شهید سید محمدتقى حسینى طباطبایى در سال 1307 هجرى شمسى در روستاى چلنگ، از توابع زابل متولد گردید.[1] پدر سیدمحمدتقى، سیدعلى نام داشت که در میان افراد محلى فردى مشهور به ایمان و تقوا بود که همواره خانهاش پناهگاه افراد مظلوم و بىکس به شمار مىآمد، جد پدرى سیدمحمدتقى مرحوم حجهالاسلام سیدحسین حسینى معروف به سید چلنگى از روحانیون مشهور و فاضل و مبارز سیستان بود که تنها کسى بود که در منطقه سیستان از مرجع تقلید آن زمان آیتاللّه سیدحسن صدر اجازه نامه داشت. جد مادرى سید محمدتقى نیز آیتاللّه سید على علىآبادى بود که در علىآباد زابل مدرسه علمیه برپا نموده بود.[2]
با توجه به سوابق خانوادگى مذکور سیدمحمدتقى از همان اوان کودکى بر سیاق پدران خود گام برداشت و از پنج سالگى در کنار فعالیتهاى کشاورزى به تحصیل علوم دینى همت گماشت. در شانزده سالگى براى فراگیرى دروس بیشتر رهسپار حوزه علمیه دینى همت گماشت. در شانزده سالگى براى فراگیرى دروس بیشتر رهسپار حوزه علمیه دینى زابل گردید، اما روح کنجکاو و جستجوگر وى در زابل نیز آرام ننشست که در نتیجه به مشهد مقدس براى ادامه تحصیل خود هجرت نمود.
هجرت به مشهد مقدس
در سال 1325 شهید حسینى به مشهد مقدس هجرت نمود و در حوزه علمیه بالاسر آن شهر از اساتید بزرگ آن زمان بهرهها برد:
«دروس نحو و معانى و بیان و بدیع و منطق و قوانین را نزد شیخ حسین مصباح و فقه را نزد آیتاللّه سیدجلیلالدین حسینى آموخت ؛ منطق عالى را در محضر شیخ جعفر و درس خارج فقه و اصول را از محضر آیتاللّه العظمى میلانى که از مراجع تقلید بزرگ آن زمان بودند فرا گرفت، ایشان همچنین از محضر اساتیدى چون آیتاللّه العظمى میرزاجواد ملکى تبریزى، فقیه سبزوارى، شیخ غلامحسین تبریزى، ادیب نیشابورى و... علم و عرفان و ادب کسب نمود.[3]»
در سال 1339 عدهاى از مؤمنان زابل از آیتاللّه سیدمحسن حکیم مرجع تقلید در نجفاشرف تقاضا کردند عالمى به زابل اعزام نماید که هم دروس حوزوى را به قدر کافى خوانده باشد و هم در وعظ و خطابه سرآمد باشد. مرحوم حکیم نیز عین درخواست فوق را به حضرت آیتاللّه میلانى در مشهد ارجاع فرموده و نوشتند:
«جنابعالى به زابل نزدیکتر هستید لطفا عالمى را که واجد شرایط مذکور باشد به منطقه اعزام نمایید....»
خود شهید حسینى در این باره مىگویند:
«آیتاللّه میلانى با بنده صحبت کرد به ایشان عرض کردم مىخواهم هنوز درسم را ادامه دهم. فرمودند فعلاً اسلام به وجود شما در زابل نیاز دارد...»[4]
اقدام فرهنگى، آغازى بر مبارزات سیاسى :
شهید حجهالاسلام حسینى طباطبایى مبارزه با رژیم ستمشاهى را از فعالیتهاى فرهنگى شروع کرد. باتوجه به دورى منطقه سیستان از مرکزیت کشور، ایشان تلاش بىوقفهاى را براى افزایش آگاهى مردم این خطه از کشور آغاز کردند. در سال 1344 اقدام به ایجاد کتابخانهاى در مسجد حکیم زابل نمود و بدینوسیله تعدادى از جوانان حقیقتخواه این شهرستان را به خود جذب نمود، سپس به صورت بسیار فعالى در جلسات کانون ضد بهائیت زابل شرکت و با نقد این فرقه ضاله، مردم را نسبت به انحراف این فرقه هوشیار نمود به همین دلیل ساواک زاهدان خواستار مراقبت از وى توسط شهربانى زابل گردید.[5]
از طرفى به دلیل شرایط آب و هواى نامناسب زابل و دورى آن از مرکزیت جغرافیایى کشور، رژیم محمدرضا شاهى همواره تعدادى از مبارزین و انقلابیون را به این خطه تبعید مىنمود که شهید حسینى ضمن شناسایى این افراد اقدام به کمک آنان مىنمود. هنگامى که مرحوم طالقانى به زابل تبعید گردید، شهید حسینى اقدام به ارسال یک دستگاه یخچال بدون اجازه شهربانى به منزل ایشان نمود و در پاسخ به سؤال مأمور شهربانى که از وى پرسیده بود چرا چنین کارى کرده است، جواب مىدهد:
