تاریخ سند: 15 آذر 1356
متن سند:
شماره : 1596
جناب وزیر اطلاعات و جهانگردی
محترما خاطر عالی را مستحضر میدارد در نیمه اول شهریور ماه 2536
شاهنشاهی تلفنی خبر دادند به متصدیان اداره مطبوعات وزارت اطلاعات و
جهانگردی دستور داده شده است دادن تأییدیه آگهیهای درج شده در مجله
رنگین کمان مطلقا قطع شود، مطالب مجله قبل از چاپ شدن شدیدا سانسور
شود...
که البته دستورات صادر شده را کارمندان اداره مربوطه بطور مطلق عملی
ساختند و به اصطلاح معروف و عادتیکه رایج است، دستور صادر شده مبنی بر
آوردن کلاه به آوردن سر تبدیل گردید، تیشه بریشه مجله زدند، بار دیگر
گذشته ها تکرار شد و از چاپ و انتشار بموقع مجله جلوگیری کردند.
در برابر وضع پیش آمده تحقیق کردم بدانم علت صدور چنین دستوراتی برای
چیست؟ از قول جنابعالی گفتند : چون در مقاله ایکه تحت عنوان : «جناب
آموزگار شما چرا؟» در مجله انتشار یافته است به شخص جناب آموزگار و
پدرشان اهانت شده است و جناب جمشید آموزگار نسبت به پدرشان علاقه
دارند، برانگیخته شده اند و به اداره مطبوعات وزارت اطلاعات دستور دادند به
مجله کمک نشود و مطالب مجله شدیدا سانسور شود.
.
بعد من که پیگیری کردم
باز هم از قول شما گفتند : چون دستور جناب نخست وزیراست، از طرف خود
ایشان باید رفع محظور شود و وزارت اطلاعات نمیتواند خلاف دستورات ایشان
گام بردارد...
با آشنائی به
سوابق جناب آموزگار بسیار متعجب شدم، چه ایشان را سالها است میشناسم، با
اینکه برایم مسلم بود صدور چنین دستوراتی از طرف ایشان غیر ممکن است
معذلک برای رفع مخطور درصدد برآمدم با جناب ایشان تماس بگیرم و توضیح
مطلب هم در مقاله مورد بحث که در مجله رنگین کمان چاپ شده است و قابل
تغییر نمی باشد، نسبت به ایشان و پدرشان بهیچوجه اهانتی نشده است، سئوالی
شده است چرا فرمان شاهنشاه آریامهر در مورد بکار بردن کلمه صحیح «امرداد»
در روز تاریخی بیست و هشتم امرداد اجراء نشده است و بخصوص در آن مقاله
تذکر داده شده بود با آنکه در لغت نامه «پدر بزرگوارشان» ماه پنجم سال امرداد
چاپ شده است، چرا الف آنرا در بیانات خود حذف کردند؟! پس از برقراری
تماس بوسیله نزدیکان معلوم شد اولاً جناب آموزگار بسبب گرفتاریهای زیاد
سیاسی و اجتماعی در مقام نخست وزیری اصولاً فرصت خواندن روزنامه ها و
مجله ها را ندارند و خلاصه شده مسائل مهم اگر لازم باشد و فرصتی داشته باشند
مطالعه میکنند.
ثانیا در برابر سئوال منطقی و صحیحی که در مجله رنگین کمان از
ایشان شده است، نه تنها گله ای ندارند بلکه متشکر هستند که توجه ایشان را به
خطائی که شده است جلب کردیم، و چون شخص منصفی هستند با صراحت
گفتند : در برابر عدم توجهیکه شده است چاره ای جز عذرخواهی ندارند.
ثالثا
شخص ایشان که مجری فرمانها و اوامر شاهنشاه آریامهر هستند، و بخصوص در
مورد رعایت آزادی مطبوعات و کمک کردن به مطبوعات اصرار دارند.
نه تنها
چنین دستوراتی ندادند بلکه درباره رنگین کمان با کسی صحبتی نکردند...
در
نتیجه محقق گردید دستوریکه صادر شده است و کارمندان شما اجراء کردند بر
خلاف رویه و مشی جناب آموزگار درباره مطبوعات میباشد و آنچه درباره
مجله رنگین کمان انجام گردیده است بهیچوجه به ایشان ارتباط ندارد.
چون اصولاً کارمندان اداره مطبوعات که در حیطه اقتدار وزارت اطلاعات
میباشند و جز اجرای دستورات وزیراطلاعات ممکن نیست قدمی بردارند و از
خود اختیاری ندارند.
