طلوع انقلاب اسلامى با جریان «لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى» آغاز گردید. و مراجع، علما و حوزههاى علمیه با اعلام مخالفت «صریح» و «سریع» خود، در برابر توطئه «اسلامستیزى» و «دینزدایى» از جامعه توسط مستشاران امریکایى و حکومتگران وابسته موضع گرفتند. این جریان در ابتدا با تلگرافها، نامهها، بیانیهها شکل گرفت شاید دولتمردان به سر عقل آیند و به جاى وابستگى به استعمار، تکیه بر مردم و ملت خود نمایند و با حفظ «قانون اساسى» و اجراى آن هرگونه قانونشکنى و بىقانونى را رها و براساس اصول حرکت نمایند. اما استعمار به دنبال دگرگونى بنیادین فرهنگ، اقتصاد و سیاست جامعه و سوق آن به سوى بىهویتى بود و استبداد براى بقاى خود مطیع و فرمانبردار او. درگیریهاى دو ماهه و اعتراضات شدید، به ظاهر دولت را وادار به عقبنشینى نمود. اما طرح «رفراندوم» و قانونستیزى شاه و حاکمیت بار دیگر اعتراضات و انتقادات روحانیت را به دنبال داشت. روند حرکت به اتحاد، هماهنگى حوزههاى علمیه و اتخاذ یک سیاست در برابر تجاوزات حکومت علیه ملت انجامید. در میان مراجع حضرت امام خمینى و در میان روحانیت شاگردان امام و در میان حوزههاى علمیه «حوزه علمیه قم» رهبرى و راهبرى حرکت را به دست گرفتند. حجم بیانیهها، اعلامیهها، سخنرانىها در دو قلمرو سطح و عمق پیش مىرفت. رژیم به دنبال اجراى برنامه ارائه شده از سوى امریکایىها بود و براى تحقق آن خود را آماده سرکوب نمود. روحانیت و مرجعیت در دفاع از اسلام، اقتدار و استقلال ایران خود را موظف به مقاومت و ایستادگى مىدید. مطبوعات وابسته به حکومت با تحریف اخبار و مواضع علما و مراجع و عدم ارائه تمامیت اهداف خود به دنبال یک «جنگ روانى» علیه روحانیت برخاستند و آنسان نشان دادند که گویى علما مخالف علم و تمدن و پیشرفت و آزادى هستند. امام در بیانیهها و سخنرانىها این توطئه را افشا نمود و یاران امام نیز منابر و سخنرانىها به روشنگرى مردم پرداختند؛ در نتیجه حرکت رژیم به منظور ایجاد رعب و وحشت در دل علما و روحانیان و مردم از جنگ روانى به جنگ نظامى تبدیل شد و دوم فروردین 1342 در روز شهادت امام صادق (ع) به مدرسه فیضیه حمله کرد و به کشتن و مجروح نمودن طلاب و مردم حاضر در مدرسه دست یازید. در این اقدام کماندوها با لباس مبدل ولى به پشتیبانى نیروهاى انتظامى حمله مىکردند. این حرکت وحشیانه بعد از نصایح بسیار و اداى وظیفه روحانیت صورت گرفت و درست در چهلم این جنایت، امام طى سخنانى آن روز را چهلم فاجعه بزرگ نامیده، یکى از مصیبتهاى وارده بر اسلام و حوزههاى اسلامى دانستند. روند نهضت و رویارویى مردم و حکومت به قیام 15 خرداد انجامید که در پى آن امام دستگیر شدند. قتلعام این روز در تهران و شهرها بیش از 15000 شهید و صدها تبعیدى و زندانى به جاى گذاشت. در حقیقت حکومت نظامى براى سرکوب ملتى آماده شده بود که به دفاع از اسلام، مملکت، استقلال، آزادى و حیثیت خود برخاسته بود.
واقعه 15 خرداد ننگ بزرگى براى هیأت حاکمه به بار آورد. این قیام صفوف ملت را از حکومت به کلى جدا نمود. یا در حقیقت نقطه عطفى در حرکت اسلامى و تلاش و مجاهدت براى تحقق یک حکومت اسلامى گردید. در این مبارزه که افزون بر پانزده سال به طول انجامید در یک سوى استبداد و استعمار با تمام عوامل خود بودند و در صف دیگر مرجعیت، علما، مدرسین و ملت مسلمان و متدین براى دفاع از حریم اسلام و قرآن.
دفاع کاخنشینان مسکو، واشنگتن، لندن از جنایات شاه، لکه سیاه دیگرى بر دامان سلطهگران و غارتگران بینالمللى نهاد. مبارزه روحانیت و شاه تا تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون ـ قانونى که ملت ایران را مستعمره امریکا مىنمود ـ ادامه یافت. در حالى که احزاب، جمعیتها و بسیارى از رجال سیاسى با سکوت خود تن به این ذلت دادند. تنها حوزههاى علمیه و مدرسین بزرگ و مردم متدین بودند که به رهبرى امام به افشاگرى و مقاومت پرداختند. حضور بیش از شصت هزار امریکایى و اسرائیلى در ایران و مخالفت امام با آنان منجر به تبعید ایشان و دستگیر و زندانى شدن بخش وسیعى از علما شد. از آن پس دیگر راهى براى مذاکره نماند. حکومتى دستنشانده و مطیع کاخ سفید، مملکت را در اشغال مستشاران بیگانه برده، برنامههاى استعمارى را یکى پس از دیگرى اجرا مىکرد و دیگر حکومت «نه مشروعیت داشت نه مقبولیت». مخالفت و اعتراض علما با شاه، حکومت، قوانین ضد اسلامى و همچنین قراردادهاى استعمارى آن شهادت آیتالله سیدمحمدرضا سعیدى در زندان و زیر شکنجه و چند سال بعد شهادت آیتاللّه شیخ حسین غفارى را به دنبال آورد و صدها مدرس و عالم دین، راهى زندان و شکنجهگاههاى جهنمى شاه شدند. در سالهاى 1349 ـ 1357 بیش از 000 / 10 نفر فقط در زندان کمیته مشترک ساواک شکنجه شدند.
رژیم وحشیانه بر ملت و مفاخر ملت مىتاخت. حرمت عالم، مدرس، زاهد، مفسر، محدث و متفکر را نمىشناخت. آنچه بود ایجاد امنیت روزافزون براى غارت «استعمارگران» و عیشونوش «مستبدان» بود. در این فضاى رُعب، وحشت، اختناق و استبداد، علما و بزرگان به مبارزه وسیع و افشاگرى گسترده پرداختند و زندان، تبعید، شکنجه و محرومیت را براى حفظ اسلام و دیانت به جان خریدند و همه هستى خود را در راه «مبارزات» صرف کردند. روند نهضت از درون هر روز شکل و عمق مىگرفت. مبارزه در جبهههاى ایدئولوژیکى، سیاسى، فرهنگى ادامه داشت. اقدامات ساواک، سیا، موساد و اینتلیجنس سرویس در ایران به صورت حرکتى مشترک و سرکوبگرانه در آمده بود. یکسونگرى رسانهها و مطبوعات، گسترش فساد و تباهى، فعالیتهاى احزاب وابسته، گسترش غربزدگى، غربگرایى، حضور جریان وابسته به صهیونیسم، بهائیت، فراماسونرى در درون حکومت[1] جشنهاى منحط 2500 ساله، جشن هنر شیراز[2] تبدیل تاریخ هجرى شمسى به تاریخ جعلى شاهنشاهى و بعدها تأسیس حزب واحد رستاخیز[3]، رقابتها و توطئههاى احزاب چپ، راست و التقاط علیه اسلام و حوزههاى علمیه و رهبرى نهضت، جامعه را به انحراف و تباهى سوق داده بود. ولى روند نهضت در سالهاى 1356 ـ 1357 آنسان جامعه را از درون به جنبش آورد که نه تنها حکومت را مختل که سازمانهاى جاسوسى و مستشاران را نیز به انفعال انداخت. شهادت فرزند امام، شهید آیتاللّه سیدمصطفى خمینى در اول آبان 1356 نیز عاملى بود که به روند نهضت شتاب بخشید، تا پیروزى نهضت در 22 بهمن 1357 فریاد اسلامخواهى سراسر ایران را علیه استبداد و استعمار برپا داشت[4] و در رأس این امور رهبرى امام بود که تمام توطئهها را خنثى مىکرد. و یاران ایشان که هریک در جایگاه، موقعیت، توان و با امکان خود با حضور علمى و عملى وسیع و عمیق خود در این راه مىکوشیدند و به روشنگرى اذهان مردم مىپرداختند.