«من که لباس آخوندى پوشیدم نوکر اینگونه اشخاص بخصوص آیتاللّه طالقانى هستم و پیه همه چیز را به تن خود مالیدهام و از مرگ هم باکى ندارم.[6]»
حمایت شهید حسینى طباطبایى از تبعیدشدگان به قدرى بود که ایشان بهعنوان مأمن و پناهگاه تبعیدشدگان شناخته گردید.[7] شهید تنها به حمایت اینگونه افراد در زابل بسنده نکرد و حتى به سایر مبارزین دیگرى که به استان سیستان و بلوچستان تبعید مىشدند، مساعدت و یارى مىکرد که در این میان مىتوان به افرادى چون:
ـ مقام معظم رهبرى آیتاللّه خامنهاى و حججاسلام راشد یزدى و مجدالدین محلاتى در ایرانشهر
ـ حضرت آیتاللّه ناصر مکارم شیرازى در چابهار
ـ حضرت آیتاللّه محمود طالقانى و حجج اسلام ایزدى، علىاکبر مروارید، عباس پورمحمدى، محمدمهدى روشنى، سیداحمد کلانتر در زابل و...
اشاره نمود. شهید نیز علاوه بر کمک به تبعیدشدگان استان سیستان و بلوچستان اقدام به سخنرانیها و افشاگریهایى علیه رژیم ستمشاهى مىنمود:
«همیشه داد مىزنند و شعار مىدهند که ما براى بالا بردن سطح افکار و معلومات مردم تلویزیون برپا کردهایم، رادیو و سینما بوجود آوردهایم و چه کارها که نکردهایم و به اصطلاح موجبات رضایت جوانان و روشنفکران را فراهم نمودهاید این کار را یک زن فاحشه هم که موجب رضایت مىگردد فراهم مىکند... وقتى جوانان و روشنفکران از خواب غفلت و فراموشى و حالت مستى درآمدند دمار از روزگارشان در مىآورد. سند شماره 3884 / 11 ه مورخ 15 / 8 / 50»
«در عبادت اشخاص نه به لباس است و نه به مقام در پیش خداوند کسانى عزیز هستند که مؤمن باشد چه شخص اول مملکت باشد و یک نفرى که توالت مىکشد در پیش خداوند فرق نمىکند. تاریخ 14 / 5 / 50»
که به همین دلیل ممنوعالمنبر گردید، مکاتباتش سانسور شد و محدودیتهاى لازم از سوى شهربانى و ساواک براى وى اعمال گردید.
حمایت شهید حسینى از نهضت حضرت امام و فعالیتهایى که براى آگاهى مردم سیستان نسبت به این نهضت صورت مىداد در اوایل دهه پنجاه از دید ساواک مغفول نماند بخصوص اینکه (سید محمدتقى یکى از عوامل اصلى تهیه و توزیع رسالههاى خمینى در شهرستان زابل شناخته شده بود.)[8]
همچنین شهید حسینى علاوه بر حمایت از تبعیدشدگان و سخنرانىهاى متعدد علیه رژیم پهلوى اقدام به کمک به خروج از مرز و پناه دادن مخفیانه به افرادى که تحت تعقیب رژیم بودند، مىنمود. (روحانیونى که در صدد بودند از زابل به خارج کشور بروند، پس از اینکه به این شهرستان وارد مىشدند، از طرف حوزه علمیه قم و کسانى چون مقام معظم رهبرى، آیتاللّه هاشمى رفسنجانى، آیتاللّه مشکینى و... کدها و رمزهایى به آنان داده مىشد که با بیان این رمزها به شهید حسینى ما مطمئن شده و اقدام به خارج نمودن آنان از مرز مىکردیم، از جمله این افراد مىتوان به شهیدان سیدعلى اندرزگو و محمد منتظرى اشاره کرد.[9]) اقدامات شهید حسینى در راهاندازى باند خروج مبارزین سیاسى از زابل و فرستادن آنان به کشورهاى پاکستان و افغانستان و...به قدرى مخفیانه بود که هیچگاه ساواک نتوانست آنان را شناسایى کند حتى در سال 1352 که شهید حسینى دستگیر و مورد بازجویى قرار گرفت، ساواک کوچکترین سؤالى از ایشان در مورد مبارزین وارد شده به زابل از ایشان به عمل نیاورد!