این فکر پیش آمد که خودسرانه بر کارشکنی معمول و
متعارف که در طول یازده سال گرفتار آن هستم نیافزوده اند و در کار چاپ و
انتشار مجله رنگین کمان و سانسور بیجای مطالب بدون دستور، شدت عمل
بخرج ندادند.
با اینکه فرصت دید و بازدید و ملاقات با مقامات غیر آشنا را ندارم
و اصولاً با کسی کاری ندارم، حتّی با جنابعالی که وزیر اطلاعات هستید از نظر
همکاری و آشنائی فقط یکمرتبه آنهم با تعیین وقت قبلی چند دقیقه ملاقات
تشریفاتی بود، معذلک چند مرتبه سعی کردم تلفنی یا حضوری با جنابعالی تماس
بگیرم، چون حاضر نشدید حتی تلفنی جواب بدهید کتبی شرحی نوشتم، به آنهم
جواب ندادید، کوشش کردم از طریق دوستان بدانم با وجود فرمایشات جناب
نخست وزیر مبنی بر اینکه دستوری برای کارشکنی در چاپ و انتشار مجله
رنگین کمان نداده اند از اینهمه تضییق و کارشکنی برای چیست؟
بسیار متأسف شدم از اینکه شنیدم به تمام کسانیکه درباره رفتار برخلاف آزادی
مطبوعات و بیرویه ایکه نسبت به مجله رنگین کمان پیش گرفته شده است از
جنابعالی سئوال کرده اند جواب داده اید : نوشته های مجله رنگین کمان سر و
صدای همه را در آورده است.
عده ای از دوستان شما علاوه بر اینکه به جناب
هویدا وزیر دربار مراجعه کردند و ایشان گله مند هستند و دستوراتی دادند بخود
شما هم مراجعه کردند، از شما خواسته اند قلم شکنی کنید...
.
و جنابعالی هم
خواسته اید قدرت خود را برخ دوستان بکشید، علاوه بر قلم شکنی قدرت نمائی
کرده و از نظر مادی کمر شکنی کرده اید...
چه با توجه برفتار جناب هویدا در مقام
نخست وزیری درباره مجله رنگین کمان بر من مسلم است که از طرف ایشان
گله ای نشده است و هیچگونه دستوراتی صادر نشده است، چه در دوران
نخست وزیری در برابر خواسته های دوستان در حد امکان ایستادگی کردند، در
یک مورد هم که دوستی را بر ما مسلط کردند تحت عنوان گله شتر از شتربان با
ذکر اینکه ما کینه شتری نداریم سختیهائیکه برما روا داشته بودند به طنز و شوخی
برگزار کردیم...
هر چه فکر کردیم دوستان جنابعالی چه کسانی هستند که بر روی جنابعالی این
چنین اثر گذاشته اند و شما را مجبور کرده اند بر خلاف افکار آزادیخواهانه ایکه
قبل از رسیدن به مقام وزارت و رفتن آنطرف میز به آنها تظاهر میکردید و در
روزنامه آیندگان آنهمه دم از آزادی مطبوعات میزدید رفتار کنید (بدون تردید
مقاله ایکه نوشته بودید و دم از آزادی مطبوعات زده بودید و ما هم از نظر آنکه آن
نوشته مستدل و منطقی بود قسمتی از آنرا در مجله رنگین کمان نقل کردیم به
خاطر دارید که در مقام سردبیر روزنامه آیندگان بوزیر وقت اطلاعات توصیه
کرده بودید از نظر حفظ مصالح عالیه مملکت نباید تحت تأثیر گله و شکایت های
مقامات و دوستان قرار گیرد و برای خاطر افراد و اشخاص مزاحم روزنامه و
مطبوعات گردد...
» فکرمان به جائی نرسید تا اینکه شماره پانزدهم و شانزدهم
مجله رنگین کمان به دستور جنابعالی در زیر چاپ توقیف شد، علت را پرسیدم
گفتند : در صورتی مجله منتشر میشود که نام رهنما (عراقی زاده) و مطالب مربوط
به او که در صفحه سوم مجله چاپ شده است حذف گردد.
در نتیجه با تهدید
سانسورچی های عامل اجرای دستورات جنابعالی یک هفته انتشار مجله به
تعویق افتاد و اجبارا یک فرم مجله تجدید چاپ شد که دوست جنابعالی شاد
گردد...
