مقدمه - کتاب آیت‌الله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد اول

تاریخ و شخصیت :

پیوسته میان جامعه‌شناسان و پژوهشگران تاریخ این بحث جریان داشته است که آیا تاریخ شخصیت‌ها را مى‌آفریند، یا شخصیتها هستند که تاریخ را مى‌آفرینند؟

امّا حقیقت آن است که هر یک بر دیگرى مؤثّر نیست. بدون فراهم شدن شرایط تاریخى و عوامل لازم براى پدید آمدن یک تحول، از شخصیت کارى ساخته نیست ؛ و بى‌آنکه شخصیتى آگاه و موقع‌شناس و با برنامه و تصمیم و عوامل اجرایى مناسب نیز وجود داشته باشد، شرایط تاریخى و علل و اسباب اجتماعى نیز به سرانجام نمى‌رسد.

بنابراین دیدگاه، مى‌توانیم برخى از علل و عوامل پیروزیها و شکستها را در طول تاریخ، دریابیم، و پس از تجزیه و تحلیل و ریشه‌یابى‌ها، از تجربیات و آموزشهاى رخدادهاى گذشته، براى حال و آینده اجتماع خود، بهره‌مند شویم.

قرآن کریم، در بسیارى از موارد، با نشان دادن نقش شخصیتها ـ حتى پیامبران ـ به ما مى‌آموزد که اگر اذن و اراده پروردگار در کار نباشد، کوشش و تلاش هیچ شخصیتى به نتیجه نمى‌رسد. و اراده پروردگار، همان قانون حاکم بر جهان آفرینش است، و مشیّت الاهى، قانونى است حساب شده که اگر انسان خواست و اراده خود را، نخواهد یا نتواند، با آن هماهنگ سازد، هیچ کارى نمى‌تواند انجام دهد. با شناخت اراده و مشیّت الاهى است که مى‌توان حرکت حساب شده و قانونمند و هدفدار تاریخ و اجتماع، و حتى طبیعت، را به خدمت گرفت، و با فراهم ساختن شرایط تاریخى و اجتماعى، از روى حساب و با آگاهى است که مى‌توان تحولى بنیادى در اجتماع پدید آورد. با حفظ این آگاهى و شناخت و ادامه دادن بدین روند است که آن تحوّلِ پدید آمده، پیوسته رو به رشد و بالندگى مى‌رود، و با غفلت کردن از این حقیقت، و منحرف شدن از آن مسیر رو به رشد، اجتماع رو به انحطاط و انحراف و سقوط و نابودى مى‌گذارد.

با این مقدمه، مى‌توان تاریخ معاصر ایران اسلامى را، فهرست‌وار، برشمرد و برخى از راز و رمزهاى پیروزى یا شکست جریان‌ها را دریافت.

 

نگاهى گذرا به تاریخ معاصر ایران :

در اواخر سده نوزدهم، استعمار اروپایى آسیا و آفریقا و آمریکاى جنوبى را در چنگ خون‌آلود خود مى‌فشرد، کشورهاى اسلامى که بر اثر اختلافات مذهبى و تفرقه، قدرت مقاومت و صلابت خود را از دست داده بودند، مستقیم و غیرمستقیم در چنگال استعمار اسیر بودند. منابع طبیعى، انسانى و فرهنگى آنها پیوسته به تاراج مى‌رفت. عوامل مستقیم استعمار یا سرسپردگان آن بر مردم حکومت مى‌راندند.

ایران، به ظاهر مستعمره نبود، لیکن بر اثر داشتن موقعیت استراتژیک، و منابع سرشار طبیعى و انسانى و فرهنگى، میدان رقابت و تاخت و تاز دو قدرت غالب و سلطه‌گر آن روز؛ روسیه و بریتانیا شده بود. به لحاظ حاکمیت منافع شخصى شاهان مستبد و خودکامه، امتیاز همه منابع کشور به بیگانگان داده مى‌شد.

عوامل چندى ـ که این نوشتار مجال پرداختن به آنها را ندارد ـ باعث بیدارى نخبگان ملّت، و رنج و ناراحتى مردم شده بود. لیکن کمتر کسى جرأت مخالفت و اظهار شکایت داشت. تا اینکه یکى از حجّتهاى خدا در طول تاریخ، یعنى سیدجمال‌الدین اسدآبادى قیام کرد. او از هندوستان و افغانستان گرفته تا مصر و مغرب کشورهاى اسلامى را علیه استعمار، استبداد و استثمار شورانید. ابزار او روشنگرى و کار فرهنگى، و تحصیل‌کردگان و فرهیختگان کشورها را پیرامون خود گرد آورد و اگر چه از نظر کمیت ناچیز به نظر مى‌رسیدند، اما از نظر کیفیّت کار او بسیار مؤثر بود. و اقدامات سیاسى او بیشتر در میان شاهان و سران و حاکمان کشورهاى اسلامى، و برخى از رجال کشورهاى سلطه‌گر اروپایى دور مى‌زد.

از این رو، آن همه تلاش گسترده و عمیق، پاسخى متناسب به بار نیاورد. البته تأثیر درازمدّت آن تلاشها بسیار عمیق و گسترده بود و امواج آن هنوز همه ادامه دارد و در حال گسترش است؛ لیکن در میان توده مردم کشورهاى شرق و جهان اسلام در همان زمان اثرى آنى باقى نگذاشت. شاید طبیعت کار فرهنگى چنین باشد که گستره آن محدود و کوتاه است، لیکن آثارش در عمق فرو مى‌رود و در روزگار ریشه مى‌دواند و در زمین ذهنها و اندیشه‌ها در حال کمون مى‌ماند، تا هر گاه شرایط مساعدى فراهم شد، بروید و بالان گردد و بار و بر دهد. چنانکه پس از این، به یکى از آن بارهاى برومند اشاره خواهد شد.

اقدامات سیاسى سیّد نیز از آن روى اثر مطلوب و منظور را برجاى نگذاشت که مخاطب آنها یا سران و شاهان فاسد و دست نشانده و سرسپرده کشورهاى اسلامى بودند، یا رجال سلطه‌جو و استعمارگر غرب که منافع آنان اقتضا نمى‌کرد، تحت تأثیر سید واقع شوند. و او خود در روزهاى پایان عمرش دریغ مى‌خورد که چرا آن همه تلاش را صرف سران فاسد و غیرقابل تغییر کرده است، و مى‌گفت اگر آن کوششها را در راه بیدارى توده‌هاى مردم صرف کرده بودند بسى مؤثرتر و مفیدتر بود.

با همه این اما و اگرها و انتقادهاى بجا و بیجا، سیّد تأثیر خود را، در هر دو زمینه فرهنگى و سیاسى باقى گذاشت، و در کوتاه مدّت و درازمدّت، پرورش‌یافتگان مکتب مبارز او، و با بیدارگرى و برآوردن فریاد برابرى و عدالت‌خواهى، آثار بسیار برجسته‌اى در جهان اسلام، از خود به جاى گذاشتند.

شیخ محمّد عبده، عبدالرحمن کواکبى، دکتر محمّداقبال لاهورى، بیدارگرانى در شمال آفریقا و مغرب اسلامى و سراسر خاورمیانه، و هندوستان، شهید آیت‌اللّه‌ سیّدحسن مدرّس، آیت‌اللّه‌ سیدمحمود طالقانى، مهندس مهدى بازرگان، علامه شهید آیت‌اللّه‌ مرتضى مطهرى، و دکتر على شریعتى همگى تحت تأثیر مستقیم و غیرمستقیم اقدامات فرهنگى سیّد به شمار مى‌روند، تحریم تنباکو بر اثر فتواى مرجع روشن میرزاى شیرازى بزرگ بود که آن بزرگوار هم با توجه به نامه روشنگرانه سید بدین کار بزرگ دست یازید، و سپس کشته شدن ناصرالدین شاه، بلند شدن فریاد عدالت‌خواهى مردم، انقلاب مشروطه حضور فعال مراجع ثلاثه نجف، علماى بزرگ ایران، قیام مدرس علیه دیکتاتورى دست‌نشانده بریتانیا یعنى رضاخان، و فراهم شدن زمینه اقدامات بیدارگران ایران پس از شهریور 1320.

جریانهاى نواندیشى دینى و روشنفکرى مذهبى را عوامل متعددى پدید آورده و نمى‌توان یک عامل را اصل ـ یا حتى مؤثرتر از دیگر عوامل ـ دانست، لیکن یکى از آن عوامل مؤثر را مى‌توان قیام فرهنگى سیدجمال‌الدین و نهضت بازگشت به قرآن آن بزرگوار دانست. به یقین اگر سیدجمال‌الدین در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادى برنخاسته بود و جنبش بازگشت به قرآن و اسلام پالوده از خرافات و شاخ و برگهاى افزوده بدان را به راه نینداخته بود، نهضت نواندیشى دینى روزهاى پایانى سده بیستم و آغاز سده بیست و یکم، مسیرى و سرنوشتى دیگر داشت، که حتى شیخ محمّد عبده به شرح و تفسیر نهج‌البلاغه مى‌پردازد.

حال به سیره و شیوه زندگى و اقدامات یکى از میوه‌ها و باروبرهاى برومند سیّد، آیت‌اللّه‌ طالقانى نگاهى مى‌افکنیم، باشد که نکاتى آموزنده براى حال و آینده نسل جوان که کمتر با آن بزرگوار آشنایى داشته‌اند، به دست آید.

 

خاندان و نیاکان :

سیدمحمود علایى طالقانى در سال 1329 ه ق )اسفند 1289 ه. ش) در روستاى گِلِیَردِ طالقان، از خاندانى ریشه‌دار در علم و فقاهت، دیده به جهان گشود. وى پسر بزرگتر آیت‌اللّه‌ حاج سیدابوالحسن حسینى است که اجدادش از اجلّه سادات گلیرد است و سلسله نسبش با 36 نسل به امام محمّدباقر علیه‌السلام مى‌رسد، و لذا سیدمحمود طالقانى چهلمین نسل امیرالمؤمنین امام على‌بن ابى طالب علیه‌السلام است.

آیت‌اللّه‌ حاج سیدابوالحسن فرزند سیدآقا در سال 1278 ه ق در گلیرد طالقان متولد شد. تحصیلات ابتدایى و مقدماتى را در روستا فرا گرفت، و سپس در حوزه‌هاى علمیه قزوین، تهران، اصفهان، سامرّا، کربلا و نجف نزد استادان بزرگ زمان تلمّذ کرد. در اصفهان نزد آشیخ محمّدحسین اصفهانى (برادر آقانجفى)، ده سال در سامرّا نزد میرزاى بزرگ شیرازى، هفت سال در کربلا نزد مجتهد بزرگ حاج سیداسماعیل صدر درس خواند و سپس به ایران بازگشته در تهران و طالقان اقامت گزید.