دستگیرى و اعزام به تهران
در تاریخ 22 / 2 / 1352 ساواک به اتهام جمعآورى کتب مضره و ارتباطگیرى با تبعیدشدگان، پخش رساله حضرت امام خمینى و تشکیل جلسات مضره اقدام به بازرسى از خانه شهید حسینى و کتابخانه مسجد حکیم نمود و در نهایت با دستگیرى شهید، ایشان را به تهران فرستاد.
به دنبال این اقدام، اداره دادرسى نیروهاى مسلح شاهنشاهى اقدام به محاکمه شهید حسینى به اتهام اخلال در امنیت ملى نمود که در نهایت شهید حسینى به اتفاق آراء، اعضاى دادرسى محکوم به یک سال حبس به دلیل اقدام علیه امنیت کشور گردید. شهید حسینى نیز تقاضاى رسیدگى مجدد به رأى صادره نمود که وزیر جنگ در این رابطه پاراف کرده است:
«در امتثال دستخط مقام... ذات مبارک شاهانه با رسیدگى فرجام موافقت نمىگردد.[10]»
تقدیر برآن بود که سیدمحمدتقى در زندان با افرادى چون مقام معظم رهبرى، آیتاللّه رفسنجانى و دیگر مبارزین انقلابى یک سال به سر برد ایشان پس از آزادى از زندان بلافاصله به دستور ساواک ممنوعالمنبر گردید.[11]
هر چند که شهید حسینى پس از آزادى از زندان ممنوعالمنبر شده بود اما این اقدام ساواک نتوانست ذرهاى تردید و شک در دل ایشان براى سازش با نظام شاهنشاهى بوجود آورد در نتیجه کماکان فعالیتهاى خود را علیه حکومت ادامه و حتى گسترش داد اما با توجه به ممنوعالمنبر شدن به جاى استفاده از منبر در سخنرانیهاى خود پشت تریبون مىایستاد و یا در کنار مستمعین بر روى زمین اقدام به سخنرانى مىکرد. (سخنرانى سید محمدتقى مانند بحث و گفتگوى میزى است لیکن وى مانند سایرین مىنشیند و میز یا صندلى وجود ندارد و فقط کتابى جلویش باز است و سخنرانى مىکند.[12])
سخنرانى شهید علیه نظام شاهنشاهى به قدرى آشکار و افشاگرانه بود که گاه مستمعین حاضر نیز از بى باکى و شجاعت ایشان در افشاگرى از نظام به خود مىلرزیدند «در منبر چنان شجاعانه از مظالم رژیم صحبت کرد که یکى از مستعمین ترسید و به بهانه این که کار دارم از جایش برخاست شهید با آن شجاعتش که از جدش به ارث برده بود فرمود: بنشین حاجى! نترس! اگر قرار باشد بگیرند به گوینده کار دارند نه به شنونده...[13]»
شهید حسینى در کنار سخنرانى پر شور و آتشین خود اقدام به برگزارى مراسم به ظاهر تاریخى و یا مذهبى و در واقع تئاترهاى سیاسى نیز مىنمود که معروفترین آن تئاتر نجاشى بود. باتوجه به این اقدامات «در تاریخ 14 / 12 / 1335 محمدتقى حسینى طباطبایى در ساعت 9 صبح به ساواک زاهدان احضار و تذکرات لازم توسط ساواک به ایشان داده شد.»[14]
اما ارائه تذکرات لازم توسط ساواک نیز موجب نگردید که این مبارز شجاع را از مبارزه علیه رژیم جور و ستم باز دارد و کماکان در آگاهى بخشیدن به مردم سیستان به جد کوشش کرد. باتوجه به عدم تمکین شهید حسینى نسبت به دستور ساواک و اینکه وى پرچمدار مبارزین و تظاهرکنندگان زابل در سال 1357 گردیده بود ساواک چنین دستور داد: «باتوجه به فعالیتهاى مضره سید محمدتقى حسینى در ایجاد تظاهرات در شهر زابل، سوژه احضار و شدیدا به وى تذکر داده شود و اگر مؤثر واقع نشد، نسبت به تبعید به یکى از مناطق سنىنشین اقدام گردد»[15]