بدون تردید شخصیت آیتاللّه میرزاعلى مشکینى اردبیلى به عنوان یک فقیه، معلم اخلاق، مدافع امام خمینى، مدرس نستوه و مقام برجسته حوزه علمیه قم، مفسر قرآن و مؤلف دهها کتاب... از جایگاه و پایگاه خاصى برخوردار بود. این را ساواک و رژیم متوجه بود. علىرغم محدودیتها، زندان، تبعیدهاى مکرر و قرار دادن منابع و جواسیس در اطراف ایشان، آیتاللّه مشکینى توانست در دو قلمرو «اخلاق» و «سیاست» به تعلیم و تربیت طلاب و نیز مردم در سطح مملکت بپردازد و همواره چون زاهدى وارسته «زىطلبگى» را همچون استاد و رهبر خود حضرت امام خمینى تا پایان عمر حفظ نماید. عبارات زیر از جمله سخنان ایشان است:
1ـ سپاس خدا را که جهان را دانشکدهاى براى تربیت افکار جهانیان قرار داد.[5]
2ـ انسانها برگردید در خودتان مطالعه کنید.[6]
3ـ شما سپاهیان انقلاب اسلامى، نقطه عطف تاریخ هستید، شما نقطه انحناى تاریخ هستید، تاریخ ایران، قافله مشى تاریخ ایران.[7]
4ـ واى براى آن که قرآن برآن خوانده شود و او بیدار نشود.[8]
5ـ آن دلى که با خدا باشد نور ایمان زود در او مىتابد.[9]
6ـ از خویشتن بگذرید و به ایمانتان اضافه کنید.[10]
7ـ اى انسانها شما در خوابید، بیدار بشوید و حرکت کنید.[11]
8ـ در دنیا کارهاى نیک، چهره واقعى روح شما را، زیبا مىکند.[12]
9ـ با برنامههاى الهى باید روانمان را شستشو کنیم.[13]
10ـ عظمت شما به این است که بر نفستان مسلط شوید.[14]
11ـ اگر تهذیب در کار نباشد علم توحید هم بىفایده است (امام خمینى) به نقل.[15]
12ـ یکى از مهمترین صفات انسانى صفت تواضع است.[16]
13ـ هر متکبرى عقب است و هر متکبرى شکست مىخورد.[17]
14ـ انسان مواضعباش در برابر اللّه، تواضع کن در برابر برنامه اللّه، و کتاب آسمانى او، تواضع کن در برابر گفتار انبیاء، تواضع کن در برابر بزرگان دین.[18]
15ـ جایگاهتان را قلب ملت قرار دهید که بهترین حصارهاست.[19]
16ـ اگر از قلب ملت بیرون رفتید در هر دژ محکم جا بگیرید شکست مىخورید.[20]
17ـ زیان آن است که انسان خودش را ببازد و روح خودش را زیان کند.[21]
18ـ بیدار شوید بروید سراغ احکام خدا، بیآموزید، عمل کنید.[22]
19ـ صبر عبارت است از حالت قدرت روح است.[23]
20ـ مؤمن باید پیوسته در برابر حوادث صبور باشد شکرگذار باشد، آماده آزمایش باشد.[24]
زندگینامه
آیتاللّه علىاکبر فیض، معروف به مشکینى در سال 1300 شمسى در روستایى از توابع شهرستان مشکین و در خانوادهاى متدین و اهل علم چشم به جهان گشود. پدرش روحانى منطقه و مورد وثوق اهالى بود و به رتق و فتق امور مردم مىپرداخت. هنگامى که همراه پدرش به نجفاشرف مهاجرت نمود، به مکتبخانه مىرفت. پس از بازگشت در زادگاه تحصیل را ادامه داد. با رحلت پدر، به اردبیل سفر کرد و بخشى از دروس را در اردبیل به پایان برد.
ایشان در مورد سالهاى سخت زندگى در اردبیل مىگوید:
«با وجود همه سختىها و نبود امکانات، چیزى که ما را امیدوار کرده بود، توکل به خدا و ایمان به راهى بود که در آن پاى نهاده بودیم. هر چند در این غربت و تنهایى سایه پدر و مادر نبوده، لکن همواره خدا بود و باور این حضور ما را از یأس و ناامیدى نجات مىداد.»[25]
سپس براى ادامه تحصیل به قم عزیمت نمود. چندى بعد براى شرکت در دروس فقهاى حوزه علمیه نجفاشرف به آن دیار رهسپار شد اما به دلیل بیمارى بار دیگر به قم بازگشت و در درس آیتاللّه العظمى سیدحسین بروجردى، آیتاللّه محقق داماد و امام خمینى شرکت نمود. در دوران تحصیل در اردبیل، قصد حرکت به قم را نمود. با دو تن از دوستانش راهى حوزه علمیه قم شدند. ایشان از خاطرات آن دوران مىگوید:
«ما وقتى تصمیم گرفتیم به قم بیاییم، مانده بودیم که چه کنیم تا خرجى راه فراهم شود و تصمیم خود را عملى سازیم. آن وقت زندگى بهگونهاى بود که هیچکدام در شرایط مناسبى نبودیم و در جو سه نفرى این مسئله مطرح شد و تصمیم به چارهجویى گردید. من در آن شب با همین فکر به خواب رفتم. در آن شب نیز خواب دیدم که بعدا برایم مثل معجزه تحقق پیدا کرد.
خواب دیدم که در خانه هستم و باید از یک عده پذیرایى کنم. بعد دیدم که یک ظرف پر از کره آوردند که به همراهش مبلغ 6 تومان پول به من دادند. من بیش از آن چیزى ندیدم.
صبح بیدار شدم، خوابى بیش نبود. چند وقتى نیز از این ماجرا گذشت در یکى از روزها تصمیم گرفتم که به دهات اطراف به دیدار دوستانى که با پدرم رفت و آمد داشتند، رفته و دیدارى از آنها انجام بدهم. شاید هم به این جهت بود که قصد خداحافظى داشتم. این سفر انجام گرفت هنگام بازگشت چون دوستان پدرم فهمیده بودند که سفر قم در پیش دارم، به اصرار پولى در اختیار من قرار دادند که دقیقا پنج تومان بود من به شهر آمدم و دیگر نظرم قطعى شده بود و دوستانم نیز اعلام آمادگى کردند. در هنگام رفتن به محل سوار شدن از نزدیکهاى محل اقامت آیتاللّه بادکوبهاى که امامت جماعت و عالم بزرگ این شهر بود، مىگذشتم. موافق ادب دیدم که به او نیز سلام کنم و سفر خود را به عرض ایشان برسانم. پس از خارج شدن از منزل ایشان دوستم یک تومان به دست من گذاشت، گفت: از طرف همسایه آیتاللّه بادکوبهاى است من در همین لحظه بود که به درستى خواب و لطف و رحمت الهى نیز پىبردم.[26]»
ابعاد مبارزات آیتاللّه مشکینى
همانگونه ک پیشتر یادآور شدیم مبارزات آیتاللّه مشکینى داراى ابعاد وسیعى بود. کارهاى فردى و مخفى، همگامى با جامعه مدرسین، ارتباط با شخصیتهاى سیاسى و مبارزان خط امام، مبارزه علنى و موضعگیرى صریح در برابر رژیم از ویژگىهاى این مبارزات بود.
بدون تردید بسیارى از فعالیتهاى ایشان هم چون صدها مبارز دیگر از دید و حیطه قدرت ساواک پنهان بود که باید در خاطرات و یادداشتهاى فردى افراد جستجو نمود. شاید برخى از آنها که هنوز در جایى ثبت نشده از میان نرفته باشد؛ لیکن آنچه نوشته مىشود، همواره بخش مستند به اسناد یا خاطرات مىباشد.
نکته دیگر اسناد شخصیتها عموما در پرونده شخصى یا موضوعى آنها به صورت کامل وجود ندارد. ساواک آنچنان دقیق و منظم نبوده که تمامى اسناد فرد یا موضوعى را به درستى جمعآورى کند، لذا چه بسیار اسنادى که در پرونده دیگران باشد و در پرونده شخصى یا جمعى یافت نشود. از جمله آنکه نمونههایى از اسناد ایشان را در مجموعه 22 جلدى اسناد حضرت امام (امام خمینى در آئینه اسناد، تهران، دفتر نشر آثار امام خمینى، 1386) یافتیم که در پرونده خود آن مرحوم وجود نداشت. آنچه در این بخش مىآید، نگاهى دیگر به اسناد سالهاى 1353 ـ 1357 مىباشد. امید است با چاپ کتاب «آیتالله میرزاعلى مشکینى اردبیلى به روایت اسناد ساواک» بتوانیم در حد وسع و امکان انجام وظیفه نماییم.
در سندى مربوط به سال 1352 مىخوانیم:
«نامبرده بالا یکى از روحانیون ناراحت و اخلالگر شهرستان قم بوده که در فعالیتهاى ضد امنیتى و تحریک طلاب علوم دینى و متعصبین مذهبى دخالت داشته که به همین جهت وضعیت او در کمیسیون امنیت اجتماعى شهرستان قم مطرح و در نتیجه طبق رأى کمیسیون مذکور به سه سال اقامت اجبارى در ماهان کرمان محکوم و روز 21 / 5 / 52 به منطقه مذکور اعزام گردیده است.»
ساواک در ادامه گزارش مىنویسد:
«نامبرده در اثر اعتراض شعبه 15 دادگاه استان مرکز اقامت اجبارى مشارالیه را شهرستان گلپایگان تعیین و در نتیجه یاد شده از بخش ماهان به گلپایگان اعزام گردیده است.»
اقامت آیتالله در شهرستان گلپایگان ـ نزدیک قم ـ ارتباط وسیع طلاب و رفت و آمدهاى بسیار آنان را موجب شد. شهربانى طى گزارشى اعلام نمود :
«همه روزه تعدادى از طلاب علوم دینى قم به ملاقات نامبرده رفته و وسیله شخصى به نام علىاکبر جوادى کاسب بازار از مشارالیه دعوت شده در مسجد بازار اقامه نماز نمایند»
به دلیل استقبال مردم از ایشان ساواک آیتاللّه را از گلپایگان به کاشمر خراسان تبعید نمود تا دسترسى طلاب و مدرسین به ایشان کمتر شود.
