تاریخ سند: 11 خرداد 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0715 پنجشنبه 11/3/37 تا ساعت 0715 شنبه 13/3/37
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0715 پنجشنبه 11 /3 /37 تا ساعت 0715 شنبه 13 /3 /37
دکتر پاکنژاد با سوژه تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: استدعا دارم، امروز من یک خواهش دارم که بگویید، حتماً انجام دهید. امروز بفرمایید که شعارهای قبل از نماز و بعد از نماز ندهند، دیشب باور بفرمایید یه پسری که شاید خوشش بیاید و دلش بخواهد که مسجد تعطیل شود، برای نابودی ساواک شعار میدهد. این افراد از نظر دستگاه شناخته شدهاند و من این عده را میشناسم که فقط با این کارشان میخواهند مسجد را تعطیل کنند.
صدوقی: خودم هم در نظر داشتم. سپس مکالمه تمام شد. 0311
*****
سروان گرایلی، رئیس اطلاعات شهربانی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: ریاست شهربانی نامهای به ما نوشتهاند و دستوری صادر کردهاند و به من گفتهاند که قبلاً شما را در جریان بگذارم و من عین نامه را برای شما میخوانم، چنانچه که دست از رویه خود برنداشته و کماکان با صدور اعلامیه و ذکر مطالب خلاف مصالح مملکت بر روی منبر به رویه گذشته خود ادامه دهید، تصمیمات مقتضی در مورد شما گرفته خواهد شد.
صدوقی: خوب گرفته بشه، چه اشکال داره؟
سروان گرایلی: ما میخواستیم فقط شما در جریان باشید.
صدوقی: هر تصمیمی درباره من بگیرید، گرفتید. بنده هیچ مانعی برایم نیست.
سروان گرایلی: چون جناب سرهنگ به شما ارادت دارند، خواستند شما از این تصمیم با اطلاع باشید.
صدوقی: هر تصمیمی که میخواهید درباره من بگیرید، بگیرید. سپس خداحافظی کرد.
*****
جندقی تماس گرفت، جواب داده شد: تشریف ندارند. جندقی دوباره تماس گرفت و گفت: خواستم خدمت برسم، ولی دیدم با این گرفتاری که شما این چند روز دارید، نخواستم مزاحم شده باشم. خواستم موضوع پرونده آقای امامی را به عرضتان برسانم. چند روز پیش آقای مدیرکل گفتن که این پروندهای که از اطراف میبد فرستادهاند، زودتر رفع و رجوع کن و بفرست. این پرونده از زمان بقایی تا به حال مانده، خوشبختانه قبل از اینکه اقدام بکنم، استادان1 تلفن کرد و گفت حضرت صدوقی هم سفارش کردهاند من دوباره بروم ممیزی و عرض کردم و بردم پیش مدیرکل و گفتم مورد علاقه حضرت آیتالله صدوقی است این پرونده و من عرض کردم. ایشان گفتن خوب کردی، امروز هم تمام شد و به میبد نوشتم که جریان را ادامه بدهند و سند را انتقال بدهند. سپس خداحافظی کردند.
*****
مناقب با منزل دستمالچی تماس گرفت و بعد از حال و احوال پرسید: اگر ممکنه، فردا صبح ساعت 8 خودمان بیایید منزل حاجی آقا صدوقی2.
*****
رشیدی تماس گرفت و گفت: آقای آیت اللهی میخواستن بیایند خدمتتان، تشریف دارید؟
صدوقی: بله.
*****
دل رحم تماس گرفت و گفت: یکی از بچههای سید، دیروز توی خیابان شاه یک اعلامیه را داشت میخواند؛ گرفتن و بردنش کلانتری و بعد از اینکه او را کتک مفصلی زدند، حتی با او عمل لواط انجام دادند. ما باید چه کار کنیم؟
صدوقی: فکر نکنم درست باشه.
دل رحم: درست است، چند تا دیگر که آنجا بودند گفتن که آن پاسبانی که او را گرفته بود با رئیس کلانتری بچه را بردند توی اتاق و لختش کردند و این عمل را انجام دادند.
صدوقی: حالا بعداً همدیگر را ببینیم تلفنی نمیشود صحبت کرد.3
*****
[سیدعلی] آتشی4 تماس گرفت و پرسید: روز یکشنبه شب شما مسجد نمیروید یا میروید؟
صدوقی: چرا نرویم؟ فقط دوشنبه بنا بوده.
آتشی: میخواستم ببینم عصری حرکت میکنیم؟
صدوقی: نه، نماز میخوانیم بعد حرکت میکنیم. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام احمد تماس گرفت(گویا از قم است) و بعد از حال و احوال، راجع به حال پسندیده در انارک پرسید.
صدوقی: خوب هستن و هیچگونه کسالتی ندارند. بعد صدوقی راجع به 15 خرداد5 پرسید که برنامه چی هست و آقا چی دستور دادهاند.
