تولد استقامت:
مجاهد نستوه آیتالله عبدالرحیم ربانى شیرازى در سال 1301 شمسى برابر با سوم شعبان 1340 ق در شیراز متولد شد. دوران کودکى، نوجوانى و بخشى از جوانى خود را در این شهر گذراند. محیط سرشار از معنویت و صفاى خانه وى را انسانى متدین و وارسته بار آورد. تحصیلات خود را همچون سایر کودکان از مکتبخانه آغاز و همزمان نیز به کسب و کار در کنار پدر پرداخت. پس از طى تحصیلات ابتدائى در سن 12 سالگى به فراگیرى علوم اسلامى روى آورد، صبحها به مدرسه آقا باباخان[1] مىرفت و پس از آن در بازار به کار مىپرداخت. روحیه خود کفائى و استقلال وى را بر آن داشت که حجرهاى براى خود فراهم نموده، در آنجا با فروش مهر نماز، تسبیح، انگشتر و... به زائران حضرت شاه چراغ[2]، روزگار را بگذراند.
پس از مدتى، بروز حادثهاى در بازار موجب شد تا ایشان کار در بازار را رها کرده و به صورت کامل و براى همیشه وارد حوزه علمیه شود. ماجرا از این قرار بود که روزى از روزها که مثل همیشه در مغازهاش مشغول کار بود صداى داد و فریادى توجهش را جلب کرد. نزدیک رفت تا ببیند چه خبر است که دید یکى از مأموران انتظامى رضاخان در وسط بازار با پیرمردى روحانى که گویا، به عمل پاسبان مبنى بر کشیدن چادر از سر زنى مسلمان[3]، اعتراض کرده بود، درگیر شده است و پس از آنکه عمامهاش را از سرش برداشته او را به زمین کوفته و با مشت و لگد و ناسزا به جانش افتاده است. آیتالله ربانى در این باره مىفرماید:
«من با دیدن این صحنه، در یک لحظه ماجراهاى پیامبر و اذیت و آزارهایى که از دست دشمنان به ایشان رسیده بود در ذهنم مجسم شد و با خود گفتم، معلوم مىشود که اینها بر حقاند که اینگونه با آنان رفتار مىشود و از همانجا این احساس در من به وجود آمد که بروم طلبه شوم.»[4]
این تصمیم از سوى آیتالله ربانى درست در زمانى اتخاذ گردید که اختناق رضاخانى به نهایت درجه خود رسیده بود.
در زمانى که بسیارى روحانیت را تحقیر کرده و سرزنش مىنمودند. ایشان با عزمى راسخ، تنها راه سعادت خود و جامعه را در انتخاب این مسیر دانست و چون با انگیزهاى بسیار قوى و از روى بینش در این راه گام نهاده بود، پس از مدت کوتاهى به عمق بسیارى از معارف اسلامى دست یافت و روح احکام و مقررات الهى در او حلول کرد.
عضویت در حزب برادران:
در آن سالها آیتالله سید نورالدین حسینى شیرازى[5] براى مقابله با تجاوزات استعمارگران خارجى و عمال داخلى آنها به حریم اسلام و روحانیت، حزبى به نام «حزب برادران» تاسیس کرده بود. این حزب مرکز تجمع کسانى بود که نمىخواستند از کنار جریانات ضد اسلامى و ملّى آن روزها بى تفاوت بگذرند، آقاى ربانى که از قبل موسس حزب را مىشناخت و بارها به پاى مجلس وعظ و منبر او نشسته بود مجذوب او شده، پس از اندکى به آنان پیوست و رسما به فعالیتهاى حزبى و سیاسى پرداخت. ایشان به همراه سایر اعضاى حزب تلاش مىکردند تا موقعیت سیاسى و اهداف عالیه حزب را که همان ولایت مرجعیت دینى بود تثبیت سازند. همکارى ایشان با حزب برادران تا سال 1325 شمسى ادامه داشت ولى بعدها به عللى از آن کنارهگیرى نمودند.[6]
فعالیتهاى سیاسى تبلیغى در شیراز
فعالیتهاى سیاسى تبلیغى آیتالله ربانى پس از ورود به حوزه علمیه شیراز آغاز شد. علت این بود که از مدتها قبل تلاش مشترک و پىگیر روسیه و انگلستان و عوامل داخلى آنها تحت عنوان حزب توده، علیه اسلام و روحانیت آغاز شده بود. روسیه و انگلستان، هر دو به این نتیجه رسیده بودند که مهمترین سدّ در مقابل تجاوز کاریها و زیاده خواهىهاى آنان اسلام و روحانیت است. و از همین رو علیرغم اختلافاتى که در بسیارى از اصول و فروع داشتند، در مقابل اسلام و روحانیت به یک نقطه مشترک و هدف واحدى رسیدند و آن مبارزه بى امان با اسلام و روحانیت بود. روس با علم کردن حزب توده و اشغال شمال کشور و فشار براى گرفتن امتیاز نفت آن منطقه و انگلیس با روى کار آوردن رضا خان و سیطره بر مناطق نفتى جنوب کشور. در چنین فضائى، ربانى وارد میدان شد و به طور همزمان با سیاستهاى استعمارى روس، انگلیس و اذناب داخلى آنان به مبارزه پرداخت.
1ـ کشف حجاب
شروع مبارزات مجاهد نستوه، آیتالله ربانى علیه رضا خان، با ایستادگى او در مقابل توطئه کشف حجاب بود، که بر اساس آن زنان مسلمان را مجبور مىساختند، بدون پوشش اسلامى در مجامع و معابر ظاهر شوند.[7] ایشان که در آن موقع جوانى نورس در حدود 18 ـ 20 ساله بود تصمیم گرفت براى مبارزه با این اقدام ضد اسلامى حکومت، آیات و روایاتى را که دلالت بر لزوم پوشش براى زن و حفظ بدن زن و مرد بیگانه از یکدیگر مىکند استخراج نموده و آنها را به صورت اعلامیهاى در آورده و بر معابر عمومى نصب نماید. براى این کار او ابتدا به نزد آیتالله سید نورالدین رفت و از او اجازه انجام آن را خواست، که البته چنین اجازهاى به وى داده شد و بدین ترتیب اولین حرکت تبلیغاتى و دینىاش با نوعى مبارزه سیاسى توام شد.
2ـ مبارزه علیه بهائیت [8]
از دیگر فعالیتهاى ایشان در زمان اقامتش در حوزه علمیه شیراز، مبارزه با فرقههاى مذهبى و سیاسى و مکاتب انحرافى بود که عامل تفرقه در میان مردم و عامل سیاستهاى استعمارى بودند. از جمله این فرقهها در فارس، صوفیه و دراویش، بابیه و بهائیت بودند که عمدتا با هدف اجراى سیاستهاى استعمارى انگلیس و ایجاد شکاف در بین صفوف مردم و بدبین نمودن آنها نسبت به روحانیت و مرجعیت دست به کار شده بودند.
به جهت آنکه مبارزه با این گروهها در آن شرایط به دلیل حمایت حکومت از آنها و ظاهر مذهبى برخى از این فرقهها دشوار بود، آیتالله ربانى در ابتدا کوشش نمود با سخنرانى و تشکیل جلسات بحث و مناظره علمى و گفتگوى مستقیم با سران این فرقهها، آنها را متقاعد کند، که این کار ثمره چندانى در بر نداشت. سران آنها که توان مباحثه علمى با آیتالله ربانى را نداشتند، به جو سازى و شایعه پراکنى علیه ایشان پرداختند و سعى نمودند از اقدامات وى در منطقه جلوگیرى نمایند. در پى این اقدامات ایشان در صدد تصرف و انهدام مراکز ستادى این گروهها بر آمد.
سروستان[9] یکى از پایگاههاى اصلى بهائیان منطقه فارس و پل ارتباطى بین عوامل بهائى شیراز با دیگر مناطق بود. اقدامات آیتالله ربانى در مبارزه با عوامل بهایى در این منطقه منجر به زد و خورد و قتل سر کرده بهائیان و سپس دستگیرى خود ایشان و حدود سى نفر از مسلمانها شد که تعدادى از این دستگیر شدگان و از جمله آیتالله ربانى به اعدام محکوم شدند که البته با فعالیتهاى پیگیر علماى شیراز از اعدام آنها جلوگیرى به عمل آمد. پس از کشته شدن سرکرده بهائیان سروستان، 80 نفر از بهائیان آن منطقه مسلمان مىشوند.[10]
3ـ جدال با دراویش
از دیگر فعالیتهاى مرحوم ربانى در این سالها مبارزات علمى و فکرى ایشان با کسانى بود که به نام درویش و صوفى در منطقه فارس به فعالیت مشغول بودند. علت اصلى مبارزه ربانى با دراویش و صوفیه این بود که آنها را مخدّر جامعه مىدانست، علاوه بر اینکه آنان عقیدهاى به مرجعیّت و روحانیت تقلید و یادگیرى احکام الهى از متخصصان فن و مجتهدین نداشتند. در همین رابطه ایشان کتابى بنام «سلاسل الصوفیه» نوشت و در آن به تبیین افکار و عقائد صوفیه و ریشههاى پیدایش آنها و...پرداخت اینان که با ماسک دین و مذهب به میدان آمده بودند، موفق شده بودند مساجدى را به عنوان پایگاه خود در اختیار بگیرند. یکى از این مساجد، مسجد گنج[11] بود که مرحوم ربانى با نشان دادن ماهیت واقعى اینگونه افراد به مردم، توانست این سنگر را از دست آنها خارج سازد.
4ـ نفى اخباریگرى [12]
یکى دیگر از جلوههاى تبلیغى مرحوم آیتالله ربانى در آنها سالها، مبارزه علمى و فکرى ایشان با کسانى بود که مىگفتند تنها راه نجات و سعادت، پیروى از اخبار و روایاتى است که در کتابهاى حدیثى و بخصوص کتب اربعه وجود دارد. و هر کس باید مستقیما به کتابهاى مزبور مراجعه نموده و بر طبق روایات و احادیثى که در آن کتابها وجود دارد، به وظایف خود عمل نماید. بدون آنکه هیچ نیازى به استمداد از علما و مجتهدین و یا تقلید از آنها داشته باشد، نکته مهم این است که اوج رونق این مکتب که اصطلاحا آنرا اخبارى مىخوانند مصادف با زمانى بود که علما از مداخله در امور شیعه بر کنار شدند. یعنى دوره فترت میان صفویه و قاجاریه، و همه همّ اخباریها متوجه آن بود که وظیفه مجتهدین را انکار نمایند و نقش علما را چه از لحاظ عقیدتى و چه از لحاظ عملى محدود کنند. یکى از فضلا که آن روزها (سال 1327 ش) از طرف آیتالله بروجردى جهت تبلیغ به آباده[13] شیراز رفته بود نقل مىکند که: «شخصى بنام شیخ علىاکبر آبادهاى که از شاگردان شخصى بنام شیخ رضا چاله حصارى بود، در آباده شیراز به فعالیت براى تبلیغ و ترویج مرام اخبارى مشغول بود. و از جمله کارهایى که کرده بود این بود که با استناد به برخى از روایات و احادیث دروغ و جعلى مدّعى شده بود که قرآن تحریف شده و مشغول نوشتن حاشیهاى بر آن بود. او حتى بعدها در صدد چاپ قرآن خودش توسط ناشرى بر آمده بود که توسط آیتالله بروجردى جلوى آن گرفته شد. در آنجا بود که من با مرحوم آیتالله ربانى آشنا شدم و مىدیدم که حسابى با آنها درگیر شده و در سخنرانىها و منبرهایشان مرتبا آنها را دعوت به مناظره و بحث آزاد مىکرد و دیدم که چگونه با پختگى کامل و بطور مستدل با آنها بحث مىکرد و محکومشان مىساخت و به همین جهت معمولاً حاضر نمىشدند با او بحث کنند.»
5ـ درگیرى با حزب توده
از دیگر فعالیتهاى تبلیغى و جلوههاى مبارزاتى آیتالله ربانى در سالهاى 1320 ش به بعد مبارزه سرسختانه او با تبلیغات الحادى حزب توده بود، از شهریور 1320 که فعالیت حزب توده در سراسر ایران، و بخصوص در شیراز اوج گرفت و در سالهاى 1325 و 1326، توسعه پیدا کرد ایشان از جمله افرادى بود که با تمام قوا به میدان آمد و با آنها به مبارزه پرداخت و آن سوى چهرهشان را که در زیر ماسک دلسوزى براى خلق و... پنهان کرده بودند به مردم معرفى کرد. مبارزه آیتالله ربانى با چپىها و کمونیستها، چیزى بود که تا آخرین روزهاى زندگىاش آنرا ادامه داد و همگان را از افتادن در دام فریب کسانى که هیچ وجه مشترکى با مسلمانان ندارند، پرهیز مىداد.
به سوى نور
مجاهد سعید آیتالله ربانى شیرازى پس از فراگیرى مرتبهاى از فضل و دانش در حوزه علمیه شیراز، تصمیم گرفت براى ادامه تحصیل به شهر مقدس قم مهاجرت نماید. لذا در سال 1327 شمسى در زمان مرجعیت آیتالله العظمى بروجردى به قم عزیمت و در حوزه درس ایشان حاضر شد. ایشان ابتدا در مدرسه حجتیه قم سکنى گزید تا آنکه ازدواج کرد و به منزلى اجارهاى در یکى از محلههاى قدیمى قم نقل مکان نمود. و چون مىخواست زندگىاش را با کار و زحمت خود اداره کند، از طریق خرید و فروش کتاب و معامله، هزینه خود را تامین مىکرد.
1ـ در محضر آیتالله بروجردى:
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم ره قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
عشق وافر به تحصیل و فراگیرى معارف اسلامى موجب گردید، آیتالله ربانى به سرعت در زمره یکى از شاگردان برجسته و کم نظیر آیتالله بروجردى در آمده و مورد لطف و عنایت خاص آن مرحوم قرار مىگیرد. حضرت آیتالله مشکینى در این باره مىفرمایند:
«حضرت عبدالرحیم رفعاللّه مقامه یکى از شاگردان بسیار خوب آیة عظماى حق، نادره تاریخ فحل علم و خریّت صناعت تحقیق آیتالله اعظم بروجردى بودند و چنین یاد دارم روزى در بحث تحقیق فقه حضرت معّرف ما «آیتالله ربانى شیرازى» مطلبى را به عنوان اشکال به کلام استاد، کتبا به ایشان دادند، فرداى آنروز استاد حرف ایشان را پذیرفته و به طرز بهترى مطلب را طبق نظر وى تحریر و تقریر فرموده، به تلامذه بیان کردند» [14]
تنها قدرت علمى و دقت نظر مرحوم ربانى نبود که منزلت وى را نزد استاد بالا برده بود. روح دینى و فکر روشن و تقواى شدید او در امر دین نیز از دیگر علل علاقه و توجه استاد به وى بشمار مىرفت. اعتماد و اطمینان آیتالله بروجردى به مرحوم ربانى سبب شد که آن مرحوم بارها او را به عنوان نماینده خویش براى رسیدگى به امور مسلمانها به شهرهاى مختلف بفرستند.