در گلپایگان معلمان و دبیران مدارس نیز ارتباط وسیعى با آیتاللّه مشکینى برقرار کرده بودند. تا آنجا که جلسات منظم مذهبى تشکیل مىدادند. در این جلسات اقشار دیگر نیز حاضر مىشدند. روند وضعیت به نوعى بود که گلپایگان به یک پایگاه ضد رژیم در منطقه بدل شده بود و به شدت مردم جذب مىشدند. پس از تبعید، انعکاس عدم حضور ایشان در میان مردم شهر تأثیرى بسزا داشت. به دلیل حضور آیتالله منتظرى[27] در منطقه آیتاللّه مشکینى به کاشمر تبعید شد. ایشان از کاشمر گاهى به قصد پناه بردن به حضرت رضا (ع) ـ خاصه در ماه مبارک رمضان به مشهد مسافرت مىکرد. ساواک مىنویسد: در کاشمر خیلى محدود و سخت بود و نمىگذاشتند ایشان با کسى حرف بزند، نماز بخواند و موعظه کند[28]. با حضور ایشان در مشهد، از تهران عدهاى به مشهد رفته تا با ایشان دیدار نمایند. ساواک مىنویسد عدهاى از بازاریان که از فداییان مشکینى مىباشند،[29] با ایشان دیدار نمودند. آیتاللّه و یکى از روحانیان پس از پایان ماه رمضان که تبعید بودند به قم مراجعت نمودند ولى هیچکدام جلوس نداشتند، عدهاى از طلاب براى ملاقات با مشکینى به درب منزل مراجعه مىکردند ولى داماد ایشان جلو درب آمد و گفت: آقاى مشکینى راضى نیست کسى به دیدن ایشان بیاید و از مراجع تقلید کسى به دیدن ایشان نرفته است.[30]
اما پس از چند روز درس خود را در مسجد امام با تفسیر قرآن کریم آغاز نمود. «جمعیت کثیرى از طلاب در جلسه درس وى شرکت مىکنند که اکثرا طلاب ناراحت انقلابى مىباشند.»[31] ساواک طى بررسى میان طلاب شرکتکننده در درسهاى ایشان، گزارش مىدهد اکثرا طلبههاى ناراحت و سابقهدار هستند.[32] درسها همه روزه از ساعت 11 ـ 12 صبح تشکیل مىشد.
آنچه براى ساواک مهم بود، این بود که این دستگیرى باعث بالا رفتن محبوبیت و تحکیم موقعیت ایشان و اقبال طلاب شده تا آنجا که «ازدحام طلاب شرکتکننده در درس وى چشمگیر است و همین امر باعث تحکیم موقعیت مشکینى در حوزه شده و مورد توجه قرار گرفته است. وى از این جهت بسیار راضى است و این کسب وجهه را نیز از راه مخالفت با دستگاه و حمایت [امام] خمینى بدست آورده ولى حال که به اصطلاح به مشروطهاش رسیده دیگر حاضر به اقدامى نیست.[33]»
کارشناس ساواک در تحلیل خود به بیراهه رفته یا نخواسته حقیقت را بیان کند. زیرا سوابق گذشته ایشان و سیره و عملکردش چیزى جز استمرار مبارزه نبوده است.
یکى از اقدامات آن مرحوم در همان روزهاى اول ورود به قم، تهیه منزل براى طلابى بود که فاقد حجره و خانه بودند. رسیدگى به مشکلات طلاب و دقت در زندگى آنها تعجب ساواک را برانگیخت.[34] فقط سؤال این است که بودجه از کجا مىآید؟ پاسخ ساواک این است که «مشکینى از طرفداران [امام] خمینى است مآلاً تبلیغ از [امام] خمینى بوده و به نفع وى است.»[35] بحث خمس ایشان در مسجد امام، سهم مبارک امام، سهم سادات، باعث انتقاد چند طلبه پاى درس شد. ساواک خوشحال از این اعتراض! مىنویسد:
«درسهاى مشکینى قرار است در آینده به صورت کتاب چاپ شود لذا این مطالب در کتاب مذکور نوشته مىشود به این جهت سادات ـ خیلى ناراحتند و مىگفتند باید جلوى این حرفهاى مشکینى را گرفت و در مقابل او ایستادگى کرد... مشکینى از طرفداران [امام] خمینى است.»
به دنبال بحث خمس آیتاللّه مشکینى، تحلیلى از ساواک قم به تهران ارسال شده است که در آن وضع مالى، بودجه، مخارج حوزه و طلاب مورد توجه قرار گرفته است. تحلیلگر ساواک نوشته است:
«همانطور که استحضار دارند امرارمعاش و بقاى روحانیون بر جمعآورى وجوه شرعى نظیر خمس قرار دارد و اگر این منابع قطع شود ارکان روحانیت در ایران از صورت فعلى خود خارج و دچار تزلزل خواهد شد و مالاً محدود شدن امکانات مالى در فعالیت روحانیون و طلاب افراطى نیز محدودیت بوجود خواهد آورد و اگر نامبرده براى نوشتن کتاب در مورد ندادن خمس اقدام کند، باتوجه به این که اکثریت روحانیون و طلاب دینى به دلایل که فوقا اشاره شده به مخالفت با او برخواهند خاست و به موقعیت و نفوذ وى و [امام] خمینى که مشارالیه نیز از طرفداران آن است لطمه وارد خواهد شد و سوابق قبلى (طرفدار کتاب شهید جاوید و وابسته بودن آنها به عوامل [امام] خمینى و تبلیغاتى که انجام شده) به تحقق چنین منظورى کمک خواهد کرد و لذا چنانچه از کانالهاى غیرمرئى و بدون آن که وى متوجه باشد براى دست زدن به چنین کارى تشویق شود، مىتوان آن را وسیلهاى براى کوبیدن او و هواداران [امام] خمینى قرار داد و طلاب علوم دینى را که ادامه کار و زندگى آنان بستگى براین وجوه دارد علیه او و طرفداران [امام] خمینى برانگیخت.[36]»
در تحلیل دیگرى ساواک قم به کتاب شهید جاوید اشاره نموده، مىنویسد:
«مباحث فقهى که با سیاست آخوندى فعلى مغایرت داشته و احیانا به منافع روحانیون لطمهاى وارد مىسازد بسیار محتاطانه و زیرکانه مطرح و ابتدا آن را به اصطلاح با زدن تک مضرابهایى شروع مىکند چنانچه شروع آن بحث مورد اعتراض طلاب واقع شود یا احتمال بدهد که این اعتراضات ممکن است منجر به مقاومت گردد دنباله را رها کرده و از ادامه آن خوددارى مىکند[37].»
کارشناس ساواک در نظریه خود، آن را مرحلهاى براى شکاف میان روحانیت ارزیابى نموده است.
در 19 / 6 / 56 گزارشى آمده است که در مورد دستگیرى یا ممنوعالخروج بودن آیتاللّه مشکینى است و خواسته شده که به وضعیت فعلى پرونده رسیدگى شود.[38]
در 15 / 9 / 56 ساواک لیستى از وعاظ ممنوعالخروج به تمامى ساواکها ابلاغ نموده است.
چهرههاى شاخص آنها به شرح زیر است: آیات و حجج اسلام و آقایان:
«فاکر، شجونى، فخرالدین حجازى، هادى خامنهاى، عبدالکریم ربانى شیرازى، خلخالى، محمدتقى فلسفى، سیدمحمد سیاوش، علىاصغر مروارید، معادیخواه، محلاتى، عبائى، هاشمىنژاد، علىاکبر فیض مشکینى که حدودا 18 نفر مىشوند.[39]»
فعالیت آیتاللّه مشکینى باتوجه به ابعاد مبارزه
در 10 / 3 / 57 طى تماسى با دفتر آقایان گلپایگانى و شریعتمدارى درخواست نمود به مناسبت 15 خرداد دروس را تعطیل نمایید.[40] در سال 57 با حرکت امام از نجف به پاریس، آیتاللّه مشکینى طرح ارسال تلگراف به رئیس جمهورى فرانسه و حفظ شخصیت امام و «نزول اجلال» رهبر «آزاد ملت مسلمان ایران و شیعیان جهان به آن کشور» را داد.[41] ساواک بیشتر حرکت را در قم و میان مدرسین حوزه در رابطه با آیتاللّه مشکینى ارزیابى مىنمود.
ساواک تلاش مىکند تا در حوزه اختلافافکنى کند. اما جایگاه آیتاللّه مشکینى، آیتاللّه ربانى شیرازى بهعنوان مدافع راه امام مانع از اجراى توطئه بود. با این همه، تعرض به دیگر مراجع افزایش یافت؛ به ویژه پس از دیدار فرح از نجف.[42]
ساواک پس از حکومت نظامى در قم، آیتاللّه جنتى و آیتاللّه مشکینى را دستگیر کرد و با اشاره به پیشنویس اعلامیه و دستنویس آن که به امضاى چند روحانى سابقهدار نوشته شده بود،[43]» در گزارش و گردش کار خود از عملکرد حرکت آیتاللّه مشکینى مىنویسد:
«نامبرده بالا در تاریخ 24 / 9 / 57 پس از شروع ساعات منع عبور و مرور در شهرستان قم از طرف مأمورین فرماندار نظامى قم بازداشت و در بازرسىهاى معمولى پیشنویس اعلامیه مضره دستنویس بدست آمده است. علىاکبر فیض مشکینى فرزند على شغل واعظ. نامبرده یکى از روحانیون افراطى و از طرفداران [امام] خمینى مىباشد که در فعالیتهاى ضد امنیتى و تحریک طلاب علوم دینى و متعصبین مذهبى دخالت داشته که به همین جهت طبق رأى کمیسیون امنیت اجتماعى شهرستان قم در سال 52 به سه سال اقامت اجبارى در ماهان کرمان محکوم و سپس محل تبعید وى به کاشمر تغییر داده شده است. ضمنا یاد شده یکى از امضاءکنندگان ذیل تلگرافى است که جهت [امام] خمینى به فرانسه مخابره شده بود.»