این عالم بزرگ به هیچ وجه از وجوهات شرعیه استفاده نمى‌کرد، و براى امرار معاش از حرفه تعمیر ساعت و مختصر درآمد املاک پدرى بهره مى‌برد. به تعبیر امام خمینى (ره) «در رأس پرهیزگاران بود».

مرحوم آقاى سیدابوالحسن از علماى طرفدار مشروطه بود، و در دوران استبداد صغیر محمّدعلى شاه به طالقان پناه برد و در آن جا با مشروطه خواهان ارتباط برقرار مى‌کرد. و در زمان رضاشاه به اتفاق شهید آیت‌اللّه‌ مدرس علیه دیکتاتورى و سیاستهاى ضددینى و ضد ملّى او به مبارزه برخاست. بارها مورد تعقیب قرار گرفت. تا اینکه پس از تبعید مدرس، سیدابوالحسن مدّتى در باغهاى دهکده‌هاى اطراف تهران پنهان شد.

وى جلسات مذهبى براى ارشاد غیرمسلمانان و منحرفان تشکیل مى‌داد و در سال 1310 درگذشت و با وجود اینکه رضاشاه مراسم تشییع را منع کرده بود، مردم تهران این ممنوعیت را شکستند و مراسم تشییع باشکوهى براى جنازه آن عالم بزرگ به عمل آوردند.

 

دوران تحصیل :

سیدمحمود در پنج سالگى وارد مکتب‌خانه شد و در نزد ملا سیدتقى اورازانى قرآن را فرا گرفت. وى تا هفت سالگى خواندن و نوشتن را به طور کامل آموخت. سپس مقدمات را در تهران در نزد پدر خواند، و راهى قم گردید و نخست در مدرسه رضویه و سپس در مدرسه فیضیه به تحصیل ادامه داد. در همان اوان
تأسیس حوزه علمیه قم سیدمحمود به حضور مؤسّس حوزه مرحوم آیت‌اللّه‌ شیخ عبدالکریم حائرى یزدى معرفى شد، و در نزد آن بزرگوار و مدرّسان برجسته دیگرى چون آیت‌اللّه‌ سیدمحمّدحجّت و آیت‌اللّه‌ سیدمحمدّ تقى خوانسارى به فرا گرفتن علوم حوزوى پرداخت.

علاقه به آشنا شدن با محیط علمى نجف، براى مدّتى او را به آن مرکزى کشانید. در آن جا از حوزه درس شیخ محمّدحسین غروى و آقاضیاءالدین عراقى استفاده کرد، ولى چون روح تشنه تحول او را سیراب نساخت، بار دیگر به قم بازگشت و پس از دریافت اجازه اجتهاد از آیت‌اللّه‌ حائرى، در سال 1318 به تهران مراجعت کرد.

 

احیاء فکر دینى با بازگشت به قرآن :

سیّد محمود طالقانى طلبه جوان و پرشور در کودکى و جوانى شاهد مبارزات پدر و شهید آیت‌اللّه‌ مدرّس و دیگر علماى بیدار علیه رضاخان بوده است و به گفته خودش :

«از آن روزى که این جانب در این اجتماع چشم گشودم، مردم این سرزمین را زیر تازیانه و چکمه خودخواهان دیدم، هر شامگاهان در خانه منتظر خبرى بودیم که امروز چه حوادث تازه‌اى رخ داده و کى دستگیر یا تبعید یا کشته شده؟ و چه تصمیمى درباره مردم گرفته‌اند؟ پدرم که از علماى سرشناس و مجاهد بود، هر روز صبح که از خانه بیرون مى‌رفت، ما اطفال خردسال و مادر بیچاره‌مان تا مراجعتش در هراس و اضطراب به سر مى‌بردیم. آن روزهاى خردسالى را با این مناظر و خوف و هراس و فشار و ناراحتى به سر بردم.

آن دوره‌اى که در قم سرگرم تحصیل بودم، روزهایى بود که مردم این کشور سخت دچار فشار استبداد بودند، مردم از وحشت از یکدیگر مى‌رمیدند، جان و مال و ناموس مردم تا عمامه اهل علم و روسرى زنان مورد غارت و حمله مأمورین استبداد بود. این وضع چنان بر روح و اعصابم فشار مى‌آورد که اثر آن، دردها و بیماریهایى است که تا پایان عمر باقى خواهد بود. در آن روزها با خود مى‌اندیشیدم که این بحثهاى دقیق در فروع و احکام مگر براى عمل و سعادت فرد و اجتماع نیست؟...

این روش و تضاد جمعى از پیشوایان دینى، این محیط تاریک، این تأثّرات روحى، قهرا به مطالعه و دقت بیشتر در آیات قرآن حکیم و کتاب شریف نهج‌البلاغه و تاریخ و سیره پیامبر اکرم و ائمه هدى علیهم‌السلام وادارم کرد. برخورد با بعضى از اساتید و علماى بزرگ دستگیرم شد، کم‌کم خود را در محیط روشنى دیدم و به ریشه‌هاى دین آشنا شدم و قلبم مطمئن گردید و هدف و مقصد را از نظر وظیفه اجتماعى تشخیص دادم، و تا توانستم به توفیق خداوند از دیگران دستگیرى کردم...»[1]

با این مشاهدات و تجربیات و مطالعات در اجتماع و حوزه، چاره درد را بازگشت به قرآن و نهج‌البلاغه مى‌بیند و خود در این راه پیشقدم مى‌گردد. در همین میان عده‌اى از جوانان از او مى‌خواهند که جلسات تفسیرى براى آنان برقرار کند، او هم مى‌پذیرد و این جلسات از سال 1318 به طور مخفیانه در خانه‌ها تشکیل مى‌گردد.

ایشان آثار تازیانه‌هاى استبداد و استعمار را نه تنها بر پشت و بازوى توده ملّت مى‌بیند که وقتى به دیدن استادش مرحوم آیت‌اللّه‌ شیخ محمدّتقى بافقى یزدى، تبعیدى رضاخان در آستانه حضرت عبدالعظیم مى‌رود آن استاد هم به جاى تازیانه‌هاى رضاخانى را بر پشت و بازوهایش به او نشان مى‌دهد و به او که طلبه‌اى جوان اما مبارز است مى‌گوید :

«به طلاّب بگو بیندیشید! به فکر آینده باشید! در چنگال رضاخان باید مکتب را حفظ کرد»[2]

او ملاحظه مى‌کند که نه تنها دشمنان قدیم و جدید اسلام، با قرآن به مبارزه برخاسته‌اند و به هر دسیسه‌اى دست مى‌زنند، که آن را از صحنه زندگى مسلمین برکنار کنند، بلکه دوستان خودى و مؤمنان مسلمان نیز بر اثر مرور زمان عادت کرده‌اند که بدون قرآن زیست کنند، و او از این وضع رنج مى‌برد :

«این کتاب هدایت که چون نیم قرن اوّل اسلام، باید بر همه شؤون نفسانى و اخلاقى و قضاوت و حکومت حاکم باشد، یکسره از زندگى برکنار شده و در هیچ شأنى دخالت ندارد، دنیاى اسلام که با رهبرى این کتاب روزى پیشرو و رهبر بود، امروز دنباله‌رو شده، کتابى که سند دین و حاکم بر همه امور بوده مانند آثار عتیقه و کتاب ورد تنها جنبه تقدیس و تبرّک یافته و از سرحد زندگى و حیات عمومى برکنار شده و در سرحد عالم اموات و تشریفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن اعلام مرگ است...»[3]

آیت‌اللّه‌ طالقانى جلسات تفسیر قرآن را به صحنه زندگى بازگردانید تا قرآن راهنماى عمل در تمام شؤون زندگى باشد، لذا وقتى در سال 1318 در تهران مى‌بیند که یکى از مأموران رضاخانى مى‌خواهد چادر از سر زنى بردارد، موسى‌وار در شب فرعونیان به دفاع از آن با مأمور رضاخانى گلاویز مى‌شود در نتیجه او را به اتهام «اهانت به مقامات عالیه مملکت» بازداشت مى‌کنند و مدّتى در زندان به سر مى‌برد.

 

کانون اسلام و مجله دانش‌آموز :

بعد از سقوط رضاخان در شهریور 1320، کانون اسلام را براى نشر معارف قرآن و سنّت تأسیس مى‌کند و سلسله سخنرانهائى در جهت ارشاد مردم به اسلام و قرآن ترتیب مى‌دهد و مجله‌اى به نام «دانش‌آموز» از طرف این کانون منتشر مى‌گردد.

در همین سالها است که آیت‌اللّه‌ طالقانى، پس از تأسیس شدن انجمن اسلامى دانشجویان، در دانشگاه تهران، انجمن اسلامى مهندسین، و تشکیل فدائیان اسلام به وسیله شهید سیدمجتبى نواب صفوى، از سخنرانان و فعّالان و همکاران صدیق و وفادار آنان مى‌گردد و تا آخر عمر در این مسیر به حرکت نوین اسلامى خود ادامه مى‌دهد.

 

واقعه آذربایجان :

تجزیه آذربایجان، پس از پایان جنگ جهانى دوّم، و اعلام جمهورى کمونیستى، به قصد پیوستن به اتحاد جماهیر شوروى، بار دیگر همه طبقات و قشرهاى مردم ایران را علیه بیگانه متحد کرد. با اینکه ارتش ایران در آن روز یک نیروى مردمى و مستقل نبود، لیکن از آن جا که بدنه این ارتش فرزندان مسلمان ایران و علاقمند به وطن بودند، اتحادیه مسلمین و روحانیت تهران، آیت‌اللّه‌ طالقانى را به نمایندگى خود به همراه ارتش به آذربایجان اعزام مى‌کند تا هم سربازان را براى جنگ آزادى‌بخش تشجیع، و هم با نظارت دقیق بر کار ارتش گزارشى براى روحانیت فراهم کند که این وظیفه را به خوبى انجام مى‌دهد.

 

مبارزات مکتبى و سیاسى :

وى هرگز از تلاش در راه هدف باز نایستاد و هر روز سریعتر و کاملتر از پیش در این راه قدم برمى‌داشت و به همین مناسبت به حق «مبارز نستوه» لقب گرفت و امام امّت درباره‌اش گفت :

«آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند. او یک شخصیتى بود که از حبسى به حبس و از رنجى به رنج دیگر در رفت‌وآمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستى و سردى نداشت.»[4]

او عمر پربارش را در قرآن و نهج‌البلاغه گذرانید و معتقد بود که تنها با اِحیاى افکار دینى اصیل و از سرچشمه‌هاى زلال کتاب و سنّت است که مى‌توان گَردِ غفلت قرون را از روى امّت اسلام زُدود و بار دیگر حیات و حرکت بدو داد. لذا به ترجمه نهج‌البلاغه همّت گماشت و تصمیم داشت با همکارى آیت‌اللّه‌ میرزا خلیل کمره‌اى (که از جمله استادانش بود و به همین مناسبت همیشه به دیده احترام در او نظر مى‌کرد) طرح تفسیر و ترجمه یک نهج‌البلاغه موضوعى را بریزد، اما آوخ که از برنامه خاصّ خود تنها 81 خطبه نخست نهج‌البلاغه را (در سال 1325) ترجمه مى‌کند، و از برنامه مشترک نیز یکى دو جزو (در سال 1324) بیشتر منتشر نگردید. در مقدمه ترجمه نهج‌البلاغه مى‌نویسد :

«این کتاب، پس از قرآن مدرک بزرگ اسلامى است ؛ معارف دین، پس از قرآن، از آن باید گرفته شود، و اختلاف مذهبى و مسلکى مسلمانان به وسیله این کتاب باید حل شود، پس باید چنان ترجمه شود که اعتبار آن از دست نرود...