از آن جمله یکبار او را به اتفاق جمعى دیگر از فضلا و مدرسین به منظور مبارزه با فعالیتهاى روز افزون بهائیت به شهرها و روستاهاى استان فارس، اصفهان، کرمان و...فرستادند. تبلیغات مرحوم ربانى و مناظرههاى ایشان با ابوالقاسم کیخانى افوسى سر کرده بهائیان افوس بحدى موثر واقع شده بود، که پس از گذشت مدتى از بازگشت مرحوم ربانى به قم، گروهى از مردم افوس که به ماهیت استعمارى و ضد اسلامى و ملى بهائیان آشنا شده بودند، در یک درگیرى، سر کرده بهائیان آنجا را به قتل رساندند. براى 6 نفرى که به اتهام قتل بهائى مذکور دستگیر شده بودند، حکم اعدام صادر شد ولى فعالیتهاى مرحوم ربانى از طریق مرحوم آیتالله بروجردى مانع از اجراى این حکم در مورد آنها شد.[15]
2ـ فقیه فرزانه:
آیتالله ربانى با حضور در درس مرحوم آیتالله بروجردى و مراجع ثلاث، به زودى پلههاى ترقى را طى نموده و به درجه اجتهاد[16] نائل گردید. اجازه روایت را از مرحوم آیتالله شیخ محمد کاظم شیرازى[17] و آیتالله سید عبدالله بلادى[18] و آیتالله حاج آقا بزرگ طهرانى[19] دریافت نمود.[20] فقیه وارسته حضرت آیتالله حاج شیخ على مشکینى پیرامون این بعد از ابعاد شخصیتى ایشان مىفرمایند:
«مرحوم مغفور، فاضل کم نظیر، محدث کبیر، متتبع در فقه و تفسیر، متضلّع در روایات و حدیث، رجالى و درائى، ابوالفضائل و البرکات، آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربّانى شیرازى قدّس سره الشریف و نور مضجعه از علماى برجسته شیراز و فضلاى بنام حوزه مقدّسه علمیه قم در برهه خاصى از تاریخ حوزه بودند. اینجانب ایشان را در عین اینکه متبحر در علوم دینى بود، آگاه از زمان و جامعهشناسى قوى یافتم.»[21]
3ـ بر کرسى تالیف:
عالم مجاهد آیتالله ربانى ابتداء در شیراز و قم به امر تدریس اشتغال داشتند ولى بعدها بواسطه مبارزات سیاسى از کرسى تدریس جدا شده و به تالیف روى آوردند. از جمله خدمات علمى ایشان در این دوره عبارت است از:
الف: تصحیح و تعلیق کتاب گرانسنگ وسائل الشیعه: ایشان توانست 8 جلد از کتاب وسائل را در زمان حیات آیتالله العظمى بروجردى به چاپ برساند و در آغاز جلد نهم آن که مصادف با رحلت این مرجع بزرگ بود «سوگنامهاى» نگاشت که حاکى از قوت قلم ایشان است. و چه زیبا صحنههاى رحلت آیتالله بروجردى را تصویر نموده است. البته با وفات آقاى بروجردى و شروع مبارزات به رهبرى حضرت امام (ره) به دلیل حضور مرحوم ربانى در میدان مبارزه، این کار بزرگ نا تمام ماند و ایشان نتوانست بیش از 17 جلد آن را تصحیح و تعلیق نماید و به چاپ برساند اما همین مقدار با دقت نظر و وسعت علمى والائى به انجام رسیده است. عظمت و بزرگى این اثر، در فرمایشات حضرت آیتالله مشکینى حفظه اللّه به خوبى نمایان است:
«یکى از برکات وجودى آیتالله ربانى طاب رمسه، این بود که در خلال اشتغال به فقه قلم به دست گرفته و بر بزرگترین موسوعه علمى و روائى عالم تشیع یعنى کتاب کریم، گنجینه غیر قابل تقویم، عیبه علوم الله، کنز غیر متناهى علوم آل اللّه، خزینه احکام فرعى الهى، برنامه تام عملى بشر تا قیام بقیة اللهى، یعنى کتاب وسائل الشیعه که فیها ما تشتهیه الانفس و تلذّ الاعین و فیها مالاعین رأت فى غیرها و لااذن سمعت بمثلها، خدمت ارزندهاى کردند و اگر بگوئیم وسائل را احیاء کردند ـ شاید روح مطهر ربانى از من برنجد ـ چنانچه گویند عالمى به محدّث قوى پنجه و زبردست حاج شیخ عباس قمى[22] رحمة اللّه علیه، وقتى، درباره سفینة البحار گفت که شما بحار را احیاء کردید. «مرحوم حاج شیخ عباس قمى» بر آشفت که مرا آن نرسد در برابر مجلسى کبیر[23] مستحق این تعبیر باشم. بهر حال ایشان «آیتالله ربانى شیرازى» در این عمل بزرگ «تنظیم وسائل الشیعه» خدمت شایانى به عالم فقه نمودند.» [24]
ب: تصحیح و تعلیق کتاب عظیم بحارالانوار:
تصحیح و تعلیق بحارالانوار به صورت فعلى که مجموعهاى 110 جلدى است، توسط ایشان و با همکارى علامه طباطبائى صورت گرفت. اگر چه بعدها کسانى دیگرى در این کار به آنها پیوستند لیکن کار اصلى و عمده بدوش این دو نفر بود به طورى که کار تصحیح و تعلیق بر حدود 40 جلد از این مجموعه را ایشان انجام داد به همراه دو مقدمه جداگانه که بر کتاب نوشته و به بیان شرح حال مولفان کتابهایى که مرحوم مجلسى از آنها براى نوشتن بحارالانوار استفاده کرده، خود به تنهایى پیش جلد این مجموعه را تشکیل داده است.
ج: قضاء الحق فى ترجمه الصدوق:
کتابى است به منظور حقشناسى از شیخ صدوق[25] یکى از علماى بزرگ شیعه که در آن، چهره این عالم بزرگ را به دانش پژوهان معرفى کرده است. این کتاب در مقدمه کتاب معانى الاخبار شیخ صدوق به چاپ رسیده است.
د: حرکت طبیعى از دو دیدگاه:
این کتاب را ایشان در راستاى مبارزه اصولى با کمونیسم و التقاط و در بى پایگى فلسفه مارکسیسم، در زندان نوشت. مطالب این کتاب نشانگر احاطه وى به خطرات اندیشههاى انحرافى و تبلیغات غیر دینى در جامعه آن روز مىباشد که بطور اصولى و عملى با آنها به مبارزه برخاسته است.
ه: رسالهها و جزوههاى پراکنده و چاپ نشده:
مرحوم آیتالله ربانى علاوه بر کتابهایى که ذکر شد، جزواتى نیز در فقه و اصول دارند که جزوه حکومت اسلامى یکى از آنهاست که درباره ولایت فقیه است. همچنین کتاب دیگرى به نام «سلاسل الصوفیه» نوشتهاند که بخشى از آنها از میان رفته، و قسمتى دیگر به صورت چاپ نشده باقى است و در آن درباره طبقات صوفیه بحث کردهاند و ریشههاى آنها را نشان دادهاند. رسالههایى را هم به عنوان شرح حال علماء و دانشمندان تالیف کردهاند که قسمتى از آنها در پیش جلد بحارالانوار و مقدمه معانى الاخبار به چاپ رسیده است.
طرح مرجعیت امام خمینى (ره):
با در گذشت مرجع بزرگ مسلمانان حضرت آیتالله العظمى بروجردى در فروردین ماه سال 1340 ش، رژیم پهلوى تلاش نمود که تشکیلات مرکزى روحانیت را از ایران به عراق انتقال دهد. تا از این طریق به قدرت مرجعیت و تشکیلات روحانیت در ایران ضربه وارد نماید. شاه مىخواست به طور ضمنى این نکته را نیز گوشزد کند که در ایران شخصیت برجستهاى که بتواند جاى خالى آیتالله بروجردى را پر کند وجود ندارد و از این پس به ناگزیر، باید مرجعیت به عراق انتقال یابد و به دنبال آن روحانیون و طلاب نیز که همواره مزاحم اقدامات وى به شمار مىآمدند، از قم به نجف کوچ کنند. بر این اساس رژیم شاه در اولین گام، اقدام به ارسال تلگراف تسلیتى براى آیتالله حکیم که در نجف اقامت داشت نمود.
مجاهد نستوه آیتالله ربانى از جمله کسانى بود که به خوبى نسبت به این توطئه رژیم آگاهى داشت و نمىتوانست نسبت به مخاطراتى که در پیش بود بى تفاوت بماند. احساس مرحوم ربانى این بود که شرط اصلى رویاروئى با دشمن در درجه اوّل برخوردارى از یک تشکیلات قوى و منسجم است. بنابراین در درجه اول مىبایست خلاء ناشى از فقدان مرحوم بروجردى در کادر مرکزى سازمان روحانیت پر شود و از طرفى کسى باید عهده دار این مقام بشود که در عین اینکه از لحاظ صلاحیتهاى عملى مورد تایید علما و بزرگان حوزه مىباشد، داراى دیدى دشمن شناس و دلى پر جرات و معتقد به مبارزه با انحراف و کژىها باشد و به خوبى بتواند از عهده رهبرى دفاع از اسلام برآید.
آیتالله ربانى گمشده خود را در شخصیت امام خمینى (ره) یافت. گرایش ایشان به امام (ره)، در عین اینکه جز چند صباحى در درس امام (ره) شرکت نکرده بود و رسما از شاگردان ایشان به حساب نمىآمد، ناشى از تقواى شدید و حس مسئولیت وى بود. لذا مردانه به میدان آمد و رسما اعلام داشت که جهان اسلام پس از رفتن آیتالله بروجردى به مردى مثل آیتالله خمینى نیازمند است. در این راستا وى در جلسات متعددى مرکب از علماء و مدرسین طراز اوّل حوزه علمیه قم، که به دعوت او در منزل یکى از علما تشکیل شده بود، تلاش فراوانى نمود که نظر موافق دیگر افراد جلسه را نیز مبنى بر اعلام مرجعیت واحد امام خمینى (ره) کسب نماید که متاسفانه با مخالفت برخى از اعضاء جلسه روبرو شد و نتوانست طرح مرجعیت واحد امام خمینى (ره) را به کرسى بنشاند. آیتالله ربانى، در این باره مىفرمایند:
«چون جزم داشتم که شاه اقدامات ضد اسلامى خود را با وفات آیتالله بروجردى شروع مىکند، لذا پس از وفات ایشان، مدرسین را دعوت کردم در منزل آقاى حرم پناهى و چند جاى دیگر پیشنهاد مرجعیت آقاى خمینى را دادم. در آن جلسه این مطلب به ذائقه خیلىها خوش نیامد و قبول ننمودند.»[26]
لزوم اتحاد مراجع:
شکست تلاش آیتالله ربانى مبنى بر اعلام مرجعیت واحد امام خمینى (ره) در آنروز، نه تنها موجب عقب نشینى وى از میدان نشد بلکه او را در ادامه راهش مصممتر ساخت. ولى از آنجا که موضع بزرگان حوزه در آنروز نسبت به برخى از مسائل اجتماعى و سیاسى و مبارزاتى به شدت با یکدیگر متفاوت بود و این تفاوت موضعگیریها منجر به اختلاف میان آنها شده بود، آیتالله ربانى به این فکر افتاد که اولین شرط ادامه مبارزه، بر قرارى اتحاد و الفت میان سران حوزه است و به دنبال آن پیشنهاد طرح «اتحاد مراجع» را داد.
او به هر ترتیب مىخواست قدرت متمرکز روحانیت تقسیم نشود تا بتوان در مواقع لزوم به بهترین نحو از آن استفاده کرد و جلوى اقدامات ضد اسلامى و ضد مردمى دشمن را گرفت. زیرا او یقین داشت که دشمن خوابهاى زیادى براى روحانیت و مردم ستمدیده ایران دیده است و از خلاء موجود در سازمان روحانیت نهایت استفاده را خواهد کرد. اما این طرح نیز با موفقیت روبرو نشد.
مبارزات سیاسى
به دنبال اعلام خبر ارتحال مرحوم آیتالله بروجردى، دولتمردان و رجال سیاسى رژیم فرصت را غنیمت شمرده و تصمیم گرفتند که هر چه زودتر نقشهها و طرحهاى اربابان خود را که از مدتها قبل به آنها دیکته شده بود، به اجرا گذارند. در اولین اقدام دست به کار پیاده کردن رفرم آمریکایى «انقلاب سفید» گردیدند. ولى براى شروع کار ترجیح دادند که ابتدا افکار عمومى و موضع روحانیت را نسبت به آن تست نمایند تا بتوانند با ضریب اطمینان بیشترى طرحهاى دیگر خود را به مرحله اجرا بگذارند و در صورتى که جواب آزمایش منفى بود، به ارزیابى علل و عوامل آن بپردازند و براى برخورد با مخالفین، راههاى مناسبى را پیدا کنند. یکى از این پیش اقدامها اعلان خبر تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى بود. از این زمان به بعد مبارزات سیاسى و رو در روى مجاهد سعید آیتالله ربانى علیه اقدامات ضد اسلامى و مستبدانه رژیم شاه آغاز مىگردد. به دنبال هر اقدام ضد مذهبى و ملى از سوى رژیم، ایشان در صف اول مخالفان قرار داشته و با تشویق دیگر مجاهدان حوزه علمیه قم، عرصه را بر عمال رژیم تنگ مىنمود.
لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى:
با تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در سال 1341 شمسى و درج خبر آن در جرائد تهران، که به موجب این لایحه قید اسلام را از شرائط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته و در مراسم تحلیف به جاى قرآن کریم، کتاب آسمانى قرار داده شده بود، آیتالله ربانى یکى از علماى فعالى بود که در مخالفت با این لایحه اقدام نمود و سرانجام تلاش و مبارزه آنان به نتیجه رسیده و دولت مجبور شد که خبر لغو این لایحه را در جرائد اعلام نماید. آیتالله ربانى در یکى از مصاحبهها، در خصوص چگونگى مقابله با این لایحه مىفرماید:
«از همان روزى که خبر لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى منتشر شد، شب را تشکیل جلسه دادیم و با مدرسین به گفتگو پرداختیم که سه موضوع در آن جلسه به تصویب رسید:
1ـ نظریه آقایان مراجع گرفته شود.
2ـ نظریات مراجع به صورت اعلامیه در سطح عمومى منتشر شود.
3ـ از آقایان مراجع خواسته شود که به صدور اعلامیهاى در این باره مبادرت ورزند.»[27]
این سه موضوع توسط نماینده مدرسین به حضور مراجع ابلاغ شد و منتظر جواب ماندند. مراجع نیز پس از درخواست آقایان مدرسین در آن شب تشکیل جلسه دادند تا به اتفاق، نظر مشترک خود را پیرامون لایحه مزبور اعلام دارند. بدین صورت اولین نشست مشترک علماى طراز اول قم در منزل مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى[28] به میزبانى آیتالله حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى بوقوع پیوست. حاصل این نشستها و مبارزات علماء، عقب نشینى دولت و اعلام رسمى خبر لغو لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در جرائد کشور بود.
لوایح ششگانه (انقلاب سفید)
از آنجا که تصویب لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى یک اقدام انحرافى و پیش در آمد انقلاب سفید بود و به قصد شناسایى نیروها و ارزیابى میزان حساسیتهاى به اصطلاح اپوزسیون و مخالفین دولت انجام گرفته بود، طولى نکشید که شاه مستقیما به میدان آمد و در تاریخ 19 دیماه 1341، یعنى به فاصله کمتر از 2 ماه پس از پایان غائله انجمنهاى ایالتى و ولایتى، لوایح ششگانه انقلاب سفیدش را به اصطلاح به رفراندم گذاشت و طى نطقى ضمن اعلام اصول ششگانه آن از مردم خواست به آن راى بدهند.
پس از طرح موضوع رفراندم، علما و روحانیون مخالفت خود با آن را اعلام داشتند. با صدور و پخش اعلامیههاى علما و مراجع قم و به خصوص اعلامیه حضرت امام خمینى (ره)، اعتراض و ناراحتى، شهرهاى مختلف ایران و از جمله قم را فرا گرفت. مرحوم ربانى در این جریان نیز به طور جدى وارد میدان مبارزه شد و براى تحقق خواستههاى مراجع و علماى اسلام تظاهراتى را علیه رفراندم قلابى شاه در قم به راه انداخت. نقل خاطره یکى از علماء حوزه علمیه قم، از نقش مرحوم ربانى در هدایت و رهبرى تظاهرات قم علیه رفراندم شنیدنى است:
«مرحوم ربانى شیرازى رحمةالله علیه از منزل حضرت آیتالله العظمى گلپایگانى دسته راه انداختند. در تمام خیابانهاى شهر مقدس قم این شعر را که مرحوم ربانى انشاء کرده بود با صداى رسا سر مىدادند:
ما تابع قرانیمرفراندم نمىخواهیم
نقش مرحوم ربانى در آن زمان در ایجاد راهپیمایى و تظاهرات و اعتصاباتى که به عنوان اعتراض به رفراندم در نقاط مختلف ایران بر پا گردید، بسیار مهم و آشکار بود.
دستگیرى امام خمینى (ره)
پس از روبرو شدن شاه با مخالفت جمعى از روحانیون و علماى طراز اول حوزه علمیه قم و سخنرانى شدیداللحن امام خمینى (ره) علیه رفراندم انقلاب سفید؟! رژیم شاه در یک عکس العمل شتابزده، فرمان دستگیرى امام (ره) و دیگر روحانیون مخالف را صادر کرد.
هدف شاه از دستگیرى امام خمینى (ره) این بود که با جدا کردن وى از مردم، بتواند آتش نهضت را خاموش سازد. غافل از آنکه تا قهرمانانى همچون آیتالله ربانى در صحنه حضور داشتند، این خیالى باطل بود. براى اینکه آنها نه تنها از نبود امام خمینى (ره) در میان مردم و رهبرى آنها براى ادامه نهضت مرعوب نشدند و کار را نیمه تمام رها نساختند. بلکه به بهانه اعتراض به زندانى بودن امام خمینى (ره) هر روز در گوشه و کنار کشور، خصوصا در قم و تهران و دیگر شهرستانهاى بزرگ، مجالس سخنرانى و افشاگرى و ... دایر مىکردند و به هر مناسبتى با صدور اعلامیهاى به بهانه بازداشت امام (ره) به افشاى جنایات پشت پرده و آگاه کردن مردم نسبت به خیانتهاى رژیم به کشور و ملت مىپرداختند.
آیتالله ربانى از افرادى بود که از این فرصت طلایى بیشترین استفاده را مىکرد و با فرستادن افرادى به نقاط مختلف کشور سعى مىکرد بر گسترش و ادامه مبارزات طلاب و روشنفکران مسلمان در حوزه علمیه قم و دیگر شهرها بیفزاید. همین امر رژیم شاه را بر سر دو راهى قرار داده بود.
اگر امام (ره) را آزاد مىساخت با شناختى که از او داشت مىدانست که وى بلافاصله مبارزات خود را از سر خواهد گرفت و اگر به بازداشت وى ادامه مىداد، هر آن بیم آن مىرفت که 15 خرداد دیگرى خرمن هستىاش را به آتش بسپارد. به خصوص با نزدیک شدن محرم و فرا رسیدن سالگرد قیام 15 خرداد. از این رو، صلاح را در این دید که موقتا امام را آزاد سازد. لذا در تاریخ 18 فروردین 1343 امام را آزاد کرد.