احمد: همان که قبلاً گفته شده، هیچکس از منزل بیرون نیاید به عنوان تنفر عمومی کسی از خانه بیرون نیاید. سپس خداحافظی کردند
*****
سوژه در قم با منزل آیتالله گلپایگانی تماس گرفت و جویای سلامتی شد و احوالپرسی کرد و گفت: اوامری ندارید؟
آیتالله گلپایگانی: فعلاً عرضی ندارم، وضعی که هست تا ببینم بعد چی میشود. سپس خداحافظی کردند.
توضیحات سند:
ـ
1. عباس استادان صفار فرزند اسداله در سال 1295ش در محلۀ خلف باغ یزد متولد شد. پس از سپری نمودن سیکل اول تحصیلات متوسطه در دبیرستان ایرانشهر یزد، در سالهای 1325 و 1326 ش در اداره کشاورزی یزد و زمانی هم در اداره ثبت اسناد و فرمانداری یزد مشغول شد و همزمان با اخذ پروانه، به عنوان وکیل دادگستری شروع به فعالیت کرد. از سال 1323 به حزب توده پیوست و به همین علت، در اسفندماه سال 1327ش دستگیر و مدت زمان کوتاهی را در زندان بود که پس از محکومیت به 18 ماه حبس تأدیبی، در دادگاه تجدید نظر تبرئه و آزاد گردید. در بحبوحهی شرایط سیاسی سالهای آغازین دههی سی، به فعالیتهای کارگری روی آورد و با ارتباطی که با حزب توده برقرار نمود، قصد تأسیس اتحادیه کارگری نیز داشت. در همین راستا بود که در سال 1330 که عضو جمعیت آزدایخواهان! بود، در جریان درگیریهای مصلی صفدرخان در یزد که یک سرباز نیز کشته شد، ایفای نقش نمود. پس از کودتای امریکائی انگلیسی 28 مرداد سال 1332 ش در آبانماه همان سال به تهران احضار گردید و پس از چند روز به یزد بازگشت و به حرفهی کشاورزی و وکالت مشغول شد. در جریان این احضار بود که معلوم شد وی با تیمسار فضل الله زاهدی ارتباط تنگاتنگ داشته و برای او کار میکرده است؛ از این رو، فضل الله زاهدی در ذیل دادخواستی که توسط وی تنظیم شده بود، نوشت: « خیلی محرمانه تیمسار سرلشکر دادستان. این شخص خدمتگزار بوده و تودهای هم نیست.» و در سال 1335 در گزارشی که رکن 2 تهیه نمود، ذکر شد: « با تیمسار رزم آرا و تیمسار زاهدی همکاری مینموده و به همین سبب به عضویت هیئت اجرائیه کنگره اتحادیههای کارگری ایران با کمک دستگاه منصوب شده است.» به همین دلیل بود که در آغاز نهضت امام خمینی(ره)، در حمایت از رژیم شاهنشاهی به برپائی جشن و تلاش برای رفراندوم اصول ششگانهی شاهنشاهی اقدام نمود و در سال 1345 نماینده آستان قدس رضوی در کرمان شد و از استاندار خراسان نشان تاجگذاری گرفت. عباس استادان که با فرد معلومالحالی چون همایون صنعتی زاده(مأمور سازمانهای جاسوسی و از اعضای تشکیلات بابی ازلی) ارتباط داشت و در سال 1353 ش با ضمانت او به انگلستان سفر نموده بود، در بحبوبهی پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به خارج از کشور گریخت و در سال 1362 به ایران بازگشت تا با فریبکاری هایی که در طول خدمت به رژیم ستمشاهی آموخته بود، اموال افراد معلوم الحالی چون امیر هراتی، که از سرمایه داران سلطنت طلب بود را، بازگرداند. استادان خود نیز از سرمایه داران یزد بود که یکی از دارائیهای او، شرکت مسافربری اتو یزد بود. او که در ابتدا دارای حرفهی مسگری – حرفهی پدری - بود و در زمان حضور در حزب توده، روزنامهی رهبر را نیز در یزد منتشر میکرد، زمانی هم به انجمن اسلامی پیوست و در قالب آن به ادامه فعالیتهای خود مشغول گردید. در جریان این تغییرات رفتاری و پرداختن به برخی از امور خیریه بود که در جریان وکالت پروندهی برخی از مبارزین نیز قرار میگرفت که همین مسئله را بعدازپیروزی انقلاب اسلامی، دستمایه برخی از تلاشهای !! خود قرار داد. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
2. درحالی که در این روزها در نقاط مختلف استان یزد، برنامه ریزی برای برگزاری بزرگداشت روز پانزدهم خرداد در حال تدارک بود ، در تاریخ یازدهم خردادماه، ساواک یزد در گزارشی که برای اداره کل سوم ارسال نمود، نوشت: « حاج شیخ محمد صدوقی، نماینده خمینی در یزد، که رهبری و گردانندگی کلیه اقدامات خلاف این استان را به عهده داشته و کلیه اقدامات خلاف وی طی گزارشات متعددی به استحضار رسیده و شایسته است نامبرده از یزد به منطقه دیگری تبعید گردد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 3. سند شماره: 3400 /26/ ﻫ - 11 /3 /37