در شرحیکه به جنابعالی نوشتم، طبق قانون مطبوعات یادآورد شدم اگر
افرادی از مجله شکایت دارند می توانند به دادگستری مراجعه کنند و خاطرنشان
ساختم جنابعالی در مقام وزیر اطلاعات حافظ و حامی مطبوعات میباشید...
نه
وکیل مدافع اشخاص جاسوس و خیانتکار و آلتهای فعل اجانب که در مجله
رنگین کمان در طول زمان با سند و مدرک معرفی شده اند بعد هم فکر کردم با
شرحیکه نوشتم و جنابعالی آنرا خواندید و زیر آن نوشتید «مطالعه شد» متوجه
قوانین مملکت و مسئولیتیکه در مقام وزیر اطلاعات نسبت به مطبوعات دارید،
شده اید و بر کارمندان اداره مربوطه دستور خواهید داد بوظایف قانونی خود عمل
کنند.
که البته این فکر عبث بود و باز هم با کمال تأسف متوجه شدم شماره هفدهم
و هیجدهم مجله رنگین کمان در مطبعه قبل از آنکه چاپ شود زیر ذره بین
سانسورچیان جنابعالی قرار گرفته است و این مرتبه سعی کرده اند برای هر کلمه
هر سطر و هر جمله که ممکن شود ایرادی بگیرند برای مفهوم عبارات و کلمات
حتی علامات تعجب و استفهام حدسهائی بزنند و بهر تقدیر شده است از انتشار
مجله جلوگیری کنند بعد هم مدیر و کارکنان چاپخانه تهدید شده اند بدون اجازه
مجله را چاپ نکنند، چون با این قبیل بهانه گیریها آشنا هستم برای اینکه مجله
ولو با تأخیر انتشار یابد علت را پرسیدم گفتند تلگراف نقل شده از سفر خوزستان
تقریر ابرمرد تاریخ ایران رضاشاه کبیر و عبارتی از کتاب «خاطرات و خطرات»
حاج مخبرالسلطنه هدایت نخست وزیر زمان رضا شاه کبیر که در سلسله مقالات
مربوط به نظر دیگران درباره رضا شاه چاپ شده است باید حذف گردد...
از این
اصرار و پافشاری جنابعالی به این نتیجه رسیدم که جنابعالی در مقام وزیر
اطلاعات و جهانگردی فقط وکیل مدافع و حامی و یا بعبارت ساده تر مطیع و
فرمانبردار پیرکفتاری بنام رهنما میباشید که در اصل نامش عراقی زاده و متوطن
عراق بوده است و بسبب خیانتهائیکه به مملکت ایران کرده بود بفرمان رضا شاه
کبیر بزندان افتاده بود و به شفاعت حاجی مخبرالسلطنه هدایت بخشیده شده و
در سال 1314 (2494 شاهنشاهی) از زندان آزاد و به خانه اش در عراق
برگردانده شده است...
نوشتم مطیع و فرمانبردار برای اینستکه متوجه آن هستم
که این شخص که نام عراقی زاده خود را تغییر داده رهنما شده است (بعد از
شهریور ماه 1320 که شوم ترین روز تاریخ ایران به شمار می آید و شومی آن از
آنجهت استکه بیگانگان ناجوانمردانه بر ما تاختند و جاسوسان و نوکران و
آلتهای فعل خیانتکار را بر ما مسلط کردند، به ایران برگردانده شد، در کمال
وقاحت و بیشرمی دولت را تهدید کرد علیه رضاشاه کبیر اعلام جرم میکند.
روزنامه ایران را از صاحب امتیازش موقر بگیرد، آن جهود بغدادی الاصل
فراماسون که از قماش او بود بشرحیکه قبلاً
در مجله به تفصیل نوشتم بر خلاف قانون رفتار کرد امتیاز روزنامه ایران را به او
داد) دارای چنان قدرتی است که در سفر خوزستان تجدید چاپ شده اعمال نظر
کرده است، در تلگراف رسمی حکومت نظامی تهران مربوط به نیم قرن قبل نام
خیانتکار خود را حذف کرده است و نام داور خدمتگزار رضا شاه کبیر را بجای
نام خودش که در آن تلگراف خیانتکار معرفی شده بود و جاداده است (درباره
این موضوع در همان تاریخ که کتاب انتشار یافت برای دفاع از داور خدمتگزار
شرحی در مجله رنگین کمان نوشتم) شما را مجبور کرده است در کار انتشار
مجله رنگین کمان تا این حد نه تنها کارشکنی کنید بلکه برای ارضای خاطر
عراقی زاده معلوم الحال علاوه بر ضرر و خسارت مادی که برای تجدید چاپ
صفحات سانسور شده مجله بر هزینه مجله افزوده میشود و از راه ندادن تأییدیه و
دستور نپرداختن حق الدرج آگهیها و مختل ساختن امور اقتصادی مجله، هر چه
بیشتر ممکن شود وقت نگارنده را هدر بدهند که نتوانم و فرصت نداشته باشم به
خدمتیکه انجام میدهم ادامه دهم...