در جریان انقلاب شکوهمند اسلامى در سال 1357 شهید حسینى نقش مهمى در بسیج و سازماندهى نیروهاى مردمى علیه حکومت ستمشاهى بهعهده گرفت: به روحانیون تبعید شده در زابل کمک مىکرد که در مکانهاى مناسب علیه رژیم سخنرانى کنند از روحانیون سرشناس قم و یا تهران دعوت مىنمود که به زابل آمده و به روشنگرى مردم و افشاى ماهیت پلید رژیم بپردازند و ایشان وقتى متوجه شدند که آیتاللّه احمد جنتى در قم ممنوعالمنبر هستند به ایشان گفتند شما همراه من به زابل بیایید ما فامیل شما را عوض مىکنیم و تا ساواک خبردار شود ده روز محرم تمام شده... و آقاى جنتى به زابل آمدند وقتى نام ایشان را از شهید پرسیدم فرمودند ایشان آقاى احمد حبیبى هستند! شهید وقتى در شهربانى هم حضور یافته بودند نام ایشان را احمد حبیبى صادره از شیراز اعلام کرده بودند.»[16] یکى از وجوه بارز شخصیتى شهید حسینى، مدیریت فوقالعاده قوى ایشان در نظام و ترتیب بخشیدن به تظاهراتها و جلوگیرى از ورود گروههاى منحرف و عوامل آنان به صفوف مردم انقلابى زابل بود. مدیریت و درایت ایشان همچنین موجب گردید که با کمترین درگیرى و دادن شهید انقلاب اسلامى در سیستان به پیروزى دست یافته و گروهکهاى منحرف نیز به حاشیه رانده شوند به نحویى که در بعد از انقلاب نیز کمترین مشکل را براى نظام نوپاى انقلابى در منطقه سیستان نتوانستد بوجود آورند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى
به دنبال پیروزى انقلاب اسلامى، شهید حسینى به عنوان اولین رئیس کمیته انقلاب اسلامى شهر زابل انتخاب گردید و ایشان با روایت منحصر به فرد خود موفق شد گروهکهایى که در صدد ایجاد انشعاب در صفوف مردم انقلابى زابل بودند را شناسایى و امکان فعالیت آنان را از بین ببرند. همچنین به سبب تبحر شهید در علوم قضایى و فقه اسلامى طى حکمى از سوى آیتاللّه مشکینى بهعنوان ریاست دادگاه انقلاب سیستان معرفى گردید. پس از مدتى نیز به عنوان مسئول حزب جمهورى اسلامى زابل، انتخاب و سپس در اولین دوره انتخابات مجلس شوراى اسلامى شهرستان سیستان به نمایندگى از مردم قدرشناس این شهرستان برگزیده و در طول مدت کوتاه نمایندگىاش با تشویق برخى از مسئولین کشورى به منطقه (منجمله شهید رجایى و وزرایش) تا حدى از محرومیتهاى منطقه کاست. شهید حسینى از جمله افراد پیشتاز در جریان طرح استیضاح ابوالحسن بنىصدر ـ اولین رئیس جمهور بود که در نهایت به عزل وى منجر گردید.
شهادت
شهید حسینى که یکى از اعضاى فعال حزب جمهورى اسلامى بود، در غروب هفتم تیر ماه 1360 علىرغم اینکه منتظر میهمانى بود، با استخارهاى که خوب آمد؛ راهى شهادتگاه خود «سرچشمه» گردید. وى در جمع کاروانیان سفر عشق، گوش جان به سخنان سالار غافله عشق ـ آیتاللّه سیدمحمد حسینى بهشتى فرا گرفته بود که ناگهان انفجار بمب مزدوران منافق، ساختمان حزب جمهورى اسلامى را به کربلایى دیگر مبدل ساخت که بر اثر آن محمدتقى حسینى با حسینى بهشتى به درجه رفیع شهادت نایل آمد[17] و سیستان بلوچستان را داغدار خود نمود.
در محفل عاشقان فرزانه مست مىگشت به سوى کربلا دست بدست
ناگاه زخیل ناکسان دستى پست هفتاد و دو پیمانه به یک سنگ شکست
مردم عزادار سیستان تن پاره پاره شده و خونین کفن قافله سالار و سیدالشهداى استان سیستان و بلوچستان را در کنار قبر پدر بزرگوارش به خاک سپردند. امروزه مرقد کوچک و ساده اما صفا و منور شهید حسینى تنها سنگ صبور و گوش شنواى دردها و شکوههاى دردمندانى است که بعد از خدا تنها او را داشتند و به دستهاى پر مهر او مىنگریستند.
