تاریخ سند: 12 آذر 1356
موضوع : مراسم چهلم مصطفی خمینی
متن سند:
از : 21 ه
به : 312 شماره : 6076 /21
از ساعت 5 /8 صبح روز جمعه 11 /9 /36 به مناسبت چهلمین روز
درگذشت مصطفی خمینی در مسجد اعظم قم از طرف مدرسین حوزه علمیه
مجلس ترحیم برقرار گردید تا ساعت 10 تلاوت قرآن و بعد از آن محمدمهدی
ربانی رانکوهی (املشی)
شروع به سخنرانی کرد
واعظ مذکور اشاره به
سخنان آقای هوشنگ
انصاری1 کرد که گفته بود
جواب چماق را با چماق
می دهیم و اظهار داشت یک
نفر که در مملکت پست
مهمی دارد چرا باید چنین
حرفی بزند آیا جواب چماق
چماق است یا باید چماق
کشان را تحویل قانون داد و
بعد خواستار تحویل مدرسه
فیضیه شده و گفت در
مملکتی که دم از آبادانی و
مسکن می زنند در حالی که
طلاب حاضر بودند در حجره های نمور این مدرسه زندگی کنند این را هم از
دستشان گرفتید و بعد خواستار آزادی طالقانی و منتظری شده و اظهار داشت
منتظری سخت مریض است و با مرضهایش می جنگد آیا یک نفر مریض را باید
به ده سال زندان محکوم کرد و افزود دولت و دستگاه حاکمه که باید متکی به ملت
باشد چرا به یک کشور بیگانه متکی است آخر مگر کشورهای بزرگ چه خدمتی
به اسلام کرده اند و در خاتمه حمله به سفر سادات به اسرائیل کرده و گفت اگر مصر
اسرائیل را به رسمیت بشناسد ما اسرائیل را به رسمیت نمی شناسیم و
اعلام کرد که ما پشتیبان فلسطین هستیم و پس از یک ساعت و ربع به سخنان
خود خاتمه داد پس از آن شیخ صادق صادقی خلخالی شروع به سخنرانی نمود
او هم تقریبا حرفهای ربانی را تکرار کرد و گفت آیا ما چماق کش هستیم یا شما؟
در مدرسه فیضیه چه کسی چماق کشید در تهران چه کسی چماق کشید و افزود
اگر بخواهیم حرفهای رئیس حزب رستاخیز را بررسی کنیم باید تا شب صحبت
کنیم من نمی دانم این مرد (هوشنگ انصاری) فلسفه را در کجا خوانده است
(خنده حضار) و سخنان خود را در همین جا خاتمه داد پس از وی محمدجواد
حجتی کرمانی شروع به
سخنرانی کرده و پس از
مقدمه کوتاهی قطعنامه ای
در 13 ماده قرائت و
خواستار اجرای مواد
قطعنامه از دولت گردید و هر
یک از مواد را که قرائت
می کرد از جمعیت حاضر که
در حدود ده هزار نفر بودند
رأی می گرفت و همه
حاضرین با گفتن جمله
صحیح است آن را تائید
می کردند.
1ـ بازگشت سریع مرجع
عالی قدر و مجاهد حضرت
آیت الله عظمی خمینی
(صلوات و صحیح است از جانب مردم)
2ـ آزادی زندانیان سیاسی بخصوص منتظری و طالقانی (صحیح است از جانب
مردم)
3ـ پس دادن مدرسه فیضیه به حوزه علمیه.
4ـ آزادی بناهای مدارس علمیه قم که توقیف شده.
5 ـ آزادی اجتماعات بطور کامل و رفع منع از منبر وعاظ بخصوص فلسفی و رفع
سانسور از مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی
6ـ منع شدید فیلمهای سینمائی و هنری بدآموز
7ـ بازگشائی کتابخانه و مسجد دانشگاه
8 ـ تعقیب عاملین جلوگیری از حجاب دختران مسلمان و جلوگیری از این اعمال ضداسلامی
9ـ توبیخ و تعقیب چماق به دستان که به مردم بی دفاع حمله کرده اند و جلوگیری از تکرار این گونه اعمال
وحشیانه
10ـ انحلال گارد دانشگاه و آزادی بیشتر دانشجویان
11ـ توجه کامل به وضع ناهنجار کارگران و کشاورزان و احیای مجدد کشاورزی و قطع ایادی
سرمایه داران بیگانه مخصوصا یهود و فرقه بهائی از امور اقتصادی کشور.
12ـ قطع کامل همه روابط سیاسی اقتصادی و نظامی با اسرائیل
13ـ بازگشت تاریخ رسمی مملکت به دامان پرافتخار اسلام.
این مجلس تا ساعت 1300 ادامه داشت و با اینکه مکرر از جانب ربانی و خلخالی و حجتی سفارش شد
که آرامش را حفظ کنید ولی در موقع خروج تظاهرات شروع شد و شعارهای درود بر خمینی می دادند و
عده ای در حدود 2 هزار نفر از مسجد به طرف میدان آستانه حرکت کردند که ضمن گفتن درود بر خمینی
کلمه فیضیه را تکرار می کردند و به طرف مدرسه فیضیه رفتند و قصد داشتند که آن را تصرف کنند ولی
مأمورین پلیس جلو آنها را گرفتند و با شلیک چند تیرهوایی جمعیت را متفرق نمودند.