جشن آزادى امام خمینى (ره)
با انتشار خبر آزادى امام (ره) موجى از شادى و شعف سراسر ایران را فرا گرفت. در آن روز شهر مذهبى قم حال و هواى دیگرى داشت و در این میان مدرسه فیضیه جلوه دیگرى داشت و به گونهاى آذین بندى و چراغانى شده بود که چشم هر بینندهاى را خیره مىکرد. جشن آزادى امام (ره) در مدرسه فیضیه 3 شبانه روز ادامه داشت و در شب سوم که شب جمعه بود و قرار بود قائد بزرگ به عنوان قدردانى و تشویق از فرزندان انقلابى خویش در جشن مزبور شرکت کند، با پیشنهاد و کمک آیتالله ربانى مسیر نسبتا طولانى از درب منزل[29] امام خمینى (ره) تا مدرسه فیضیه را که مسیر عبور امام خمینى بود چراغانى و آذین بندى کردند[30] همسر آیتالله ربانى نقل مىکند که ایشان جهت حسن اجراى بر پایى برنامههاى جشن آزادى امام خمینى تا یک هفته تمام شب را بیدار مىماندند و اصلاً نمىخوابیدند.
مرحوم ربانى در عین آنکه تمام تلاش و توان خود را جهت هر چه باشکوهتر برگزار شدن مراسم جشن و سرور به کار گرفته بود، به این فکر نیز بود که از فرصت حضور امام خمینى(ره) در مدرسه فیضیه بهرهبردارى لازم را ببرد و ضمن اعلام رهبرى دینى و مرجعیت قاطع و بلامنازع آن بزرگوار به مردم، آنان را نسبت به وظائفى که در مقابل دستگاه در پیش دارند، آگاه سازد.
ایشان در همین رابطه قطعنامهاى با امضاى حوزه علمیه قم تنظیم کرد که اندکى پس از ورود امام خمینى(ره) و نشستن در جایگاه مخصوص، توسط یکى از طلاب براى مردم خوانده شد. در این رابطه ساواک قم طى گزارشى اعلام نمود:
«نامبرده فوق [على حجتى کرمانى] قطعنامهاى ده مادهاى را در روى منبر و در حضور مردم قرائت نموده اینک که مدعى است آن را از ربانى شیرازى گرفته است در صورت ضرورت ربانى شیرازى دستگیر و اعزام شود تا تحقیقات لازم از وى به عمل آید»
در پى این تقاضاى ساواک قم و موافقت مرکز، مجاهد سعید آیتالله ربانى دستگیر و مورد بازجویى ساواک قرار گرفت.
مخالفت با تبعید امام خمینى (ره)
آزادى امام خمینى (ره) و از سرگیرى مبارزات توسط وى موجب شد که رژیم شاه تصمیم بگیرد که ایشان را از ایران دور سازد. این تصمیم در 13 آبان 1343 ش و پس از سخنرانى شدیداللحن امام علیه کاپیتولاسیون عملى شد. آیتالله ربانى به همراه سایر مجاهدین حوزه علمیه قم نسبت به تبعید حضرت امام اعتراض نموده و این عمل غیر قانونى رژیم را محکوم نمودند. بر همین اساس عمال رژیم در مورخه 23 / 8 / 1343 اقدام به دستگیرى و بازداشت ایشان نمودند. ساواک در گزارش 5 / 9 / 1343 خود علت بازداشت ایشان را چنین بیان مىکند:
«پس از تصویب لایحه مصونیت مستشاران آمریکایى توسط مجلس شورایملى و مخالفت و تحریک آقاى خمینى با آن قانون، متهم پرونده [ربانى] مراتب را تحت عنوان اینکه اخیرا اقداماتى علیه مذهب و استقلال مملکت انجام گرفته به پارهاى از مراجع مذهبى به شهرستانها اعلام داشته ضمنا نظریهاى در ده ماه درباره اصلاح دارالتبلیغ قم ارسال نموده که بر اثر این اقدامات در تاریخ 23 / 8 / 43 برابر قرار قانونى بازداشت گردیده است.»
بنا به صلاحدید ماموران امنیتى رژیم آیتالله ربانى در مورخه 25 / 9 / 43، پس از تحمل بیش از یک ماه زندان، به قید عدم خروج از حوزه قضایى تهران آزاد مىگردد.
دستگیرى و بازداشت مجدد:
آیتالله ربانى بلافاصله پس از آزادى دست به کار باز سازى تشکیلات از هم گسیخته مبارزه و جمع و سازماندهى مجدّد طلاب و روحانیون مبارز و انقلابى شد و بى چشمداشت به حمایت دیگران، خود هدایت و رهبرى مبارزه را به دست گرفت و خطاب به طلاب گفت:
«وظیفه ما پس از تبعید آقاى خمینى صدها برابر شده است. براى اینکه او تا وقتى در ایران بود، مسئولیت مبارزه بر دوش ایشان بود. ولى اکنون که در تبعید بسر مىبرد، این مسئولیت متوجه ما شده و نباید بگذاریم، رژیم خیال کند که با تبعید او، مبارزه نیز به پایان رسید» [31]
و بدین وسیله به رژیم فهماند که با تبعید امام خمینى (ره) چیزى تغییر نکرده و راه او همچنان ادامه دارد. البته فعالیتها و فداکاریهاى آیتالله ربانى در مواجهه با خطرات از یک سو و موقعیت ممتاز علمى و حوزوى او از سوى دیگر، دو عامل مهمى بود که بر اثر آن، بسیارى از طلاب و روحانیون و حتى مدرسین و فضلاء نیز رهبرى او در مسائل مبارزاتى و سیاسى را پذیرفته بودند. و حرکتهاى خویش را بر اساس رهنمودها و راهنمائىهاى او تنظیم مىکردند و این چیزى بود که ماموران اطلاعاتى و امنیتى رژیم بارها آن را به مقامات بالا گزارش و گوشزد کرده بودند. لذا بنابر دستور مقامات ساواک در مورخه 11 / 12 / 43 مجددا ایشان بازداشت و تحویل زندان قزل قلعه گردید. در گزارش بازجوئى ساواک، ضمن اشاره به سوابق وى چنین آمده است:
«طبق محتویات پرونده نامبرده بالا متهم است باینکه وى با طرفدارى از خمینى جزو گردانندگان اصلى تحریکات طلاب بر علیه دولت بوده و مشارالیه به اتفاق چند نفر دیگر از هر فرصتى بخصوص در ایام عزادارى و وفات ائمه استفاده نموده و مجالسى ترتیب مىدهند که معمولاً در آنها از خمینى ستایش شده و از دولتها تنقید مىگردد و در نتیجه نامبرده دستگیر و به تهران اعزام و به بازداشتگاه قزل قلعه تحویل گردیده است.»
مدت بازداشت فقیه مجاهد آیتالله ربانى، این بار نزدیک به دو ماه طول کشید ولى سرانجام ایشان را در مورخه 29 / 12 / 43 آزاد نمودند.
تحصن در منزل علما
پس از ترور حسنعلى منصور توسط هیئتهاى مؤتلفه اسلامى[32] که منجر به دستگیرى و محکومیت چند تن از آنان به اعدام و زندانهاى دراز مدت براى بقیه گردید، مجاهد نستوه آیتالله ربانى به اتفاق جمعى دیگر تصمیم گرفتند به عنوان اعتراض به راى دادگاه در منازل علما و مراجع قم متحصن شوند. متحصنین که در حدود 50 نفر بودند در سه گروه 15 تا 20 نفرى در منازل سه تن از علماى طراز اول قم متحصن شدند و طى اعلامیهاى که به پیشنهاد آیتالله ربانى و با عنوان حوزه علمیه قم صادر کردند. هدف خود را از این تحصن به اطلاع عموم رساندند.
اطلاعیه حوزه علمیه قم
مدرسین و فضلاء حوزه علمیه قم در منزل مراجع معظم قم متحصن شدند.
به منظور اعتراض و ادامه تبعید غیر قانونى مرجع عظیم الشان حضرت آیتالله العظمى آقاى خمینى مدّظله العالى به اعتراض به راى ظالمانه دادگاه تجدید نظر نظامى دائر بر اعدام 6 تن و حبس بقیه افراد پاک و متدین و مبارز بازار تهران، و حبس عدهاى دیگر، فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم در منازل آیاتاللّه العظام و مراجع معظم آقایان گلپایگانى، شریعمتدارى و نجفى مدّ ظلهم متحصن شدند. ملت مسلمان ایران بدانند حوزه علمیه مبارزه پیگیر خود را در راه اسلام و استقلال ایران همچنان ادامه مى دهد و پشتیبان مبارزین فداکار و متدین مملکت است. پیروز و پاینده باد نهضت ضد استعمارى ملت ایران برهبرى مراجع و روحانیت حوزه علمیه قم.[33]
خبر اعتصاب مجاهدین حوزه علمیه قم بزودى در مرکز و بسیارى از شهرها منعکس گردید و نظر محافل سیاسى و مذهبى و گروههاى ملى را به خود جلب کرد.
حجتالاسلام و المسلمین سید على اکبر محتشمى درباره نقش آیتالله ربانى در تحصن علما در منزل مراجع چنین مىگوید: «در آن شرایط که امام در تبعید به سر مىبردند فقط آقایان نجفى مرعشى، گلپایگانى و شریعتمدارى به عنوان مرجع شناخته شده در قم بودند و لذا طلاب و فضلا و مدرسین در یک اقدام و حرکت هماهنگ حوزه را تعطیل کردند و در تاریخ 11 خرداد 1344 در مجموعههاى مشخصى به سر کردگى تنى چند از مدرسین به خانه مراجع سهگانه رفتند و در آنجا به تحصن نشستند. حساسترین جایى که وجود داشت منزل آقاى شریعتمدارى بود. به همین دلیل متحصنین خانه آقاى شریعتمدارى هم از حیث جمعیت و هم از نظر کیفیت افراد مجموعه بالاتر و حساب شدهترى بودند. ما هم که همواره سعى مىکردیم در مراکز حساس و بحرانى حضور داشته باشیم تحصن در منزل شریعتمدارى را انتخاب کردیم. از جمله کسانى که در آنجا بودند، آیتالله حاج شیخ محمد محمدى گیلانى از فضلا و مدرسین سرشناس و محترم حوزه بود و آقاى شریعتمدارى در آن زمان به او احترام مىگذارد. چند نفر دیگر از فضلا و مدرسین هم در این مکان حاضر بودند ولى محوریت با آقاى گیلانى بود. مرحوم آیتالله ربانى شیرازى به عنوان هماهنگ کننده متحصنین در منازل مراجع انتخاب شده بود و به هر سه مرکز سر مىزد و اقدامات را هماهنگ مىکرد.»[34]
راه اندازى اعتصابات
با مایوس شدن یاران امام از پایان بخشیدن به دوران تبعید امام و بازگشت به کشور که از طریق مذاکره و گفتگو با مقامات و شخصیتهاى مذهبى و سیاسى در سطح ایران و جهان دنبال مىشد، آیتالله ربانى شیرازى از راه دیگرى وارد شد تا رژیم را به آزاد نمودن امام خمینى(ره) وادار سازد و آن بر پایى اعتصابات و اعتراضات در سطح کشور بود. او معتقد بود که اگر مدت تبعید امام به طول بکشد، مشمول مرور زمان گردیده و رفته رفته به صورت یک امر عادى در خواهد آمد و از این جهت نباید گذاشت که رژیم با در پیش گرفتن سیاست دفع الوقت بر اوضاع مسلط شود و با موج تبلیغات و شایعه سازىها، مردم را نسبت به شهداى 15 خرداد و رهبران مبارزه منصرف نماید. به گمان او به راه انداختن یک اعتصاب عمومى اگر چه نتواند موجب آزادى امام را فراهم آورد ولى لااقل این نتیجه را خواهد داشت که یاد و نام آن عزیز را در یادها زنده نگه خواهد داشت و جلوى پیشروى رژیم را خواهد گرفت. در همین راستا او در اولین قدم دست به نوشتن نامههایى براى افراد با نفوذ در سراسر کشور و به خصوص علماى حوزههاى علمیه شهرستانها زد و از آنها خواست که طبق نقشه معین شده، در یک روز به خصوصى ابتدا، تمام حوزههاى علمیه و سپس بازارها و مغازهها، در سراسر کشور تعطیل گردد.
در جریان ارسال نامهها یکى از آنها به دست ساواک افتاد و آنها در صدد چاره جویى بر آمدند. این موضوع و مطالبى دیگر رژیم را بر آن داشت براى پیشگیرى از وقوع هر گونه بحرانى امام خمینى (ره) را از ترکیه به عراق تبعید نمایند. اندیشه بردن امام به عراق در آن مقطع حساس، ماهرانهترین تدبیر رژیم جهت رهانیدن خود از مشکلات و دردسرهاى تبعید امام به ترکیه بود.
توطئه تبعید امام از ترکیه به عراق
انتقال امام از ترکیه به عراق در تاریخ سه شنبه 13 مهر ماه 1344 موجى از شادى و شعف را در بین بسیارى از یاران امام ایجاد کرد و کسانى که از عمق قضایا بى خبر بودند، بردن امام به عراق را به منزله پایان دوران تبعید او تلقى مىکردند. ولى کسانى که از جریانات پشت پرده مطلع بودند. مىدانستند که شاه از این جابجایى و تغییر محل چه هدفى را دنبال مىکند.
فقیه مجاهد آیتالله ربانى یکى از اولین کسانى بود که ضمن افشاى این توطئه در مقابل آن موضعگیرى صریح و علنى کرد او طى نامهاى به هویدا نخست وزیر وقت نوشت:
«شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیتالله العظمى خمینى از ترکیه به عراق مىشود احساسات افروخته این ملت را خاموش کرد. ادامه تبعید حضرت آیتالله خمینى در هر جا و به هر صورتى که باشد مایه ناراحتى و خشم عموم ملت است.»[35]
آیتالله ربانى به این اکتفا نکرد بلکه با نوشتن نامههاى سر گشاده دیگرى با عناوین مختلف در صدد تشویق طلاب و فضلاء دیگر شهرستانها براى نوشتن نامههاى سر گشاده مستقل جهت ایجاد موج فشار بر دستگاه، براى خنثى کردن توطئه تداوم تبعید امام خمینى بر آمد.
آیتالله ربانى همزمان با این گونه اقدامات به فکر راه انداختن اعتصابات و اعتراضات عمومى در سطح کشور، به منظور مقابله با توطئه انتقال امام از ترکیه به عراق بود. بر این اساس ایشان با تشکیل جلسهاى در منزل آیتالله مشکینى و دعوت مدرسین به آن، پیشنهادى را مطرح نموده و بر اساس آن تصمیماتى اتخاذ گردید. تصمیمات متخذه در این جلسه به سبب مخالفت آقاى شریعتمدارى عملى نشد و این تلاش مجاهدان حوزه علمیه قم عقیم ماند. [36]
مجموعه این اقدامات منجر به آن گردید که رژیم شاه در آستانه سال 1345 شمسى با هجوم گسترده خود به دژ مقاومت مبارزات ملت مسلمان، به دستگیرى طلاب و فضلاى انقلابى حوزه بپردازد. ماموران رژیم در دوم فروردین ماه 1345، مجاهد خستگىناپذیر حضرت آیتالله ربانى شیرازى را دستگیر نموده و براى به دست آوردن مدرک، به منزل ایشان در قم یورش برده و تمام خانه را زیر و رو کردند. یورش ناگهانى و وحشیانه ماموران ساواک به منزل آقاى ربانى موجب شد که همسر حامله ایشان بچه سقط نموده و به کسالت و ناراحتىهاى دراز مدت دچار گردد. گزارش بازجویى ساواک در رابطه با دستگیرى ایشان به این شرح مىباشد:
«طبق اطلاع واصله نامبرده در ساعت 2100 روز 23 / 12 / 44 به اتفاق جمعى از همفکران خود از جمله احمد بیگدلى آذرى ـ حسینعلى منتظرى، احمد جنتى لادانى جلسهاى در منزل على مشکینى تشکیل داده و تصمیماتى به شرح ذیل اتخاذ نمودهاند:
1ـ براى مراجعت خمینى اعلامیههائى در ایام عید چاپ و در قم و سایر شهرستانها پخش نمایند.
2ـ مراجعه دستجمعى به منزل روحانیون طراز اول و تقاضا از آنان جهت اخذ تصمیمات شدیدترى به منظور اعاده خمینى به قم.
3ـ چنانچه این اقدامات موثر واقع نگردید تصمیمات شدیدترى از قبیل تهدید و ارعاب و حتى ترور گرفته شود.»
جمعیت سرى
در پى دستگیرى شمارى از مجاهدین حوزه علمیه قم و بازرسى از منزل آنان، ساواک به وجود تشکیلاتى سرى و مخفى که ریاست آن مدّتى به عهده آیتالله ربانى بود پى برد. در جریان بازرسى از منزل آیتالله آذرى قمى ساواک به اساسنامه 6 صفحهاى جمعیت دست یافت و در بازجوئىهاى مکرر، این موضوع را از دستگیر شدگان پىگیرى مىکرد. ساواک در گزارش خود در این باره مىنویسد:
«در مورد اساسنامه مکشوفه اظهار بى اطلاعى نموده و منکر وجود چنین اساسنامهاى مىباشد و اظهار مىدارد اینجانب به اتفاق جمعى در حدود بیست ماه قبل جلساتى به منظور تربیت کادر تبلیغاتى و همچنین طبع و نشر کتب مفیده داشتیم لکن چنین اساسنامهاى وجود نداشت.