این موضوع بخصوص از آنجهت مسلم
گردید که برای اینکه مجله ولو با تأخیر چاپ شود حاضر شدم تلگراف مورد
ایراد و عبارت کتاب «خاطرات در خطرات» حذف شود، بعد از آن مأموران
سانسور شما بهانه های دیگری گرفته و باز هم از چاپ مجله جلوگیری کردند...
جناب وزیر اطلاعات با اینکه ظاهر امر چنین بنظر میآید برای خاطر گله دوستان
در کار انتشار مجله رنگین کمان بدستور جنابعالی اخلال میکنند اما با تجربه ایکه
دارم و در طول نیم قرن نویسندگی با آن آشنا شده ام و سوابق اشخاص را بخاطر
دارم و میدانم چه مراحلی را طی کرده اند و چگونه به مقاماتی رسیده اند، چنین
بنظرم میآید کارشکنی هائیکه در چاپ و انتشار مجله رنگین کمان میشود فقط به
توصیه دوستان و برای رفع گله آنان نیست و با وجود نفوذ و اقتداریکه آن کلاش
تحفه عراق دارد، حذف مطالب مربوط به او که قبلاً با تفصیل زیاد در مجله آمده
است بهانه ای است برای اینکه حسابهای دیگری در کار است که ابراز نمیشود و
برای خاطر آن مسائل است که از دستورات جنابعالی سوءاستفاده میشود و برای
جلوگیری از انتشار مجله حتی نقل خلاصه فرمایش شاهنشاه آریامهر در مورد
کتاب «سقوط 79» که فرمودند :«نمیدانم چرا تعداد زیادی کلیمی علیه ما قلم
فرسائی میکنند...
.
کتاب سقوط 791 کتاب دیگری است که علیه من نوشته شده
است که از آغاز تا انتهای آن پر از چرندیات است» بهانه کردند و بعد از حذف
تلگراف و نوشته حاج مخبرالسلطنه هدایت باز هم دستور دادند یازده صفحه
مجله را عوض کنند...
و این سئوال پیش میآید چه شده است نقل فرمایش
شاهنشاه آریامهر که در تمام روزنامه های ایران چاپ شده و از رادیو و تلویزیون
پخش گردیده و تمام خبرگزاریهای دنیا آنرا نقل کردند در مجله رنگین کمان
مجاز نیست، اما در مورد نقل گزارش سناتور امریکائی که با نظارت وزارت
اطلاعات بر مطبوعات، در تمام روزنامه چاپ شده است عباراتیکه از تکرار آنها
حتّی در این مراسله خصوصی شرم دارم و خودداری میکنم جلوگیری نشد؟
جناب وزیر اطلاعات بزعم جنابعالی در مقام وزرات اطلاعات مطبوعات آزاد
هستند اعلامیه کریم سنجابی2 آن خائن بالفطره کثیف را چاپ کنند، سنجابی که
در زمان پیشه وری، در هنگام ائتلاف با حزب توده آرزو میکرد پنج میلیون
آذربایجانی زیر بیرق روس بودند...
و چون روس و انگلیس و امریکا برای
تجزیه کشور ایران نقشه کشیده بودند و او میدانست که او و ایل و تبارش در منطقه
روسها نخواهند بود، اظهار خوشوقتی میکرد (تصور نکنید بعد از سی سال به این
موضوع پی بردم و به آن اشاره میکنم، بهیچوجه این مطلب را برای رسوا کردن آن
روسیاه در صفحه 61 کتاب «...
عیار» که در تاریخ 15 بهمن 1328 (2508)
انتشار دادم و در صفحه 110 کتاب [ناخوانا] که در اردیبهشت ماه 1332
(2512) رایگان انتشار دادم نوشته ام، برای یادآوری اینکه آن خائن از چه
قماشی است عبارتی از نوشته ربع قرن قبل را در اینجا نقل مینمایم : «اسمی از
دکتر سنجابی آمد، گذشته و ائتلاف ایشان با حزب توده بخاطرم آمد، در کتب
گذشته نوشتم.
ایشان در آنروزها می فرمودند : اگر پنج میلیون مردم آذربایجان به
کشور شوروی ملحق شوند راحت خواهند شد...