این ترجمه فقط براى آشنایى اوّلى عموم فارسى‌زبانان است با نهج‌البلاغه تا به یارى خداوند شرح و تفسیرى که با فکر تواناى علاّمه روحانى حضرت آقاى کمره‌اى متدرجا طبع و نشر شده و مى‌شود، آشنایى کاملتر به حقایق آن حاصل شود »[5]

 

در نهضت ملّى ایران :

استعمار بریتانیا از دوران حکومت ناتوان و سرسپرده قاجار، در رقابت با امپراتورى روسیه، ایران را، به شیوه‌هاى مختلف به خود وابسته کرده بود. بدین معنا که نیازى نمى‌دید تا با پرداخت هزینه‌اى سنگین ایران را رسما مستعمره خود کند، بلکه با گرفتن امتیازات گوناگون، با کمترین هزینه به بهره‌بردارى از منابع ایران سود مى‌جُست. یکى از آنها، امتیاز استخراج و بهره‌بردارى و فروش نفت ایران بود، صاحب امتیاز نفت، ظاهرا یک شرکت خصوصى به شمار مى‌رفت، ولى در مواقع دولت بریتانیا بود که به بهانه شرکت نفت ایران و انگلیس، بساط امپراتورى خود را در ایران گسترانیده، دولتى فوق دولتها به وجود آورده بود، و بر شاهان و وزرایشان حکم مى‌راند، و چون رضاخان قزاق را جانشین قاجاریان کرد و دستش در همه امور سیاسى و شؤون اقتصادى و فرهنگى بازتر شد، به تجدیدنظر در قراردادهاى گذشته پرداخت و در سال 1933 امتیاز نفت را براى شصت سال دیگر تجدید کرد.

پس از شهریور 20 و بیرون رانده شدن رضاخان به وسیله انگلیسیها ـ که در جریان جنگ جهانى دوّم متمایل به آلمان هیتلرى نازیست شده بود ـ و باز شدن فضاى سیاسى نسبى و داده شدن آزادى به مردم به مقتضاى شرایط جنگ و برنامه متفقین، رهبران سیاسى ملّى ایران به استیفاى حقوق از دست رفته ملّت ایران کمر همت بستند. از جمله دکتر مصدق و همکاران و دوستان او در مجلس شوراى ملّى بودند که شعار «ملّى کردن نفت» را سر دادند. چون ملّى کردن نفت، نه یک اقدام اقتصادى بلکه بیشتر یک عمل سیاسى و کسب استقلال ایران از یوغ استعمار پنهان بریتانیا بود، این شعار مورد تأیید عموم ملّت ایران، و به ویژه با پایمردى و همکارى آیت‌اللّه‌ سیدابوالقاسم کاشانى، مورد تأیید رهبران مذهبى نیز قرار گرفت،[6] و حتى آیات عظام سیدصدرالدین صدر و فیض و آیت‌اللّه‌ میرزامحمدّتقى خوانسارى نیز به وجوب ملّى کردن نفت و کوتاه ساختن دست اجنبى، یعنى بریتانیاى استعمارگر، فتوا دادند.

از آن جا که آیت‌اللّه‌ طالقانى مبارزه با استعمار و استبداد و استثمار را تکلیف شرعى خود مى‌دانست و پیوسته از آغاز زندگى سیاسى خود، این مثلث شوم را به یکدیگر وابسته مى‌دانست، با شور و ایمانى عمیق بدین نهضت پیوست، و فعالانه در زمینه‌هاى مختلف شرکت داشت، و حتى از طرف مردم مازندران نامزد نمایندگى مجلس شوراى ملّى شد، لیکن به علت دخالت خانها و زمین‌داران و ایادى دربار در انتخابات، دولت انتخابات آن ناحیه را باطل کرد.

در سال 1339 در جبهه ملى دوم شرکت جست، لیکن پس از مدّتى که به همراه همفکران و یاران کهن خود، مهندس بازرگان و دکتر یداللّه‌ سحابى، دیدند جبهه ملى خواست آنان را که یک مبارزه اصولى و رادیکال با شاه و حکومت دست‌نشانده امریکا و انگلیس بود، برآورده نمى‌سازد، نهضت آزادى ایران را در اردیبهشت 1340، تأسیس گردید. سازمانى با ایده‌ؤلوژى اسلامى براى مبارزه ملّى ریشه‌اى با استعمار و استبداد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى طى پیامى براى مؤسسان چنین نوشتند :

بیارى خداوند قهار و توانا.

«برادران و هموطنان عزیز

شما به چشم خویشتن وضع نکبت‌بار این سرزمین تاریخى و این کشور اسلامى را مى‌نگرید. مى‌بینید که در اثر سلطه غارتگران چگونه فقر اخلاقى و مادى گریبانگیر اکثر مردم گشته ـ بدبینى و بداندیشى و پراکندگى چگونه بر سراسر این مملکت سایه گسترده است... کسانى که براى شنیدن هر نداى حقى (کر) و براى دیدن پرتو هر حقیقتى (کور) هستند نه به خود رحم مى‌کنند نه به مردم، تا جایى که مملکت را در معرض طوفان حوادث و بر لب پرتگاه مخوفى قرار داده‌اند...

چاره چیست؟ چگونه مى‌توان تا سقوط قطعى حیات معنوى و مادى کشور سکوت اختیار نمود یا فقط به بهانه لاابالیگرى و سرباز زدن از هر مسئولیتى در انتظار فرج غیبى نشست؟

باید مردانى که محیط آلوده و زبونشان نساخته و غیرت و احساس مسئولیت در آنان نمرده دور هم گرده آیند. راه صحیح و اصیل مبارزه بر علیه فساد و مفسدین جامعه ایرانى را تشخیص نمایند. با متانت و مال‌اندیشى با خلوص قلب و نیت براى رضاى خدا و مردم قدمهاى قطعى‌تر و محکم‌ترى بردارند تا راه آزادى و آزادمنشى را براى ملّت ایران بگشایند.

بحمداللّه‌ جمعى که طى سالهاى سخت ثبات قدم و پاکى نیت خود را ابراز داشته، در برابر تهدید و محرومیت و زجر و زندان خود را نباخته در تعقیب هدفهاى ملّى براى نجات مملکت کوشیده‌اند و در این هنگام خطیر به تشکیل (نهضت آزادى ایران) قیام و اقدام نموده‌اند

اینجانب اگر چه از کوتاهى در انجام وظیفه خود نزد خدا و اولیاء اسلام و نیاکان بزرگوارم شرمسارم ولى پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدین باقى مانده و به این سبب دعوت همکارى با بنیادگزاران نهضت آزادى را پذیرفتم. چند روز قبل که براى تحکیم عزم و اطمینان روحى از خداوند متعال وسیله قرآن کریمش کسب تکلیف و تفأل کردم آیه 94 و 95 از سوره النساء در برابر چشمانم ظاهر گشت به این مضمون

یا ایها الذین آمنوا اذا ضربتم فى سبیل‌اللّه‌ فتبینوا و لا تقولوا لمن التقى الیکم السلام لست مومنا تتبعون عرض الحیوة الدنیا فعنداللّه‌ مغانم کثیرة کذالک کنتم من قبل فمن‌اللّه‌ علیکم فتبینوا ان اللّه‌ کان بما تعملون خبیرا. لا یستوى القاعدون من المؤمنین غیر اوّلى الضرر و المجاهدون فى سبیل‌اللّه‌ باموالهم و انفسهم فضل‌اللّه‌ المجاهدین باموالهم و انفسهم على القاعدین درجه و کلا وعداللّه‌ الحسنى و فضل‌اللّه‌ المجاهدین على‌القاعدین اجرا عظیما.

«اى کسانى که ایمان آورده‌اید. وقتى در راه خدا قدم برمى‌دارید چشم بگشائید دوست و دشمن را نیک بشناسید راه و چاه را از هم تشخیص دهید... کسانى که بدون عذر ساکت نشسته‌اند با کسانى که از مال و جان دریغ نداشته در راه حق و حقیقت مجاهده مى‌نمایند یکسان نیستند. خداوند با درجه ممتازى مجاهدین به مال و جان را بر عزلت‌گزیدگان برترى و بزرگى داده وعده پاداش داده است» مسلما افراد آلوده سست عنصر و بدسابقه را در این جمعیت راهى نیست ولى از هموطنان مؤمن و غیور خواستارم مراقبت نمایند دستهاى ناپاک و دودل در آن رخنه ننماید و هر تصمیمى با مشورت انجام پذیرد و احدى را حق تحمیل نظر شخصى (که نتیجه آن بى‌نظمى و بروز اشکال در نیل به منظورهاى پاک ملّى خواهد بود) نباشد. خداوند متعال به چنین جمع که در طریق خدمت مردم و تحقق آمال ملّت مى‌کوشد وعده رستگارى فرموده است. امیدوارم برادران دینى و هموطنان عزیز با آمادگى و خلوص نیت به وظایف خطیر خود در این مرحله از تاریخ ایران در کمال امید و همت عمل نمایند».

سیدمحمود طالقانى

 

جهان اسلام نه کشور ایران :

طبیعى است که عالِمى مذهبى چون او، اگر براى آزادى و استقلال ایران مبارزه مى‌کند، چارچوب و مرزهاى تنگ ایران هدفش نیست، بلکه چون ایران هم بخشى از جهان اسلام است که همه جاى آن در بیند و ترفند استعمار گرفتار است  و او در این نقطه زندگى مى‌کند، در مرحله نخست در آنجا به مبارزه برمى‌خیزد، لیکن هرگز سایر نقاط جهان اسلام را از یاد نمى‌برد. از سال 1327 (1948 م) که وعده بالفور براى ایجاد سرزمینى یهودى‌نشین (در واقع صهیونیست زده) در سرزمین فلسطین تحقق مى‌یابد، دمى از مبارزه آرام نمى‌گیرد. براى شناساندن صهیونیستها به مردم مسلمان ایران، شناسانیدن حقّ مردم فلسطین به همگان، و نشان دادن علّت این بدبختیها و گرفتاریهایى که همان تفرقه در میان امّت اسلام است، به نوشتن و گفتن و اعلامیه دادن و تبلیغ و مسافرت کردن اقدام مى‌کند. (در این زمینه از نقش آیت‌اللّه‌ سیدابوالقاسم کاشانى، آقاى سیدغلامرضا سعیدى و آقاشیخ مصطفى رهنما حجت‌الاسلام حاج سراج انصارى و ... نیز نباید غفلت کرد و حق شایان تقدیر آنان را در معرّفى فلسطین و حق غصب شده آنان به مردم مسلمان ایران نادیده گرفت).