توضیح: مشارالیه [ربانى] به اتفاق حسینعلى منتظرى ـ مهدى حائرى ـ محمد تقى مصباح ـ على اکبر هاشمى رفسنجانى ـ احمد بیگدلى آذرى ـ على قدوسى ـ ابراهیم امینى ـ على مشکینى ـ محمد خامنهاى ـ على خامنهاى در حدود 20 ماه قبل جلساتى داشتند و اساسنامه مورد بحث طبق اقرار صریح احمد بیگدلى آذرى به وسیله عبدالرحیم ربانى جهت بررسى و اظهار نظر به چند تن از حاضرین ارائه مىشود و در چند جلسه پیرامون مفاد آن بحث مىگردد و ربانى و مصباح مفاد اساسنامه را در جلسات قرائت مىکردند و در یک جلسه که در منزل اکبر هاشمى رفسنجانى دایر بوده مرامنامهاى که به استناد اساسنامه تهیه و تنظیم گشته بود وسیله ربانى شیرازى قرائت مىگردد و باستناد اساسنامه موصوف انتخاباتى نیز صورت مىگیرد و حسینعلى منتظرى به سمت مسئول شعبه مالى و صندوقدار جمعیت انتخاب مىگردد و شخص ربانى نیز چند دورهاى ریاست این جمعیت را به عهده داشته و در مواجهاتى که با سایر افراد دستگیر شده داده شده اذعان نموده است که در یک یا دو نوبت آقایان نظریه دادند که نظم جلسه را به عهده بگیرم.
در گزارش دیگرى در همین رابطه آمده است:
«در منزل احمد بیگدلى آذرى (شغل مدرس و کتابفروش) اساسنامه خطى در شش صفحه به دست آمده که با مطالعه متن اساسنامه به نظر مىرسد موضوع از لحاظ مسائل امنیتى حائز اهمیت باشد. ظاهرا این اساسنامه به منظور اجراى مرامنامهاى تدوین شده که هدف آن مرامنامه در پوشش اجراى تعالیم دین اسلام و کتاب مقدس قرآن و سیره پیشوایان تعیین گردیده است.
حجتالاسلام و المسلمین هاشمى رفسنجانى در رابطه با این تشکیلات چنین مىگوید: «از اساسىترین کارهاى ما، ایجاد تشکیلاتى بود که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل مىشد، آقایان خامنهاى، منتظرى، ربانى شیرازى، قدوسى، مصباح یزدى، امینى، محمد خامنهاى، آذرى، مشکینى، حائرى تهرانى و من. نشریه مخفى بعثت و انتقام در حقیقت ارگان همین جمعیت بود که در کارهاى اجرایى آن آقایان سید محمود دعایى، مصباح، على حجتى کرمانى و سید هادى خسرو شاهى و من هم کارى داشتیم. نشریه «بعثت» بیشتر جنبه سیاسى و پرخاش و افشاگرى داشت و نشریه «انتقام» جنبه ایدئولوژیکى آن قوى بود، که شاید بر اساس احساس چنین نیازى پس از «بعثت» منتشر شد. بعثت را من اداره مىکردم و انتقام را آقاى مصباح یزدى. در حلّ مسائل مادى هم نقش اساسى را هیئتهاى مؤتلفه داشتند.
براى این تشکیلات اساسنامهاى هم نوشته شد که بعدها در کتابخانه آقاى آذرى، که مورد تفتیش ساواک قرار گرفت، به دست رژیم افتاد و آن تشکیلات به آن صورت ادامه پیدا نکرد و اعضاى آن تحت تعقیب قرار گرفتند ؛ البته مطابق قرار، پوشش کار را هدف اصلاح امور حوزه قرار داده بودیم که قرار بود در صورت کشف، همه جا یک زبان همین را بگوئیم. رژیم حساسیت شدیدى روى تشکیلات سیاسى داشت.[37]
ارسال نامه به مجامع بین المللى
مجاهد غیور آیتالله ربانى در زندان نیز آرام و قرار نداشت و لحظهاى از انجام رسالت مقدس خود مبنى بر فروزان نگه داشتن آتش انقلاب غافل نبود. و از هر فرصتى براى مبارزه با رژیم پهلوى استفاده مىکرد، نامه سرگشادهاى[38] که ایشان به اتفاق یکى دیگر از علماء از درون زندان به مراجع بین المللى و مراجع و علماى دینى در ایران و برخى از کشورهاى اسلامى دیگر نوشتند، معروف است. او در این نامه ضمن افشاى مواردى از تجاوزات ماموران امنیتى به حقوق بشر و تخلفات شاه و ایادىاش از موازین بین المللى و قانون اساسى، رژیم شاه را به محاکمه کشیده است. این نامه پس از آن نوشته شد که رژیم شاه در اثر فشارهایى که به بهانه زندانى بودن ایشان بر او وارد آمده بود، تصمیم به آزادى ایشان گرفت ولى به این شرط که از رفتن به قم خوددارى ورزند.
اصرار شاه بر گرفتن تعهد از ایشان و دادن التزام جهت نرفتن به قم، از آنجا ناشى مىشد که مىدید بازگشت ایشان به قم دقیقا به معناى شکست طرح توطئه تصفیه حوزه علمیه قم است. از طرفى ادامه زندانى بودن ایشان نیز بهانه خوبى براى حرکتهاى انقلابى طلاب و روحانیون مجاهد و برخى دیگر از سازمانهاى مبارز ملّى و غیر ملّى به شمار مىرفت. از این رو پس از بحث و بررسى و مطالعه جوانب این قضیه با یک قدم عقب نشینى تصمیم گرفتند، از ایشان تعهد بگیرند که لااقل براى 6 ماه تعهد بدهد که به قم نرود. براى ابلاغ این تصمیم تازه، یکى از مقامات امنیتى به نام سرهنگ ترابى[39] (رئیس ساواک قم) به ملاقات ایشان رفته و مىگوید: «با تیمسار صحبت کردم و قرار شده است که در صورتى که فقط 6 ماه تعهد بدهید که به قم نروید شما را آزاد کنیم.»
آیتالله ربانى این را هم قبول نکردند و فرمودند: «حتى براى یک روز هم چنین تعهدى نمىدهم ولو اینکه مرا به دار بزنید.»
نامه سر گشاده آیتالله ربانى که از پشت میلههاى زندان، و دربهاى آهنین زندان قزل قلعه نوشته شد و به طرز مخصوصى به خارج از زندان فرستاده شد، تقریبا در سراسر ایران و برخى از کشورهاى دیگر پخش گردید و رژیم را در موقعیت دشوارى قرار داد. شاه و مأموران امنیتى رژیم با انتشار این نامه خود را ناچار دیدند که در مقابل فشار افکار عمومى و حفظ حیثیت سیاسى مقامات رژیم آیتالله ربانى را در مورخه 28 / 7 / 45 از زندان آزاد نمایند.
لایحه حمایت از خانواده
در 11 اسفند 1345 لایحهاى به نام لایحه حمایت از خانواده و در 12 اسفند همان سال لایحه دیگرى به نام لایحه تشکیل مجلس موسسان، جهت تعیین نیابت سلطنت جهت تصویب به مجلس برده شد.
با تقدیم این دو لایحه به مجلس که در آنها صریحا با اسلام و قانون اساسى مخالفت شده بود، اساتید و مدرسان مبارز و انقلابى حوزه علمیه قم، بلافاصله جهت دستیابى به راههاى مقابله با آن، به تشکیل جلسه پرداختند و در آن به اتفاق آراء تصمیم گرفتند که ضمن فرستادن نمایندهاى به حضور امام در نجف، از ایشان بخواهند که در مقابل این خلاف رژیم، عکس العمل نشان دهند.
در دوم اردیبهشت بود که امام در پاسخ به تقاضاى اساتید و مدرسان حوزه علمیه قم اعلامیهاى را صادر و جهت چاپ و نشر آن را براى آیتالله ربانى ارسال کرد.
با صدور و پخش این اعلامیه، که نخستین حرکت امام از تبعید گاه نجف به حساب مىآمد، رژیم شاه، به عنوان اولین واکنش در اوائل آبان 1346 عدهاى از روحانیون حوزه علمیه قم و از جمله آیتالله ربانى را بار دیگر دستگیر و زندان نمود. در گزارش ساواک پیرامون علت دستگیرى آیتالله ربانى آمده است:
«متهم بالا بعد از آزادى در تاریخ 3 / 8 / 45 به مشهد مسافرت و پس از مدت کوتاهى توقف در آن منطقه و تماس با روحانیون مشهد به قم مراجعت، سپس به شیراز عزیمت مىنمایند و در تاریخ 20 / 9 / 45 شیراز را به قصد قم ترک مىنمایند و چندین بار بین قم و تهران تردد داشته و در یکى از مسافرتهاى خود به تهران ضمن تماس با سید على غیورى پیشنماز مسجد پل سیمان و دریافت مبلغى وجه به شخص اخیرالذکر اظهار داشته قصد دارد اعلامیه خمینى خطاب به جناب هویدا را چاپ و منتشر سازد ضمنا چون مشارالیه در محل ضمن تحریک طلاب مقیم قم با پارهاى از عناصر متعصب تماسهاى مشکوکى حاصل نموده بود و اطلاعاتى هم واصل شده بود مبنى بر اینکه شخص مزبور مبادرت به تهیه و توزیع اعلامیههاى مضره نموده است لذا روز 2 / 8 / 46 دستگیر و با قرار قانونى بازپرسى شعبه 3 دادستانى نیروهاى مسلح شاهنشاهى بازداشت گردید.
همزمان با دستگیرى آیتالله ربانى و آغاز فعالیت امام خمینى (ره) در نجف اشرف، رژیم شاه به آخرین سنگر باقیمانده مجاهدین، یعنى منزل حضرت امام خمینى (ره) یورش برده و آنجا را غارت نموده و به دنبال آن چند تن از مسئولان توزیع شهریه امام را نیز دستگیر و تبعید نمود. آیتالله ربانى که در دفعات قبل با امید به ادامه مبارزه توسط دیگر برادرانش در خارج از زندان به راحتى، سلّولهاى مخوف را تحمل مىکرد و شکنجههاى جلادان و دژخیمان رژیم پهلوى را به جان مىخرید، این بار و پس از بسته شدن درب منزل امام و قطع شهریه، این احساس به او دست داد که گویى مبارزه به مراحل پایانى خود رسیده است و اگر فورا براى پیشگیرى از عواقب سوء بسته شدن منزل امام که محّلى براى ادامه مبارزه و به منزله ستاد مقاومت به شمار مىرفت و پس گرفتن آن از دشمن و همچنین بر قرارى مجدد شهریه، اقدام نشود، به زودى دشمن همه چیز را به نفع خود خاتمه خواهد داد و آن همه خونهاى پاک شهداى 15 خرداد و... پایمال خواهد شد.
بر همین اساس او طى نامه[40] مفصلى به امام ضمن دادن گزارشى از اوضاع و احوال حاکم بر حوزهها و روحانیت و عکس العملهاى آنان در مقابل دشمن و بالعکس، بر لزوم بازگشایى مجدد منزل و بر قرارى شهریه به منظور جلوگیرى از مخاطرات آینده، تاکید نمود. بخشهایى از این نامه که در تاریخ 23 / 1 / 47 نگاشته شده، بدین شرح مىباشد:
«مدت 6 ماه است در بازداشت مىباشم، اخبار ناگوارى که دائما مىرسد روح مرا کسل و اعصابم را ضعیف و مزاجم را ناتوان نموده است. ناراحتىها به صورت زردى و یرقان در چهرهام ظاهر شده است. ناراحتم، خیلى هم ناراحتم. آیا ناراحتم براى زندان، براى بى سرپرستى خانوادهام، براى تلفات مادى؟ واللّه این امور کوچکترین نقطه قلبم را اشغال نکرده. پس چرا ناراحتم. ناراحتم که مخاطرات براى عالم اسلام روز به روز رو به تزاید است. ناراحتم که به تدریج روح دینى با سیاست مرموز و عجیبى در مردم تضعیف مىشود ناراحتم که اموال عمومى مردم به تاراج مىرود... بگذرم مفاسد جامعه ما زیاد است و به نظر صاحب نظران در اجتماعات و سیاست، علت العلل همه این مفاسد حکومت است و تا حکومت به دست بى دینان است و متدینین آن را به دست نیاوردهاند آش همین است و کاسه همین....آیا پیشوایان و زعماى ملت حاضرند با دیدن این مفاسد مردم را تربیت کنند، بسیج کنند و به تدریج حکومت را به دست بگیرند؟ آیا اگر مردم روشنفکر خواستار شوند که برنامههاى حکومت اسلامى تبیین شود و در دسترسى آنان گذارده شود تا کوشش کنند که حکومت اسلامى روى کار آورند آقایان نمىفرمایند مسئله فقهى نیست و دخالت در آن شأن فقیه نیست؟...قبل از بازداشت نامههایى فرستادم، مطلبى نوشتم، پیش بینىهائى که وقوع پیدا کرد. در آن نامهها پیش بینى راجع به منزل و شهریه کرده بودم. عرایضى هم براى پیشگیرى حوادث نمودم ولى متاسفانه وقع ما وقع، نمىدانم فعلاً چه فکرى مىفرمائید؟»
مدتى از بازداشت فقیه مجاهد آیتالله ربانى نگذشته بود که عمال رژیم طى یک دادگاه فرمایشى، ایشان را به اتهام اقدام علیه امنیت کشور به دو سال حبس محکوم نمودند. ولى پس از تحمل یک سال از مدت محکومیت، با وساطت برخى از علما، ایشان مورد عفو قرار گرفته و در مورخه 5 / 8 / 47 از زندان آزاد مىگردند.
تثبیت مرجعیت امام خمینى (ره)
پس از در گذشت آیتالله حکیم در سال 49 رژیم شاه در صدد جلوگیرى از روى آوردن مردم به امام خمینى (ره) بود و در این راستا اقدامات مختلفى را انجام داد. مرحوم آیتالله ربانى احساس کرد بهرهبردارى از جو روانى رحلت آیتالله حکیم یک فرصت طلایى براى اعلام و تثبیت مرجعیت امام خمینى است. در این رابطه او ابتدا متنى دال بر مرجعیت امام خمینى(ره) تهیه کرد و آنرا به امضاء 11 تن از علماء و مدرسان سرشناس آنروز رساند و سپس به اتفاق یکى از علما، اعلامیه مستقلى نیز صادر کرد. این دو اعلامیه که در مجالس ترحیم آیتالله حکیم در میان مردم پخش مىگردید و توسط علماى مجاهد شهرستانها ماهیت و محتواى اعلامیه و شخصیت امضاء کنندگان آن براى مردم تشریح مىشد، نقش به سزائى در خنثى نمودن توطئه بایکوت امام خمینى(ره)، ایفا نمود و علیرغم میل دشمنان، امام خمینى (ره) به عنوان یگانه فرد صلاحیت دار و شایسته مرجعیت اعلام گردید.
فعالیت آیتالله ربانى در راستاى اعلام و تثبیت مرجعیت امام خمینى(ره) هیچگاه از چشم ساواک مخفى نماند لذا در تاریخ 10 / 7 / 49 اقدام به دستگیرى ایشان نمودند، ولى این بار مدت بازداشت ایشان طولانى نشده و بلافاصله آزاد گردیدند. اداره کل سوم طى گزارشى سابقه و علت دستگیرى ایشان را این گونه بیان مىکند:
«نامبرده آخرین بار در تاریخ 2 / 8 / 46 بازداشت و در مورخ 22 / 5 / 47 به مدت دو سال محکوم شده که به علت عدم تصویب فرجام خواهى شخص موصوف، حکم مزبور قطعیت و در تاریخ 6 / 8 / 47 مورد عفو ملوکانه واقع و آزاد گردیده است. مشارالیه پس از فوت آیتالله حکیم یکى از امضاء کنندگان ذیل اعلامیه «نظریه اساتید حوزه علمیه قم در مورد مرجعیت خمینى» بوده که به همین اتهام تحت تعقیب و مدتى متوارى بوده که در تاریخ 10 / 7 / 49 دستگیر لکن بر اثر وساطت آیتالله شریعتمدارى پس از اخذ تعهد آزاد گردیده است.
جشنهاى 2500 ساله
رژیم شاه به تشویق روشنفکران خود از سال 1337 در تدارک برگزارى جشنها 2500 ساله شاهنشاهى بر آمد تا سرانجام در سال 1350 پس از 13 سال موفق به بر پایى این جشنها شد. این تصمیم با مخالفت بسیارى از اقشار جامعه روبرو گردید. فقیه مجاهد آیتالله ربانى از جمله افرادى بود که ضمن تهیه و تکثیر سخنرانى امام خمینى(ره) در مورد جشنها، در مواقع مختلف اقدام به سخنرانى علیه بر پایى این جشنها مىنمود. بر این اساس ماموران رژیم در مورخه 7 / 6 / 50 وى را دستگیر و به 10 ماه حبس محکوم نمودند. همزمان منزل ایشان در قم مورد بازرسى قرار گرفت. سند زیر علت دستگیرى ایشان را بیان مىکند:
اطلاع واصله حاکى بود که متهم مورد بحث سخنرانى خمینى را که به صورت اعلامیه چندى پیش از رادیو بغداد علیه جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى پخش شده تهیه و تکثیر و توزیع مىنموده که به همین اتهام در شهرستان قم دستگیر و برابر قرار تامین مورخ 9 / 6 / 50 بازپرسى شعبه 7 دادستانى ارتش بازداشت مىگردد و قرار صادره به رویت متهم رسیده و بدان اعتراض که پس از انجام تشریفات قانونى قرار بازداشت صادره مورد تایید قرار گرفته است.»