پس از دستگیرى در گزارش تکمیلى خود، آورده است:
«در اجراى اوامر صادره ذیل گزارش تقدیمى مورخه 15 / 3 / 1357 (با راهنما شخصى مىباشد) مراتب جهت دستگیرى و اعزام نامبرده بالا به مرکز، به سازمان اطلاعات و امنیت قم تلگرافى اعلام و پاسخ واصله از سازمان مزبور حاکى از آن بود که مشارالیه جهت عیادت از برادر بیمارش به شهرستان مشکینشهر مسافرت نموده که پس از مراجعت او جهت دستگیرى وى اقدام خواهد شد. لیکن تا این تاریخ در این زمینه اقدامى صورت نگرفته است. علیهذا مستدعى است در صورت تصویب مقرر فرمایید آیا دستگیرى یادشده فوق در زمان حاضر به مصلحت مىباشد یا خیر؟»
فعالیتهاى آیتاللّه مشکینى به روایت اسناد شهربانى
در میان اسناد شهربانى و گزارشات انتظامى، اسناد قابل ملاحظهاى درباره فعالیت، موقعیت و ارتباطات آیتاللّه مشکینى وجود دارد که تکمیلکننده اسناد ساواک خواهد بود. آنچه مىآید اشاره به چند مورد جزیى بوده است، که در بخش ضمائم کتاب مندرج است.
6 / 2 / 48 طبق اطلاع واصله جلسات دعاى ندبه که مدتى تعطیل بوده مجددا توسط علىاکبر فیض مشکینى که از روحانیون طرفدار [امام] خمینى مىباشد و از آن شهرستان طرد شده بود مجددا تشکیل و روز 25 / 11 / 47 اولین جلسه آن با شرکت حدود 200 نفر از طلاب در کتابخانه مدرسه حجت تشکیل گردید. پس از قرائت دعاى ندبه فیض مشکینى اظهار داشته طلاب باید استقامت داشته باشند و تلخى روزگار را بچشند زیرا امید ملت ایران به آنان است و در خاتمه بیانات خود آزادى زندانیان را خواستار گردید. سازمان اطلاعات و امنیت کشور درخواست نموده است که از تشکیل جلسات مزبور جلوگیرى شود خواهشمند است دستور فرمایید هرگونه پیشینه که از جلسه مورد بحث موجود است اعلام و با تبادلنظر با ساواک قم اقدام لازم به عمل آورند.
در گزارش دیگرى، مورخ 25 / 11 / 47 به تشکیل جلسه با همان کیفیت اشاره شده اما آیتالله مشکینى در پایان، من غیرمستقیم طلاب را به اتحاد و استقامت در برخورد با شدائد دعوت و با کلمات عربى از محبوسین و مظلومین سخن گفته.
در گزارش ساواک به شهربانى ضمن اشاره به جلسه دعاى ندبه آمده است: علىاکبر فیض مشکینى در خاتمه سخنرانى ضمن اشاره به زندانیان آزادى آنان را خواستار شد و به دشمنان قرآن و روحانیت نفرین کرده است.
در مورد تبعید آیتاللّه به ماهان کرمان در گزارش ساواک به شهربانى کرمان آمده است: علىاکبر فیض مشکینى که از روحانیون و عناصر اخلالگر و ناراحت شهرستان قم مىباشد فعالیتهایى در جهت ایجاد تشنج و تحریک مردم به شورش و بلوا داشته طبق رأى کمیسیون امنیت اجتماعى قم به سه سال اقامت اجبارى در ماهان کرمان محکوم گردیده، خواهشمند است دستور فرمایید با همکارى ژاندارمرى محل اعمال و رفتار نامبرده را طى مدت اقامت در آن شهرستان دقیقا تحت کنترل قرار داده و ضمن ایجاد نمودن محدودیتهاى لازم جهت وى نتیجه را اعلام بدارند.
چون در دوران تبعید، ایشان همواره سخنرانى و نماز جماعت در ماهان کرمان برگزار مىکرده است، از شهربانى برازجان نامهاى به ریاست اطلاعات گزارش مىشود که :
«مقام عالى را آگاه مىسازم ـ به قرار اطلاع نامبرده بالا که جزو وعاظ ممنوعالمنبر مىباشد در اقامتگاه اجبارى خود واقع در ماهان کرمان به وعظ و خطابه مىپردازد مراتب را بدین وسیله جهت هرگونه اقدام مقتضى به آگاهى مىرساند.»
در گزارش 4 / 3 / 53 شهربانى ماهان به ریاست اطلاعات و امنیت استان کرمان مىنویسد:
«خبر رسیده حاکیست واعظ یادشده بالا که قبلاً در مسجد حسینیه ماهان ضمن خواندن نماز جماعت منبر رفته مدتى است در مسجد جامع ماهان سخنان مذهبى ایراد و شبها در منزل بعضى از اشخاص منجمله مهدوى صاحب پمپبنزین ماهان جلسات محرمانهاى تشکیل و نوشتههاى خطى بین شرکتکنندگان در این قبیل مجالس توزیع مىنماید.»
در گزارش مورخ 2 / 4 / 53 کمیسیون تشکیل و تصمیم به تغییر محل تبعید آیتاللّه مشکینى از ماهان به گلپایگان گرفته مىشود. شهربانى در کنار گزارشهاى ساواک به صورت مرتب اخبار را به ساواک و دیگر مقامات انتظامى مىرساند.
ساواک در 20 / 4 / 53 طى نامهاى به شهربانى گلپایگان انتقال ایشان را اعلام و تأکید مىنماید و مىنویسد: «نسبت به کنترل اعمال و رفتار و در صورت لزوم ایجاد محدودیتهاى لازم براى مشارالیه اقدام مقتضى و نتیجه را اعلام دارند.» ورود آیتاللّه مشکینى به گلپایگان با استقبال مردم مواجه شد به طورى که رئیس شهربانى طى گزارشى به اداره اطلاعات شهربانى 8 / 5 / 53 مىنویسد: «نامبرده بالا که براى اداى فریضه نماز به مسجد قاضى زاهدى وارد و مشغول نماز مىگردد عدهاى که وارد مسجد مىشوند به نامبرده اقتداء لیکن مشارالیه بدون هیچگونه سخنرانى و گفتگو با کسى از مسجد خارج و به منزل مىروند و چون در شهرستان قم سمت مدرسى داشته عدهاى از محصلین و وابستگان براى دیدن وى به این شهرستان وارد و بلافاصله خارج مىگردند.»
در گزارش تکمیلى دیگر از سوى منابع شهربانى سخن از حضور تعدادى طلاب علوم دینى که همه روزه به ملاقات نامبرده مىآیند و برخى از کسبه بازار که از ایشان دعوت نموده تا در مسجد بازار اقامه نماز نمایند، به میان آمده است. در این گزارش به وى تذکر داده شد که در مسجد بازار حاضر نشود اما وى توجه نکرده و تعمدا به مسجد مىرود. چون گلپایگان شهرى است مذهبى توقف وى در این شهر به صلاح نبوده مستدعى است امر مقرر فرمایید نامبرده را به یکى از شهرستانهاى دیگر که مسافت بیشترى با قم داشته باشد انتقال فرمایید از آن پس گزارشهاى مکرر در مورد ارتباط مردم، طلاب، مسافرین از قم با ایشان است. حتى طبق نامه سپهبد صمدیانپور رئیس شهربانى کشور به ریاست ساواک «ایشان پس از مدتى نماز جماعت و سخنرانى را آغاز بعدازظهرها مشغول گفتن مسایل دینى و تفصیر [تفسیر] چند آیه از قرآن مجید مىباشد.» در تاریخ 28 / 8 / 53 از اداره اطلاعات به ریاست شهرستان قم گزارش مىشود که «محل اقامت اجبارى نامبرده از گلپایگان به شهرستان فردوس تغییر یافته ولى تاکنون نسبت به اعزام وى اقدامى معمول نگردیده است.» گزارشها همچنان از بىاعتنایى ایشان به مقررات تبعید ادامه مىیابد تا اینکه به کاشمر تبعید مىشود و باز گزارشهاى مکرر از وضعیت ایشان در تبعیدگاه جدید.
یورش به منزل آیتاللّه
در خرداد 1357 ساواک طى بازرسى منزل آیتاللّه بیش از 38 قلم کتاب از آثار نویسندگان و مترجمان مختلف و تعدادى عکس و نامه و... از خانه ایشان پیدا مىکند که از جمله آنهاست :
ـ کارت تبریک عید نوروز که داراى عکس امام خمینى بود 2 قطعه
ـ عکس شهید آیتاللّه سیدمحمدرضا سعیدى که به اشتباه غلامرضا سعیدى نوشته شده است!
ـ دست نوشتهاى از وضعیت کرمانشاه و اصفهان و قزوین که گزارشى از تظاهرات و مبارزات مردم بود.
ـ نامه آیتاللّه مشکینى به پدرش که حاوى مطالب انقلابى بود [پدر آیتاللّه مشکینى سالها پیش از تاریخ آن نامه به رحمت حق پیوسته بود. حال آیا این نامه خطاب به امام خمینى بود یا نه...؟ روشن نیست.]
ـ اعلامیه دستنویس تحت عنوان «به مناسبت چهلمین روز شهداى 19 دى» یک برگ.
ـ نامهاى از سوى جمعى از برادران مسلمان دانشجو به آیتالله مشکینى.
مبارزات مستمر در تبعید
علما و روحانیان مبارز در دوران تبعید هم فرصت و میدان مناسبى براى فعالیتهاى مذهبى سیاسى پیدا مىکردند؛ بهگونهاى که نقش آنها در بیدارى و رشد انقلابى مناطق قابل توجه است.
دوران تبعید آیتاللّه مشکینى در شهرهاى مختلف از جمله سه سال در ماهان کرمان از این قاعده مستثنى نیست ایشان در این دوران با اقامه نماز جماعت و سخنرانى سیاسى نقش تعیینکنندهاى در ماهان داشتند. یکى از سنتهاى سازنده، دیدار مردم، طلاب، روحانیون با تبعیدىها بود.