آیت‌اللّه‌ طالقانى در مبارزه علیه صهیونیسم که از سال 1339 به بعد با شاه مقبور همسوى و همسود بودند، تا آنجا پیش مى‌رود که در تشکیل پرونده او در سال 1341 و دادگاههاى سالهاى 1342 به بعد دست کارشناسان صهیونیستى ساواک شاه به روشنى دیده مى‌شود.

در افطارى شب بیست و هشتم ماه رمضان سال 1399 (مرداد ماه 1358) که در دفتر خود براى سفراى کشورهاى اسلامى ترتیب مى‌دهد، درست بیست روز به آخر زندگیش، از فلسطین به عنوان رأس به درد آمده و شاکىِ جسد اسلام سخن مى‌گوید، و پیوسته با یادآورى این زخم مزمن در جسم امّت اسلامى از مسلمانان مى‌خواهد که آزادى قدس را در سرلوحه برنامه خود قرار دهند.

 

کنفرانس‌هاى اسلامى :

از جمله فعالیتهاى ایشان شرکت در کنفرانسهاى اسلامى است : در سال 1331 در مؤتمر شعوب‌المسلمین در کراچى، در 27 رجب 1379 (1338 هجرى شمسى) در مؤتمر اسلامى قدس و در 27 رجب 1381 (دى 1340 شمسى) نیز در مؤتمر اسلامى قاهره شرکت نمودند و براى اوّل‌ین بار به جهان اسلام آن روز این حقایق را اعلام مى‌کند که ملّت ایران مخالف صهیونیسم است و حساب ملّت از دولتهاى دست نشانده جدا است. همچنین در کشورهاى اسلامى آن روز مثل مصر و سوریه و ... این واقعیت را روشن ساخت که تشیع همان اسلام راستین است، به طورى که بعدا برخى از علماى اسلامى در یک روز بعد از نماز جمعه در قاهره که با ایشان دیدار مى‌کنند، مى‌گویند، ما فکر مى‌کردیم که شیعه مخلوطى از اسلام ؛ مجوس و یهود مى‌باشد

 

التقریب بین‌المذاهب الاسلامیة و مؤتمرهاى اسلامى :

جدایى مسلمانان با اختلافات در آراء فقهى و فلسفى و علمى مسلمین تفاوت بسیار دارد؛ اوّلى هلاکت‌آور است و دومى سعادتبخش؛ اوّلى به سقوط و اضمحلال مى‌کشد و دومى به رشد و کمال؛ اوّلى لعنت و نقمت دربردارد و دومى رحمت و نعمت که رسول خدا(ص) فرمود ؛ «اِخْتَلاَفُ اُمَّتىِ رَحْمَةٌ). از این جهت هیچ مسلمان دردمندى از تشیع و تسنن از اختلاف نظر عالمانه زیان نمى‌بیند و هیچ مسلمان دردمندى از تشیع و تسنن از اختلاف نظر عالمانه زیان نمى‌بیند و هیچ مسلمان آگاه و با احساس مسؤولیتى از جدایى شیعه و سنّى خوشحال نیست. لذا آیت‌اللّه‌ بروجردى مرجع تقلید زمان با همکارى و همفکرى علماى الازهر مصر، بخصوص شیخ محمود شلتوت، براى از میان برداشتن این جداییها و به منظور حسن تفاهم و ایجاد محیط سالمى در زمینه‌هاى اختلاف آراء علمى و فقهى، به تأسیس «دارالتقریب بین‌المذاهب الاسلامیة« اقدام کرد که شعبه‌اى در قم داشت و شعبه‌اى هم در قاهره و آقاى شیخ محمدّتقى قمى سردبیر این جمعیت در قاهره بود، اما آیت‌اللّه‌ طالقانى به چنین اقدامى عشق مى‌ورزید و هر فرصتى براى تحقق این اندیشه والا به دست مى‌آورد حداکثر استفاده را از آن مى‌کرد، و در مؤتمرها (کنفرانسها)ى اسلامى تشکیل شده در قدس و قاهره و کراچى شرکت جست. کتاب تحلیلى و پرارزش «امام على بن ابى‌طالب» را که یک برادر با انصاف از اهل سنّت تألیف کرده بود، ترجمه کرد[7] تا در پرتو وجود امیرالمؤمنین امام على‌بن ابى طالب، شهید عدالت و قهرمان وحدت اسلامى، قدم در راه تقریب برداشته باشد، در مقدمه آن کتاب مى‌نویسد :

«راه تقریب» که جمعى از علماى بیدار و مجاهد پیش گرفته‌اند همین است که با نور تفکر، محیط ارتباط اسلامى را روشن سازند و با نوک قلم باقیمانده ابرهاى تاریک را از افق فکرى مسلمانان زائل گردانند تا وحدت واقعى پایه گیرد، نه اتحاد صورى و قراردادى.

مصر که مرکز باارزش تفکّر اسلامى است، در این قرن، با نوک قلم مؤثرترین دفاع منطقى را از حریم قدس و اندیشه‌هاى اسلامى نموده است. چون تبلیغات و دسائس و نقشه‌هاى نهائى دشمنان اسلام مواجه با شکست شد، در این روزها با سلاحهاى گرم و مهیب خود خواستند ضربه قاطع و نهائى خود را بزنند که با روح مقاومت مسلمانان روبرو شدند و آدم‌نماها با شکست و رسوائى به اوطان خود برگشتند و برادران مصرى افتخارى بر افتخارات خود افزودند و به عالم اسلام و تثبیت حقوق انسان خدمت گرانبهایى کردند.»[8]

 

مبارزه ابتدایى و استقلالى نه واکنشى و تدافعى :

پس از کودتاى آمریکایى 28 مرداد ماه 1332، دانشمندان مسلمان دست امپریالیسم غرب و مارکسیسم شرق هر دو را در این کودتا و در همه توطئه‌هاى ضداسلامى مشاهده کردند و براى خنثى کردن این توطئه‌ها در ابعاد فرهنگى، سیاسى و اقتصادى به اقدام دست زدند.

از جمله اقدامات استقلالى آیت‌اللّه‌ طالقانى روشن کردن مکتب اسلام، از بُعد اقتصادى با نوشتن کتاب : «اسلام و مالکیت» در سال 1332 بود که در ضمن نشان دادن کمبودها و زیانها و نارسائیهاى مکاتب اقتصادى مارکسیسم و سرمایه‌دارى، راه‌حلهاى جهانى و جاویدان اسلام در تمام زمینه‌هاى مالکیت و اقتصاد را به خوبى ارائه دادند.

در زمینه سیاست و مبارزه با استبداد و حکومت مطلقه نیز کتاب بسیار عمیق و باارزش و علمى «تنبیه الأمّة و تنزیه الملّة» نوشته علامه شیخ محمّدحسین نائینى را با مقدمه و پاورقیهاى توضیحى منتشر کرد. در مقدمه کتاب درباره هدف خود از انتشار کتاب و ارزش و محتویات کتاب مى‌نویسد :

«پس چنانکه اراده خداوند (در صورت نیرو و قدرت حکیمانه) در سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار و اراده و اجتماع انسانى هم که جزء ناچیزى از جهان است همان باید حاکم باشد. و حکومت تنها براى خداوند است. اِنِ الْحُکْمُ اِلاّ لِلّهِ.این اراده براى بشر به صورت قانون و نظامات درآمده و در مرتبه سوم کسانى حاکم به حق ولىِّ مطلقند که اراده و فکر و قواى درونى آنان یکسره این قوانین باشد که پیامبران و امامامند :

اَلاِْمَامُ هُوَ الحَاکِمُ بِالْکِتابِ، الدَّایِنُ بِدِینِ الْحَقِّ، الَحابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللّه‌ِ.

و به نام ولىّ و خلیفه و امام و امیرمومنان خوانده مى‌شوند نه مَلِک و پادشاه و خداوندگار و مالک الرِّقاب

بدین جهت ما شیعه معتقدیم که خلیفه و امام باید داراى عصمت معنوى باشد. در مرتبه چهارم، کار اجتماع به دست علماى عادل و عدول مؤمنین است که هم عالم به اصول و فروع دینند و هم خود محکوم ملکه عدالتند، و اینجا نوبت به انتخاب و تعیین مردم مى‌رسد. به حَسَب اوصافى که بیان شده ...

[ این کتاب ]براى علما و مجتهدین کتاب استدلالى و اجتهادى و براى عوام رساله تقلیدى راجع به وظایف اجتماعى است...

گرچه براى اثبات مشروعیت مشروطه نوشته شده ولى اهمیت بیشتر آن به دست دادن اصول سیاسى و اجتماعى اسلام و نقشه و هدف کلى حکومت اسلامى است.»[9]

 

زندان‌ها و تبعیدها :

آیت‌اللّه‌ طالقانى هرگز از زندان و تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعى و کشته شدن در راه عقیده و در نتیجه مبارزه با استعمار و استبداد پروا نداشت. در سال 1335 که نواب صفوى و دیگر اعضاى فدائیان اسلام تحت تعقیب حکومت نظامى شاه بودند، آنان را در منزل کوچک خود جاى داد، و چون نواب اطلاع پیدا کرد که محل پنهان شدنشان لو رفته ممکن است آنان را دستگیر کنند، از آن جا بیرون رفتند لیکن متأسفانه هنوز به پناهگاه دیگرى نرسیده بودند که در محاصره قرار گرفتند و دستگیر شدند.

رژیم شاه آیت‌اللّه‌ طالقانى را نیز به جرم پناه دادن به آنان مدّتى به زندان انداخت.[10]

در بهمن سال 1341 در جریان رفراندم کذایى شاه به اتفاق سران جبهه ملى و نهضت آزادى ایران دستگیر و در قزل‌قلعه زندانى مى‌شود. پیش از محرم سال 42 که مبارزه روحانیت به اوج مى‌رسد و معلوم است که ماه محرم امسال حاکى از حوادث تعیین‌کننده‌اى است، ساواک و موساد که پرونده آیت‌اللّه‌ طالقانى را تشکیل داده بودند، براى تکمیل توطئه خود در اوّل محرم او را آزاد مى‌کنند. وى که از هر فرصتى براى افشاى جنایات رژیم امریکایى شاه و صهیونیستها استفاده مى‌کرد، در ایام عاشورا در مسجد هدایت، سنگر همیشه پابرجاى خود، به منبر مى‌رود و به بیان جنایات دستگاه و وابستگى او به امریکا و اسرائیل و برنامه‌هاى امریکایى انقلاب سفید و ستمهایى که بر مردم روا مى‌دارد و جنایاتى که اعمال مى‌کند مى‌پردازد.