گروه ابوذر
مجاهد خستگىناپذیر آیتالله ربانى شیرازى پس از آزادى از زندان در مورخه 7 / 4 / 51 در صدد بر آمد با سازماندهى روحانیون انقلابى و فرستادن آنها به نقاط مختلف کشور، به پرورش کادرهاى لازم براى شرکت در یک قیام همگانى بپردازد. طولى نکشید که ثمره این فعالیتهاى فرهنگى سیاسى به صورت هیئتها و جمعیتها و جلسات و انجمنهاى مختلف اسلامى در سراسر کشور ظاهر شد و برخى از آنان دست به اسلحه بردند. یکى از این گروهها که اغلبشان شاگردان دبیرستانى به همراه برخى از دبیرانشان بودند بنام گروه انقلابى ابوذر نامیده مىشدند. و با مرحوم آیتالله ربانى در تماس و ارتباط مستقیم بودند. افراد این گروه که مرکز آنها در نهاوند بود فعالیتهاى سیاسى انقلابى خود را با اخلال در برنامههاى ضد اسلامى مسئولین شهر نهاوند و به آتش کشیدن برخى از مراکز فساد و اتومبیلهاى ژاندارمرى و اعدام برخى از عناصر فاسد منطقه آغاز کردند. پس از این مرحله، به فکر تهیه اسلحه بر آمدند و براى این منظور جهت مشورت و تبادل نظر با مرحوم آیتالله ربانى به منزل ایشان در قم رفتند. ولى در حین مذاکرات با مرحوم ربانى، فرد مشکوکى وارد مىشود که در نتیجه گفتگوهاى میان آنها متوقف مىشود. تا اینکه بالاخره براى به دست آوردن اسلحه، تصمیم مىگیرند پاسبانى را خلع سلاح کنند و براى این کار قم را انتخاب مىنمایند، محل شناسایى مىشود و در یکى از شبهاى اواخر تیر ماه عملیات اجرا مىشود.
عملیات به رهبرى «خدا رحمى» و به کمک ولىاللّه سیف و حجتاللّه عبدلى صورت مىگیرد ... در جریان درگیرى با مامور شهربانى، مامور کشته مىشود و اتومبیلهاى گشت ساواک و شهربانى افراد گروه را محاصره مىکنند به دنبال این حادثه بسیارى از اعضاى گروه دستگیر مىشوند و 6 تن از آنان نیز به اعدام محکوم گردیدند، که حکم اعدام در سحرگاه 30 بهمن 1352 به اجرا در آمد.[41]
یکى از دستگیر شدگان مرحوم آیتالله ربانى شیرازى بود که در روز 27 تیر ماه 1352 در ساعت 30 / 11 قبل از ظهر، مامورین ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکارى؟! تهران به همراهى ماموران ساواک و شهربانى و ضد اطلاعات قم ابتدا تمامى کوچهها و خیابانهاى منتهى به منزل ایشان و همچنین خانههاى اطراف را تحت کنترل خود گرفتند و سپس به داخل خانه ایشان هجوم بردند و ایشان را با خشونت تمام دستگیر کردند و در حضور همسر و فرزندانش با وحشیگرى تمام به زیر ضربات مشت و لگد و قنداق تفنگ و... گرفتند و آنگاه او را به شهربانى منتقل کردند.
پس از انتقال وى به شهربانى، ماموران باقیمانده تا ساعت دو بعد از نیمه شب تمامى خانه را زیر و رو نمودند و چون به مدرکى داّل بر همکارى ایشان با گروه ابوذر دست نیافتند به ناچار به ضبط کتابهایشان پرداختند و همه آنها را به ساواک انتقال دادند، از اولین لحظاتى که آیتالله ربانى دستگیر و به شهربانى قم آورده شد مامورین ساواک تهران شکنجه را بدون هیچ مقدمهاى شروع کردند. لباسهایشان را به طور کلى از تن شان در آوردند، ایشان را بر تخت بسته و با نهایت وحشیگرى و حیوانیت به شکنجه او پرداختند. پس از مدتى که نتوانستند هیچگونه اعترافى از او بگیرند و یا به مدرکى دست پیدا کنند وى را به زندان قصر تهران منتقل و به سه سال و یک ماه حبس محکوم ساختند، با اینکه ابتدا قرار بود به همین مدّت به شهرستان چاه بهار تبعید گردند. آیتالله ربانى در تاریخ 26 / 10 / 55 به همراه جمعى دیگر از روحانیون بلند پایه و انقلابى در حالیکه از مدت محکومیت ایشان 6 ماه نیز گذشته بود آزاد مىگردد.
شهادت حاج آقا مصطفى:
هنوز 9 ماه از آزادى آیتالله ربانى از زندان نگذشته بود که خبر شهادت آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى فرزند فرزانه و مجاهد حضرت امام خمینى(ره) به تهران رسید و به فاصله کمى به اطلاع آیتالله ربانى رسانده شد. آیتالله ربانى پس از دریافت خبر شهادت آقا مصطفى خمینى، بلافاصله به محضر آیتالله پسندیده برادر و نماینده امام در قم شتافت و پس از کسب اجازه از ایشان به تدارک مجالس ختم و دعوت از سخنرانان فاضل و انقلابى جهت سخنرانى در مجالس مذکور پرداخت. و از جمله ضمن تماس و گفتگو با علما و مراجع و مدرسین حوزه علمیه قم از آنها خواست که به پاس بزرگداشت مقام آن شهید و به منظور همدردى با پدر بزرگوارش درسها را تعطیل کنند و به سوگ نشینند که چنین شد و شهر و حوزه علمیه قم یکپارچه تعطیل گردید. و همگى در سوگ نشستند. پس از ان تلگراف تسلیتى با عنوان «علماء و مدرسین حوزه علمیه قم» تنظیم و پس از رساندن آن به امضاى جمعى از علماء و مدرسین، جهت امام خمینى(ره) ارسال نمود.
اقدامات آیتالله ربانى در برگزارى مجالس ختم مرحوم آقا مصطفى و سایر فعالیتهاى وى در این رابطه به خصوص با مراقبتهاى ویژهاى که ساواک از ایشان به عمل مىآورد، چیزى نبود که از چشم رژیم مخفى بماند. چرا که پس از آزادى مورد مراقبت کامل ماموران امنیتى رژیم قرار داشت.
بر همین اساس حدود 11 ماه پس از آزادى از آخرین زندان براى دهمین بار در تاریخ 15 / 9 / 56 به اتهام تحریک مردم و اخلال در نظم عمومى دستگیر و به مدت سه سال اقامت اجبارى (تبعید) به شهرستان کاشمر فرستاده شد. اما روح تسلیمناپذیر او همچنان آزاد ماند و تن به تبعید نداد.
به همین جهت پس از گذشت اندکى بیش از 20 روز از زمان تبعید وى به کاشمر از ساواک خراسان خواسته شد:
«با توجه به اینکه نامبرده بالا در شهرستان کاشمر مجددا مشغول فعالیتهاى ضد امنیتى و تحریک روحانیون گردیده و از طرفى با وجود حدود 200 الى 300 طلبه متعصب مذهبى در شهرستان مذکور، اقامت اجبارى یاد شده در کاشمر به مصلحت نمىباشد. خواهشمند است دستور فرمائید مجددا وضعیت مشارالیه در کمیسیون امنیت اجتماعى مطرح و ترتیبى داده شود که یاد شده به شهرستان سقز منتقل و نتیجه را به اداره کل سوم مرکز اعلام دارند.»
به دنبال این دستور ایشان را از کاشمر به فیروز آباد فارس منتقل کردند اما پس از گذشت 20 روز که او آنجا را نیز به مرکزى براى مبارزه تبدیل کرده بود و با برگزارى جلسات سخنرانى و درسهاى تفسیر قران و نهج البلاغه، سعى در جذب جوانان مىکرد حضور او را در فیروزآباد نیز مصلحت ندانستند و وى را به شهرستان سردشت از توابع استان آذربایجان غربى فرستادند. به این امید که اختلاف مذهبى و فرهنگى مردم منطقه با او مانع از برقرارى ارتباط وى با مردم خواهد شد ولى آیتالله ربانى با تکیه بر نقاط مشترک و ندیده گرفتن موارد اختلاف میان سنى و شیعه و اینکه وجود اختلافات مذهبى، آنهم در فروعات، نباید مانع اتحاد ما در مقابل دشمن شود، به زودى توانست جاى خود را در میان قلب مردم باز کند و آنجا را نیز به کانونى علیه بیدادگرىهاى رژیم بدل کند. فعالیت آیتالله ربانى در سردشت و تحریک مردم و روحانیون آنجا به قیام علیه رژیم پهلوى، که مرتبا گزارشات آن به مرکز مىرسید، بار دیگر مسئولین امنیتى رژیم شاه را به فکر تغییر محل تبعید وى انداخت. در حالى که مدت اقامت آیتالله ربانى در سردشت هنوز به 6 ماه نرسیده بود. و این بار او را از سردشت به جیرفت فرستادند. بعد از رسیدن به جیرفت به منزل حضرت آیتالله العظمى خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى که ایشان نیز در آنجا به حال تبعید به سر مىبردند، وارد شدند و برنامههاى مبارزاتى خود را از سر گرفتند.
در آستانه انقلاب اسلامى
نقش آیتالله ربانى در روزهاى پایانى عمر رژیم دست نشانده پهلوى، نقش موثر و سرنوشت ساز مىباشد. اتخاذ تصمیمات حیاتى و سرنوشت ساز توسط ایشان یکى از عوامل تسریع در پیروزى انقلاب اسلامى مىباشد، در این بخش به برخى از اقدامات اساسى آیتالله ربانى در زمان همگانى شدن نهضت و گسترش آن در سطح ایران اشاره مىنمائیم.
1ـ با اوجگیرى انقلاب به خصوص در نیمه دوم سال 57، تغییر رئیس دولت و نخست وزیرها، به صورت یک امر عادى در آمده بود و هر چند روزى، کابینهاى مىرفت و کابینه جدیدى مىآمد. تا اینکه نوبت به «ازهارى»[42] رسید. ازهارى که یک ارتشبد بود، ابتدا با عوامفریبى وارد میدان شد و چنین وانمود کرد که او و اعضاى کابینهاش همگى مسلمان و متدین و پیرو مراجع تقلیدند و از آنها تقاضاى راهنمایى دارند و از مخالفان به عنوان عده معدودى اخلالگر و طرفدار اجنبى یاد کرد و قیام عمومى مردم را دسیسههاى خارجىها خواند. آیتالله ربانى براى آنکه هم پاسخى به تاریخ داده باشد و هم افکار عمومى را نسبت به آنچه ازهارى آنها را اخلالگرى و دسیسههاى خارجى مىخواند، روشن سازد، ازهارى را مورد استیضاح قرار داد و از او خواست که بدون هیچگونه پردهپوشى و کلى گوئى به سئوالات وى پاسخ دهد. آیتالله ربانى با طرح 4 سئوال در غالب اعلامیهاى به افشاگرى علیه ازهارى و اربابانش پرداخت![43]
2ـ در ماههاى آخر انقلاب آیتالله ربانى پیامى را خطاب به کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا فرستاد. لازم به ذکر است که آمریکا در آن روزها به بهانه دخالت کمونیستها و حمایت شوروى از انقلاب اسلامى ایران، با همه امکانات خود به حمایت از شاه و کوبیدن انقلابیون برخاسته بود. و احساسات ضد امریکائى ایرانیان را معلول دخالت و نفوذ چپىها در صفوف انقلابیون ایران مىدانست ولى آیتالله ربانى، براى گرفتن این حربه از دست دشمن وارد میدان شد و ضمن اعلام اسلامى بودن انقلاب اسلامى، خاطر نشان ساخت که ایران با هر کشورى که استقلال سیاسى و اقتصادى آن را رعایت کنند، سر ستیز و دشمنى ندارد.[44]
طلوع فجر
با پیروزى انقلاب اسلامى فقیه مجاهد آیتالله ربانى همچنان در سنگر دفاع از اسلام باقى مانده و در هر کجا و هر زمان که احساس مىکرد به وجود وى نیاز است، حاضر بود. با پیش آمدن غائله کردستان[45] و پس از آن آذربایجان، ایشان با صلاحدید امام در تاریخ 24 / 5 / 58 ابتدا به کردستان و سپس به آذربایجان عزیمت نمود. پس از ورود به منطقه کردستان و آگاه شدن از ترکیب نیروهاى مخالفى که در آنجا جمع شده بودند و همچنین به منظور پیشگیرى از تکرار این حادثه در سایر مناطق، پیشنهادى را براى دولت موقت فرستاد و ضمنا گوشزد نمود که اگر این توطئه در نطفه خفه نشود. این آغاز کار است و باید شاهد تکرار اینگونه جریانات و حوادث در بقیه جاها نیز باشیم که البته به پیشنهاد ایشان عمل نشد و با کمال تأسف این پیش بینى به وقوع پیوست و حلقه محاصره انقلاب روز به روز تنگتر گردید و اغتشاش و آشوب به دیگر استانهاى مرزى نیز دامن کشید.
برخورد ضعیف دولت با مسئله کردستان، سبب شد که آذربایجان هم به آن پیوست و علم مخالفت برافراشت. حزب خلق مسلمان براى اجراى برنامههاى خود در پشت سر شریعتمدارى پنهان و با زبان او به تحریک مردم پرداخت. آیتالله ربانى ضمن سفر به آذربایجان و تماس با علماء و مردم منطقه به افشاى خیانتهاى سردمداران خلق مسلمانى پرداخت.
توانایى آیتالله ربانى و برخورد واقع بینانه و اصولى او با حوادث و جریانات دو منطقه مزبور سبب شد که اندکى پس از شروع غائله استان فارس، امام امت او را طى حکمى به شرح زیر به آن منطقه فرستاد و مقامات اجرائى محل را موظف به پیروى از ایشان نمود.
بسمه تعالى
جناب حجتالاسلام و المسلمین آقاى شیخ عبدالرحیم ربانى دامت افاضاته با توجه به مشکلاتى که در مناطق عشایرى فارس وجود دارد. جنابعالى ماموریت دارید جهت بررسى اوضاع و رفع مشکلات به مناطق مزبور بروید و با مشورت و کمک آقایان معتمدین محل و افراد ذیصلاح، سعى کافى در این باره نمائید و ساکنین مناطق را به اتحاد و یگانگى و پرهیز از اختلاف و تفرقه دعوت کنید. بدیهى است که مقامات اجرائى نیز به وظیفه خود در پیروى از راهنمائىهاى آن جناب و همکاریهاى لازمه با شما عمل خواهند نمود. از خداى تعالى موفقیت جنابعالى را مسئلت دارم.[46]
روح اللّه الموسوى الخمینى 23 / 9 / 58
نظارت بر حسن اجراى قانون اساسى و انطباق قوانین مصوب مجلس شوراى اسلامى با احکام شرع و قانون اساسى یکى از مهمترین وظائفى بود که از سوى امام امت به عهده وى گذاشته شد و بنابر حکم امام خمینى (ره) وى به عنوان یکى از 6 فقیه شوراى نگهبان به عضویت آن شورا در آمد.
ترور نافرجام
تاثیر و نفوذ فوق العاده و موثر آیتالله ربانى در تصمیمگیریهاى کلیدى و اساسى کشور از یک طرف و شناخت عمیق ایشان نسبت به افراد و شخصیتها و جریانات انحرافى از سوى دیگر، عوامل و افراد ضد انقلاب و فرصت طلب را به این فکر انداخت که باید به گونهاى ایشان را از میان بردارند.
آنها در ابتدا به طور مستقیم و غیر مستقیم وى را مورد تهدید قرار دادند، بلکه از رویه خود دست بر دارد. ولى وقتى احساس کردند که او به هیچ قیمتى ولو به قیمت از دست دادن جان و حتى آبروى خویش حاضر به عقب نشینى از مواضع خود نیست، سرانجام در تاریخ 8 / 1 / 1360 در راه بازگشت از جهاد سازندگى، در حوالى غروب آفتاب، وى را مورد سوء قصد قرار دادند. تروریستها که از اعضاى گروه تروریستى فرقان[47] بودند توانستند پیکر ایشان را مورد اصابت چندین گلوله قرار دهند و نزدیک بود با گلولهاى که به گردن ایشان نشانده بودند، شاهرگ حیات آن رادمرد مجاهد خستگىناپذیر را قطع کنند. امام خمینى (ره) در تلگرافى خطاب به آن مرحوم به مناسبت ترور ایشان فرمودند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
جناب حجتالاسلام و المسلمین آقاى ربانى شیرازى دامت افاضاته
از سوء قصد به جنابعالى مطلع شدم. این نحو برخورد با روحانیون متعهد، برنامه منحرفین بوده و هست و غرض آنان خارج نمودن جمع کاردان و متعهد از صحنه است. غافل از آنکه به حکم تاریخ روحانیون آگاه در تمام صحنههاى سیاسى پیش قدم بودهاند و ترور اشخاص نمىتواند آنان را مایوس کند و راه را براى بدخواهان به اسلام و کشور باز کند.