3. آیتالله صدوقی(ره) بعد از نماز مغرب و عشاء روز 13 /3 /1357ش، در مسجد حظیره به منبر رفت و گفت: «از این توپ و تانکها نترسید. من از این ساعت حاضرم هر کار میخواهند با من انجام دهند. در خیابان یا در منزل. من این زندگی را نمیخواهم و از این ساعت با شما همکاری دارم تا در این راه شرکت کنیم. روز 15 خرداد تا ساعت 5 بعدازظهر از خانه بیرون نیائید. شنیدهام اعلامیه پخش کرده و بیرق درست کردید و میخواهید شعار بدهید. روز 15 خرداد این کار را نکنید. چند نفر مأمور کلانتری 2 رفتهاند داخل مسجد جامع خودشان شعار دادهاند و چند نفر جوان را گرفته و در کلانتری کتک زده و مورد تجاوز قرار داده اند. به اصناف توصیه شده روز 15 خرداد مغازه هایشان را باز کنند، اگر ترسو نیستند باز نمیکنند.» همان . ج 3. سند شماره: 3448 /26/ ﻫ - 17 /3 /37
4. حجتالاسلام سید علی آتشی یزدی فرزند سیدمحمد در سال 1303ش در یکی از مناطق از توابع رفسنجان به دنیا آمد. از سال 1327 تا 1335ش ساکن رفسنجان بود و در سال 35 راهی نصرآباد پیشکوه شد و به مدت 4 سال در آنجا اقامت گزید و پس از آن به یزد آمد. تحصیلات علوم حوزوی را در مدرسه علمیه رفسنجان آغاز کرد و حدود یک دهه نیز در منطقه پشتکوه در کار کشف معادن بود که در شرایط حاکم بر رژیم شاهنشاهی، موفق به اقدام خاصی نشد. با آغاز نهضت امام خمینی(ره)، ایشان نیز یکی از منبرهایی بود که در سخنرانی هایی خود، نسبت به رژیم انتقاداتی را مطرح مینمود. در فروردین سال 1349ش به علت عدم شرکت در مراسم نیایش شاهنشاهی، ممنوع المنبر شد که این ممنوعیت در تاریخ 21 /1 /1350 رفع گردید. در سال1354 به دلیل ترک محل نیایش، به عنوان واعظ افراطی معرفی و ممنوع المنبر و همچنین ممنوع الخروج شد. در اردیبهشت ماه سال 1356ش، که قصد تشرف به مکه مکرمه را داشت، به ساواک احضار شد و مورد تذکر قرار گرفت. در این احضار قصد اخذ تعهد کتبی از وی را داشتند که حاضر به دادن تعهد نشد و ساواک نیز مجبور به موافقت با صدور گذرنامهی او شد. در اردیبهشت ماه سال 1357 که به همراه حجتالاسلام فلسفی(ره) به نصرآباد تفت رفته بود و مأموران رژیم برای پیشگیری از استقبال گسترده مردم از آقای فلسفی، در مسجد نصرآباد را بسته بودند، با سیلی محکمی که به یکی از مأمورین این اقدام زد، موجبات باز شدن در مسجد را فراهم نمود. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
حجتالاسلام آتشی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیتهای تبلیغی خود مشغول بود، پس از درگذشت در گورستان جوی هرهر به خاک سپرده شد.
5. پس از دستگیری حضرت امام(ره) در 15 خرداد 1342 بسیاری از علمای قم و دیگر شهرها برای حمایت از امام خمینی(ره) راهی تهران شدند که از جملهی ایشان، آیتالله صدوقی(ره) بود که در تاریخ 5 /4 /1342، طی اعلامیهای درباره این حرکت نوشت: « بسمه تعالی . اکنون که عازم تهران و حضرت عبدالعظیم هستم، هدف از این مسافرت پیروی از نیات مقدس آیتالله العظمی العظام و مراجع بزرگ است که برای دفاع از حریم تشیع و قرآن کریم و هماهنگی با یگانه پرچمدار مذهب جعفری و مرجع عالیقدر شیعه حضرت مستطاب آیتالله العظمی و حجت الکبری آقای حاج آقاروح الله خمینی متع الله المسلمین بطول بقائه در حضرت عبدالعظیم تشریف فرما شده اند. عموم برادران ایمانی و همشهریان گرامی را به خدا میسپارم... محمد صدوقی . 4 صفرالخیر 1383» انقلاب اسلامی در یزد . ج 1. ص 429
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد اول - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 54