این بیانات ایشان برای من و
دوستان اسباب تعجب گردید.
مشکل ما را یکی از دوستان وارد در سیاست و
حالات روحی ایشان حل کرد.
او میگفت : این بیان فعل وارونه است و منظور
نقسیم ایران به دو منطقه است که قسمت مربوط به ایشان و فامیل عزیزشان (!) در
جزو منطقه انگلیسها خواهد ماند والا دکتر سنجابی و فامیلش را با توده سر و
کاری نیست منتها چون نمیتواند بگوید : ما میخواهیم ایران تقسیم شود و اهل
سنجابی زیر بیرق انگلیسها برود فحش نثار انگلیسها نموده از در دیگری که
نتیجه اش همان است وارد میشوند و به اصطلاح خودت نعل وارونه میزنند»
راستی جناب وزیر آنروز که نوکران
بیگانه بر سر تقسیم ایران با هم همکاری میکردند و تیشه بریشه نظام شاهنشاهی
ایران میزدند جنابعالی کجا بودید؟) جناب وزیر اطلاعات سنجابی آلت فعل
خائن دو دوزه باز کثیف پلید که سالها است خفه خون گرفته بود، در این روزها به
تحریک سیاستهای بی پدر و ما در بیگانه ضد ایرانی و ضد نظام شاهنشاهی ایران
در زمان جنابعالی که مقدرات جراید را در دست دارید اجازه دارد در روزی نامه
نیم قرنی اعلامیه چاپ کند، با وجود اینکه تاریخ مملکت ایران تاریخ شاهنشاهی
شده است دهن کجی کند، تاریخ متروک شده1 را بکار برد و بطور علنی نشان
دهد با نظام شاهنشاهی ایران مخالف است، و شما و مأموران سانسور شما چشم
بر هم میگذراید...
» برای در هم پیچیدن طومار هستی مجله رنگین کمان هر کلمه
را زیر صد ذره بین میفرستید و به اسم اینکه در ترجمه مقاله ای کلمه خلیج آمده
است، در حالیکه در همان ترجمه در جای دیگر «خلیج فارس» ذکر شده و هیچ
اسمی از خلیج عربی برده نشده است (درباره اینکه خلیج فارس، خلیج عربی
نیست چند مقاله در مجله رنگین کمان چاپ کرده ام) این کلمه را بهانه قرار داده از
انتشار مجله جلوگیری کردید...
جناب وزیر اطلاعات حزب توده غیر قانونی و
حزب منحل شده ای است، خائن کثیفی خودشرا نماینده این حزب غیر قانونی
معرفی کرده است و ژاژخائی هائی نموده است، در زمان وزارت جنابعالی
روزنامه ها مجاز هستند به اسم آزادی مطبوعات گفته های ظاهر فریب آن بیگانه
پرست را در صفحات اول با حروف درشت چاپ کنند اما دستور داده اید
نوشته های مجله رنگین کمان مربوط به تاریخ گذشته درباره رضاشاه کبیر را
سانسور کنند و
تلگرافهای رسمی و اسناد دیگر را بردارند، برای اینکه خیانتکاران آن ایام دوستان شما هستند...
.
آنچه در
زمان وزارت سر کار بنام حفظ آزادی مطبوعات انجام میشود و بنام آزادی اجازه میدهید خیانتکاران
شناخته شده تیشه بریشه مملکت زده شود و در برابر اجازه داده نمیشود در مجله رنگین کمان کوچکترین
انتقادی شود و تهدید کرده اند اگر کوچکترین مطلبی در این باره نوشته شود از انتشار مجله جلوگیری
میکنند باعث تعجب گردیده است و با توجه به سوابق و وابستگی ها و دلبستگی هائیکه هست از خود سؤال
میکنم : در این اوضاع بحرانی چه نقشی بازی میکنید؟...
شما ادعا دارید خدمتگزار و مجری فرمان
شاهنشاه هستید» در روزنامه خودتان آیندگان با وجود فرمان صریح شاهنشاه مبنی بر رعایت قانون
مملکت «مرداد» مینویسید، از شما که بر خلاف قانون و امر شاهنشاه رفتار میکنید چه انتظاری میتوان
داشت مواظب خیانتکاران باشید که از اوامر شاهنشاه آریامهر مبنی بر «آزادی در مملکت هست نه برای
خیانت کردن» سوءاستفاده نکنند...
