صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

نوگرایی

نوگرایی


متن سند:

نوگرایی
اسلام مکتب زنده و دین جاودانه الهی است. قرآن کریم «تبیان کل شئ» و دربردارنده گذشته و‌آینده است - «ولا رطب ولا یابس الا فی کتاب مبین». از‌ این رو اسلام ناب محمدی(ص) پاسخگوی هر پرسش و جوابگوی هر نیاز جامعه، در همه زمینه‌های مذهبی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.
در اسلام نوگرایی همچون تعقل گرایی نه تنها نکوهش نشده است، بلکه گام برداشتن با زمان و بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای علمی، چون کسب علم و دانش وظیفه هر مسلمانی به شمار می‌رود. و دید اسلام تا بدانجاست که اگر گفته شود بسیاری از نوآوریهای زمان، زاده اسلام و تلاش مسلمین است سخنی به گزاف نخواهد بود.
جریان مهدی‌ هاشمی را می‌توان جریانی چون جریان روشنفکری بیمار تلقی کرد که در ادامه سطحی نگری به اسلام و عجز از درک واقعی آن و نیز جدا شدن از زلال وحی و روایات نورانی اهل بیت، امروز و فردای بشری را در مکاتبی‌جستجو می‌کند که در زمینه‌های گوناگون امتحان خود را پس داده‌اند و سرابی ‌پس از سرابی‌دیگر فرا روی بشریت تشنه نهاده‌اند.
مهدی‌هاشمی درباره نوگرایی به صغرا و کبرایی سطحی، ذهنیتی پیش‌ساخته واصل شدن برداشت‌هایی ‌اشاره می‌کند که در آن افکار و‌اندیشه‌های بزرگان گذشته، سد راه‌ آینده شناخته می‌شد و تنها راه نوگرایی، شکستن پیشینه فرهنگی و اعتقادی و به خدمت گرفتن و پذیرفتن هر فکر و‌اندیشه نو بشمار می‌رود. مهدی‌ هاشمی در‌ این خصوص می‌گوید:
« ما کلاً صلاحیت تبیین و تفسیر اسلام را مقوله‌های اسلامی را بر‌ این اساس تبیین می‌کردیم، می‌گفتیم که: فعلاً چون انقلاب شروع شده و یک قطب مبارز در مقابل مثلاً یک جریان گسترده و مهم مثل رژیمهای به ظاهر مسلمان طرفدار دین مرتبط با استکبار ‌این جبهه شکل گرفته و از آن طرف خُب نسل جوان خود دسته‌هایی دارد، از آن طرف می‌گفتیم مبارزه مسایل جدیدی می‌طلبد. مجموع ‌این عوامل باعث می‌شد که می‌گفتیم در تفسیر اسلام آن فکری لیاقت دارد برای پذیرفتن و آن شخصیتی ارزندگی دارد برای‌ اینکه انسان از او الگو بگیرد که مسائل جدیدی را مطرح بکند. مسایل کهنه را بشکند. شکستن مسایل کهنه و قدیمی ‌این برای ما یک اصل فکری و ذهنی بود بر اساس‌این اصل خط جدیدی را بهش جهت می‌دادیم* که همین نقطه انحراف و لغزش است؛ چون درست بود که حالا در مجموع در‌ این نقطه جدید یعنی در‌ این نقطه تجددطلبی ‌یا نوگرایی موارد بسیاری مثبت وجود داشت، منتهی مطلق کردنش به‌ اینکه انسان به کل قدما و به کل افکار کهنه و قدیمی بدبین بشود و بی‌اعتنا بشود و به کل هر چه جدید و نو، خوشبین؛ ‌این نقطه انحراف بوده است که حد وسط بین ‌این دو على الظاهر حق است که انسان بر طبق معیارها و مبانی حق می‌داند که مثلاً چه نظریه‌ای مثلاً با اصول و ضوابط بیشتر انطباق دارد.»
گرایش مهدی‌ هاشمی به نوگرایی و دفاع و تبلیغ او از برخی نظریات و برداشت‌های نو را نمی‌توان منصفانه، عالمانه و عارفانه دانست. عدم تحقیق و ژرف نگری در مسایل مطروحه، مطلق دانستن نظریات افرادی که به نحوی مجذوب شخصیت علمی و یا سیاسی آنان بود و نیز بدبینی خطی، سیاسی و سایر عوامل نفسانی و فکری دیگر عملاً مهدی‌ هاشمی را از دستیابی‌به نظریه درست و صحیح باز می‌داشت. وی در‌ این خصوص می‌گوید:
«ما اهل تحقیق و مقایسه دو نظریه یا سه نظریه موجود نبودیم بعد هم ما مخالفت‌ها را اکثر مخالفت‌های توأم با اغراض و امراض سیاسی تلقی می‌کردیم. یعنی تصور ما بر‌ این بود که یک فکر نویی در اسلام مطرح شده و یک فکر کهنه از قدیم بوده آن فکر کهنه چون حامی یک سلسله منافع اقتصادی، اجتماعی بعضی‌ها بوده، آنها حس می‌کنند با‌ این فکر نویی که دارد مطرح می‌شود مثلاً منافعشان در خطر افتاده از‌ این جهت مخالفت می‌کنند. اعتقاد به‌ اینکه مثلاً مخالفین مرحوم شریعتی مخالفین اعتقاد بند یعنی از روی عقیده و بطور خالص دارند یک نظریه‌ای را ابراز می‌کنند.‌ این احتمال خیلی کم بود. اکثر ما معتقد بودیم که مخالفتی که مثلاً با ‌ایشان می‌شود تضاد یک فکر نو و کهنه است و خود ما هم چون یک نسل نویی بودیم آن زمان چون جوان بودیم معتقد به‌ این بودیم که اسلام باید از نو تفسیر بشود و تحلیل بشود و تفسیرهای گذشته چندان اعتبار ندارد.‌ این پایه تحلیل فکری که از خود حضرات گرفته بودیم باعث شده بود که ما راجع به مخالفین یک چیزی داشته باشیم که مخالفت‌های توأم با اغراض سیاسی است یا حفظ منافع اجتماعی و اقتصادی است...»1
گذشته از التقاط و انحراف در برداشت از اسلام و قرآن و حذف عوامل تعبدی در تفکر و‌اندیشه، نتیجه نگرش مهدی‌ هاشمی به نوگرایی، سبب بروز «اختلاف و درگیری» و نیز «بدبین کردن مردم به علما و روحانیت» در قهدریجان پیش از
انقلاب بود.