انجمن اسلامى دانشجویان نیز براى افشاى ماهیت رژیم جلسات سخنرانى خود را در عصر تاسوعا و عاشورا با موافقت آیت‌اللّه‌ طالقانى در مسجد هدایت تشکیل مى‌دهد.

علاوه بر آن، آیت‌اللّه‌ طالقانى به نوشتن و نشر اعلامیه‌اى خطاب به افسران ارتش و ترجمه و نشر خطبه معروف امام حسین(ع) که مفهومش تغییر رژیم بود دست مى‌زند، چون با هشیارى و واقع‌بینى درمى‌یابد که پلیس درصدد طرح توطئه‌اى علیه او است، شب دوازدهم از رفتن به مسجد خوددارى مى‌کند و بعد از چند روز مخفى شدن در منزل نزدیکان، به لواسانات مى‌رود.

بعد از 15 خرداد، اعلامیه‌اى تحت عنوان «دیکتاتور خون مى‌ریزد» از طرف نهضت آزادى ایران منتشر مى‌شود که دستگاه وابسته و ترسان از هر حرکتى، آیت‌اللّه‌ طالقانى را مسؤول نشر این اعلامیه مى‌داند و با تمام قوا براى گرفتارى ایشان بسیج مى‌شود و به طرف لواسانات لشکرکشى مى‌کند. آیت‌اللّه‌ طالقانى خود در زندان تعریف مى‌کرد که صداى غرش خودروهاى ارتشى در کوهستان پیچید و من نگران آن شدم که این جنایتکاران براى پیدا کردن من نسبت به روستائیان بیگناه به هر جنایتى دست بزنند، لذا بر فراز تپه‌اى رفتم و دست تکان دادم و صدایشان زدم، همگى شگفت‌زده به طرف من آمدند و گفتند چند روز است دنبال شما مى‌گردیم. به آنان گفتم من اینجا بودم، شما بیخود این طرف و آن طرف مى‌گردید. به هر حال در 22 خرداد همراه آنان به زندان قصر آمد و در زندان شماره 2 قصر، جدا از دیگر یاران زندانى شد. تا اینکه دستگاه پرونده‌اى سراپا دروغ و بى‌اساس ساخت و در ضمن محاکماتى طولانى و جنجالى با هشت نفر دیگر از همراهان در سال 1342 و 1343 در بیدادگاههاى نظامى به 10 سال زندان محکوم شد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى در بیدادگاه نظامى از بیان هرگونه سخن و دفاعى به دلیل این که دادگاه غیرقانونى و غیرشرعى است خوددارى کرد ولى در آن دل شب که در حضور متهمان و مأمورین حکم محکومیت از طرف بیدادگاه قرائت شد، ناگهان با لحنى آمرانه و محکم خطاب به بیدادرسان که مى‌خواستند به دنبال کار خود بروند و دستشان را بشوند گفت : بایستید!

همه بر سر جاى خود ایستادند و او چنین خواند :

بِسمِ اللّه‌ِ الَّرحْمنِ الرَّحِیمِ

وَالْفَجْرِ. وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ. وَاللَّیْلِ اِذَا یَسْرٍ. هَلْ فِى ذالِکَ قَسَمٌ لِذِى حِجْرٍ. اَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ. اِرَمَ ذَاتِ العِمَادِ، اَلَّتِى لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِى‌البِّلادِ، وَ ثَموُدَ الَّذِینَ جَابوُاالصَّخْرَ بِالوَادِ. وَ فِرْعَونَ ذِى الاَوْتادِ. الَّذِینَ طَغَوْا فِى‌الِْبلادِ، فَاَکْثَرُوا فِیهَا الفَسادَ، فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ، اِنَّ رَبَّکَ لَبِاالْمِرْصَادِ.

بعد از تلاوت این آیات، آیت‌اللّه‌ طالقانى خطاب به افسران کرد و گفت :

بروید به اربابانتان بگوئید که شما محکوم هستید نه ما.

که افسران منتظر بقیه سخنان آیت‌اللّه‌ طالقانى نمى‌شوند و ترسان و هراسان جلسه دادگاه را با عجله ترک مى‌کنند و در موقع ترک کردن حتى راه را نیز گم کردند.

     آیت‌اللّه‌ طالقانى از تضاد مأموران شهربانى که با زندانبان معظم‌له در زندان قصر بودند، با مأموران ساواک، به نفع زندانیان سیاسى سود جسته، اداره درون زندان را به اتفاق سایر همرزمان، به عهده گرفتند و آن محیط را براى آموزش عقیدتى و سیاسى و فرهنگى مناسب ساختند. در این دوره آیت‌اللّه‌ طالقانى، علاوه بر درس تفسیر قرآن، به مناسبتهاى مختلف، و بخصوص در ایام محرم و عاشورا، به منبر مى‌رفتند و با سخنان روشنگرانه خود زندانیان را هم آموزش مى‌دادند و هم امیدوار و فعال نگاه مى‌داشتند. در روزهاى جمعه قبل از نماز ظهر، خطبه نماز جمعه و در روزهاى عید فطر و قربان خطبه عید را مى‌خواندند که برخى از آنها گردآورى و چاپ شده است.

     سرانجام در آبان 1346، بر اثر مبارزات ایرانیان خارج از کشور و فشار مؤسسات بین‌المللى حقوق بشر، شاه مجبور شد آیت‌اللّه‌ طالقانى و مهندس بازرگان را آزاد کند و به دنیاى آزاد چنین وانمود نماید که همه زندانیان سیاسى را آزاد کرده است.

 

فعالیتهاى پس از آزادى :

از جمله فعالیت‌هاى چشمگیر او در بین سالهاى 1346 تا سال 1350 عبارت است از :

الف ـ در عید فطر سال 1389 ه ق مطابق با آذرماه 1348، در خطبه نماز عید در ضمن یک سخنرانى پرشور نظر مردم را به شدت به مساله فلسطین جلب کرد و از مرد خواست که فطریه‌هاى خود را براى کمک به مردم فلسطین بدهند.  استقبال و شور مردم، از زن و مرد، در آن روز بى‌نظیر بود و بار دیگر به جهانیان ثابت و براى مردم مبارز فلسطین یادآورى شد که حساب ملّت مسلمان ایران از حساب شاه دست‌نشانده امریکا و هم‌پیمان با اسرائیل و بهترین دوست صهیونیستها جدا است.

جمع‌آورى فطریه مردم براى مردم فلسطین در سال 49 نیز از طرف ایشان در مسجد هدایت و از طرف شهید آیت‌اللّه‌ مطهرى و مرحوم علامه طباطبائى و ایت‌اللّه‌ سیدابوالفضل زنجانى در سایر مساجد و مراکز مذهبى انجام مى‌گیرد. دستگاه حاکم وحشت‌زده از گسترش این اقدام روشنگرانه و سرایت بیشتر آن به زمینه‌اى دیگر بود که در عید فطر سال 1350 خانه آیت‌اللّه‌ طالقانى را به محاصره درمى‌آورد و مانع ورود او به مسجد مى‌شود و یک ماه بعد او را به زابل تبعید مى‌کنند که جریان امر در جاى خود خواهد آمد :

ب ـ در سالهاى سیاه زمینه‌سازى براى نفوذ و دخالت هر چه بیشتر امپریالیسم جهانى به سرکردگى امریکا در ایران و باز کردن درهاى ایران براى سرمایه‌گذاران امریکایى و اروپایى و ژاپنى، و سالهاى مقدمه‌چینى براى برگزارى جشنهاى منحوس دو هزار و پانصد ساله ستمشاهى، و سالهاى نومیدى و بازگشت و توبه و سازش سیاست‌سازان، متکى به بیگانگان از درون و بیرون زندان، رادمردى از سلاله حسین، شهید آیت‌اللّه‌ سیدمحمّدرضا سعیدى علیه سرمایه‌گذارى خارجى و نفوذ روزافزون امریکاییان در ایران اعلامیه مى‌دهد و مى‌داند که این کار چه عاقبتى دارد. رژیم هم که نمى‌خواهد آرامش و ثبات قبرستانیش حتى با صداى خواندن اعلامیه‌اى به هم بخورد و سازشکاران تردیدى در قدرت جهنمى ساواک متکى به سیا و موساد به خود دهند، آن سید بزرگوار را دستگیر مى‌کند و در شکنجه‌گاه قزل‌قلعه به زیر شکنجه به شهادت مى‌رساند. آیت‌اللّه‌ سعیدى حسرت آه کشیدن در زیر شکنجه‌گاه‌ها را به دل دژخیمان مى‌نهد و شهادت را انتخاب مى‌کند.[11] بعد از این که ساواک به خانواده‌اش تلفن کرد که بیائید جسد او را تحویل بگیرید، آیت‌اللّه‌ طالقانى به خانه آن شهید شتافت، مبادا زن و فرزندانش همگام با شهید نشده باشند، چون خاطرش از این جهت مطمئن شد و خانواده را همانند آن شهید پابرجا یافت به مسجد آیت‌اللّه‌ سعیدى (مسجد موسى‌بن جعفر) در خیابان غیاثى رفت و مسجد را بست و در محاصره پلیس دید. تنى چند از مردم در پشت سرش بودند و او حسین‌وار به طرف مسجد مى‌رفت. پلیس خائن خائف که او را مى‌شناخت از هیبت پرصلابت او و از خوف قیام مردم بیمناک شده پس از اندکى مقاومت تسلیم شد و در مسجد را باز کرد. آیت‌اللّه‌ طالقانى و مردم همراهش در مسجد نه به سوگ سعیدى که به جشن بس سعید و قیام‌آفرین شهیدى نشستند و با سکوت پرمعنى و پرخروش خود به خواندن قرآن پرداختند و پرواضح است که این چنین نشستن و به قرآن روى آوردن و و از هرچه غیر خدا است گسستن دستگاه را به لرزه درمى‌آورد. بالاخره آن مجلس با حمله پلیس براى گرفتن دکتر عباس شیبانى که لب به سخن گشوده بود و فرو رفتن دکتر شیبانى در دریاى مردم و شکست مفتضحانه پلیس و مقاومت آیت‌اللّه‌ طالقانى در برابر پلیس و نرفتن به زندان تمام شد. اما آغازى بود براى کسانى که راه استقامت و شهادت را برگزیدند.

فرداى آن روز آیت‌اللّه‌ طالقانى را گرفتند، اما از ترس قیام مردم پس از دو روز آزادش کردند.