بحمداللّه جنابعالى از این سانحه نجات پیدا نمودید. و امید است که به زودى صحّت خود را باز یافته و به خدمت به اسلام و مملکت ادامه دهید.[48]
روح الله الموسوى الخمینى
آیتالله ربانى در پاسخ به پیام محبتآمیز مقتداى خویش چنین عرضه داشت:
محضر مقدس بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران آیتالله العظمى امام خمینى اداماللّه ظله. پیام پر از لطف حضرت مستطاب عالى واصل گردید. بحمداللّه حالم خوب است و از الطاف شما سپاسگذارم. ماهیت انقلاب اسلامى بر خلاف زعم کجاندیشان متکى به فرد و یا افرادى نمىباشد که با ترور و شهادت آنها وقفه یا ضربهاى بر آن وارد شود. انقلاب اسلامى ایران مرحلهاى از تکامل انقلاب جهانى الهى است که با کوشش پیگیر پیامبران الهى و پیشوایان راستین و مردان معتقد استوار گشته است. اصلها ثابت و فرعها فى السماء توتى اکلها کل حین باذن ربها. انقلاب اسلامى بر دو اصل والاى ایمان و جهاد استوار است و حاملان آن در اصل امتى متعهد و مسئولند. با رفت و آمد اشخاص خللى در تصمیم آنها وارد نمىشود به خصوص که در هر عصرى رهبرى توانا بر آن زعامت مىکند و در عصر ما تکامل و تداومش مرهون رهبرى حضرت عالى است امید است که خداوند وجود مبارک را مستدام بدارد.
امام در سوگ
رفت و آمدهاى مکرر و مدام فقیه مجاهد حضرت آیتالله ربانى شیرازى از شیراز به تهران و بالعکس، در طول هفته بر قرار بود. ایشان چه در دوران تصدى نمایندگى مجلس خبرگان و چه در زمان عضویت در شوراى نگهبان نیمى از یک هفته را در تهران و بقیه را در شیراز به سر مىبردند و غالبا این مسیر طولانى را با اتومبیل طى مىکردند. تا اینکه در تاریخ 17 / 12 / 1360 که براى شرکت در جلسات شوراى نگهبان از شیراز عازم تهران بودند. در بین راه دلیجان و محلات، اتومبیل حامل ایشان پس از ترکیدن لاستیک آن، از جاده منحرف و واژگون شد، کمى پس از واژگون شدن اتومبیل حامل مرحوم ربانى، مینى بوسى از راه رسید و تنها ایشان را که حتى به مقدار کمترى از بقیه همراهان خود، دچار آسیب دیدگى و جراحت شده بودند با خود به یکى از درمانگاههاى شهرستان دلیجان برد.
هنوز ساعاتى چند از انتقال ایشان به درمانگاه نگذشته بود که خبر رسید روح پاکش از دنیا پرواز کرد و در جوار رفیع اعلى مسکن گزید و به آرامش مطلق رسید. پیکر مطهر ایشان پس از تشییعى با شکوه و اقامه نماز توسط حضرت آیتالله گلپایگانى در جوار حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
گرچه اعلام خبر کوچ آن پرستوى همیشه مهاجر به سرزمین ابدیت قلب همه دوستان آگاه و عمیق و روشن بین انقلاب را آزرد، اما غم فقدان آن عزیز سفر کرده بیش از همه سینه خمینى بزرگ را آتش زد، آنچنانکه، در مرثیهاى که براى او نوشت، رحلتش را غمانگیز خواند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
انا للّه و انا الیه راجعون
با کمال تاسف رحلت غمانگیز جناب حجة الاسلام و المسلمین، مجاهد عزیز آقاى ربانى شیرازى را به اسلام و اولیاء معظم اسلام به ویژه حضرت بقیهاللّه ارواحنا فداه و به ملت شریف و حوزههاى علمیه و اهالى محترم فارس و بازماندگان این فقید سعید تسلیت عرض مىکنم.
در طول تاریخ مدعیان فضیلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد و حق و دین بسیار بوده و هستند تنها در سختىها و گرفتاریها و حقگویىها در مقابل قدرتهاى شیطانى است که مدعیان لاف زن از متعهدان بى سر و صدا و خالصان فداکار از مغشوشان ریاکار متمایز مىشوند.
مرحوم مجاهد سعید ارزشمند ربانى شیرازى که اکنون در جوار حق آرمیده و ما از برکات وجودش محروم شدیم از این اقلیت بود. او در طول زندگى شرافتمندانه خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، در مقابل باطل و باطلها ایستاد و از خودش نرمش نشان نداد. او در حبسها و زجرها و ناملایمات با قامت راست انسانهاى متعهد ایستادگى کرد و تسلیم نشد. او که خدایش رحمت کند و به جوار قرب حضرتش بپذیرد، با روحى ملایم در مقابل دوستان و مومنان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقاء اللّه پیوست و ما عقب ماندگان که احتیاج به این مردان حق داریم، از آن کمال و جمال محرومیم. از خداوند متعال توفیق خدمت براى همگان و سعادت و صبر در این مصیبت براى دوستان و بازماندگان ایشان را خواستاریم.[49]
روح الله الموسوى الخمینى
از سوى رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیتالله خامنهاى که در آن دوران عهدهدار ریاست جمهورى اسلامى ایران بودند نیز پیام تسلیتى خطاب به امام خمینى (ره) صادر گشت:
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر امام بزرگوار حضرت آیهاللّه العظمى امام خمینى مدّظلهالعالى ضایعه ارتحال عالم مبارز و روحانى فقید آیتالله ربانى شیرازى عضو فقهاى شوراى نگهبان را که یکى از پیشگامان مبارزه علیه طاغوت و یکى از مجاهدان راه اسلام بود به محضر امام عصر «عج» و آن امام عزیز و نیز به جامعه روحانیت و ملّت مسلمان و مبارز ایران تسلیت عرض مىکنم. فقدان دانشمند و فقیه مبارزى همچون آیهاللّه ربانى شیرازى بدون شک ضایعه بزرگى است. مراتب فضل و دانش آن فقید سعید و تلاش شبانهروزى ایشان در راه استقامت و حاکمیت اسلام و پاسدارى از دستاوردهاى عزیز و ارجمند انقلاب اسلامى در سنگر مجلس خبرگان و شوراى نگهبان قانون اساسى و در متن جامعه اسلامى آشکار است. و بى شک جاى خالى ایشان در جمهورى اسلامى محسوس خواهد بود. براى آن مرحوم مبرور طلب مغفرت و براى حضرتعالى طول عمر و براى بازماندگان آن شادروان صبر جمیل آرزو و براى اسلام و انقلاب عزت و عظمت آرزو مىکنم.سید على خامنهاى[50]
در حدیث دیگران
مجاهدتها و تلاشهاى آیتالله ربانى در طول دوران مبارزه و پس از انقلاب اسلامى، بسیارى را بر آن داشت که در بیانات و مکتوبات خود از این اسطوره صبر و مقاومت سخنى به میان آورده و از این مقام والا ستایش به عمل آورند. در انتها از منظر این بزرگان به تماشاى چهره آیتالله ربانى مىپردازیم:
1ـ شهید آیتالله صدوقى: مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانى شیرازى مردى عالم، مجتهد و با بصیرت بود قبل از سال 1330 در قم با این مرد آشنا شدم. ایشان یکى از مدّرسین بنام بود و آگاهى کامل نسبت به اخبار آل محمّد «ص» داشت. زحماتى که ایشان کشیدند خیلى با ارزش است و در انقلاب هم سهم بزرگى داشتند. دورانى از زندگى را در مبارزه با طاغوت گذراندند و شکنجههایى که در زندگى نسبت به ایشان شد به کمتر کسى شد. زندان را بر خود خرید. تبعیدها را رفت یک کلمه حرف به نفع دولت آن زمان نزد. در مجلس خبرگان هم وجودش بسیار مؤثر بود حرفهاى ایشان صد در صد به نفع کشور بود. در ابتداى عمرش تا شهادت در راه خدمت به اسلام و مکتب جعفرى بود. همانطور که فامیلش است ربّانى بود و خدایى بود، هم از جهت لقب و هم از جهت واقع صد در صد ربّانى بود. خداوند روحش را شاد کند و با آل اطهار محشور کند.
2ـ آیتالله مشکینى: گمان مىرود فعالیت سرى و علنى آیتالله ربانى از اوائل نهضت امام بزرگ خمینى کبیر قدس سره الشریف و تاثیر وجودى او در اصل نهضت و تحریک طلاب محترم و فضلاء حوزه و ملت ایران، پیشقدم بودن ایشان در این قیام مقدس چنانچه باید معلوم نشده. آیتالله ربانى در راه نهضت موفق شدند با عدهاى از دوستان و همفکرانشان جلسات سرى تشکیل دهند و پى ریزى یک حرکت موثرى براى سقوط دولت جائر پهلوى بنمایند. ایشان در میان اعضاى این گروه نقشى فعالتر داشتند و جلسات از سه فرد تا ده فرد به تناسب امکانات منعقد مىشود. حرارت و کوشش خالصى در مساله مبارزه با طاغوت داشتند و به حقیقت صاحب قلبى گنجینه عشق، خزینه سوز، و کانون آتش و انفجار بودند. فرد متحرک نبودند، محرک بودند. حضرت عبدالرحیم را برکات وجودى بیش از اینهاست و بر علو مقامش مىافزود آنکه پیوسته گرفتار ایادى ظلم و ستم بودند. به قدرى که مىتوان گفت بخش زیادى از عمر کثیرالبرکه خویش را در زندانهاى طاغوت سپرى کردند. در برخى از دفعات گرفتارى، وحشیهاى متمدن ساواک به بیت الفضیله ایشان ریخته و با ضرب و کتک در جلو چشم عائلهشان او را در ماشین افکنده و برده بودند. آرى این مطلب از مقام معلوم آن عالم مظلوم مستبعد نیست، مستبعد آنکه چرا در آن روزها دیگران چنین نشدند. بلى اینها نعمتهایى است که بهر کس ندهندش.
3ـ همسر آیتالله ربانى: از تقواى ایشان هر چه بگویم کم گفتهام. اگر کسى بود که به من کمک مىکرد مىتوانستم کتابى از تقواى ایشان بنویسم. ایشان یک ریال از سهم امام خرج نکردند و دائما تذکر مىدادند که از حیف و میل و اسراف جلوگیرى شود. حتى در چراغ و لامپى را که روشن مىکردیم. گاه مىشد که مىدیدیم ایشان در تاریکى مشغول انجام کارى است، وقتى مىگفتم چراغ را روشن کنید، مىگفتند کارى نیست که نیاز به روشنایى داشته باشد... در وضو گرفتن آنقدر مراقب بودند که با حداقل آب وضو بگیرند... همیشه مىگفت چه لزومى دارد که انسان بیش از 2 ـ 3 دست لباس داشته باشد. از چیزهاى تشریفاتى و تجملاتى به شدت متنفر بودند.
4ـ شهید آیتالله شاه آبادى[51]: مرحوم ربانى مهاجر الى اللّه بود خدماتى که این مرد بزرگ طى زمانهاى متمادى به اسلام نمود. فراموش نشدنى و شکنجههایى که وى در زندان متحمل شد اعجاب آور است.[52]
5 ـ آیتالله حرم پناهى[53]: ایشان در تمام مدتى که در قم بود نمایندگى از طرف امام داشت و مرجع وجوهات مبارزین بود چون ایشان موجه بود پیش مجاهدین. تمام تجارى که اهل مبارزه بودند، و موید و همفکر امام بودند، مىتوانم ادعا کنم که نیمى از طلاب قم در اثر راهنمایىهاى ایشان تربیت شدند. و نیم مبارزه برخاسته از حوزه علمیه قم، به دست ایشان اداره مىشد. یک عده طلاب جوان و خوشفکر را جمع آورى کرده بود و تمامى وجوهى را که در این مدت به دست ایشان مىرسید صرف همین مبارزه مىشد. به عنوان شاهد مطلب، براى اینکه بدانید ایشان چقدر متعهد بود و چقدر نسبت به سهم مبارک امام دقیق بود، در تمام این دوران زندگى (از زمان آشنائى تا قبل از پیروزى حدود 20 سال) با اینکه از خصوصیات دقیق زندگى من با خبر بود، یک مرتبه، یک تومان به من سهم امام نداد، یک تومان حتى... با اینکه از طرف امام مجاز بود که در کل سهم امام تصرف کند. [54]
طوبى له و حسن مآب
پینوشتها:
[1]. مدرسه آقا باباخان : یکى از مدارس دایر شیراز که در جنوب شرقى مسجد وکیل واقع است به گونهاى که ضلع غربى آن به دیوار شبستان مسجد چسبیده است. کوچه کم عرضى در قسمت شرقى، میان مدرسه و بازار وکیل جاى دارد. تنها درب مدرسه در ضلع جنوبى است که در کوچه نسبتا گشادى باز مىشود. این مدرسه اصلاً در شمار مجموعه بناهاى کریمخانى است که با مرگ خان زند مانند مسجد وکیل ناتمام ماند. علت نامیدن آن به آقا باباخان این است که ساختمانش توسط آقاباباخان بار فروش مازندرانى پایان یافت، مدرسه آقا باباخان در شمار آثار تاریخى به ثبت رسیده است و نگهدارى آن به عهده دولت است. ر. ک : دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 451
[2]. حضرت احمد بن موسى الکاظم علیهما السلام
[3]. رضاخان در 11 آذر ماه 1314 شمسى که محمود جم را مامور تشکیل کابینه مىکند، از وى مىپرسد: «چطور مىشود این چادر چاقچورها را از بین برد؟ از وقتى که به ترکیه رفتم و زنهاى آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداختهاند، دیگر از زن چادرى بدم مىآید. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقى و پیشرفت است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد.» وى پس از مشورت با جم، در روز 17 دى 1314 شمسى همسر و دختران خود تاجالملوک، شمس و اشرف را بدون حجاب بیرون مىآورد تا همراه وى در جشن دانشسراى مقدماتى شرکت کنند. در این مراسم همسران وزرا و جمعى از مقامات مملکتى نیز بدون حجاب همراه با شوهرانشان شرکت داشتند. در پایان مراسم رضاخان به جم نخست وزیر دستور داد که باز هم از این قبیل جلسات تشکیل دهد تا بانوان کشور بیشتر به وضع جدید و معاشرت با مردان آشنا گردند! از آن پس جشنهاى متعدد براى این کار ترتیب دادند و به ماموران نیز دستور اکید دادند که با بانوانى که با حجاب ظاهر مىشوند با خشونت رفتار کنند و حجاب را از سر آنان بردارند.
[4]. ربانى شیرازى آیه استقامت، فرج الله الهى، ص 14
[5]. آیتالله حاج سید نورالدین بن میرزا ابوطالب بن محمد هاشم حسینى شیرازى از مشاهیر دانشمندان شیراز بود. وى در شیراز متولد و در بیت علم و عزت پرورش یافته و پس از خواندن مقدمات و سطوح به نجف اشرف مهاجرت و در محضر بزرگانى چون آیتالله سید محمد کاظم یزدى، آیتالله محمد تقى شیرازى و آیتالله شریعت اصفهانى تلمذ نمود. در سال 1342 ق به شیراز مراجعت و در مسجد وکیل این شهر به اقامه جماعت و ترویج دین پرداخت و در راستاى فعالیتهاى خود جمعیتى به نام برادران تشکیل داد. وى در سال 1367 قمرى به اتفاق جمع کثیرى از افراد حزب برادران مسافرتى به قم، تهران و مشهد نمود که بسیار با اهمیت بود. مرحوم آیتالله شیرازى در سال 1376 قمرى بر اثر سکته قلبى در گذشت. از آثار وى مىتوان به کتب اسلام و جهان امروز، اصل الاصول در دو جلد، تفسیر قرآن مجید، حاشیه بر عروة الوثقى، حکمت الهى، سیاست اصل، علم رجال و درایه و علم کلام اشاره نمود. ر. ک : گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج 5، ص 446
[6]. نشریه پاسدار اسلام، ش 27، ص 52
[7]. رجوع کنید به کتاب تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد از سلسله انتشارات مرکز بررسى اسناد تاریخى تا با زوایاى کشف حجاب آشنا شوید.