رفتار جنابعالی این سؤال راپیش میآورد : عمد است و یا عدم توجه و
یا نبودن درک سیاسی؟ در شماره سابق مجله در مورد وقایع دانشگاه که شانزده سال قبل اتفاق افتاده است
از لندهور چپ چشمی یاد شده است.
مأمورین سانسور شما که یا بی عقل هستند و یا خواسته اند
موذیگری کنند زیر آن خط قرمز کشیده اند و از نظر سرکار گذرانده اند.
جنابعالی هم بدون اینکه توجه کنید
منظور دکتر فرهاد معتمد رئیس سابق دانشگاه بود و به جنابعالی ارتباط نداشت دستورات شدیدتر برای
انهدام و فنای مجله رنگین کمان داده اید...
شاید هم متوجه شدید که با وجود شباهت قیافه و بلندی قامت
در آن مقاله نظر به دکتر فرهاد معتمد بوده است که دانشگاه را به آشوب کشانید و آن نوشته در وصف
جنابعالی نبوده است و به شما ربط نداشته است» امّا چون آن مقاله اوضاع شانزده سال قبل را بیاد میآورد و
بر خلاف جریان روز بود که امینی وابسته به بیگانه، بار دیگر میخواست از فراموشی مردم سوءاستفاده کند
[ناخوانا ]مخالف نظر و میل سرکار و دوستان سرحد بوده است که در مورد انتشار شماره اخیر مجله که دو
بحث درباره امینی شده بود دستور دادید کارشکنی را چند برابر کردند که مجله بموقع منتشر نشود...
بعد
هم خبر دادند وقت انتشار آن مقالات گذشته است و اصرار شد آنها را حذف کنم که چون از دست
سانسورچی های شما گذشته بود منتشر شد و به اینجهت بر ناراحتی سر کار افزوده شد که نسبت به شماره اخیر
مجله تا این حد سختیگری رواداشتند...
اگر شماره پانزدهم و شانزدهم چهار صفحه تجدید چاپ و عوض
شد.
تعداد صفحات به هم خورده شماره اخیر را به بیست صفحه رساندند و اجازه چاپ هشت صفحه
مجله را هم ندادند...
دستورات بی رویه جنابعالی در مورد مجله رنگین کمان باعث تحیّر چند نفر افراد با
شرفی که در همان سازمان بیروح سانسور شما کار میکنند و جز اجرای دستورات شما نمیتوانند گامی
بردارند و در طول سالها مطالعه مجله رنگین کمان متوجّه شده اند جز افشای حقایق و روشن ساختن تاریخ
استعمار زده میهنم نظری ندارم، شده است...
.
این افراد با شرف عقیده دارند آنچه میشود بهانه است برای
اینکه انتشار زندگی ابرمرد تاریخ ایران رضاشاه کبیر و انتشار اسناد و مدارکیکه سیاستهای بی پدر و مادر
در استعماری بیگانه و فعالیت نوکران سرسپرده و آلتهای فعل اجنبی را روشن میسازد و مایه رسوائی
است، هر کس آمده است و توانسته است کارشکنی کرده است...
تمام کسانیکه ژاژخائی کرده اند و مردم را
شست و شوی مغزی دادند آنقدر فشار میآورند که چاره ای جز تمکین نمی ماند شاید بر اثر این فشارها
است و شاید هم بر اثر تمایلات شخصی و برای حفظ موقعیت است که قدرت روبرو شدن با واقعیات و
شنیدن حقایق حتی از راه تلفن ندارید و این شخص جنابعالی در مقام وزیر اطلاعات هستید که برای
خوش خدمتی حاضر شده اید بجای کلاه بردن سر ببرید...
جناب وزیر اطلاعات از رفتار اخیر مأموران سانسور شما که با صراحت میگویند دستورات آنجناب را
اجراء میکنند چنین بنظر میآید که سعی شما با فشارهای معنوی و مادی که وارد میآورید و ناراحتی های
بدون منطقی که ببار میآورد اینستکه شخصا عاصی شوم و بسبب فشارهای روحی و مختل شدن امور مالی
و تعویق انداختن چاپ مجله و تحمیل کردن کار اضافی خسته شوم و از انتشار مجله رنگین کمان صرف
نظر کنم...