ج ـ با اطلاع از درگذشت جمال عبدالناصر مبارز بزرگ علیه صهیونیسم و رهبر فقید مصر در 6 مهر 1349 در آن شرایط خفقان‌آور تنها کسى بود که در مسجد هدایت مجلس یادبودى براى او برپا داشت و دستگاه حکومتى که غافلگیر شده بود از برقرارى مجلس دیگرى که قرار بود چند روز بعد به دعوت ایشان به آیت‌اللّه‌ مرتضى مطهرى انجام شود جلوگیرى و در مسجد ارک (محل برقرارى مجلس یادبود) را مى‌بندند.

د ـ در این سالها مبارزه مسلحانه در حال شکل گرفتن بود و ایشان با سازمانهاى مسلحانه مسلمان ارتباط و همکارى داشت و راهنمائیهاى لازم را چه از جنبه فکرى و چه از جنبه علمى بدانان مى‌کرد و در هر موقعیتى که آنان به موانعى برخورد مى‌کردند در رفع آن موانع مى‌کوشید.

 

تبعید :

دستگاه دیکتاتورى پلیسى دست‌نشانده که از وجود او احساس خطر مى‌کرد و به ارتباطش با سازمانهاى مسلحانه‌اى که اقدامات خود را در سال 50 شروع کرده بودند پى برده بود، چنان که گفته شد، در عید فطر خانه‌اش به محاصره درآورد و پس از یک ماه او را به سه سال تبعید در زابل محکوم کردند و به زابل فرستادند. در زابل مبارزان مخفیانه با او تماس مى‌گرفتند و از طرفى پرونده‌اش را براى تجدیدنظر در دادگسترى مطرح ساختند، قضات شریف و فروخته نشده و مستقل دادگسترى با وجود فشار شدید ساواک حکم او را به یک سال و نیم تبعید در بافت کرمان تبدیل کردند. او را ناچار به بافت مى‌برند ولى آنجا نیز مرکزى براى روشن کردن مستضعفان و مرجعى جهت راهجویان مى‌شود. بالاخره پس از هیجده ماه دورى از تهران در خردادماه 1352 به تهران بازمى‌گردد.

پس از بازگشت از تبعید، همچنان خانه او مرجع و مهبط دلهاى پرجوش و خروش و وجدانهاى به حرکت درآمد است، او باز هم ارتباط خود را با سازمانهاى مخفى مسلحانه برقرار مى‌کند و از جهت فکرى و مادى به یاریشان مى‌شتابد.

 

پرتوى از قرآن :

از آن جا که آیت‌اللّه‌ طالقانى در سراسر زندگى خود با قرآن بود و همه اعتقادات و اندیشه‌هاى خود را از قرآن مى‌گرفت، و قرآن را راهنماى عمل خود قرار داده بود، مى‌توان همه وجود و زندگى او را از آثار قرآنى مکتوب او «پرتوى از قرآن» استنباط و استخراج کرد، لذا در زیر «پرتوى از قرآن» و جریان پدید آمدن جلدهاى ششگانه آن مستقلاً آورده مى‌شود :

از سال 1317 تا 19 شهریور 1358 پیوسته به تدریس و تفسیر قرآن مشغول بود، اما از این همه تعالیم، تنها چند مقاله متفق از تفسیر چیزى در دست نبود، تا اینکه در زندان انفرادى سال 1342 در زندان قصر از فرصت استفاده کردند و به گردآورى یادداشتهاى ذهنى خود آغاز نهادند. پس از نوشتن تفسیر جزء اوّل قرآن، و انتقال به زندان شماره 4 قصر (آبان 1342) به خواهش همبندان که از هر نوع تحصیل و هر قشرى از استاد دانشگاه گرفته تا دانشجو و عالم روحانى و کارگر و کشاورز و بازارى و ادارى، بودند، به تفسیر جزء سى‌ام قرآن که به گفته خود ایشان «کلید فهم قرآن است» دست زدند، در بیرون زندان و زندانهاى دیگر و تبعید تا سال 1357، هر فرصتى پیدا مى‌کرد به تفسیر روى مى‌آوردند و در نتیجه پرتوهایى از سوره‌هاى فاتحه، بقرة، آل عمران، 23 آیه از اوّل سوره نساء، و تمام سوره‌هاى جزء سى‌ام قرآن بر دلهاى خواستار حق و نور قرآنى تابیدند که تاکنون به صورت شش جلد انتشار یافته است.

سبک ایشان در تفسیر تلفیقى است از سبکهاى ادبى، اجتماعى، فلسفى، علمى، ماثور و عرفانى، زیرا قرآن داراى ابعاد مختلف است، از هر زاویه‌اى به حقیقت جامعش نظر شود، یک بُعد از حقیقت به نظر مى‌رسد، اما «دانشمندان اهل نظر و محققین، باید کلیات عقلى و فلسفى و معلومات خود را در طریق فهم هدایتى قرآن قرار دهند. نه آنکه قرآن را محدود به دریافتهاى خود گردانند».[12]

وى در مسائل اجتماعى متأثر از شیخ محمّد عبده است، اما با بینشى وسیعتر و نوتر و متحول (آن چنانکه خاصّ دانشمندان شیعه است).

در مسائل علمى روش افراطى و علم‌زده و مادى سیداحمدخان هندى را رد مى‌کند و معتقد است که : «معلومات و دانشهاى غرورانگیز اکتسابى نیز حجابهایى است که از تدبّر در آیات و فرا گرفتن هدایت بازمى‌دارد، و چه بسا اصطلاحات و دانشهایى که براى فهم دین و آیات کتاب حکیم به کار رفته که خود حجابى بر آن شده...»[13]

در مسائل عرفانى از دریاى معارف اهلبیت کفى برمى‌دارد و گاه در لباس ابیات مثنوى مولوى آن را بیان مى‌کند و گاه به صورت برداشتهاى شخصى خود از آنچه دریافته است.

در فلسفه نیز پیرو ارسطو یا دکارت یا هگل نیست، بلکه علم کلام اسلامى را در نظر دارد و آنهم از بستر تصفیه شده و حکمت متعالى ملاصدرا حکیم الهى و شیعه شناسا به عرفان اهل بیت.

از نظر حدیث و سبک مأثور مى‌گوید :

«در تأویل متشابهات و فهم آیات الاحکام و استنباط فروع باید به احادیثى که از جهت دلالت صریح و از جهت سند استناد آنها به منابع وحى و ائمه طاهرین علیهم‌السلام، بررسى شده باشد رجوع شود.»[14] از نظر ادبى، پرتوى از قرآن، صبغه مشخص و خاصى دارد. ایشان معتقد بود که هر حرف و آهنگ و کلمه و آیه قرآن در جاى خودش معنى مخصوص به خود را دارد و هیچ حرف و کلمه مترادفى را نمى‌توان جایگزین آن کرد و همان منظور نخست را فهمید، و از طرفى شکل خاص و صیغه و ریشه لغت خو داراى فرهنگى است و بارى است که با توجه به آیات و الفاظ دیگر قرآن، امکان دارد آن فرهنگ خاص را دریافت.

جریان نوشتن تفسیر در زندان را چنین گزارش مى‌کند :

«آنچه در پیرامون یا متن آیات نگارش یافته از دل دادن به آیات در اوقات فراغت ذهن از امور دنیا و انصراف از آمال و آرزوهاى فریبنده و جزئیات مشغول کننده آن یا در بحثها و مراجعه به تفاسیر به نظر آمده، در جلسه‌هاى بحث تفسیرى (که سالها است براى طبقه جوان تشکیل مى‌شود) گاهى که توجه کامل به آیات، و چشم به چشمان پاک و رباینده جوانان دوخته مى‌شد، از خلال آیات مورد بحث برقهایى مى‌زد. اکنون که پس از سالیان دراز مى‌خواهم آن مطالب را به ذهن بازگردانم و روى صفحه کاغذ آورم، با تأسف مى‌نگرم که بسیارى از آنها چون برق جهان و انعکاس لرزان از آئینه ذهن رخ برتافته و شعاعى از آن برکناره‌هاى ذهن مى‌درخشد، و بیشتر یادداشتهاى ناقص و پاکنده‌اى است که در گوشه‌هاى ذهن و اوراق ضبط شده که اکنون مى‌خواهم به توفیق الهام‌دهنده حقایق به صورت کتاب درآورم. آنچه در پیرامون آیات و از نظر هدایت قرآن نگارش مى‌یابد عنوان تفسیر (پرده‌بردارى) ندارد و به حساب مقصود نهائى قرآن نیست، از این رو عنوان و نام «پرتوى از قرآن» را براى آن مناسبت‌تر یافتم...

خواننده عزیز، اگر در مطالب این مقدمه و قسمتى از کتاب اشتباه یا لغزشى یافتید تذکر فرمائید و معذورم بدارید، زیرا در مدّتى نگارش یافته که از همه جا منقطع بوده و به مدارک دسترسى ندارم و مانند زنده‌اى در میان قبر به سر مى‌برم.

شرح این هجران و این خون جگر                                       این زمان بگذار تا وقت دگر

فَرَّجَ‌اللّه‌ُ عَنِ‌الاِْسلاَمِ وَالْمُسلِمِینَ بِمَنّهِ وَ فَضْلِهِ وَ رَحْمَتِهِ

ربیع‌الاول 1383 ـ مرداد 1342 سیدمحمود طالقانى[15]

آخرین زندان :

رژیم آمریکایى چنان از دست او ناراحت بود که نمى‌دانست چه تدبیرى در برابر او اتخاذ کند و گفته بودند که ما مى‌بایستى پانزده سال پیش او را سربه‌نیست مى‌کردیم. استاد سیدغلامرضا سعیدى نقل مى‌کند که محمّدرضا مقبور گفته بوده است پدرم را سیدحسن مدرس بیچاره کرد و خودم از دست سیدمحمود طالقانى نمى‌دانم چکار کنم.

بالاخره به شیوه همیشگى خود دست زدند و در پاییز سال 1354 او را به زندان بردند. در زندان با انواع شکنجه‌هاى روحى مواجه است. دستگاه مى‌خواهد او را به زانو درآورد، غافل از آنکه براى مردان خدا شکنجه و زندان برپادارنده است، نه خوردکننده. براى تسلیم و ساکت کردن او دخترش را به زندان مى‌اندازند و پس از مدّتى به حبس ابد محکوم مى‌کنند. شکنجه‌شدگان را به نزدش مى‌آورند، اعتراف کردگان، سست عنصران. منحرف‌شدگان، وسواسان خناس، دمندگان در گروههاى نومیدى و بدبینى و انواع توطئه‌هاى دیگر علیه او ساز مى‌کنند، ولى روزبه‌روز بر ایمانش به قدرت خدا و طلوع فجر و نزدیکتر شدن انقلاب و تهى بودن دستگاه طاغوت و ضرورت مبارزه همه جانبه با آن مى‌افزاید. تا دو سال در زندان بلاتکلیف است. در سال 56 توطئه و دروغ بزرگ قرن، سیاست حقوق بشرى کارتر براى نجات بحران اقتصادى و سرمایه‌داران جهانى، به اوج مى‌رسد، در این بازى ایران هم مورد توجه قرار مى‌گیرد، رژیم براى این که در برابر خواست بازیگران حقوق بشر مبنى بر رفع بلاتکلیفى گرفتار نشده باشد که مجبور شود اقدامى در جهت آزادى او به عمل آورد، آیت‌اللّه‌ طالقانى را به ده سال زندان محکوم مى‌کند.

