تاریخ سند: 17 خرداد 1342
متن سند:
از : مرکز
به : ساواک تبریز شماره : 2817 /333
طبق اطلاع روز 15 /3 /42 امام جمعه زنجان سخنرانی شدیداللحنی علیه
مقامات عالیه کشور ایراد و ضمن آن مردم و اهالی را به تعطیل بازار و کسب و کار
تحریص و تحریک نموده است.
دستور فرمایید در این مورد تحقیقات لازم
معمول و در صورت تأیید مراتب تعیین نمایند چگونه به وی آزادی عمل داده
شده است.
سرلشکر پاکروان1
متمنی است مخابره فرمایید
از طرف مدیرکل اداره سوم
امجدی2
17 /3 /42 دکتر فروزین3
3056
توضیحات سند:
1ـ سرلشکر حسن پاکروان
فرزند فتح اللّه در سال 1290
شمسی در تهران بدنیا آمد.
پدرش از دولتمردان عصر
رضاخان بود که در زمان فاجعه
قتل عام در مسجد گوهرشاد
استانداری خراسان را به عهده
داشت.
تحصیلات نظامی خود را
در دانشکده «پواتیه» و «فونتن
بلو» فرانسه به پایان رسانید و
در سال 1312 به ایران بازگشت
و مدتها به عنوان مربی در
دانشکده افسری اشتغال داشت.
در سالهای 1320ـ 1322 افسر
ستاد ارتش و در سالهای 1323
ـ 1324 فرمانده پادگان بوشهر
و افسر انتظامات بنادر جنوب
بود.
پاکروان در سالهای
1325ـ1327 افسر رکن دوم
ستاد ارتش گردید و در سالهای
1328ـ1329 به عنوان وابسته
نظامی به پاکستان رفت.
پس از
بازگشت به ایران مدتی ریاست
رکن دوم ستاد ارتش را به عهده
داشت و مجددا در سالهای
1333ـ1334 به عنوان وابسته
نظامی به هند رفت.
با تأسیس
ساواک در اسفند 1335
پاکروان معاون ساواک گردید و
در اسفند 1339 به دنبال عزل
تیمور بختیار به ریاست ساواک
رسید.
وی تا سال 1343
ریاست ساواک را بر عهده
داشت و از جمله حوادث زمان
او فاجعه حمله به مدرسه فیضیه،
قیام 15 خرداد و دستگیری
حضرت امام بود.
سپس جای
خود را به نصیری داد و به عنوان
وزیر اطلاعات وارد نخستین
کابینه هویدا شد
(1343ـ1345).
او از شهریور
1345 تا مهر 1348 سفیر ایران
در پاکستان بود و در این تاریخ
به عنوان سفیر به فرانسه
اعزام شد و تا آبان 1352 در
پاریس مستقر بود.
در بازگشت
به ایران، از سال 1352 توسط
ارتشبد فردوست در بازرسی
شاهنشاهی به کار گرفته شد و در
مهرماه 1356 به عنوان مشاور
و سرپرست امور مالی وزارت
دربار منصوب گردید.
پاکروان
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
ایران دستگیر و بعد از محاکمه،
در تاریخ 22 /1 /1358 اعدام
گردید.
ر.ک : ظهور و سقوط سلطنت
پهلوی، مؤسسه مطالعات و
پژوهشهای سیاسی، جلد 2،
صص 448 ـ 449.
وقایع اتفاقیه و شرح احوال
رجال، ص 114.
2ـ سرتیپ مصطفی امجدی
مدیرکل آن وقت اداره کل سوم
ساواک [مسئول امنیت کشور]،
از منسوبین بختیار بود که
ارتباط بسیار نزدیکی با وی
داشت و در تخلفات و جنایات
دوران بختیار سهیم بود.
به گفته
فردوست: «ساواک در واقع
بختیار بود.
علوی کیا و دو برادر
امجدی (سرلشگر امجدی و
سرتیپ مصطفی امجدی) کل
این تشکیلات بازیچه امجدی ها
بود که به نفع بختیار کار
می کردند.
» پس از واقعه 15
خرداد 1342، به دلیل اینکه
ساواک و علی الخصوص اداره
کل سوم نتوانسته بود اطلاعات
دقیق و پیش بینی از وقوع حادثه
داشته باشد، محمدرضا دستور
برکناری امجدی را صادر کرد و
مقدم جایگزین وی گردید.
فردوست در این زمینه می گوید
«حدود ساعت 8 شب 15 خرداد
42 در ملاقاتی که من و اویسی
با محمدرضا داشتیم، دستور
برکناری امجدی را داد و من
فردای آن روز وی را برکنار
کرده و مقدم را جایگزین او
نمودم، ولی به امجدی قول دادم
که پس از گذشت چند ماه در
محل دیگری شغل مناسبی
برایش پیدا خواهم کرد.
او تشکر
کرد و من نیز به وعده خود وفا
کردم و مدتی بعد ترتیبی دادم که
رئیس یکی از مناطق سه گانه
شیلات شمال شود، از شغل
جدید خود بسیار راضی بود و
سال ها تا زمانی که خواست، در
این شغل ماند و بسیار ثروتمند
هم شد.
»
ر.ک: شرح احوال رجال، ج2،
ص 86.
3ـ سیف اله فروزین فرزند
یحیی در سال 1299 ه ش در
شهرستان رشت متولد شد، نام
خانوادگی قبلی وی امیرطالشی
بود که به فروزین، تغییر داد
مشارالیه که دارای مدرک
دکترای حقوق از کشور فرانسه
بود، در تیر ماه سال 1336 با
درجه سرهنگ دومی توپخانه،
به ساواک منتقل شد و پس از
طی دوره دانشگاه فرماندهی و
ستاد در اداره کل سوم ساواک
مشغول به خدمت گردید و در
سال 38 با قبول سرپرستی امور
تلویزیون در ساواک، از 3000
ریال فوق العاده شغل برخوردار
شد.
دکتر فروزین در مرداد ماه سال
40 به سمت ریاست اداره سوم
اداره کل سوم منصوب شد و در
سال 42 به عنوان جانشین مدیر
کل، نامه های اداری را امضا
می کرد و در اسفند ماه 1343 به
عنوان مدیر کل اداره یکم
منصوب شد.
و در سال 42 به
فرمان شاه با حفظ شغل سازمانی
در ساواک، مأمور تشکیل
دادگاه های فرمانداری
نظامی تهران و حومه شد ومدتی
نیز ریاست دایره قضایی را به
عهده داشت و در سالهای آخر
عمر ساواک به سمت معاونت
اداری ساواک منصوب شدو
نشان ها و تقدیر نامه های مختلفی
دریافت کرد بعد از پیروزی
اانقلاب اسلامی دستگیر و پس
مدتی مورد عفو دولت کریمه قرار گرفت
منبع:
کتاب
قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 7 صفحه 5