برای یک مرتبه خوب است توجه داشته باشید :
نیم قرن متجاوز است در راه حق و حقیقت برای میهنم، شاهم، ملیّتم و یا بعبارت بسیار سالم در راه خداوند
برای خانه و خانواده ام که ایران و ایرانی است و برای اجرای اوامر پدر خانواده بدون شائبه و ریا، بدون
انتظاری قلم زده ام با توجه باینکه فاسد فاسد است ولو آنکه لازم بوده است در مواردی علاج فاسد به
افسد بشود، برای رضای خداوند، برای حفظ تاریخ واقعی مملکتم، برای روشن ساختن فکر کسانیکه
عرق می دارند و میهن آباء و اجدادی خود را دوست دارند با ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ در هر شکل
و هیأتی بودند، با نوکران آلتهای فعل بیگانه و [ناخوانا] داخلی که بوقلمون صفت هر روز برنگی در
آمده اند، مبارزه کرده ام، برای من نوکران بیگانه خواه به انگلیس، خواه به امریکا و خواه به روس بستگی
داشته باشند یکسان هستند...
بخواست خداوند بزرگ قلمم برای ایران و در راه ایران کار کرده است لابد
شنیده اید شاید هم خوانده اید «قدرت قلم متکی به حق و عدالت از هر سلاحی قویتر است» خداوند بزرگ
این اسلحه قویرا به این بنده ناچیز خود عنایت فرموده است تا پرده از کار سیاهکاران سیه روی ولو آنکه
دوستان همه رنگ سر کار باشند و در شما نفوذ داشته باشند بردارم.
قبل از جنابعالی بسیار بودند کسانیکه
با تهدید و جلب به محاکمه حتی چند مرتبه سوءقصد بجانم کوشیدند قلمم را بشکنند، خواست خداوند
چنین بوده است توفیقی حاصل نکنند و تا این زمان آنقدر همّت عنایت شده است خدمتی انجام دهم...
امکان آن هست خواست خداوند چنین باشد در این سن و سال کمی استراحت کنم و بیش از این با اعصاب
و سلامتی خود بازی نکنم و با هر کس و ناکس و هر خس طرف صحبت و مکاتبه نشوم و بعد از نیم قرن
گرفتاریها و تحمل سختیها آسایشی داشته باشم.
البته راضی برضای خداوند هستم و رفتار شما را به
مصداق «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» بحساب خیر میگذارم و بحثی ندارم،
1) اگر در [ناخوانا] ادامه مبارزه و قلم زدن در راه حق باز هم برای این بنده ناچیز رقم زده باشد، بدون شک
با توکل بر خداوند به فعالیت قلمی خود ادامه خواهد داد، مجله رنگین کمان باز هم منتشر میشود و
جنابعالی از تمام کارشکنی هائیکه کردید نتیجه ای جز ندامت و پشیمانی نخواهید برد...
جناب وزیر اطلاعات، تمام روسیاهانیکه تاکنون در نوشته های خود معرفی کردم، با وجود اقتداریکه
بعضی ها داشتند و تا توانستند در اوج قدرت، قدرت نمائی کردند بخواست خداوند بزرگ رسوا و روسیاه
شدند.
سعی کنید از روسیاهان رسوا شده حمایت نکنید...
.
قلمیکه به خواست خداوند برای رسوا کردن
روسیاهان به کار افتاده است شکستنی نیست.
در خاتمه چون دستور دادید از قبول مراسله های رنگین
کمان خودداری کنند و برای نامه قبلی حتی رسید هم ندادند، این مراسله که بعد از یکهفته سرگردانی و
اتلاف وقت برای جنابعالی نوشتم، برای اینکه بدست سرکار برسد با پست سفارشی میفرستم...
ضمنا
رونوشت آنرا برای مقامات دیگریکه خدمتگزار شاهنشاه آریامهر هستند میفرستم توجه داشته باشند
وزیر اطلاعات و جهانگردی که آنهمه دم از آزادی مطبوعات میزند و باید واقعا حامی و طرفدار و حافظ
منافع مطبوعات ملّی باشد چگونه وکیل مدافع خیانتکاران و جاسوسان شده به اصطلاح خودشان پاشنه را
کشیده اند و با کمک و دستیاری مأموران سانسوریکه دارند، بر خلاف آزادی قلم، بر خلاف قوانین
مملکت، برای خوش آمد دوستانشان که در مجله رنگین کمان رسوا شده اند، خدمتگزار را از ادامه خدمت
باز دارد و به بهانه های مختلف از انتشار مجله رنگین کمان جلوگیری و انتشار مجله را به تعویق بیاندازد و
با حذف عبارات و جملات مقالات شیر بی یال و اشکمی تحویل خوانندگان مجله رنگین کمان بدهد...
جناب آقای وزیر اطلاعات
در زمینه اتلاف وقت و بازداشتن نگارنده از ادامه خدمت همین مراسله برای جنابعالی میتواند سندی باشد
که بخود بیائید و به دوستان خود ثمره کارشکنی های خود را نشان دهید...