خلاصه این زندان نیز براى او کوره آزمایش مردان خدا بود. وقتى اندک فرصتى مى‌یافت نگران ناتمام ماندن و چاپ و منتشر نشدن تفسیر قرآن مى‌شد، لذا یادداشتهایى در مورد برخى از آیات سوره آل عمران مى‌نویسد و در فرصتهاى مناسبى مخفیانه به وسیله افراد خانواده‌اش به خارج مى‌فرستد. (این یادداشتها با یادداشتهاى پیش از زندان در مورد تفسیر سوره آل عمران در جلد پنجم تلفیق شد).

 

آزادى :

بالاخره مبارزات مردم مسلمان ایران اوج مى‌گیرد و تبدیل به انقلاب شکوهمند مى‌گردد و وجهه شهادت و آزادیبخشى به خود مى‌گیرد که نخستین وجهه در 17 شهریور 57 به اوج مى‌رسد و دومین وجهه در آبان 57 به بعد به آزاد شدن فرزندان زندانى امّت مى‌انجامد.

آیت‌اللّه‌ طالقانى نیز پس از 40 سال مبارزه، تبعید و زندان در شامگاه هشتم آبان ماه 1357 بر اثر قیام خونین و حماسه‌آفرین ملّت ایران درهاى زندان قصر به روى او باز مى‌شود.

ایشان مى‌گوید : «همین که در آن وقت شب از زندان بیرون آمدم آنچه را درباره تولد تازه و حرکت خروشان مردم در روزنامه‌ها خوانده بودم و به وسیله اشخاصى که به زندان مى‌آمدند شنیده بودم، به چشم خود دیدم. در همان لحظه احساس کردم با مردمى دیگر روبرو هستم. مردمى به حرکت درآمده، لباس غفلت و سستى قرون از تن به در کرده و عازم به سوى هدف، از مبدأاللّه‌ در مسیر لا اله الا اللّه‌، و در پشت سرسالک آگاه به راه روح‌اللّه‌. قصد داشتم در همان شب به دیدن آقاى منتظرى بروم، زیرا از رادیو شنیدم که ایشان هم از زندان اوین آزاد شده‌اند، اما موج جمعیت اختیار را از من سلب کرد. مرا با خود برد، آرزوى چهل ساله‌ام براى به میدان آمدن مردم، بیش از حد انتظارم، تحقق مى‌یافت، به آقاى منتظرى تلفن کردم و از این که نتوانسته‌ام خدمتشان برسم عذر خواستم، دیدم ایشان هم همان نظر و احساس مرا داشته‌اند.

در زندان که شنیدم مرا آزاد کرده‌اند، پیش خودم گفتم یکى دو ما در یک بیمارستان استراحت مى‌کنم، شاید بیمارهاى جسمیم کمتر شوند، اما همین که این مردم را با چنین جوش و خروش دیدم همه خستگى‌ها و دردها و رنجها از تنم رخت بربست، خود را شاداب و بانشاط یافتم...»

با چنین نظر و احساسى از زندان بیرون آمد و به فعالیت ادامه داد، هنوز به پایان خط نرسیده بود، تازه نتایج مبارزات و رنجهاى چهل ساله‌اش را ـ که قبلاً امید داشت از پروردگارش دریافت دارد ـ در همین دنیا و در دریاى پرتلاطم مردمى محقق مى‌دید.

مصاحبه‌ها، اعلامیه‌ها، بیانیه‌ها، سخنرانیها، پیامها شروع شد. در آن روزها که رهبر مردم امام خمینى به پاریس هجرت کرده بود، خود را موظف مى‌دید که بال پدرى خود را بر سر همه فرزندان این آب و خاک بگستراند.

 

راهپیمائى تاسوعا و عاشورا :

در همان هنگام که عروسک خیمه‌شب بازى امریکا هر روز بازى تازه‌اى آغاز مى‌کرد و چنان گیج و منگ شده بود که نمى‌دانست به کدام ساز آمریکا برقصد، و هر روز اندیشه تازه‌اى براى تحکیم و اثبات خود به خرج مى‌داد، او على‌رغم حکومت نظامى و حکومت نظامیان در تاسوعاى حسینى اعلام راهپیمایى کرد، دستگاه فشار آورد که آن را پس بگیرد ولى او کسى نبود که به حرف دستگاه گوش فرا دهد. این اعلام راهپیمایى از طرف عموم افراد ملّت و همه مبارزان مورد تأیید قرار گرفت و در عاشورا نیز ادامه یافت و دریاى آدمها در آن دو روز ایران را به حرکت، جهان را به شگفتى و امریکا را به وحشت دچار کرد...

منزل کوچکش در پیچ شمیران به یک دفتر و ملجأ و مأمن و ستاد انقلاب تبدیل شده بود. تلفن این منزل با تلفن منزل کوچک دیگرى در نوفل‌لوشاتو پیوسته در ارتباط بود. دو پیرمرد با هم تماس مى‌گرفتند و دنیاى قدرت از همین دو پیرمرد به وحشت افتاده بود.

 

پس از پیروزى انقلاب :

سرانجام انقلاب اسلامى مردم ایران به پیروزى رسید و مسؤولیتهاى گران بر دوش رهبر انقلاب و یاران او قرار گرفت. امام خمینى در پاریس از نزدیکان خود اسامى کسانى را براى عضویت در شوراى انقلاب خواسته بودند. ایشان پس از دریافت اسامى، عده‌اى را به عضویت شوراى انقلاب تعیین کردند و پس از بازگشت به ایران به اطلاع یاران رسانیدند که یک نهاد به عنوان شوراى انقلاب تعیین کرده‌اند که وظیفه قانون‌گذارى و تعیین سیاست کشور را به عهده دارد، و نهاد دیگرى به عنوان دولت موقت که بازوى اجرایى شوراى انقلاب است.

در نخستین جلسه شوراى انقلاب آیت‌اللّه‌ طالقانى به ریاست شورا انتخاب شد و چنانکه خود او اظهار مى‌داشت، با وجود ضعف و بیمارى، به انجام این وظیفه کمر همت بست و در بیشتر جلسات شرکت مى‌کرد.

 

نماز جمعه :

نماز جمعه روح عبادات اسلامى و عبادتى سیاسى و اجتماعى است. از این روز امام جمعه را ولى امر تعیین مى‌کند و خطبه نماز جمعه، علاوه بر بخش نخست آن که دعوت به تقوى و یادآورى خدا و مسائل عقیدتى است، بخش دوم آن بیان واقعیتهایى است که بر امّت اسلامى رفته، و در نهایت نیز ارشاد و دعوت به پرواپیشگى و به یاد خدا بودن است.

به همین علت شیعه در عصر غیبت، نماز جمعه را تعطیل اعلام کرد تا مجبور به تأیید اقدامات حکومتهاى ستمگر و غاصب نباشد. البته برخى از فقها نماز جمعه را در هر حال واجب مى‌دانند و در هر شرایطى خود را موظف به اقامه آن مى‌بینند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى پس از پیروزى انقلاب اسلامى به امام خمینى پیشنهاد مى‌کنند که امام جمعه‌اى نصیب کنند. امام خمینى هم خود ایشان را به عنوان نخستین امام جمعه در جمهورى اسلامى تعیین کردند.

آیت‌اللّه‌ طالقانى شش نماز جمعه و یک نماز عید فطر اقامه کردند. شش نماز آن در دانشگاه  تهران اقامه شد و مردم میلیونى در پشت سر ایشان به اجراى سنت حسنه اسلامى صف بستند، و با جهان اسلام در جهت برپا داشتن این فریضه بزرگ هماهنگ شدند.

صداى نافذ و مؤثر آن بزرگوار و مطالب ارشادکننده و جذاب خطبه‌هایش که از دل برمى‌خاست بر دلها مى‌نشست و هر جمعه بر جمعیت نمازگزاران مى‌افزود.

آخرین نماز جمعه آیت‌اللّه‌ طالقانى که در روز 16 شهریور 1358 برپا شد، در بهشت زهرا و بر سر قطعه شهداى 17 شهریور 1357 بود، و ایشان در خطبه‌هاى آن روز با لحنى انتقادى و گله‌آمیز از تصویب نشدن اصول شوراها در قانون اساسى و مزایاى شوراها و تأثیر آن بر مردم سخن گفت و مصرّا از نمایندگان مجلس بررسى و تصویب قانون اساسى خواست که با تصویب شوراها کار مردم را به خودشان بسپارند تا مردم باور کنند که انقلاب شده و خودشان مى‌توانند سرنوشت خود را تعیین کنند و بیاموزند که چگونه مردم‌سالارى را عملاً به اجرا گذارند. به علت آن که نماز جمعه بر سر قطعه شهدا برپا شد و تاکید آیت‌اللّه‌ طالقانى بر شورا بود، مردم سه روز بعد در تشییع جنازه بى‌نظیر امام جمعه خود یکصدا فریاد مى‌زدند. «پیام طالقانى، شهادت است و شورا».

 

اشدّاء على‌الکفار رحماء بینهم :

انقلاب به پیروزى زودرسى دست یافت، مدعیان غنایم به جان انقلاب افتادند، و دشمنان به تحریک دوستان درگیر شدند، و از زمینه‌هاى اختلافات قومى و زبانى و مذهبى و جغرافیایى، و پیشینه ستمهایى که بر آنان رفته بود، سود جستند، و آتشهاى اختلاف را در گوشه و کنار ایران برافروختند. آیت‌اللّه‌ طالقانى با مراقبت دائم و با نگرانى شدید، در فرونشانیدن آتشها و رفع اختلافات برپاخاست و لحظه‌اى نیاسود، گاه به اصلاح سخن بیجایى درباره حجاب زنان مصاحبه و تلاش مى‌کرد، و گاه به کردستان مى‌رفت و با مردم پاک و ستم رسیده و ایرانى ریشه‌دار و علاقه‌مند آن دیار تماس مى‌گرفت، و به دنبال آن فریاد مى‌زد که کار مردم را به دست خودشان بسپارید تا باور کنند که آزاد شده‌اند، و خود فورى دست به کار مى‌شد و شورایى محلى تشکیل مى‌داد و نمایندگانى از طرف خود از خود آن مردم برمى‌گزید و در آن شورا مى‌گذاشت تا هم مردم پس از قرنها تجربه دیکتاتورى و خودکامگى، گردانیدن اجتماع خود را تجربه کنند، و هم در صورت برخورد با مشکلى که به کل کشور بستگى دارد آن را به اطلاع وى برسانند تا باز هم در رفع آن مشکل بکوشد.