در دوران تبعید در ماهان عدهاى از فضلاى حوزه علمیه قم جهت تبلیغ و دیدار با ایشان وارد ماهان شدند. ازدحام جمعیت و اقبال مردم جهت شرکت در این دیدار، موقعیت مناسبى براى اهداف زیر پدید آورد:
1ـ سرنگونى رژیم شاه. وى مىگفت اگر مطرح کنم به جاى بدتر از این جا تبعیدم مىکنند که این کنایه، در آن دوران خفقان، کوبندهتر از تصریح بود.
2ـ فعالیتهاى مذهبى و فرهنگى که وى پیرامون آنها بحث مىنمود. همین فعالیتها باعث شد که ایشان را از ماهان به گلپایگان تبعید کنند.
ایشان در خاطرات خود مىگویند:
«یک سال در آن جا تحت مراقبت بودم در آن محیط زمینه را مناسب دیده و نماز جمعه را اقامه کردم. رفته رفته اجتماع زیاد شد و ساواک کرمان از آنجا مرا به شهرستان گلپایگان بردند ولى خانوادهام در ماهان مانده بود.[44]»
در شهرستان گلپایگان نیز به فعالیتهاى خود ادامه داد. پس از یک سال وقتى نفوذ و اقبال مردم به سوى ایشان را مشاهده نمودند، بار دیگر ایشان را از گلپایگان به کاشمر در شرق استان خراسان بردند.
آیتاللّه مشکینى در ادامه خاطرات تبعید مىگویند:
«پس از یک سال، دوباره محکوم به تغییر محل شدم و به صورت ناگهانى مرا به کاشمر منتقل کردند و یک سال هم در آنجا تحت مراقبت شدیدتر از پیش قرار گرفتم. این بار در هر مسجدى که چند روز شروع به نماز مىکردم به سراغم آمده نمازم را تعطیل مىکردند و حتى در گوشه مدرسهاى که توقف داشتم، اجازه نماز جماعت را ندادند. گاهى در مدرسه آن جا در تاریکى نماز جماعت مىخواندیم و چندین بار رئیس شهربانى مرا تهدید کرد که عاقبت کار تو، وخیمتر خواهد بود.[45]»
این روند تبعید ادامه داشت.
دوران تبعید مشهد
شهربانى از مشهد در مورد فعالیت آیتاللّه مشکینى، از جمله حضور در مدرسه علمیه میرزاجعفر، تدریس علوم دینى که در نتیجه منجر به دستور سریع براى دستگیرى وى از سوى سرتیپ بهرامى، رئیس ساواک شد گزارشهایى ارائه کره است.[46] در این رابطه سرگرد معتمدى با هماهنگى ریاست دادسراى مشهد دستور دستگیرى وى از منزلش را صادر کرده[47] و سرهنگ عربشاهى مراقبت از جلسات و درس را به عهده مىگیرد.[48] پس از حضور آیتاللّه در تکیه تهرانىها، مدرسه ملاهاشم و نواب و مسجد جامع گوهرشاد، بهرامى ریاست ساواک خراسان دستور دستگیرى به دور از چشم مردم را مىدهد[49] او در مشهد مورد استقبال طلاب قرار مىگیرد. تا آنجا که در گزارش آمده است: «عده کثیرى طلبه در مشهد نمىگذاشتند ایشان به قم بروند.[50] ورود ایشان به مشهد و ارتباط علما و طلاب با ایشان براى ساواک نوعى مشکل و سردرگمى بوجود آورده بود.
سیرى در آثار
نامهها
در میان اسناد نامههایى از آیتاللّه مشکینى به شخصیتها از جمله حضرت امام، دیگر مراجع، علما و برخى از دوستانش وجود دارد. برخى از این نامهها از طریق مبادى قابل دسترس به دست ساواک افتاده است و برخى دیگر از طریق بازرسى منازل مخاطبان نامه. یکى از آنها، نامهاى است در دو صفحه و پنج محور خطاب به حضرت امام که از طریق بازرسى منزل حضرت امام در 16 / 10 / 46 بدان دست یافته است. در این نامه مطالبى چون: وضعیت دارالتبلیغ و مفاسد آن، اوضاع مطبوعات کشور، مواضع برخى از علماى تهران و تفرقه، تشتت، اختلاف طلاب و حوزویان که نهایتا موجب سوءاستفاده رژیم و ساواک از آنها شده است و نیز تصویب دهها قانون خلاف اسلام که فرجام آن نابودى ملت و مملکت است، مذکور افتاده است.
در برخى از نامهها نام و نشانى از مخاطب نمىیابیم. قطعا این شیوهاى بوده است براى رعایت کردن جهات امنیتى مسئله.
ایشان در یکى از این نامههاى بدون مخاطب وضعیت ایران را با آندلس مقایسه و تأکید کردهاند: اگر بیدار نشویم، تاریخ تکرار خواهد شد.
در نامه دیگرى به دوست خود سفارش مىکنند: «آن کنید که او مىخواهد و آن خواهید که او مىکند. شما را به خدا مىسپارم و احکام دین او را به شما درباره نماز و حفظ زبان و توجه حق و نرفتن به سوى باطل متذکر مىشوم هیچگاهى در مال مردم و عرض و جان آنان نظر بد نداشته باشید تا مال و جانتان محفوظ بماند. آنچه داده به آن راضى شوید و کسى را در عمر نیازارید و به حرف شیطان گوش ندهید و قرآن را محترم بشمارید.»
در نامه دیگرى که گویى به یکى از علما نوشتهاند، یادآور مىشوند:«... از فعالیتهاى ارزنده شما بسى خرسند و خوشوقت گردیدم و گویا نورى در محیط قلب حقیر تابش کرد. و از این که بعضى از محیطهاى خالى از مبلغ را فرقه ضاله و گرگهاى خونخوار پر کنند و به سراغ اطفال و ایتام آل محمد (ص) بخواهند جسارت یا غارت کنند ابرى از غم به فضاى دلها سایه مىافکند. شما... شما که در زیر لواى ولى عصر (عج) افتخار این خدمات را انجام دادهاید بیدار باشید و تا سر حد امکان بکوشید و نترسید و نهراسید و قربة الىاللّه قدم بردارید و از حریم حق و حرم دین الهى دفاع کنید...»
سرانجام این عالم ربانى پس از تحمل دوران سخت بیمارى و عمرى ریاضت و مبارزه با دشمنان درون و بیرون سرافرازنه در روز هشتم مرداد سال هزاروسیصدوهشتادوشش دعوت حق را عاشقانه لبیک گفت و روح پرفتوحش به ملکوت اعلاى پیوست.
روحش شاد و راهش پررهرو باد
نامههاى منتشر نشده در مورد دستگیرى، زندان، تبعید، مشکلات مملکت و حوزههاى علمیه
آیتالله مشکینى در دوران تبعید در کاشمر نامهاى به آیتاللّه منتظرى در 38 صفحه نوشته و در آن وضعیت جامعه، اوضاع سیاسى ایران و توطئههاى دشمنان علیه اسلام، وظیفه حوزههاى علمیه و آسیبشناسىهاى آن را یادآور مىشود.
ارسال این نامه را حجهالاسلام حیدرى اردبیلى برعهده مىگیرد که خود روز بعد دستگیر مىشود و مادرش بناچار متن نامه و دیگر اعلامیههاى منزل را در کیسهاى پلاستیکى گذاشته و در باغچه منزل دفن مىکند. حجهالاسلام حیدرى پس از آزادى وقتى دفینه را مىگشاید مشاهده مىکند بیش از 3 صفحه آن حالت پوسیدگى پیدا نموده و از میان رفته است. در زیر چند نکته برجسته آن نامه را بخوانید:
دستگیرى
از شما چه پنهان این بنده را همانند برده گریزپایى و برده رعیت به دستور کدخدایى به اسارت بردند و از نُه شهرستان این کشور عبورم دادند و با قبض رسیدهاى رسمى و توصیههاى اکید که مراقبت بشود و زیر نظر باشد و غفلت نشود به وسیله دو مرد کارآزموده و میدان نبرد دیده با اسلحه گرم و تحتالحفظ شدیدى روانه داشتند کوتاه سخن آن که در مدت یک روز و دو شب با حرکت سریع و پیمودن مسافت 1920 کیلومتر در ماهان کرمان داخل اتاقى از سنگ سیاه به روى پتوى ساده سربازى افتادم و اینک هفت ماه است که تحت شرایط نامساعد و مراقبت و تهدیدات سختى از کار خود بیکارم و بدان سرگردانم.
علت دستگیرى
در اواسط سفر اجبارى که این جانب را از شهربانى قم عبور مىدادند برگهاى به عنوان ذیل به دستم دادند «برحسب تصمیم متخذه در جلسه 22 / 5 / 52 کمیسیون حفظ امنیت اجتماعى شهرستان قم على مشکینى بر طبق ماده 2 قانون حفظ امنیت اجتماعى به سه سال اقامت اجبارى در ماهان کرمان محکوم گردید.
از این برگه رأیى بر اتهام منسوبه خویش آگاهى یافتم به ماده 2 قانون فوقالذکر مراجعه کردم آنجا چنین نوشته بود (ماده 2 وظایف کمیسیون عبارت است از الف: رسیدگى به عمل اشخاصى که در شهرها و دهات مردم را عملاً منحرف مىسازد. ب: رسیدگى به عمل شخص یا اشخاصى که کشاورزان را به امتناع از عمل کشت و زرع یا جلوگیرى از ورود مالک خود وادار نمایند و همچنین رسیدگى کسانى که در امر وارد کردن خرید و فروش مواد مخدره دخالت نمایند) نقل از مجموعه مدون قوانین و مقررات جزایى ص 180 چاپ خرداد.