[8]. در سال 1260 ﻫ ق فردى به نام «على محمد باب» خود را «باب» امام و وسیله تماس مردم با امام زمان ع معرفى نمود، و سپس دعوى مهدویت کرد و گفت که در آینده از میان بابیها پیامبرى قیام خواهد کرد (من یظهرالله) و دین تازهاى خواهد آورد. به دستور ناصرالدین شاه و امیرکبیر بسیارى از پیروان باب دستگیر و کشته شدند و مابقى به عراق تبعید و شخص «باب» نیز تیرباران شد در میان اتباع باب دو برادر مورد توجه او بودند که مدعى جانشینى وى شدند، لیکن بین آن دو برادر اختلاف افتاد، گروهى پیرو برادر اول مشهور به «صبح ازل» بابیها، و عدهاى دیگر پیرو برادر دوم «بهاءالله» (بهائیها) شدند. در نزاع سختى که بین این دو و اتباع آنان در گرفت بسیارى از طرفین کشته شدند، و دولت عثمانى در عراق همه آنها را از بغداد به آدرنه در (آسیاى صغیر) تبعید کرد. در آنجا نیز دو برادر دست از نزاع برنداشتند و دولت عثمانى ناگزیر «بهاءالله» و طرفدارانش را به «عکّا» (فلسطین اشغالى) و «صبح ازل» را با یارانش به جزیره قبرس روانه کرد. فعالیتهاى بهاء در عکا باعث شد تا بیشتر با بیان و بویژه با بیان ایران پیرو او شوند. در پیدایش این مسلک مأموران روسیه نقش مهمى داشتند، سپس انگلیسیها بهائیت را در کشورهاى اسلامى، بویژه ایران ترویج مىکردند. بدین ترتیب بهائیت از بدو پیدایش تاکنون به اسم یک عقیده مذهبى، ولى در واقع با قدرت یک حزب سیاسى در خدمت استکبار بوده و هم اکنون نیز امریکا و رژیم صهیونیستى اسرائیل از حامیان قوى این مسلکاند. در حکومت محمدرضا، على رغم مبارزه روحانیت شیعه علیه این فرقه، بهائیان موقعیتى ویژه داشتند و شاه از حمایت ایشان بهرهمند بود، و همیشه افرادى از سران این فرقه در دربار بودند و در تصمیمگیرىهاى دولت و سیاست خارجى تأثیر جدى داشتند و به نفع صهیونیسم جهانى فعالیت مىکردند. رجوع کنید به بهائیگرى ص 181 ـ 238 از سید ضیاء تا بختیار، ص 530، همچنین در مورد نقش بهائیت در تشکیلات رژیم پهلوى نگاه کنید به اظهارات تکان دهنده یکى از نزدیکترین یاران شاه، تیمسار حسین فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1
[9]. سروستان : بخشى از شهرستان شیراز که از شمال به بخش زرقان، از جنوب به جهرم و از مغرب به بخش مرکزى شیراز محدود است.
[10]. ربانى شیرازى آیه استقامت، فرج الله الهى، ص 23
[11]. مسجدى است در خیابان لطفعلى خان زند نزدیک مدرسه علمیه خان واقع در جنوب شیراز. این مسجد در ابتدا به صورت یک خانه مخروبه بود، زمانى که قصد تخریب این خانه و بناى مسجد را داشتند با هفت عدد خمره خالى مواجه شدند، از این رو نام آن را مسجد گنج گذاشتند.
[12]. اخباریه : فرقهاى از علماى شیعه امامیه که عمدتا اخبار اهل بیت ع را ماخذ و اساس عقاید و احکام دین مىدانند و به سایر مدارک فقط در صورتى که با احادیث ائمه (ع) تایید شده باشد استناد مىکنند. در مقابل ایشان اصولیین و پیروان مکتب اجتهاد قرار دارند که احکام را از کتاب و سنت و اجماع و عقل استنباط مىکنند و معتقدند تنها اخبار نمىتواند مصدر همه تکالیف و جوابگوى همه نیازهاى جامعه در هر عصر و زمان باشد. پیش از غیبت امام زمان (ع) وظایف مکلفین شیعه از سوى امامان (ع) به صورت شفاهى یا کتبى، مستقیما یا توسط اصحاب و شاگردان ابلاغ مىگردید و به ظواهر آن عمل مىشد و مشکلى پیش نمىآمد. رفته رفته با گذشت زمان و پیدا شدن مباحث و مسائل جدیدى که در عهد ائمه (ع) مبتلى به نبوده است و بعد از آنکه اخبار متناقض بسیار توسط صاحبان غرض جعل شد، گروهى از فقهاى شیعه ظواهر کتاب و سنت را براى تحرى احکام الهى و صدور فتوى کافى ندیدند و کمر به اجتهاد و تحقیق بستند و به علم کلام و اصول و علوم عقلى روى آوردند و علاوه بر قرآن و اخبار، اجماع و عقل را نیز لازم و مناط اعتبار براى صدور احکام شرعى دانستند. موسس مکتب اخباریه و قدیمىترین شارح و مدافع عقاید ایشان و نخستین مولف آن طائفه میرزا محمد امین بن محمد شریف استرآبادى (م 1033 ق) بود. ر. ک : دایرهالمعارف تشیع، ج 2، ص 7
[13]. آباده : یکى از چهارده شهرستان استان فارس در جنوب ایران، واقع در منتهىالیه شمال شرقى این استان، داراى شکل مستطیل نامنظم که از شمال غربى به جنوب شرقى کشیده شده و محدود است از شمال به استان اصفهان، از غرب به استان اصفهان و شهرستان اقلید و شهرستان مرودشت از استان فارس، از شرق به استان یزد و از جنوب به شهرستان مرودشت و شهرستان نیریز از استان فارس، شهرستان آباده در مسیر شاهراه ارتباطى اصفهان به شیراز و شیراز به یزد قرار دارد بیشتر جمعیت شهرستان آباده پیرو مذهب شیعه اثنى عشرىاند و تعداد اندکى مذهب تسنن دارند. زبان مردم آباده فارسى است و گروه اندکى به زبانهاى لرى و ترکى سخن مىگویند. ر. ک : دائره المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 27
[14]. روزنامه همشهرى، ویژه نامه استان فارس 5 / 7 / 1375
[15]. ربانى شیرازى آیه استقامت، فرجالله الهى، ص 30
[16]. اجازه اجتهاد : تصدیق و تایید کسى است که قدرت علمى و عملى لازم را براى استنباط فروع احکام شرعى، از منابع اصلى آنها قرآن، سنت، عقل، اجماع یافته و به مرتبه فقاهت رسیده است. شخصى که به دریافت چنین اجازهاى نائل مىگردد. مىتواند در فروع احکام شرعى اظهار نظر کند و فتوا بدهد. افرادى که به مرتبه اجتهاد نرسیدهاند مىتوانند به فتواى او عمل کنند. شاید بتوان گفت : نخستین اجازه اجتهاد و فتوا دادن به مردم، فرمانى است که از سوى امام پنجم حضرت محمد بن على باقر (ع) براى ابان بن تغلب یکى از اصحاب و یاران ارجمند آن جناب صادر گشت امام باقر (ع) به ابان چنین فرمودند: «در مسجد مدینه بنشین و به مردم فتوا بده، همانا من دوست دارم که در شیعیانم همچون تویى دیده شود.» (ر. ک : دایرهالمعارف تشیع، ج 1، ص 470)
[17]. آیتالله حاج شیخ محمد کاظم شیرازى: مرحوم آیتالله شیرازى در سال 1290 ﻫ ق متولد و در سال 1300 ﻫ ق با والدین خود از شیراز به عتبات منتقل و در کربلا ساکن و تا دو سال با والدین خویش در آن مکان شریف متوقف و پس از آن والدین او به شیراز مراجعت و او در کربلا به تنهایى به تحصیل مشغول شد. پس از چهارده سال او نیز به شیراز برگشت. کتاب مطول و معالم را نزد عالم کامل حاج سید محمد على کازرونى که در تدریس این دروس ماهر بود خوانده و پس از دو سال اقامت در شیراز به کربلا عزیمت نمود. پس از فرا گرفتن سطوح در سال 1310 ق به سامرا مهاجرت و رسائل و مکاسب را نزد حاج شیخ حسنعلى تهرانى که از اجله علماء بود فرا گرفت. پس از آن به کاظمین مشرف و در آنجا به تدریس مشغول و پس از مدتى به نجف مهاجرت و حوزه درس تشکیل داد و غالب استفتائات مرحوم آیتالله اصفهانى به نظر آن مرحوم بود. وى سرانجام در سال 1367 ﻫ ق وفات نموده و در یکى از حجرات صحن علوى به خاک سپرده شد. ر. ک : گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج 1، ص 271
[18]. آیتالله سید عبدالله بلادى بوشهرى 1291 ـ 1371 ق فرزند سید ابوالقاسم بن علم الهدى. نسب او به سید ابراهیم مجاب محمدالعابدین حضرت امام موسى کاظم (ع) منتهى مىگردد. از علماء و مراجع اموى شرعیه در بوشهر. ولادت و نشأت وى نیز در بوشهر بود. مقدمات علوم و فنون ادب را نزد علماى بوشهر فرا گرفت. سپس مدارج عالى اجتهاد را در نجف اشرف در حوزه درس شیخ عبدالهادى شلیله و آخوند ملا محمد کاظم خراسانى و سید محمد کاظم یزدى و سید محمد آل بحرالعلوم و دیگران پیمود. حدود سال 1326 ق به موطن خویش بوشهر بازگشت و به فتوى و تدریس و ارشاد و امامت و نشر احکام پرداخت. وى داراى مؤلفات و تصانیف بسیارى است از آن جمله: زلال المعین فىالاربعین، سدول الجلباب فى الحجاب، الهدهدیة، المقالات العشر، الکهف الحصین، آیات تکوینى، کشف الاسرار، وجوب یا برهان. (ر. ک: دایرهالمعارف تشیع، ج 3، ص 400)
[19]. حاج آقا بزرگ تهرانى، محمد محسن بن على بن محمدرضا بن محسن بن على اکبر 11 ربیع الاول 1293 ـ 13 ذى الحجه 1389 ق فقیه و کتاب شناس شیعى امامى در تهران زاده شد. پدر و پدربزرگش از روحانیون این شهر بودند. جدّ بزرگش، حاج محسن، بازرگان بود و به یارى منوچهر خان معتمد الدوله گرجى، نخستین چاپخانه ایران را بنیاد نهاده بود.
آقا بزرگ تحصیلات مقدماتى خود را در مدرسه دانگى آغاز کرد و در مدرسه پامنار و سپس در مدرسه فخریه (مروى) ادامه داد. ادبیات عرب را نزد شیخ محمد حسین خراسانى و شیخ محمد باقر معزالدوله، منطق را نزد میرزا محمد قمى، سطوح اصول را نزد سید عبدالکریم مدرسى، سید محمد تقى تنکابنى و شیخ محمد تقى نهاوندى، سطوح فقه را نزد میرزا محمد تقى گرکانى و شیخ على نور ایلکایى آموخت و اندکى ریاضیات نیز نزد میرزا ابراهیم زنجانى فرا گرفت. همچنین به مطالعاتى در تاریخ ادبیات و رجال حدیث پرداخت.
وى در 10 جمادى الثانى 1315 ق به قصد ادامه تحصیل به نجف رفت و از این تاریخ تا 1329 ق در این شهر نزد حاج میرزا حسین نورى، شیخ محمد طه نجف، سید مرتضى کشمیرى، حاج میرزا حسین میرزا خلیل، آخوند ملا محمّد کاظم خراسانى، سید احمد حایرى تهرانى، میرزا محمد على چهاردهى، سید محمد کاظم یزدى و شیخ الشریعه اصفهانى به کسب دانش پرداخت. در 1329 ق به کاظمین رفت و به منظور تدوین بزرگترین دایرهالمعارف کتابشناسى شیعى، یعنى الذریعة الى تصانیف الشیعه به تحقیق و تتبع پرداخت. چندى بعد به سامرا رفت و ضمن ادامه کار خود در مجلس درس میرزا محمد تقى شیرازى نیز حاضر شد. در 1335 ق به کاظمین بازگشت دو سال در آنجا ماند و باز به سامرا رفت. در 1354 ق به نجف بازگشت و به منظور چاپ الذریعة، چاپخانهاى به نام مطبعة السعادة بنیاد نهاد، اما دولت پادشاهى عراق به بهانههاى گوناگون مانع کار وى گردید. شیخ جلد نخستین ذریعه را در مطبعهالغرى به چاپ رساند، اما انتشار آن، باز هم در نتیجه مخالفت دولت عراق 6 ماه به تعویق افتاد.
آقا بزرگ براى تدوین و تکمیل این دایرة المعارف به سفرهاى طولانى نیز پرداخت. از بیشتر کتابخانههاى عمومى عراق، ایران، سوریه، فلسطین، مصر، حجاز و بسیارى کتابخانههاى خصوصى در این کشورها دیدن کرد و به بررسى کتب آنها پرداخت. وى در 62 کتابخانه شخصا کاوش کرد و فهرستهاى بسیارى از کتابخانههاى دیگر را نیز مورد مطالعه قرار داد. فراهم شدن دایرهالمعارفى مانند الذریعة، آرزوى بسیارى از دانشمندان شیعى بود. جاى خالى فهرست آثار نویسندگان شیعى، از مدتها پیش احساس مىشد. در فهرستهاى مشابه از آثار دانشمندان مسلمان که توسط پژوهشگران دیگر مذاهب تدوین مىگشت. آثار بزرگان شیعه مورد بى اعتنایى قرار مىگرفت. و در همین اواخر جرجى زیدان، ادیب مسیحى عرب، در تاریخ آداب اللغة العربیة، نقش شیعه را در بناى فرهنگ اسلامى بسیار اندک شمرده بود. این امر، بر فقهاى شیعه گران افتاد و تنى چند از آنان گرد هم آمدند و 3 تن از ایشان به قصد معرفى دانشمندان این مذهب و آثار آنان و دفع دعوى باطل جرجى زیدان وظایفى بر عهده گرفتند. شرح نقش شیعیان در علوم اسلامى به سید حسن صدر واگذار شد و وى در کتاب تأسیس الشیعه الکرام لفنون الاسلام، به این کار پرداخت. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در بیان نادرستیها و لغزشهاى کتاب جرجى زیدان، نگارش المراجعات الریحانیه و النقود و الردود را آغاز کرد و آقا بزرگ تالیف الذریعه را بر عهده گرفت. سید حسن صدر همچنین بر آن بود تا نامهاى بزرگان شیعه را در مجموعهاى زیر عنوان وفیات الاعلام من الشیعه الکرام گرد آورد، اما تنها به اندکى از این کار، که به 3 سده نخستین تاریخ اسلام مربوط مىشد توفیق یافت. آقا بزرگ دنباله کار وى را گرفت و تدوین دایرهالمعارف رجالى بزرگى را، شامل نامهاى عالمان شیعه، از سده 4 تا 14 ق / 10 تا 20 م آغاز کرد. وى ابتدا براى این مجموعه، عنوان کلى وفیات الاعلام بعد غیبهالامام را برگزید و چون در مجلدات مربوط به سده 14 ق / 20 م ذکر نامهاى علماى زنده را نیز مصلحت شمرد، آن عنوان را به طبقات اعلام الشیعة تغییر داد. در میان بزرگانى که از او اجازه نقل گرفتهاند، این علما شایان ذکرند : حاج آقا حسین بروجردى، عبدالحسین شرفالدین عاملى، شیخ عبدالحسین امینى، سید عبدالهادى شیرازى، شیخ محمدرضا آل یاسین، شیخ محمد حسن مظفر، سید هبهالدین شهرستانى، میرزا محمد على اردوبادى، سید محمد حسین طباطبایى، سید محمد صادق بحرالعلوم، سید شهاب الدین مرعشى، آقا بزرگ 2 بار ازدواج کرد و داراى 5 پسر و 4 دختر شد. وى پس از یک بیمارى طولانى در نجف اشرف در گذشت و بر طبق وصیتش در کتابخانه خود که آن را براى استفاده علما و طلاب وقف کرده بود، به خاک سپرده شد.