توضیحات سند:

* با اینکه مهدی هاشمی در مقوله نوگرایی به تأثیرپذیری از دکتر علی شریعتی اشاره می‌کند، ولی باید بدین نکته اشاره داشت که وی از دکتر نیز یک گام جلوتر برداشته بود. مهدی هاشمی اشاره می‌کند که «شکستن مسایل کهنه و قدیمی این برای ما یک اصل بوده، در حالی که دکتر طرز تفکر این افراد را چون طرز تفکر پطر کبیر تزار روسیه می‌خواند که پس از بازگشت از هلند و آشنا شدن با زندگی آنان گمان می کرد که یکی از علل عقب ماندگی همین، ریشهای بلند مردان روسیه است و برای دست یافتن به تکنولوژی باید ریشها را از ریشه کند. وی در کتاب بازگشت به خویشتن ص ۵۳ و ۵۴ می‌گوید: «نهضت آغاز شد، پاسبانهای مسلح به قیچی سلمانی در کوچه‌ها و خیابان‌ها به دنبال ریشوهای فراری می‌دویدند، آتش انقلاب ریشه‌دار ضد ریش در سراسر کشور برافروخته شد و ریشها ریشه کن گشتند ولی هیچ دگرگونی و پیشرفتی حاصل نگردید و عقب ماندگی ملت روسیه جبران نگشت فقط پولی از ملت فقیر روسیه نصیب کمپانیهای هلندی سازنده تیغ ریش تراشی شد و بس. والسلام نعمت تمام
1. نوار شماره یک.

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشه‌های انحراف صفحه 168
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.