تبعید دیگر علما
ضمنا مسبوق شدم که عده زیادى از اساتید عالیرتبه حوزه علمیه قم را نیز در تحت همان ماده به اتهام مشابه این جانب تبعید نمودهاند.
راجع به حوزه علمیه قم
اما راجع به زعماى حوزه علمیه حقیر از محیط دور و کناره صحراى بى آب و علف و کرانه کویر لوت چگونه صدایم را با آن هیاهو و اختلاط امواج در محیط حوزه به سمع آنان برسانم چنانچه شاعر گفته:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من
آن چه البته به جایى نرسد فریاد است
ولى مىتوانم شمهاى از آرزوهاى قلبى خود را به شما بگویم:
من آرزو دارم که آنان در مرحله اول دست اتحاد و یگانگى به هم بدهند و اسباب و علل مولده اختلاف و دوئیت و سوءتفاهم را پیدا کرده و ریشهکن سازند. و از مرض خطرناک تشتت و اختلاف که از روز اول بر پیکر جامعه اسلامى عارض شده تا آنها را بدین طرز به خاک ذلت بنشاند نجات دهند و همه بدبختىها و تیرهروزىها و عقبماندگىها و تسلط اشرار و غارت منافع و اسارت سیاسى اقتصادى مسلمین و طارى شدن استضعاف چند بُعدى از قبیل استثمار افراد و استثمار منافع بلاد و استحمار افکار و استبداد هر نفراس و استبعاد احرار گردید جدا بپرهیزند.
اتحاد
آیا به خاطر دارید که چندى پیش عدهاى از علماى بزرگ اسلام در قاهره مصر گردهم آمدند و از بدبختى مسلمین جهان و حکومت نفاق و افتراق و عداوت بعضا بر جامعه آنان و ملعبه و بازیچه شدن آنها در دست دشمنان اظهار تأثر کردند سخنها گفتند و تبادل افکار نمودند و بالاخره تصمیم برآن داشتند که لجنه تقریبى تشکیل دهند و دانشمندان و روشنفکران از پیروان قرآن دعوت به توحید کلمه تفاهم و تقارب و نزدیکى نمایند باشد که تا به حدى از سوابق حالات خویش را دریابند. آرى آنها به گردهم در آمدند و با خلوص و صمیمیت بنیاد چنین امرى را ریختند و در اندک مدتى عده زیادى از رجال برجسته علمى و دینى کشورهاى اسلامى به آنان پیوستند و از ایران هم مرحوم آیتالله بروجردى و از لبنان مرحوم سیدشرفالدین و از نجف شیخ محمدحسین کاشفالغطاء بودند و در نتیجه الفت و تفاهم ممتد میان روشنفکران فرق اسلامى حاصل آمد و فتوى عجیب و تاریخى و پر ارزش استاد بزرگ دانشگاه الازهرا شیخ شلتوت راجع به جواز تقلید مرامهایى اهل تسنن از فقهاى تشیع صادر گردید و مجله وزین دارالتقریب تأسیس و منتشر شد آیا نباید اقلاً رهبران داخل یک طایفه با هم الفت گیرند و به هم نزدیک بشوند؟
روحانیت و وظایف طلاب
آیا روحانیت توجه دارد که هدف آنها باید همان باشد که خداوند از ارسال پیمبران و کتابهاى آسمانى دارد. یعنى توجه دادن به مبدأ معاد، تکمیل عقول، ساختن انسانهاى مافوق، هدفى کردن اجتماع و بالاخره تأسیس زندگى مرفه عقلایى دنیا و سعادت جهان دیگر و در نهایت روشى است که اگر کسى چنین ایدئولوژى و هدفى دارد او باید همانند فرستادگان الهى از همه لذتهاى شخصى و جسمى بگذرد و همه را قربانى راه هدف کند چه آن که انبیاء عظام آسایش خویش را فداى آسایش ملت کردند و راحتى خود را قربانى سعادت آنها کردند. آنان اهداف صالحى داشتند و در راهش به هر صدمه حاضر شدند. آنها سعادت چند بُعدى مىطلبیدند آنان با العیان مىدیدند که تأمین حیاة و رفاه عیش براى خود با کوشش و سعى در طریق هدف جمع نمىشود بدین جهت خود را فراموش کردند تا دیگران را بیاد آورند و از خویش غایب شدند در متن اجتماع حاضر گشتند و از لذایذ خود دور شدند تا به سعادت جامعه نزدیک شدند و رنجها و مرگها را به جان خریدند تا جامعه را زنده کردند (اولئک الذین هداهم اللّه فبهدا هم اقتده) من در حیرت و شگفتىام از آن فرد روحانى که اطلاع از وظایف خطیر خود ندارد آیا غفلت است یا ـ تغافل؟ و هر دو اسفآور (فاین تّذهبون و انىّ تؤفکون)
تعریف ایشان از روحانیت
روحانیت یعنى سیدجمال بودن و بر ضد استعمارگران جوشیدن و سخن گفتن و بیدار کردن و هشیارى بخشیدن و مشت استعمارگران و چشم استعمار زدگان را باز نمودن. روحانیت یعنى شیخ مفید و سید مرتضى و علامه کاشف الغطاء شدن با قلمها و قدمها و زبانها و بیانها در مجامع علمى و کنگرههاى بزرگ اسلامى حق را روشن کردن و باطل را زدودن، دوستان را نیرو دادن و دشمنان را آگاهانیدن یعنى شیخ طوسى شدن در علوم مختلفه و فنون مربوط به لوازم روزمره با جدیت عمل نمودن. تحقیقات علمى نگاشتن، تفسیرى عمیق، اخبارى منظم، اصولى متین، رجال مهذب و کتاب دعایى بر طبق تشیع صحیح نوشتن (و جاهدوا لِلِّه حق جهاده هو اجتباکم)
روحانیت یعنى عروهالوثقى بودن و پولهاى سرشار و لیرههاى بىشمار را بدان احتمال که ایادى استعمار در طریق وصول آن دخیل باشند ـ رد کردن و دامن روحانیت به کثافت حرام و شبهه آلوده نکردن. و بالاخره حقایق قرآن را درک کردن و در اعماق جان و روانش جا دادن و به مرحله عمل آوردن و با سعى و کوشش و فداکارى در میان اجتماع و محیط مجامع بشرى [بى] دریغ و رایگان قربانى دادن.
سیرى در اندیشهها
در سلسله دروس اخلاق، آیتاللّه مشکینى به مسایل اساسى و ریشهاى براى رشد و تعالى فرد و جامعه مىپرداخت. توجه به عوامل و موانع رشد به عنوان استاد اخلاق، از ویژگىهاى ایشان بود. سلسله دروس دوازدهگانهاى که توسط حزب جمهورى اسلامى به عنوان درسنامه در سالهاى 1358 ـ 1359 منتشر مىشد، تأثیر عمیقى بر نیروهاى انقلابى سیاسى آن دوران گذاشت.
درس اول
آقایان عزیز، دشمنان شما زیادند متوجه باشید یکى از راههاى پیروزى شما بر دشمنان خارجى چنین است: من این جمله را پیوسته از کوچکى و آنگاه که وارد این حوزه شدم با رفقا صحبت کردم و توصیه کردم. راه و طریق پیروزى شما بر دشمنان داخلى پیروزى بر نفستان است. اگر موساى نفستان بر فرعون نفستان پیروز شد شما پیروز هستید و اگر در داخل مغلوب هستید، بدانید که شما مغلوب هستید. در صدر اسلام، مسلمانان ابتدا بر نفس پیروز شدند و بعد بر دشمن.
درس دوم
واى بر من اگر مشغول پروراندن این جسم شوم و روحم را فراموش کنم و قصد خدایى را فراموش کنم و روانم را فداى تن کنم ـ تا تن نکنى لاغر جانت نشود فربه ـ از کف ندهى جان را جانانه نخواهى شد.
اى انسان تو در سفر حجى، تو به سوى خدا مىروى آنقدر خدمت کن به این بدن که بتواند انجام وظیفه کند.
از آن مرد بزرگ الهى، مقدس اردبیلى که باید بگویم محقق و مقدس اردبیلى سؤال کردند چه مىکنى؟ گفت: من هیچگاه کار مباح نکردهام و نمىکنم. هرکارى که انجام مىدهم کارهاى واجب است.