که بدانند تا چه حد وقت
ذیقیمتیکه میبایستی صرف مطالعه و نوشتن مطالب دیگر شود هدر داده اید که البته برای آن افراد خبیث و
پلید مایه خرسندی خواهد بود...
و بدون تردید جنابعالی را خواهند ستود و از شما تقدیر خواهند کرد...
با تقدیم احترامات دکتر محمد حسین میمندی نژاد
15 آذرماه 2536 شاهنشاهی
توضیحات سند:
1 ـ کتاب سقوط 79 : نویسنده
کتاب پل امیل اردمن است.
این
کتاب با نام THE CRASH
OF , 79در اوایل سال 1977
(اواخر سال 1355) در امریکا
انتشار یافت.
نویسنده در باب
مفاسد نظام سرمایه داری غرب،
حرص و خودخواهی و پول
پرستی و سقوط ارزشهای
اخلاقی در نزد بانکداران،
صاحبان صنایع، کمپانیهای
نفتی، اسلحه فروشها و
سیاستمداران امریکائی و
بخصوص مطالبی که شهوت
قدرت طلبی و سلطه جویی و
فخرفروشی فرمانروایان
خودکامه ای چون شاهان ایران و
عربستان را برملا می کند، در
قالب داستانی پرحادثه چنان به
هم ارتباط می دهد که خواننده تا
پایان کتاب آنرا با اشتیاق دنبال
می کند.
نکته اساسی در این کتاب
پیش بینی سه ماجرا در جهان بود
که نویسنده کتاب از وقوع آن در
ماه مارس 79 (فروردین 58) از
ورای خیالبافیهای خود خبر
می داد.
این سه ماجرا عبارت
بودند از: 1 ـ نابودی شاه و
رژیمش بر اثر انفجار اتمی 2 ـ
وقوع جنگ هسته ای بین ایران و
همسایگان عرب و آلوده شدن
منابع نفت خلیج فارس به مواد
رادیو اکتیو 3 ـ سقوط اقتصادی
امریکا.
1 ـ دکتر سنجابی :
سنجابی در سال 1238 ه ش در
ایل سنجابی، اطراف کرمانشاه
بدنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی،
متوسطه و عالی را در قصر
شیرین، کرمانشاه و تهران
گذراند.
در سال 1307 جزو
گروه محصلین به فرانسه رفت و
دکترای حقوق را در پاریس
گرفت.
وی در سال 1322 به
ریاست دانشکده حقوق
دانشگاه تهران رسید.
در همین
دهه بیست به عضویت حزب
ایران درآمد و یکی از افراد
مؤثر در تأسیس جبهه ملی در
سال 1328 بود.
دکتر سنجابی
در سال 1330 وزیر فرهنگ
دولت دکتر مصدق بود و در
همان زمان قاضی اختصاصی
ایران در دادگاه لاهه.
پس از
انحلال جبهه ملّی دوم، سیاست
صبر و انتظاری که این جبهه در
پیش گرفت، به دکتر سنجابی
نسبت داده می شود.
او به همراه
دکتر شاپور بختیار و داریوش
فروهر در سال 1356 نامه ای
سرگشاده برای محمد رضا
پهلوی نوشتند و در آن خواستار
اجرای قانون اساسی شدند.
دکتر
سنجابی پیش از پیروزی انقلاب
اسلامی در پاریس با حضرت
امام خمینی (ره) دیدار کرد.
پس
از پیروزی انقلاب وزیر خارجه
دولت موقت در کابینه مهندس
مهدی بازرگان شد و خیلی زود
استعفا داد.
وی در این زمان به
بازسازی جبهه ملّی اقدام کرد،
اما پس از مخالفتش با لایحه
قصاص و صدور حکم ارتداد
جبهه ملّی از طرف حضرت امام
خمینی (ره) به خارج از کشور
گریخت.
وی در 90 سالگی در
امریکا درگذشت.
2 ـ پیشه وری : برخلاف
ادعاهای پیشه وری وی از
سادات خلخال استان اردبیل و
فرزند سیدجواد از کمونیستهای
دو آتشه و تعلیم یافته و دانشگاه
دیده «کوتو» بود.
وی دوران
پرهیجان و طوفانی را در
زندگی سیاسی خود طی کرده
است.
1 ـ منظورش از تاریخ متروک
شده تاریخ هجری شمسی است.
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله رنگین کمان نو به روایت اسناد ساواک صفحه 181