مراجع تقلید
متن سند:
هو
قربانت گردم
پس از عرض ارادت قلبی تصدیع میدهد که از نرسیدن تعلیقهجات آقایان عظام همچو معلوم میشود که در این باب تصمیمی گرفته نشده، زیرا مدت زمانی است به زیارت دستخط هیچ یک از اساتید عظام و آقایان گرام خود سرافراز نگشته.
به هر حال چون چندی است برای مخلص از نقطه نظر دیانت و سیاست قضایائی پیش آمده که لابد از دور و نزدیک به طور اختلاف بان [به آن] آقایان خبر رسیده، ولی از آن باب که خواستم کاملاً مسبوق باشید تا مبادا نظر به عوالم الطاف قلبیه بعضی از اخبار موجب کسالت خاطر و تشویش خیال شود. لذا به تفصیل ذیل مبادرت میورزد که برای عموم آقایان بخوانید و خاطر محترمشان مسبوق و مستحضر فرمائید. البته قضیه جمهوری و قضایای اوقات تحویل حمل و آن هنگامهها1 را شنیدهاید.
بعد از اینکه به امر مراجع تقلید2 دامت برکاتھم العالی و بیانیه حضرت اشرف آقای رییس الوزراء آن موضوع به کلی از بین رفت، آقای سید حسن مدرس از نقطه نظر مخالفت خصوصی و بست و بند با بعضی مقامات برای ضدیت با حضرت سردار سپه، جمعی از آقایان و مردمان را با خود هم خیال کرد و به عنوان اینکه مبادا دیگر بار قضیه جمهور پیش بیاید باید مسجد جامع را تمرکز داد و هر روز جمعه مردمان را جمع کرده و به عناوین مختلفه بر ضدیت و مخالفت آغاز سخن کردند تا به جایی که باید آن وجود محترم از کار کناره نماید و به کلی کابینه را منحل فرماید تا آنکه در تحت نظر من کابینه تشکیل شود. در این باب هر چه از دور و نزدیک به ایشان گفتند که امروز این حرف خلاف صلاح مملکت است و چنانچه خدای نخواسته حضرت اشرف کنارهجوئی کنند به کلی رشته انتظامات گسیخته و امنیت مبدل به ناامنی و کار ملک و ملت به هم ریخته میشود و به طور یقین انقلاب و ملوک الطوایفی خواهد شد و لااقل در یک شهر طهران ده هزار نفر از مرد و زن و بچه پامال هلاکت میشود. ایشان صریحاً فرمودند باید اراده من مجرا شود اگر چه صدهزار نفر تلفات داده شود و برای گرم کردن بازار مقصود یک عده از روزنامه نویسان3... را ارگان خود کرده که با حربه قلمی بان [به آن] مقام حمله نمایند. چنانچه ناچار از آن اوراق به رشت هم آمده، ملاحظه فرمودهاند و دیگر هفت نفر از اهل منبر را نیز با مبالغی که همه دانسته و فهمیدهاند برای اظهار مقاصد به اسم ترویج احکام شرع اجیر کرده که بر منبر مسجد جامع رفته در زمینه مقصود نامشروع بازار کار را گرم نمایند و نیز جمعی از هوچیهای بازار و محلات را نیز به اشکال مختلفه مشغول پارپاگان4 و دامنزدن آتش انقلاب نموده و به اقسام مختلفه نسبت به مقام محترم حضرت سردار سپه حملهور گشته و آن وجود مقدس الحق با آن قدرت خداداده و آن طبع غیور برای رفاهیت حال عموم بیچارگان همه را صبر و خودداری فرمودند تا به جایی که تمام دوست و دشمن از آن همه خودداری تعجب نموده تا آنکه دیگر بهانه نبود اظهار داشتند که تلگرافی به اعلیحضرت نموده حرکت ایشان را بخواهند. 5آن مطلب را نیز قبول فرموده تلگراف به تعجیل در حرکت فرمودن هم مخابره شد. چون دیگر جای حرفی باقی نبود یکی دو هفته در تدارک تهیه بهانه تازه بودند. اتفاقاً میرزاده عشقی6 که یکی از فساق، بلکه از کفار بیدینهای مسلم عندالکل بود. اشعاری دارد در مذمت اهل عمامه که از وقاحت آن حیا دارم از نوشتن که به جهت همین گفتههای کفرآمیز سال قبل در همین مسجد جامع بالای منبر کفرهای او خوانده شد و بالاتفاق او را تکفیر کردند با این حال چون کشته شد حضرات سابقالذکر برای آنکه پیراهن عثمان درست کنند و به این بهانه حمله به مقام ریاست وزراء نموده اسباب تهییج عمومی را فراهم کنند جمعی از اهل عمامه و آن چند نفر اهل منبر رابا پنج شش هزار جمعیت با علم و سینه زن نعش او را حرکت داده تحت الحنکها انداخته و کاه بر سر ریخته، گریهکنان در خیابانها و بازارها نعش او را گردانیده تا محل دفن و آنگاه میرزا عبدالله7 در مسجد جامع منبر رفتهاید قصاص و آیه و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله را در شان او ثابت نموده و حاج شیخ محمد روز دیگر اظهار داشته که عشقی در اعلا علیین جلیس پیغمبر (ص) است. یک سوال از و [از او] می فرماید، چگونه تیر خوردی، گوید از پشت سر به طوری که از پیش رو خون جاری شد. آنگاه از حضرت سیدالشهداء پرسید تو چگونه تیر خوردی، گوید از پیش رو، به طوری که از پشت سر در آورد و دیگران نیز قریب به همین مضامین