مشهد بروم و
بلیط قطار مشهد را نشان داده است با درجه سه و یا دو رفت و آمد میکند و گاهی هم میگفت که در
مشهد که میروم یک موتور دارم و در اصفهان یک موتور رفت و آمد من با موتور است و قرص را
هم به من نشان داد که یک قرص دارم هر وقت که یکجا شلوغ است این را توی دهانم میگذارم تا
دیدم مردم متفرّق شدند آنرا در میآورم و گفتم علّت چیست که قرص در دهان میگذاری گفت که
زنده در دست مأمورین امنیتی نیافتم حیدری
س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی میکنید؟
ج ـ با امضاء گواهی میکنم حیدری
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک صفحه 310