نظریه شنبه ـ نظری ندارد.
نظریه یکشنبه ـ مفاد گزارش صحیح است ضمنا اضافه می نماید که در داخل مسجد اعظم روی منبر دو
قطعه عکس بزرگ قاب شده از خمینی و مصطفی را قرار داده بودند ضمنا در حدود ده تیرهوایی از جانب
پلیس به منظور متفرق ساختن متظاهرین شلیک شده که در اثر آن مردمی که وحشت زده فرار می کردند
چند نفری دچار صدمات جزئی گردیده اند.
نظریه دوشنبه : مفاد خبر و نظریه یکشنبه مورد تائید می باشد جریان روز 11 /9 /36 صبح و بعدازظهر به صورت تلفنگرام به
عرض رسیده است.
پارسا
نظریه سه شنبه : مفاد خبر و نظریات ارائه شده مورد تائید است.
رهبر
در ساعت 1300 روز 14 /9 /36 به بخش 312 واصل گردید.
31395 بایگانی شود.
توضیحات سند:
1ـ هوشنگ انصاری فرزند
عبدالرسول در سال 1306
شمسی در اهواز به دنیا آمد.
تحصیلات مقدماتی و متوسطه
را در این شهر به پایان رساند و
برای ادامه تحصیل راهی
انگلستان شد.
لیسانس اقتصاد
را از دانشگاه لندن گرفت و
دوره فوق لیسانس را در
دانشگاه سوفیل ژاپن گذراند.
علاقه او به مشاغل درآمدزا،
وی را به کارهای تجاری کشاند
و در رشته های بازرگانی و
صنعتی به فعالیت پرداخت.
او با
نام اصلی عباس مستمند
شیرازی کارمند ساده شرکت
خصوصی فخر ایران بود که
بعدها با نام مستعار هوشنگ
انصاری وارد دولت شد.
در
سال 1333 وابسته مطبوعاتی
ایران در ژاپن گردید.
حسین
فردوست در این مورد چنین
گفته است : «عباس آرام از
وابستگان انگلیسی، مدتها وزیر
خارجه بود.
موقعی که او سفیر
در ژاپن شد، هوشنگ کارمند
محلی سفارت ایران بود.
آرام
تشخیص داد که انصاری فرد
مناسبی است و او را به
انگلیسیها معرفی کرد.
بدین
ترتیب انصاری ناگهان وزیر
اطلاعات، سفیر ایران در
آمریکا، وزیر دارایی،
مدیرعامل شرکت نفت شد و
جزو کاندیداهای نخست وزیری
بود که انقلاب شد.
» دیگر
سمتهای او در رژیم پهلوی از
این قرار بود: مستشار اقتصادی
ایران در خاور دور (1335)،
سفیر سیار ایران در کشورهای
آفریقایی (1334)، سفیر ایران
در پاکستان و سیلان (1344)،
وزیر اطلاعات و جهانگردی
(1335)، سفیر ایران در
آمریکا (1346) و وزیر دارائی و
امور اقتصادی (1348).
با
تأسیس حزب رستاخیز از طرف
شاه، انصاری با عنوان هماهنگ
کننده جناح سازنده وارد حزب
شد، اما در خرداد 1357 از این
مقام کناره گیری کرد.
او که با
گراتیان یاتسویچ ـ رئیس سیا در
ایران ـ ارتباطی تنگاتنگ
داشت، با پیش بینی سقوط رژیم
شاه، زودتر از دیگر دولتمردان از
ایران خارج شد و با سرمایه
هنگفتی که در این مدت در
مرزهای بیرونی انباشته بود، به
آمریکا رفت و به عنوان یکی از
سرمایه داران شناخته شده،
فعالیتهای تجاری خود را ادامه
داد و در زمره مدیران بانک
جهانی درآمد.
او در یک نوبت
400 میلیون دلار ارز از کشور
خارج کرد و مدتی نیز مسئول
امور مالی دربار در خارج از
کشور بود.
وی از اعضای جمعیت
فراماسونری و لژ کوروش و خیام
نیز بود و با کی سینجر دوستی
نزدیک داشت.
گزارشاتی از
ساواک دال بر ارتباط وی با
سازمان «سیا» و نماینده اداره
سیاست خارجی و اطلاعات
آمریکا در ایران وجود دارد.
همچنین در سند بیوگرافی او
چنین آمده است: «فردی با
لیاقت و شایسته و دارای
اطلاعات خوب اقتصادی و
کاردان، لیکن تندخو، لجوج و
یک دنده می باشد.
» در پرونده
او گزارشاتی نیز در خصوص
سوءاستفاده های مالی وی از
بودجه وزارت اطلاعات برای
برپایی میهمانی و هزینه های
هتل و ...
و صرف این پولها در
مصارف شخصی و به ویژه قمار
در قمارخانه های بزرگ
اروپایی موجود است.
منبع:
کتاب
آیتالله محمدصادق خلخالی به روایت اسناد ساواک صفحه 221