درس سوم
دوستان عزیز! شما را به خدا گاهگاهى با نفس خود و با خود خلوت کنید و از همه دنیا ببرید و نظرى و عینک دقیقى بزنید و به روحت و بر کتاب روحت مطالعه کنید، خطهاى باطل زیاد نوشته پدر نوشته، مادر نوشته محیط نوشته، استاد نوشته، شاگرد نوشته، رفیق نوشته، خطهاى باطل در کتاب روحتان زیاد نوشته شده و شما مکلفید آنها را پاک کنید و جایش خط صحیح بنگارید.[51]
درس چهارم
شهادت آیتاللّه العظمى سید محمدباقر صدر، چه فاجعهاى به عالم اسلام، چه نور درخشانى از کف رفت، چه مغز متفکرى را از دست دادیم. اى خداى بزرگ من مطمئنم که خون ناحق این سید عظیم مهلت نخواهد داد صدام ریاست کند.[52]
درس هفتم
یادم است از مرحوم آیتاللّه حجت پرسیدند، آقا این که مىگویند مرحوم مقدس اردبیلى فکر گناه هم نمىکرده درست است؟ یک مثالى زد... وقتى که نفس یک مقدارى بالا رفت، مسلط شد برخودش که دیگر ترک واجب از او محال است به آسانى و راحتى واجباتش و بالاترش انجام یافته، مهمترین گناه را به آسانى ترک مىکند.[53]
درس هشتم
این نفس را نفس انسانى کنید. خودتان را تکمیل کنید. خیلى نگذارید آزاد بشود، نگذارید آزاد بماند. اى شاگردان مکتب قرآن، به خدا اگر روحتان را تکامل ببخشید مملکت را به کمال خواهید رساند.[54]
درس نهم
توجه به اوامر خدا و فهمیدن و به کار بستن آنها و خالصا به کار بستن آنها مجاهدت لازم دارد. این طور نیست که ـ انسان یک شب بخوابد، فردا یک مؤمن خالص و انسان کامل بشود.[55]
درس دهم
این دل است جلا پیدا مىکند. صفا پیدا مىکند با خدا مربوط مىشود الهام مىگیرد. تربیت دل کنید. تربیت قلب کنید.[56]
درس یازدهم
وقتى که انسان همه را در مسیر صحیح کرد، در آخر مىشود یک انسان الهى، یک فرشتهاى که از آسمان به زمین آمده است. و فرشته زمینى شده است. و یک انسان آسمانى شده است، متخلق به اخلاقاللّه شده است، نفس پاکیزه دارد، روان پاکیزه دارد، اوصاف الهى، اوصاف فرشتهاى و اوصاف ملکوتى دارد. زیرا که از استعمال هر نیرویى صفاى نفس یافته است. از استعمال هر نیرویى یک صفت فاضلهاى پیدا کرده است. این انسان مىشود انسانى که خدا جهان را براى او خلق کرده است.[57]
درس دوازدهم
اسلام یک ریاضت خاصى براى انسان دستور داده که روح را مؤدبانه ترقى مىدهد، و کامل مىکند. داراى ابعاد کمال مىنماید. و آن انجام وظیفه در سه قدم است :
1ـ ترک محرمات
2ـ انجام واجبات
3ـ انجام مستحبات[58]
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، باتوجه به بحرانها، درگیرىها، جریانات سیاسى فکرى در درون جامعه، حوزه، حضور روحانیت آگاه، انقلابى، مدافع انقلاب و نظام با تکیه بر ایمان و اعتقادات جامعه، اطاعت از رهبرى امام خمینى توانست در ثبات نظام تأثیرگذار باشد.
خاصه شخصیتهایى چون آیتاللّه مشکینى در متن حوادث قرار گرفتند. سختى، مشکلات، تهدید، ترور را به جان خریدند. حتى در جریان مشکوک در دولت موقت، در نماز جمعه اعلام نمود.
«دولت موقت و ایادى آن باید به جهت پشت کردن به ملت محاکمه شوند.»
و همین موضع را در برابر جریان امریکایى حزب خلق مسلمان اظهار داشت. خصوصا در حوادث آذربایجان حضور یافت و مسایل پشت پرده را روشن نمود. گرچه ایشان از سالهاى 1342 نسبت به تأسیس دارالتبلیغ اسلامى هم چون دیگر مدرسین انقلابى به دیده شک و تردید مىنگریست. در روزهاى پایانى رژیم پهلوى، ایشان و اکثریت مدرسین خواهان «خلع شاه» بودند. در حالى که در قم آقاى سیدکاظم شریعتمدارى طرفدار طرح «شاه بماند سلطنت بکند نه حکومت» بود. آیتاللّه مشکینى ایستادگى نمود و آن را حرکتى انحرافى قلمداد کرد. آیتاللّه احمدى میانجى در خاطرات خود مىگویند:
«آقاى شریعتمدارى به وسیله آقاى... به من که در میانه بودم سفارش کرده بود تا آقاى مشکینى را که در زنجان بودند، نسبت به این مسئله قانع کنم و ایشان هم امام را قانع کنند که عبارت: «شاه باید برود را حذف کنند» ما نیز با ماشین نزد آقاى مشکینى رفتیم آقاى مشکینى گفتند: آقاى شریعتمدارى حسننظر دارند، اما مگر با وجود شاه مىتوان انتخابات را آزاد کرد؟»[59]
در دوران ستمشاهى ایشان با امضاى جامعه مدرسین افزون بر 39 تلگراف و نامه و بیانیه علیه رژیم (1342 ـ 1357) به صورت جمعى دادند.[60]
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، دوران تأسیس نظام جمهورى اسلامى به عنوان شخصیت برجسته در رأس هرم معنوى سیاسى بودند. مسئولیتهاى ایشان عبارت بود از :
ـ عضویت در خبرگان تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى
ـ مسئول گزینش و اعزام قضات با حکم امام خمینى
ـ ریاست مجلس خبرگان رهبرى در سه دوره
ـ امامت جمعه قم با حکم امام خمینى
ـ امامت موقت جمعه تبریز پس از شهادت شهید آیتاللّه سید اسداله مدنى
ـ عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
ـ ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى
ـ تأسیس جامعهالزهرا (س) قم
ـ تأسیس بیمارستان الهادى
ـ تلاش براى ساختن مصلاى بزرگ قم
ماجراى کتاب «شهید جاوید» نوشته حجهالاسلام صالحى نجفآبادى
در چاپ اول این کتاب مقدمهاى به قلم آیتاللّه مشکینى نوشته شد. ایشان کلیت مباحث و در حقیقت علم فضیلت نویسنده را تأیید نمودند. پس از انتشار کتاب از سوى سه جریان مورد حمله قرار گرفتند:
1ـ ساواک و عوامل آن
2ـ برخى مراجع و علمایى که به کتاب نقد جدى به لحاظ اعتقادى داشتند[61].
3ـ برخى افراد فرصتطلب که عمدتا با حضرت امام و جریان انقلابى مشکل داشتند و به انواع و اقسام مختلف سعى مىنمودند نهضت اسلامى را خدشهدار نمایند
در منابر و حوزهها تحریک، انتقاد و مخالفت، گاهى چنان شدید مىشد که نسبت به ایشان اسائه ادب مىنمودند.[62]
پس از ارتحال امام خمینى
پس از ارتحال رهبر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى (ره) اقبال براى مرجعیت به ایشان هم روى نمود. اما آیتالله مشکینى عموما ارجاع به مراجع و بزرگان دیگر مىدادند. در استفتائى که پس از رحلت امام ایشان با ارجاع به آیتاللّه العظمى حاج شیخ محمدعلى اراکى به عمل آوردند، با اجازه ایشان، باقى ماندن در تقلید از امام راحل رضواناللّه علیه را جایز دانستند. «البته مسایلى که از ایشان یاد گرفته بودید چه عملى کرده باشید یا نکرده باشید، مىتوانید بر تقلید بمانید» از سوى دیگر پس از رحلت آیتاللّه اراکى، باز عدهاى به ایشان رجوع نموده و آیتاللّه مشکینى را اعلم دانستند. امام جمعه مشکینشهر در خطبهاى به مردم اعلام کردند، آقاى مشکینى مرجعیت را قبول نمىکنند ولى مىتوانید از ایشان تقلید نمایید. روحانیون منطقه تعدادى اعلامیه در خصوص قبول مرجعیت توسط آیتاللّه مشکینى و تبلیغ ایشان در سطح منطقه منتشر نمودند. ولى باز ایشان به دیگران ارجاع مىدادند. آن چه براى ایشان مهم بود، تبلیغ و حفظ اسلام، حفظ نظام اسلامى، وحدت جامعه، رشد و تعالى علمى و عملى حوزههاى علمیه بود. و عمدتا در خطبههاى نماز جمعه و سخنرانىها و پیامهاى همایشها به آن تأکید مىکردند. چون در نگاه ایشان «قرآن کریم آئینه روح انسانها و ائمه اطهار همواره مؤمنان را به فراگیرى قرآن توصیه مىکردند و سفارش مىنمودند به تقویت ارتباط معنوى خود با خداوند» ایشان تأکید داشتند که امروز دانشگاه و دانشگاهیان باید کتاب خدا، قرآن کریم را از مظلومیت نجات بدهند. ایشان توجه خاص به نسل جوان داشته و با تحلیل از گرایش جوانان به قرآن کریم یادآور مىشدند «شرافت و عظمت در آن است که جوان از روى اجبار بلکه با وجود باز بودن هزاران راه فساد، به سمت حق بیاید» و «دنیا دانشسراى انسانیت و کمال است و قرآن کتاب درسى آن، قرآن راه سعادت و موفقیت را دنبال مىکند»
تحلیلى از اوضاع پس از رحلت حضرت امام
و نقدى بر سخنان آقاى منتظرى علیه نظام، رهبر و رهبران انقلاب
«یکى از هدفهاى انحرافى، که امام و عده معدودى مىدانستند که آخرش چیست پدیدهاى بود که اگر ادامه پیدا مىکرد رئیس جمهور ما مهدى هاشمى بود و خود او را بعد از این که به هدف مىرسیدند نابود مىکردند.» آیتاللّه مشکینى به سیر حوادث پس از انقلاب و رهبرىهاى حضرت امام در کشاکش درگیرىها، فتنهها، حوادث و جریانات اشاره نمودند. و با اشاره به محتواى مطالب و دیدگاههاى آقاى منتظرى مىگویند:
«حالا این قضیه اینجورى شده، در این سخنرانى کوتاه و مختصر راجع به توهین به رهبرى و رهبریت، اشکال در مرجعیت، اشکال در ولایت، توهین از ائمه جمعه، توهین به قضات توهین به وزیر کشور، توهین به عده زیادى از خبرگان، توهین به اینها هیچ سنگ کمى نگذاشته همهاش سنگ تمام گذاشته! و هیچ دولتى راجع به مخالفینش این رقم را اگر ببیند دنیاى امروز، هر که به قدرت رسید و از سابق در قدرت است حس مىکند یک مخالف اصلى و ریشهدار دارد. به لطایفالحیل به زودى هر که باشد، پدرش، پسرش، برادرش، هر که باشد او را نابود مىکند. این رحمانیت و رحمیت اسلام است که با مخالفین تا حال که برخورد بدى نشده ما مىدانیم در این مملکت چه قلمهایى علیه بزرگ و کوچک ملت و اسلام مىرود.»