خصوصیات شهید حسینى
استعداد سرشارى در تحصیل داشت، بیان و درکش عالى بود. طلبه وارستهاى بود آنچه مربوط به ایشان نبود در آن دخالت نمىکرد روحیه استقلالطلبى داشت و نمىخواست به کسى وابسته باشد. مورد توجه و عنایت خاص مقام معظم رهبرى بودند از ایشان به عنوان همرزم خود یاد مىکردند.[18] تنها از مال دنیا، منزلى داشتند که آن را هم عدهاى از مؤمنین زابل به او داده بودند. در اوایل دهه 50 که منطقه سیستان خشکسالى به وقوع پیوست براى کمک به روستاییان در مسجد حاضر و اعلام کرد خانهاى دارد مىخواهد بفروشد اما هیچکس حاضر نشد خانه را بخرد در نهایت با تماسهاى متعدد موفق گردید مرحوم آیتاللّه آشتیانى را به همراه تعدادى از کسبه تهران را براى کمک به مردم خشکسالىزده سیستان به آنجا بیاورد و آنان نیز کمکهایى به مردم نمودند. مجالس سخنرانى شهید حسینى بسیار اثربخش بود. اگر کسى در مجلس ایشان مىآمد و یک یا دو جلسه شرکت مىکرد سخت تحتتأثیر قرار مىگرفت. سعى مىکرد جوانان را تربیت کند و با آنان ارتباطگیرى نماید. خودش به سراغ مردم مىرفت و منتظر نمىشد که مردم به سراغش بروند.[19] بسیار با فقرا همنشینى داشت. فوقالعاده به حضرت امام خمینى (ره) اعتقاد داشت و هر چه ایشان مىفرمودند با جان و دل قبول مىکرد.[20]
نماز شبش ترک نمىشد به صلهارحام خیلى توجه داشت، سر زدن و خبر گرفتن از اقوام را در هر مرتبهاى که بودند فراموش نمىکرد، چه بسا افرادى به منزلش نمىرفتند اما او به منزل آنان مىرفت به یقین مىتوان مراتب و درجات تقوایى و معنوى ایشان را از جهات انقلابى بیشتر دانست.
[1]- بنیاد فرهنگى شهید آیتاللّه سیدمحمدتقى طباطبایى، ماهیت استکبارى آمریکا و رسالت مسلمانان، زابل: بنیاد فرهنگى شهید حسینى طباطبایى 1383 ص 15.
[2]- شاید باتوجه به فضایل فوق بوده که رئیس شهربانى زابل در نامه به ریاست ساواک استان سید محمدتقى را از خانوادههاى اصیل و با شخصیت معرفى مىنماید. سند 314 / 5 ـ تاریخ 14 / 4 / 1344
[3]- دادخدا خدایار. همراه با آفتاب، ج اول، بى جا: کنگره بزرگداشت سرداران و شهداى استان سیستان و بلوچستان 1377، ص 54.
[4]- ماهنامه اسوه، شماره 67، سال ششم، تیر ماه 1382، ص 5.
[5]- تا سال 1352 زابل فاقد نمایندگى ساواک بوده است و اقدامات این سازمان توسط شهربانى انجام شده است.
[6]- سند شماره 6 / 25 / 1006 ـ 14 / 1 / 1351.
[7]- پناهگاه تبعیدشدگان، روزنامه زاهدان، 7 تیر 1385، ص 13.
[8]- سند شماره 112583 / ه ز ـ 6 / 12 / 52.
[9]- روزنامه زاهدان. شهیدان سیدعلى اندرزگو و سیدمحمدتقى حسینى طباطبایى به نقل از خاطرهها ـ 25 مهرماه 1385، شماره 814.
[10]- سند فوق فاقد شماره مىباشد و فقط تاریخ 10 / 7 / 1353 در آن درج شده است.
[11]- سند شماره 2180 / 312 ـ 16 / 4 / 1354.
[12]- سند شماره 4850 / 11 ه ز ـ 16 / 11 / 1355.
[13]- ماهنامه اسوه شماره 67، ص 8.
[14]- سند شماره 6947 / 11 ه ـ 16 / 12 / 35.
[15]- سند شماره 6263 / 11 ه ز ـ 31 / 2 / 37.
[16]- ماهنامه اسوه، شماره 67، ص 7 ـ جالب است که ساواک تا پیروزى انقلاب اسلامى هیچگاه از این مسئله اطلاع پیدا ننمود.!
[17]- همراه با آفتاب، صص 7 ـ 306.
[18]- روزنامه جمهورى اسلامى، هفت تیر 1362 ـ همراه آفتاب ـ جلد دوم ص 35.
[19]- مصاحبه دکتر شریف لکزایى با حجهالاسلام اعتمادى، شهید حسینى شیفته راه امام خمینى بود. به نقل از سایت اینترنتى WWW. Lakzaee.ir تیر ماه 1386
[20]- ماهنامه اسوه، سال پنجم، شماره 55، تیر ماه 1381، ص 9.