بازجویی از عبدالرسول سبزواری فرزند مهدی
متن سند:
س ـ با احراز از هویت شما آقای عبدالرسول سبزواری فرزند مهدی
لطفاشرح اطلاعات خودتان را در مورد مهدی شاه آبادی از بدو آشنایی با تعیین
مذاکرات، مبادلات و اقدامات مرقوم نمائید
ج ـ با آقای شاه آبادی توسط حسین فدایی آشنا شدم.
بعد از آن که در مورد حوادث شهرستانها
مخصوصا تبریز و قم صحبت شد و من آنها را رد کردم و به عنوان آنارشیست...
آنها را معرفی
نمودم ولی ایشان تأکید داشتند که علماء حرکتها را تأیید کرده اند و در این مورد اعلامیه داده اند و
اعلامیه هایی که در مورد قم و تبریز توسط آقای خمینی و دیگر علما و یک دستور که چند نفر از
پیش نمازها امضاء کرده بودند ارائه داد ولی من گفتم علماء شعور سیاسی ندارند و تاریخ در تمام
ادوار چه در زمانی که دین ما زرتشت بوده روحانیون عامل بازدارنده حرکتهای فرهنگی و تمدن
بوده اند چه بعد از آن که اسلام را پذیرفتم.
مخصوصا در دوره صفویه و قاجار قدرت ملاها به
عنوان یک عامل بازدارنده درست دیده می شود چون هیچ کدام شعور سیاسی نداشته و با فرهنگ
و تمدن و نیاز جامعه در زمان خود آشنا نبودند.
و گفتم که بزرگ اینها سیدجمال الدین
اسدآبادی1 است که اگر بیوگرافی او را درست مطالعه کنی هر جا سیرش می کرده اند مورد
تاییدش بوده و از هر جا رانده می شده بدش را می گفته.
از دربار عثمانی بیرونش می کردند به
فرانسه می رفت دربار عثمانی بد می شد به لندن می رفت ناصرالدین شاه بد می شد و وقتی
ناصرالدین شاه او را از لندن با خودش به ایران آورد ناصرالدین شاه فرشته شد و بعد که باز
بیرونش کرد تبدیل به یک خائن و دیو گشت.
اینها طرز قضاوت علماست.
بعد از این بحث در
جلسه دیگر راجع به حرکت گروههای مختلف از سال 42 به بعد صحبت کردیم و من چون رادیو
میهن پرستان را گوش کرده بودم و در ضمن در
مطبوعات راجع به برخوردها مطالعه داشتم.
گفتم که نبرد مسلحانه از دید اسلامی درست نیست و
این گروه سازمان مجاهدین که ادعای اسلام را در ابتدا داشت و در رادیو همیشه از آیات قرآن
حرف می زد دیدی که چطور خائن از آب درآمدند و به همین علت آقای خمینی هم اینها را تایید
نکرده بود.
بعد از آن بحث به من گفت که فردا صبح بعد از نماز صبح آماده باش که به جایی برویم.
من سؤال کردم که کجاست گفت خودت بعد می دانی.
من اصرار نکردم چون گفتم ممکن است فکر
کند من می ترسم.
فردا صبح بعد از اذان حسین با موتور آمد و به اتفاق به خانه ای در فرح آباد ژاله
رفتیم که آنجا با یک آقایی که آخوند بودند آشنا شدم که خود را شاه آبادی معرفی کرد.
صبحانه را
در آنجا خوردیم و بعد یک ساعتی ایشان راجع به مسئله ای که طرح کرده بودیم نبرد مسلحانه و
سرقت از دید اسلامی صحبت نمود و گفت که آقای خمینی دولت را مالک می داند و بنابراین
بانک زدنها و تخریب از نظر ایشان درست نیست و در ضمن مسئله قتل نفس مطرح شد و ایشان آن
را از نظر اسلامی مردود شناختند و چون کار داشتند از ما معذرت خواستند و ما هم منزل را ترک
کردیم ـ بعد از آن دو جلسه او را در مقبره خسروخان دیدم البته با قرار قبلی نبود و یک مرتبه شب
حسین با موتور و دفعه دیگر با ژیان به ده آمد و مرا برد.
در آن دو شب اساسنامه را نیز که قبلاً تهیه
شده بود مطالعه کرد و گفت که مطالبش درست نیست که مسئله آن منتفی شد.
بعد از آن من دیگر
شاه آبادی را ندیدم، ولی حسین و علی عسگری2 با او در تماس بودند و کلیه نوارهای خمینی و
اعلامیه های مربوط به خمینی و مسائل مذهبی از طرف ایشان به حسین داده می شود.
در
صحبتهایی که می کرد می گفت که از طریق فقیه دزفولی به زندان افتاده و اطلاعاتش در مورد
سازمان مجاهدین خیلی زیاد بود.