سپس به بخش پایانى مباحث آقاى منتظرى مىپردازند:
«حالا به ایشان، و توهینهایش کارى ندارم که مىگوید همه ائمه جمعه همه حقوق بگیرند براى کار شخصى. در صورتى که من مىدانم ائمه جمعه چه حقوقى مىگیرند. اولاً یکى از ائمه جمعه منم، من هم یک ثلث ائمه جمعه هستم نه تمام ائمه جمعه، یک ریال من حقوق نمىگیرم. بلکه یک عالمه از کیسهام براى این که امام جمعه هستم، این قدر مشترى برایم پیدا شده که دخل و خرجش را اگر حساب کنى اگر ماهى صد تومان در آمد داشته باشم باید هزار تومان خرج کنم. از همه هم شرمندهام. سایر ائمه جمعه، بیست تومان، شما طلبهها بیست تومان حقوق مىگیرید در صورتى که آن چند صد نفرى مشترى دارد.
همه ناله مىکنند ما امام جمعه شدیم واللّه خجلیم از مردم، شرمندهایم از مردم. این بیست تومان چیه؟ مثلاً شما همه اینها را متهم کنید به این که، اینها همه حقوق بگیرند.
ایشان به عنوان یک معلم اخلاق، مدرس حوزه، مربى و مؤلف کتب اسلامى در سطوح و رشتههاىذمختلف، دلسوزى مشفق و عالمى آگاه به نیاز جامعه بود. در یک سخنرانى مفصل یادآور مىشدند. «من هرچه را مىگویم روى دلسوزى است؛ به افرادى حتى به دشمن. به خدا قسم گاهى دشمنها را هم دعا مىکنم که خدایا آدم بشوند.»[63] در رابطه با سخنرانى تشنج را یکى از روحانیان یادآور شدند «این آقایى که این صحبتها را کرده و این جور ناصالح را آفریده و ایجاد کرده، و تقریبا در داخل و خارج صداهاى دشمنان ما بلند شده خوشحالى شده براى دشمنان ما و ایجاد ناراحتى کرده براى همه دوستان انقلاب. این آقا با این فضلى که داشت یک عیب داشت که این یک عیب او را در تمام جهات ساقط کرد و همه کمالاتش تحتالشعاع این یک عیب قرار گرفت. من این را مىگویم که اگر با او دوست هستید بفهمید که این آقا این جور است. اطلاعات قطعى خودم را مىگویم. مشکلاتم را هم نمىگویم معلومات قطعى خود را مىگویم. یک عیبى که تمام محاسنش را زیر چتر قرار داده است و آن این بود که فکرش از روز اول افتاد دست یک عده معدود ناصالح، اصلاً قبضه کردند این آقا را. قبضه کردند و نتوانست از این قضیه بیرون بیاید. چندین بار پیش او رفتم قبل از آن که مهدى هاشمى[64] اعدام شود. آقا آخر چیه این قضیه؟ چرا این را مىخوانى و مىبینى چه نوشتهاند و چه گفتهاند. چه کرده در افغانستان این آقا که اعدامش کردند.
هر چه گفتم، گفت که (عبارت ایشان این بود) من به مهدى هاشمى ایمان دارم خیلى خوب، من هم ناچار شدم پا شدم آمدم. من رفته بودم. دل برده بود آنجا که دل پیدا کنم. گفت: من به او ایمان دارم. در این مدت در قبضه دیگران بود و ائمه جمعه هر سال آنجا مىآوردند سمینارى هم بود. این بیت شده بود در دست اطرافیان این آقا. یک وسیلهاى به وسیله قدرت ایشان علم ایشان، اجتهاد ایشان. وسیلهاى براى پیاده کردن واقعا این بىانصافى است، آدم باید در سخنش انصاف داشته باشد و علاوه براین، رئیس جمهور را به این نحوه تحریک کردن علیه رهبرى، که بیست میلیون، بیست و دو میلیون رأى» سپس ضمن هشدار به طلاب، توجه دادن به وظیفه و تحصیل به عنوان تجربه خودشان مىگویند:
«این حادثهها را من در عمرم زیاد دیدم، این حادثهها خواهد گذشت، هر چه عمر زیادتر غیر از آن مقدار که لازم است مصرف کردید در این حوادث بعدا مىبینید که ضرر کردید. شما وقتتان خیلى محترم است. فکرتان آزاد است، فکرتان سالم است، استعداد فکرى شما قوى است، قدر اینها را بدانید...»
در عرصه فرهنگ و نشر
یکى از فعالیتهاى مهم آیتاللّه مشکینى تأسیس مدرسه علمیه براى تربیت طلاب و مؤسسه الهادى است که علاوه بر چاپ و انتشار کتب اسلامى در موضوعات متنوع، آثار خود ایشان را نیز به زبانهاى عربى و فارسى منتشر مىساخت، از جمله مىتوان:
1ـ اصطلاح الاصول 2ـ مصطلحات الفقه 3ـ الفقه المأثور 4ـ دروس فىالاخلاق به عربى یک دوره اخلاق 5ـ المنافع العامه (شرح کتاب احیاالموت شرایع) 6ـ المصباحالمنیر 7ـ واجب و حرام احکام الزامى 8ـ قصار المجمل (احادیث کوتاه در 2 جلد) 9ـ الهدى الى موضوعات نهجالبلاغه 10ـ واجبات و محرمات 11ـ تکامل از نظر قرآن 12ـ تحریرالمواعظ 13ـ تحریر المعالم 14ـ الرسائل الجدیده 15ـ و زمین در آن چه در آن است 16ـ تلخیص المکاسب 17ـ ترجمه و شرح فارسى سه کتاب: مضاربه، مزارعه، شرکت در عروهالوثقى 18ـ حاشیه توضیحى بر کتاب مضاربه.[65]
پینوشتها:
[1]- براى آگاهى بیشتر بنگرید به : کابینه منصور به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى؛ نیز امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک در دو جلد از آثار همان مرکز.
[2]- براى آگاهى بیشتر از این جشن بنگرید به : جشن و هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، تهران مرکز بررسى اسناد تاریخى.
[3]- حزب رستاخیز، مظفر شاهدى، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ج 2.
[4]- شاهد این مدعا کتاب انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک، در 25 جلد، است که در تهران توسط مرکز بررسى اسناد تاریخى منتشر شده است.
[5]- اخلاق اسلامى، نشر والعصر.
[6]- همان، ص 9.
[7]- همان، ص 12.
[8]- همان، ص 14.
[9]- همان، ص 16.
[10]- همان، ص 19.
[11]- همان، ص 22.
[12]- همان، ص 23.
[13]- همان، ص 26.
[14]- همان، ص 30.
[15]- همان، ص 36.
[16]- همان، ص 38.
[17]- همان، ص 39.
[18]- همان، ص 40.
[19]- همان، ص 41.
[20]- همان، ص 44.
[21]- همان، ص 45.
[22]- همان، ص 46.
[23]- همان، ص 52.
[24]- همان، ص 56.
[25]- گلشن ابرار، جلد 5، ص 576.
[26]- گلشن ابرار، ج 5، ص 576، به نقل از پاسداران اسلام، جمعآورى مهدى مشایخى، ص 83.
[27]- سند تاریخ 14 / 12 / 53.
[28]- سند تاریخ 30 / 5 / 54.
[29]- سند تاریخ 30 / 5 / 54.
[30]- سند تاریخ 14 / 7 / 55.
[31]- سند تاریخ 22 / 7 / 55.
[32]- سند تاریخ 22 / 7 / 55.
[33]- سند تاریخ 2 / 7 / 55.
[34]- سند تاریخ 15 / 8 / 55.
[35]- سند تاریخ 12 / 8 / 55.
[36]- سند تاریخ 3 / 2 / 56.
[37]- سند تاریخ 17 / 2 / 56.
[38]- سند تاریخ 19 / 6 / 56.
[39]- سند تاریخ 30 / 6 / 56.
[40]- سند تاریخ 24 / 7 / 57.
[41]- سند تاریخ 7 / 9 / 57.
[42]- سند تاریخ 25 / 9 / 57.
[43]- سند تاریخ 27 / 9 / 57.
[44]- گلشن ابرار، ج 5، ص 579 به نقل از کتاب: مجلس خبرگان ملت، ج اول، 354.
[45]- همان، 579.
[46]- سند تاریخ 27 / 3 / 49.
[47]- سند تاریخ 28 / 3 / 49.
[48]- سند تاریخ 30 / 3 / 49.
[49]- سند تاریخ 30 / 3 / 49
[50]- سند تاریخ 26 / 4 / 1348.
[51]- درس پنجم، ص 12.
[52]- درس ششم، ص 14.
[53]- درس هفتم، ص 10.
[54]- درس هشتم، ص 7.
[55]- درس نهم، ص 11.
[56]- درس دهم، ص 7.
[57]- درس یازدهم، ص 4.
[58]- درس دوازدهم ص 10.
[59]- گلشن راز، جلد 5، صص 584 ـ 585.
[60]- همان، صص 585 ـ 586.
[61]- آیتاللّه سید محمدرضا گلپایگانى به روایت اسناد ساواک، جلد 1 ـ 2.
[62]- همان، ج 3، ص 20، ص 209.
[63]- سخنرانى 29 / 8 / 76 در مدرسه فیضیه قم.
[64]- مهدى هاشمى و باند وى که در دفتر آقاى منتظرى سلطه داشتد و مسایل، مطالب و اخبار از کانال این جریان مىگذشت و شد آن چه نمىباید بشود.
[65]- آینه پژوهش، قم، شمارههاى 105 - 106، ص 153.