گاه نمایندگان خود را به گنبد و سیستان و بلوچستان و دیگر کانونهاى برافروخته اختلاف مى‌فرستاد تا از نزدیک به درددل‌ها و خواسته‌هاى سرکوفته‌شان گوش فرا دهند و به او گزارش کنند، و تا آنجا که در توان دارد در برآوردن خواسته‌هایشان بکوشد.

گاه به دوستان نادان و یا فریب خورده نهیب مى‌زد که از این بچه‌بازیها دست بردارید، انقلاب در خطر است، با این کارهایتان زمینه سوءاستفاده دشمن را فراهم مى‌کنید.

در برابر دشمن مى‌ایستاد و فریاد مى‌زد که من لباس رزم مى‌پوشم، مسلسل به دست مى‌گیرم، بر تانک سوار مى‌شوم و با دشمن مى‌جنگم.

او در برابر اصول، تحت تأثیر هیچ کس قرار نمى‌گرفت، و در برابر حفظ اسلام و کشور و انقلاب، هیچ سازشى نمى‌کرد و کوتاه نمى‌آمد، لیکن شیوه‌اى جذبى براى راهنمایى دوستان منحرف شده و فریب خورده داشت و با نرمى و مهربانى همه فرزندان این آب و خاک را ـ که فرزندان حقیقى خود مى‌دانست ـ به سوى اسلام و انقلاب جذب مى‌کرد، و در برابر دشمنان به سختى و صلابت مى‌ایستاد و چنان توپ و تشر مى‌زد که هیچ دشمنى جرأت نمى‌کرد، طمع در نرمش و سازش او ببندد.

 

مجلس خبرگان بررسى و تصویب قانون اساسى :

امام خمینى در پاریس به یکى از یاران دستور داده بود پیش‌نویسى براى قانون اساسى جمهورى اسلامى تهیه کند. این پیش‌نویس تهیه شد و پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به وسیله کارشناسان حقوقى که آیت‌اللّه‌ طالقانى تعیین کرده بود، و در نخست‌وزیرى مورد بررسى و اصلاح و تکمیل قرار گرفت.

از طرف دیگر امام در حکم نخست‌وزیرى مهندس بازرگان قید کرده بود که یکى از مسوولیت‌هاى دولت موقت انقلاب فراهم کردن زمینه تشکیل مجلس مؤسسان براى تصویب نهایى قانون اساسى است.

از این روى مهندس بازرگان اصرار مى‌کرد که باید مجلس مؤسسانى مرکب از نمایندگان همه طبقات و قشرهاى کشور تشکیل شود و با تصویب قانون اساسى امور اجرایى را به دولت دائمى بسپارد.

گروهى دیگر از عقلاى قوم معتقد بودند که تشکیل مجلس موسسان کار را به درازا مى‌کشاند و کشور همچنان بلاتکلیف باقى مى‌ماند، بهتر است همین پیش‌نویس اصلاح و تکمیل شده قانون اساسى به رفراندوم گذاشته شود و کار به پایان رسد.

چون هیچیک از دو طرف به توافق نرسیدند، آیت‌اللّه‌ طالقانى جنبه میانى را گرفت و پیشنهاد کرد که به جاى مجلس مؤسسان که حدود چهارصد یا پانصد نماینده انتخاب خواهند شد؛ و به جاى رفراندوم که فرصت بررسى و انتخاب براى ملّت وجود ندارد، عده‌اى حدود شصت یا هفتاد نفر از افراد خبره و کارشناس از سراسر کشور انتخاب شوند و به بررسى و تصویب قانون اساسى در مدّتى کوتاه همت گمارند.

این پیشنهاد مورد موافقت هر دو طرف و تأیید امام خمینى قرار گرفت و انتخابات مجلس خبرگان به صورت استانى انجام گرفت و آیت‌اللّه‌ طالقانى با بیشترین آراء مردم استان تهران به عنوان نماینده نخست، و 71 نفر دیگر از سراسر کشور، انتخاب شدند.

در جلسه نخست مجلس خبرگان که در محل مجلس سناى رژیم گذشته، و مجلس شوراى اسلامى کنونى تشکیل شد، پس از پایان یافتن تشریفات مراسم افتتاح که مى‌خواستند هیأت رئیسه را انتخاب کنند. آیت‌اللّه‌ طالقانى تالار جلسه را به قصد رفتن به خانه ترک کرد. که هیئت رئیسه و جمعى دیگر از خبرگان ایشان را به تالار جلسه برگردانیدند. اما همین که انتخابات آغاز شد باز هم برخاسته بیرون رفت.

در جلسه بعد، به عنوان اعتراض به تشریفات و توجه نکردن به شرایط انقلابى ملّت ایران، کفش خود را درآورده در جلو صندلى قرمز رنگ مجلس بر روى زمین نشست.

در جلسات دیگر هم کمتر شرکت مى‌کرد و از روز چهاردهم شهریور دیگر هرگز به مجلس نرفت ...

 

شوراها :

آیت‌اللّه‌ طالقانى به شوراهاى مردمى ـ نه به عنوان یک تاکتیک، بلکه به عنوان یک اصل ـ عقیده داشت، و مى‌گفت مردم به وسیله کار در شوراهاى ده و بخش و شهر و استان است که تجربه مى‌آموزند و باور مى‌کنند که سرنوشت خود را به دست خویش گرفته‌اند. اگر هم اشتباه کنند، هیچ اشکالى ندارد، به تدریج یاد مى‌گیرند. خداوند به پیغمبر خود، با آن عظمت که متصل به وحى است، فرمان مى‌دهد که در کار روزمره اجتماعى مردم با آنان مشورت کن. مى‌گویند اگر کار مردم به دست خودشان داده شود، پس ما چکاره‌ایم؟ شما هیچ‌کاره. شما بروید دنبال کار خودتان!

و طرحى براى شوراهاى گوناگون در کشور تهیه کرد، اما به سرانجام نرسید...

و در نیمه شب نوزدهم شهریور 1358 پس از چهل سال تلاش مستمر و پیگیر براى روشنگرى و آموزش و مبارزه با انواع استضعاف، بر سر این راه جان باخت و به ملاقات پروردگارش شتافت.

 

آثار آیت‌اللّه‌ طالقانى :

آیت‌اللّه‌ طالقانى از همان آغاز زندگى فرهنگى و اجتماعى خویش، قرآن را به عنوان یک کتاب راهنماى عمل به صحنه زندگى آورد و راه‌حل همه مشکلات اجتماع را در آن مى‌دید. همه آثار او به نحوى از قرآن سرچشمه گرفته است، لیکن آنچه مستقیما به عنوان تفسیر قرآن، از زبان و قلم وى تراوش کرده و مدون شده، شش جلد تفسیر جزءهاى یک تا 5 و جزء سى‌ام قرآن است که تحت عنوان «پرتوى از قرآن» از سال 1342 به بعد منتشر شده است، شرح آن پیشتر رفت.

آثار منتشر شده آیت‌اللّه‌ طالقانى :

ـ ترجمه و توضیح آغاز تا خطبه 81 نهج‌البلاغه، 1325

ـ گفتارهاى رادیویى درباره مسائل تربیتى و اجتماعى قرآن در سالهاى 1325 و 1326

ـ اسلام و مالکیت

ـ مقدمه، پاورقى و توضیح «تنبیه الامة و تنزیه الملة» آیت‌اللّه‌ نائینى در دفاع از مشروطیت.

ـ به سوى خدا مى‌رویم (خاطرات سفر حج)

ـ ترجمه جلد اوّل امام على‌بن ابى‌طالب، تألیف عبدالفتاح عبدالقصود در سالهاى 1335 و 1336 (جلدهاى دوم تا هشتم این کتاب در سالهاى 1350 تا 1354 به وسیله دکتر سیدمحمّدمهدى جعفرى ترجمه شد).

ـ پرتوى از قرآن در 6 جلد (تفسیر آغاز قرآن تا آخر سوره بقره در 2 جلد، سوره آل عمران در یک جلد، جزء سى‌ام در 2 جلد، آیات نخست تا 23 و 24 سوره نساء در دو تحریر جداگانه و لغات هر شش جلد یک جا در جلد ششم).

و پس از درگذشت ایشان مجموعه شش سخنرانى در مسجد هدایت در آذرماه و دى ماه 1357 به عنوان «تبیین رسالت براى قیام به قسط» و خطبه‌هاى نماز جمعه و برخى از سخنرانیهاى دیگر ایشان با عناوین مختلف در جزوه‌هایى به چاپ رسیده است.

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]- نقل از مقدمه آیت‌اللّه‌ طالقانى بر کتاب تنبیه‌الامّه علاّمه نائینى در سال 1334 شمسى، ص 6

[2]- سخنرانى آیت‌اللّه‌ طالقانى در مدرسه فیضیه قم 30 فروردین 1358 هجرت و انقلاب، بنیاد فرهنگى آیت‌اللّه‌ طالقانى، ص 11.

[3]- مقدمه جلد اوّل «پرتوى از قرآن» ص 13.

[4]- از پیام امام خمینى به مناسبت درگذشت آیت‌اللّه‌ طالقانى 19 شهریور 1358.

[5]- مقدمه ترجمه نهج‌البلاغه، ص 13، 1325 ش .

[6]- رجوع شود به کتاب : آیت‌اللّه‌ سیدابوالقاسم کاشانى و نفت، گردآورنده حسین گل‌بیدى، تهران، انتشارات اسلامى، 1381

[7]- این کتاب بعدا توسط استاد دکتر سید محمّدمهدى جعفرى در هفت جلد ترجمه گردید. جلد اوّل توسط آیت‌اللّه‌ طالقانى قبلاً ترجمه شده بود.

[8]- مقدمه بر ترجمه جلد اوّل امام على‌بن ابى‌طالب در سال 1376 ق، بهمن 1335 ش. منظور از حمله مسلحانه فوق‌الذکر، هجوم سه جانبه فرانسه و انگلیس و اسرائیل در سال 1956 به کانال سوئز و اسکندریه در مصر است .

[9]- از مقدمه «تنبیه الأمة و تنزیه الملة» تیرماه 1334 ه. ش.، حکومت در اسلام، تهران، شرکت سهامى انتشار، چاپ‌هاى متعددى قبل و بعد از انقلاب شد.

[10]- خاطرات مهدى عبدخدائى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1380

[11]- آیت‌اللّه‌ سیدمحمّدرضا سعیدى به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى، 1376

[12]- پرتوى از قرآن، ج 1، مقدمه، ص 18.

[13]- همان، ص 16

[14]- همان، ص 18

[15]- همان، ص

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.