ر. ک : دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 455
[20]. ر. ک : ضمیمه 1 و 2 همین کتاب
[21]8ـ فرازى از نوشته آیتالله مشکینى پیرامون شخصیت آیتالله ربانى
[22]. حاج شیخ عباس بن محمدرضا بن ابى القاسم معروف به حاج شیخ عباس قمى از افاضل علما مىباشد. وى که عالمى فاضل و محدثى متتّبع و ماهر بود تحصیلات مقدماتى را در مولد خود شهر قم به اتمام رساند. در سال 1316 ﻫ ق به نجف اشرف عازم و ملازم مرحوم حاج میرزا حسین نورى گردید. پس از وفات استاد خود به قم مراجعت نمود و مقیم آنجا گردید و تمامى اوقات خود را صرف تالیف و انجام وظایف دینى نمود. مجموعه تالیفات ایشان به بیش از 30 عنوان مىرسد که برخى از آنها عبارتند از : 1ـ نفس المهموم 2ـ الکنى و الالقاب 3ـ بیت الاحزان فى مصائب سیدة النسوان 4ـ سفینهالبحار و مدینة الحکم و الاثار 5 ـ مفاتیح الجنان 6ـ هدیة الابرار. مرحوم حاج شیخ عباس قمى در بیست و سوم ذیحجه سال 1359 ﻫ ق در نجف اشرف وفات و در صحن مقدس مرتضوى مدفون گردید. ر. ک : ریحانهالادب، محمد على مدرس تبریزى، ج 4، ص 486
[23]. علامه مجلسى : منظور از علامه مجلسى، ملا محمد باقر اصفهانى متوفى به سال 1110 ﻫ ق در اصفهان است. که در اواسط نیمه دوّم سده یازدهم هجرى و ده سال اول سده دوازدهم، مشهورترین دانشمند فقیه و محدث نامى شیعه امامى و شیخ الاسلام اصفهان، و سر آمد علماى آن شهر عالم پرور بوده است. علامه مجلسى فرزند ملا محمد تقى مجلسى است که او نیز از مفاخر علماى شیعه و در علم و عمل و تقوا و فضیلت جایگاه خاصى داشته است. پدر را علامه مجلسى اول، و پسر را علامه مجلسى دوم، یا علامه مجلسى و به اختصار مجلسى گویند. علامه مجلسى در اواخر حکومت صفویه با پشتکار فوق العاده و حوصله پر توانش توفیق یافت از راه تالیف و تصنیف کتابها و تدریس علوم و فنون اسلامى و تعلیم و تربیت شاگردان بسیار، و اداره امور دینى شیعیان عصر خویش، خدمت مثبت و سازندهاى به مردم مسلمان و شیعه ایران بنماید. کتابهاى فارسى و عربى او به منزله ستون فقرات عقاید شیعه امامیه در سیصد سال گذشته است. علامه مجلسى بیش از 160 عنوان تالیف دارد که مهمترین آنها دائرة المعارف علوم و معارف شیعه یعنى کتاب بحارالانوار است که در چاپ جدید یکصد و ده جلد است. از دیگر آثار او مىتوان به این کتابها اشاره نمود : 1ـ عین الحیات 2ـ جلاءالعیون 3ـ زادالعباد 4ـ حلیهالمتقین 4ـ مشکات الانوار 5ـ حیاهالقلوب 6ـ ربیع الاسابیع 7ـ تحفهالزائر
[24]. فرازى از نوشته آیتالله مشکینى پیرامون شخصیت آیتالله ربانى
[25]. محمد بن على بن بابویه قمى معروف به «ابن بابویه» و «محمد بن بابویه» و «شیخ صدوق» نامىترین دانشمند گرانمایه، بزرگوار، فقیه و محدث عالیقدر شیعه در نیمه دوّم سده چهارم هجرى است. شیخ صدوق و برادرش حسین با دعاى حضرت امام زمان عجل الله تعالى فرجه متولد شدند. ولادت شیخ صدوق بعد از وفات محمد بن عثمان عمرى دومین نائب از نواب اربعه امام زمان علیه السلام بعد از سال 305 هجرى قمرى در شهر قم بوده است. شیخ صدوق به روزگار جوانى پس از فرا گرفتن علوم مقدماتى، علم حدیث و فقه بر اساس حدیث را از مفاخر فقها و محدثین قم همچون پدرش على بن بابویه، محمد بن حسن بن ولید پیشواى فقهاى قم، احمد بن على بن ابراهیم قمى و دیگران آموخت. آنگاه چون در روزگار سلاطین شیعى آل بویه به سر مىبرده و آنها بر قسمت اعظم دنیاى اسلام تسلط داشتند، به منظور دیدار مشایخ دیگر در سایر نقاط شیعه نشین، و سیر و سیاحت در اقطار ممالک اسلامى به مسافرت دور و درازى همت گماشت. شیخ صدوق داراى تالیفات بسیارى مىباشد. بنا به گفته شیخ طوسى وى نزدیک به 300 کتاب تالیف نموده است که از آن جمله مىتوان به کتاب، من لایحضره الفقیه، کتاب توحید، کتاب نبوت، علل الشرایع، ثواب الاعمال، عقاب الاعمال...اشاره نمود. شیخ بزگوار ابوجعفر محمد بن بابویه قمى معروف به شیخ صدوق پس از هفتاد و چند سال زندگانى درخشان و پر افتخار سرانجام در «رى» به سال 381 هجرى قمرى چشم از جهان فروبست و به عالم باقى شتافت. آرامگاهش امروز در شهر رى به نام «ابن بابویه» مشهور و زیارتگاه مردم مسلمان است. ر. ک : مفاخر اسلام، على دوانى، ج 3، صص 194 ـ 167
[26]. نشریه پاسدار اسلام، شماره 27، ص 54
[27]. نشریه پاسدار اسلام، ش 27، ص 52
[28]. مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حایرى فرزند آقا محمد جعفر مهرجردى یزدى است وى در سال 1276 ﻫ ق / 1238 ﻫ ش / در مهرجرد میبد متولد شد و اوان شباب را در آن سامان به تحصیل گذرانیده و پس از تکمیل مقدمات به یزد آمده و باقى مقدمات و سطوح و ادبیات عرب و فقه و اصول را نزد علماى آن زمان یزد چون مرحوم آیتالله حاج سید یحیى بزرگ و دیگران به اتمام رسانیده و براى ادامه تحصیلات و تکمیلات نفسانى از یزد به عتبات عالیات رفته و از محضر نوابغ علمى آن روز چون مرحوم آیتالله میرزا ابراهیم محلاتى و آیتالله آقا سید محمد فشارکى اصفهانى و آیتالله میرزا محمد تقى شیرازى و آیتالله حاج شیخ فضل الله نورى در سامراء استفاده نمود و چندین سال هم در حوزه آیتالله بزرگ شیرازى حاضر شد...همچنین از محضر درس مرحوم آخوند خراسانى در نجف اشرف استفاده برد. و قبل از فوت آن مرحوم به کربلا مشرف و در آنجا حوزه تدریس بر قرار کرد تا اینکه در سال 1332 ﻫ ش / 1292 ﻫ ق بنابر دعوتى که از اراک از ایشان شده بود به ایران وارد و حوزه مختصر اراک را آبرویى بسزا داد پس از هشت سال بقم عزیمت نمود و با اصرار آیتالله حاج شیخ محمد تقى بافقى در سال 1340 ﻫ ق / 1300 ﻫ ش / اقدام به تاسیس حوزه علمیه قم کرد... ایشان با دیدن تمام ناملایمات و حوادث و وقایع جهان سوزى که قم و حوزه علمیه به خود دید مبارزه منفى نموده و کمال صبر و ثبات را ملازم مىبود لکن وقایع و حوادث مهمه اخیر او را از پاى در آورد. توپ بستن به آستانه قدس رضوى و مسجد گوهر شاد و کشتن چندین هزار شیعه را در آن استان و کشف حجاب و سختگیرى بر طلاب و اهل علم و منع از عزادارى حضرت سید الشهداء علیهالسلام و بعضى از اهانتها که از ناحیه مخالفین و بى دینان و یا وابستههاى با آنها که نسبت به آن جناب مىشد روح ایشان را فشار مىداد و تا حدى از زمان و ابناى زمانه در زحمت و شکنجه بود که از سه، چهار ماه پیش از مرگش پیوسته به ذکر آیه کریمه «امن یجیب المضطر اذا دعاه» مشغول بود و گاهى مىفرمود : «دیگر مرگ سر قفلى دارد» و روز به روز بر ضعف و کسالتشان افزوده مىشد زیرا دیگر براى مرد متدین و غیور با مشاهدات آن حملات و تهاجم به قرآن مقدس و نوامیس مسلمین، جاى تأمل و صبر و طاقت نبود. به گفته یکى از مراجع و اساتید حوزه که کرارا از او شنیدم مىگفت: «مرحوم حاج شیخ به مرض دق از دنیا رفت» خلاصه ضعف بالاى ضعف و غصه بر غصه ایشان افزوده مىشد تا در شب هفدهم ذى قعده 1355 ﻫ ق / 1315 ﻫ ش / پس از 83 سال عمر، دار فانى را وداع گفت.
ر. ک : آثار الحجه، محمد شریف رازى، ج اول، صص 24 ـ 22 و مکتب تشیع، سال 1340 ص 36
[29]. منزل امام در محله یخچال قاضى قم واقع بود. این منزل پس از رحلت حضرت امام ره، از سوى یادگار امام، مرحوم حجهالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینى، به رهبر معظم انقلاب اسلامى، حضرت آیتالله العظمى خامنهاى اهدا شد.
[30]. ر.ک: بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج 1
[31]. ر. ک : ربانى شیرازى آیه استقامت، فرج الله الهى، ص 65
[32]. هیئتهاى مؤتلفه اسلامى: شهید حاج مهدى عراقى در کتاب ناگفتهها چگونگى تشکیل هیئتهاى مؤتلفه را چنین بیان کرده است: از بدو حرکتى که روحانیت راجع به انجمنهاى ایالتى و ولایتى شروع مىکنند در تهران سه گروه بودند که با همدیگر همکارى مىکردند و با روحانیت در تماس بودند. خود من در یکى از این شاخهها بودم، مرحوم آقاى صادق امانى و حاج هاشم امانى هم در یکى از این شاخهها بودند. یک گروهش هم مال شهرستان بودند بخصوص بیشترشان مال اصفهان بودند که به نام بچههاى اصفهانى معروف بودند. این سه گروه وقتى با یکدیگر توافق کردند، آمدیم خدمت حاج آقا [امام خمینى ره ]جریان را براى ایشان گفتیم، ایشان هم تأئید فرمودند. وقتى این سازمان مقدماتش فراهم شد یک اساسنامه و یک آئیننامه براى آن نوشتند و بعد هم کارهایشان را تقسیم بندى کردند. گروهى به نام گروه اجرائیات، گروهى به نام گروه بررسى مسائل سیاسى، گروهى به نام مسائل ایدئولوژى و گروهى به نام مسائل اقتصادى. مسئله ایدئولوژى را واگذار گروهى به نام گروه روحانیت کرده بودیم مؤتلفه در بعد از فروردین سال 1342 به وجود آمد حرکات اصلیش در مرحله اول اجراى نظریات روحانیت بود بخصوص حاج آقا [حضرت امام خمینى ره] بعد هم اگر خودش نظریاتى داشت مىآمد نظریاتش را در اختیار حاج آقا مىگذاشت و اگر ایشان تأئید مىکرد، عمل مىکرد.
[33]. ربانى شیرازى آیه استقامت، فرجالله اللهى، ص 69
[34]. ر. ک: خاطرات حجهالاسلام محتشمى، ص 444
[35]. ر. ک : نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج 2، ص 127
[36]. همان
[37]. ر. ک : هاشمى رفسنجانى دوران مبارزه، ج 1، ص 195
[38]. ر. ک: ضمیمه شماره 7
[39]. سرتیپ حسین ترابى از ماموران برجسته امنیتى و اطلاعاتى رژیم پهلوى در 1297 ش به دنیا آمد. در رشته نظام لیسانس گرفت. پس از تأسیس اداره ساواک به عضویت این سازمان در آمد و مدتها در سمت رییس ساواک شهرستانهاى قم، همدان، چهار محال بختیارى و اراک به رژیم خدمت کرد. مدتى نیز فرماندار الیگودرز بود و مدتى نیز رییس اداره یکم عملیات اداره کل سوم ساواک را به عهده داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى دستگیر و محاکمه شد.
[40]. روزنامه همشهرى، ویژه نامه استان فارس، 5 / 7 / 1375
[41]. نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج 6
[42]. تیمسار ارتشبد ازهارى در سال 1288 ش متولد شد. وى پس از طى تحصیلات مقدماتى و متوسطه وارد دانشکده افسرى شد و سپس یک دوره عالى دژبان و یک دوره ستاد را در آمریکا گذراند. وى در سال 1342 به درجه سپهبدى رسید و مشاغل مهمى را در ارتش نظیر فرماندهى دانشگاه نظامى نیروى زمینى، ریاست رکن یک و آجودانى مخصوص شاه به عهده داشت. وى پس از استعفاى دولت شریف امامى در آبان سال 57 از سوى شاه به عنوان نخست وزیر برگزیده شد.
[43]. ر. ک : ربانى شیرازى آیه استقامت، فرج الله الهى
[44]. ر.ک : ربانى شیرازى آیه استقامت، فرجالله الهى
[45]. همزمان با پیروزى انقلاب اسلامى، به ناگاه، دهها حزب و گروه از گوشه و کنار سر بر آوردند و داعیه دار میراث انقلاب شدند. ولى پس از آنکه نظام جدید با عنوان جمهورى اسلامى در 12 فروردین 57 رسمیت یافت. بسیارى از آنها حساب کار خویش را نموده و دانستند که در نظام جدید جایگاهى ندارند. این گروهها که نوعا چپ گرا و مارکسیستى بودند، علیرغم اختلاف نظر شدیدى که در بعضى از مسائل اعتقادى و اقتصادى و حتى سیاسى و... با یکدیگر داشتند، با هم مؤتلف شده و براى باج خواهى از دولت، روانه مناطق مرزى و بخصوص کردستان شدند و به ایجاد آشوب و ناامنى پرداختند. آنها در کردستان به تدریج بر بسیارى از امور منطقه حاکم شده و تقریبا اختیار آنجا را به دست خود گرفتند. حضور دولت در آن مناطق منحصر به تامین مایحتاج معیشتى مردم بود و عملاً کسى به امر و نهى دولت توجهى نمىکرد. در پى خواستهاى آنان مبنى بر جدا شدن کردستان از میهن اسلامى و دخالتهاى آشکار آمریکا در حمایت از این جدایى طلبان، دولت اسلامى با قاطعیت وارد عمل شده و با نبردى سهمگین آنجا را باز پس گرفت و در پى چندین سال تلاش، منطقه آرامش خود را باز یافت.
[46]. صحیفه نور، ج 10، ص 283
[47]. گروه فرقان تشکیلاتى به ظاهر مذهبى که توسط طلبهاى به نام گودرزى با دیدگاههاى افراطى، اواخر دوره پهلوى شکل گرفت. افراد این گروه رفته رفته به علت برداشتهاى خاص از اسلام انقلابى، شعار اسلام منهاى روحانیت را مطرح کردند و در این زمینه اقدام به ترور علماى بزرگى همچون آقایان استاد مطهرى، دکتر محمد مفتح نمودند. با تلاش فرزندان انقلاب اکثر اعضاى این گروه دستگیر شده و تشکیلات آن از بین رفت. ر.ک: عبور از بحران کارنامه و خاطرات هاشمى رفسنجانى، ص 82
[48]. صحیفه نور، ج 14، ص 149
[49]. صحیفه نور، ج 16، ص 66
[50]. آیتالله العظمى سید على حسینى خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى در سال 1318 ﻫ ش در شهر مقدس مشهد متولد شدند، از اوان کودکى با قرآن مانوس بودند و از اواخر دوره دبیرستان به تحصیلات علوم دینى گرایش پیدا کردند. پس از تلمذ نزد پدر، فقه و اصول را در حوزههاى علمیه مشهد و قم فرا گرفتند. آیت الله خامنهاى با شروع نهضت امام خمینى ره در سال 1341 فعالیتهاى سیاسى خود را علنى کردند و در طول 15 سال بارها به زندان افتادند و یا تبعید شدند دستگیرى در بیرجند و انتقال به زندان لشکر مشهد، دستگیرى در زاهدان و انتقال به قزل قلعه تهران از جمله آنهاست آیت الله خامنهاى پس از انقلاب مناصب متعددى احراز کردند که عضویت در شوراى انقلاب، نمایندگى مجلس شوراى اسلامى دوره اول، دو دوره ریاست جمهورى، عضویت در مجلس خبرگان، تصدى امامت جمعه تهران، عضویت در هیات مرکزى حزب جمهورى اسلامى، نماینده دوره اول مجلس شوراى اسلامى و... بوده است ایشان در سال 1360 هنگام سخنرانى در مسجد اباذر تهران مورد سوء قصد منافقین سازمان مجاهدین خلق قرار گرفتند و از ناحیه دست و سینه به شدت مجروح شدند پس از رحلت امامخمینى(ره) حضرت آیتالله خامنهاى از سوى مجلس خبرگان به رهبرى انقلاب اسلامى برگزیده شدند.
[51]. آیتالله شیخ مهدى شاه آبادى در شهریور ماه سال 1309 ﻫ . ش در قم متولد شد. وى تحصیلات متوسطه را در تهران به پایان برد و پس از آن در سال 1323 به تحصیل علوم دینى روى آورد. و دو سال در مدرسه مروى تهران به آموزش پرداخت. سپس راهى قم شد و نزد اساتید وقت تا نائل شدن به درجه اجتهاد به فراگیرى علوم دینى پرداخت. فعالیتهاى سیاسى ایشان در سالهاى 41 و 42 اوج گرفت و پس از تبعید امام خمینى ره به نجف ادامه یافت. حجهالاسلام شاه آبادى اولین بار در سال 1352 دستگیر شد و سپس تا سال 1357 متناوبا پنج بار توسط عوامل رژیم پهلوى بازداشت شد و به زندان افتاد. ایشان در سال 1355 نیز به حکم کمیسیون امنیت اجتماعى رژیم به شهر بانه تبعید شد. وى در آستانه سقوط رژیم پهلوى از زندان آزاد شد و پس از انقلاب اسلامى از طرف مردم تهران به نمایندگى مجلس شوراى اسلامى انتخاب شد. حجهالاسلام شاه آبادى در سال 1363 هنگام بازدید از جبهه جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و به دیدار خدا شتافت.
[52]. روزنامه جمهورى اسلامى 25 / 12 / 60
[53]. آیتالله محسن حرم پناهى فرزند مهدى در سال 1347 ﻫ ق متولد شد. پس از طى مقدمات از محضر آیات عظام خوانسارى، حجت بروجردى، گلپایگانى و اراکى بهرهمند شد از آثار وى مىتوان به : 1ـ کتاب طهارت و صلوة و مقدمات عبادات از کتاب جامع احادیث الشیعه 2ـ کتاب ملابس و مساکن از کتاب جامع احادیث شیعه 3ـ شرح وسیلة النجاة اصفهانى 4ـ شرح کفایة الاصول اشاره نمود.
ر. ک : گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج 2، ص 134
[54]. ربانى شیرازى آیه استقامت، فرج الله الهى، ص 197