س ـ اظهارات خودتان را چگونه گواهی و تأیید می نمائید؟
ج ـ در صحت و سلامت با امضاء گواهی می کنم
توضیحات سند:
1ـ سیدجمال الدین اسدآبادی
مصلح و اندیشمند مبارز،
منادی دعوت اسلامی، مبارز
نستوه علیه استعمار شرق و
غرب.
وی در آبان 1217
شمسی در اسدآباد همدان دیده
به جهان گشود تحصیلات
ابتدایی را در نزد پدرش
سیدصفدر آموخت و در نجف
اشرف محضر مرحوم شیخ
مرتضی انصاری را درک و از
علمای دیگر نیز کسب فیض
نمود.
سید سراسر عمر خود را در
راه مبارزه با استعمارگران
انگلیس، روس تزار و حکام
ستمگر و مستبد گذراند.
مقالات، سخنرانی ها و مکاتبات
وی با علماء و بزرگان باعث
بیداری و تحرکاتی در
کشورهای اسلامی گردید.
انتشار روزنامه عروه الوثقی با
همکاری مرحوم شیخ محمد
عبده توانست در محافل سیاسی
اسلامی جایگاه مناسبی به دست
آورد.
وی به هر کشوری که
وارد می شد جوانان پرشور و
انقلابی، طلاب و فضلاء را
جذب می نمود.
سید سرانجام در 19 اسفند 1275
شمسی با توطئه انگلستان و
همکاری رژیم فاسد قاجار و
درباریان سلطان عبدالحمید
عثمانی به شهادت رسید.
از آثار علمی ایشان : نیجریه،
مجموعه مقالات، اسلام و علم،
قضا و قدر، تاریخ افغانستان،
واردات در سر تجلیات.
ر.ک : یاران امام به روایت اسناد
ساواک، برادران شهید رحیمی،
ص 128 و 129
ـ سید جمال الدین حسینی
پایه گذار نهضت های اسلامی،
صدر واثقی، تهران، شرکت
سهامی انتشار
2ـ دکتر عبدالعلی علی عسکری
در سال 1337 متولد گردید و
فعالیت مذهبی و سیاسی خود را
از همان دوران نوجوانی آغاز
کرد، با انجام فعالیتهای سیاسی و
فرهنگی در دبیرستان از طریق
نشریه دیواری و توزیع کتاب و
انتشار نشریه سفیر، به
فعالیت های خود ادامه داد.
در
16 سالگی به هنگامی که
دانش آموز کلاس ششم متوسطه
بود، به دنبال برگزاری یک
مراسم مذهبی که با شکل انقلابی
در روز عاشورا برگزار نمود، در
سر کلاس درس توسط ساواک
دستگیر و بازداشت شد.
در سال
1354 در دانشگاه صنعتی
امیرکبیر شروع به تحصیل نمود
و فعالیت های سیاسی و مذهبی
خود را در دانشگاه ادامه داد و
در همین دوران مبارزه، با شهید
حجه الاسلام شاه آبادی آشنا شد.
وی پس از یک دوره تعقیب و
مراقبت توسط ساواک، به همراه
تعدادی در 30 خرداد 57 در
شیراز دستگیر شد و شهید
شاه آبادی نیز که هدایت فرهنگی
و تعلیم مبانی دینی آنان را
عهده دار بود، همزمان در تهران
دستگیر گردید.
علی عسکری با
پیروزی انقلاب از زندان آزاد
گردید.
پس از پیروزی انقلاب
اسلامی در اتحادیه انجمنهای
اسلامی شهرری فعالیت نمود.
در سال 1358 در هنگام اشغال
لانه جاسوسی آمریکا توسط
دانشجویان مسلمان پیرو خط
امام حضور داشت و با شروع
غائله کردستان در اواخر سال
1358، به کردستان عزیمت کرد
و در کنار شهید محمد بروجردی
به سازماندهی سازمان
پیشمرگان کرد مسلمان اقدام
نمود.
علی عسکری در سال
1359 پس از ازدواج با دختر
شهید شاه آبادی، نیز در دبیرخانه
شورای عالی انقلاب فرهنگی به
عنوان مشاور، شروع به فعالیت
کرد.
وی در دوران جنگ
تحمیلی در عرصه های مختلف
فعال بود.
در سال 1368 به حکم رئیس
جمهور وقت ـ آیت الله هاشمی
رفسنجانی ـ به عنوان مشاور
رئیس جمهور منصوب شد.
عسکری در سال 1376 به بنیاد
تعاون سپاه آمد و با فعال نمودن
طرح مسکن، در مدت تصدی
وی اقدامات شایسته ای انجام
داد.
علی عسکری فوق لیسانس
خود را در رشته مدیریت از
دانشگاه تهران، و دکترای خود
را در رشته مهندس صنایع از
دانشگاه علم و صنعت اخذ نموده
است.
منبع:
کتاب
شهید حجتالاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی به روایت اسناد ساواک صفحه 370