گفته که امیدوارم نمک حضرت سیدالشهداء بر آنها حرام باشد که تا این حد برای اغراض نفسانی حاضر شدند که به مقام این اعلیحضرت توهین کنند. چون در این مقام گریه مجال نداد دیگر نمیتوانم از گفتههای آنها بنویسم. باری در این ضمن هم آن چند نفر که خود را طرفدار ملت معرفی کرده و هر یک وجوهات کافیه گرفتند برای اظهار خودنمائی تلگرافی هم به اعلیحضرت همایونی کرده به اسم طراز اول اهل منبرها شمسالدین پسر مرحوم نجم الذاکرین که دو سال است منبر میرود، آمیرزا عبدالله و سایرین که در ورقه فوقالعاده میخوانید. بالاخره در همه احوال این بنده و سایرین خودداری کرده تا آن که حقیقتاً از قضیه عشقی که در واقع اهانت به مقام دیانت وحضرت سید الشهداء کردند عصبانی شده و ورقه فوقالعاده اولیه را که لفاً ملاحظه میفرمائید نوشته، انتشار داده و اتفاقاً آن ورقه به طوری طرف توجه عموم واقع شد که فردای آن روز به قیمت چهار پنج قِران رسید و به طوری مؤثر واقع شد که روز دوم اساس مسجد جامع بر هم خورده عملیات آنها عقیم شد. آنان نیز در مقابل یک عده از هوچیها را تحریک کرده به عنوان این که فلانی از حضرت سردار سپه پول گرفته و با ملت طرفیت و ضدیت نموده و در اطراف این عنوان بعضی مزخرفات در یکی دو روزنامهها که ارگان آنها بود نوشته و هرکس خواند دور انداخت و آنها را شماتت کرد که در مقابل مطالب منطقی فلان کس این گونه مزخرفات هیچ مناسبت ندارد. چون هایوهوی هوچیها در بازار افتاد، این بنده ورقه دوم را که لفاً ارسال شد انتشار داده حاصل آنکه در بین کشاکش یکی از نیات سوء آنها بروز کرد درخصوص کشتن قنسول جوان بدبخت آمریکایی.8 ولی از الطاف مخصوصه الهی و حسن توجهات حضرت اشرف که به فوریت به قوه نظامی از انقلابی که منظور اصلی آنها بود جلوگیری شد و جمعی از کارکنان آنها دستگیر و ضمناً از استنطاقات آنها هم بعضی چیزها کشف شده که هنوز انتشار نیافته ولی کشاکش این بنده با آنها کاملاً در جریان است و عده کثیر از آقایان اهل منبر هم جداً با این جانب موافقت دارند و در روزنامه هم نوشتند که ما با اظهارات حقه شریفالواعظین در ضدیت با انقلاب طلبان کاملاً موافقیم و هرچه ایشان بگویند و بنویسند چنان است که همه ماها گفته باشیم و در خصوص مجالس هم نظریات مختلفه در بین عموم پیدا شده و دستهبندیها در کار است تا خدا چه خواهد. غرض برای استحضار خاطر عالی و سایر آقایان بلکه تمامی گیلان شرح مفصله را معروض داشت و خواهشمند است پس از قرائت زحمت انتشار مطالب را تا یک درجه در عهده حضرت حسام9 روحی فداه قرار داده که به قدر امکان از وقایع مزبور خاطر عموم را مسبوق و مستحضر دارند و ضمناً دو ورقه فوقالعاده را نیز لفاً تقدیم داشت ملاحظه فرمایند و در خاتمه حضور مبارک حضرت مستطاب سیدالمحدثین حامیالدین آقای آقاسید محمد واعظ دامت برکاتھم العالی و حضرت قبله گاهی خودم آقای نظامالواعظین1 دامت توفیقانه العالی و حضرت آقای رییس و حضرت حسام و حضرت آقای معاون دامت تائیداتهم العالی عرض فدویت مخصوص میرسانم و برای رسیدن تعلیقه جات و ارجاع خدمات انتظار داشته و دارد و در همه حال از وجود فرد فرد از آن اساتید عظام خود ملتمس دعا بوده و هستم. زیاده قربان وجود عالی و سامی آقایان میرود. امضاء از جمله کارهایی که بنا به بعضی مصلحتها در نظر گرفتهام این است که اگر انشاءالله بتوانم به طور مخفی که هیچ یک از رفقا و عموم مردمان نفهمند برای اول محرم خود را برشت برسانم و فعلاً چون آقای حاج بحرالعلوم11 به قم رفته منتظرم این دو روزه بیایند با ایشان مذاکراتی کرده بلکه به یاری حق به زیارت دوستان موفق شوم. امر با خداست. امضاء
توضیحات سند:
1- منظور غائله جمهوری است (رجوع شود به پاورقی صفحه ۶۳)
2- آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، محمد حسین نائینی و عبدالکریم حائری که آن زمان در قم سکونت داشتند به شدت با طرح موضوع جمهوریت مخالفت کردند. (مکی، تاریخ بیست ساله ایران. ج ۳، ص37)
3- بیشتر جراید و روزنامهنگاران در جرگه طرفداران سردار سپه و جمهوریخواهان بودند و با حمایتهای مالی زیاد و بدون ترس از توقیف، ضرب و جرح و زندان، شاه و دربار قاجار و اقلیت مخالف در مجلس را به باد تهمت،. افترا و دشنام گرفته و به شدت از سردارسپه طرفداری میکردند. اما روزنامههای مخالف دولت به دلیل تنگناهای مالی و فشار حکومت آزادی عمل نداشتند. روی هم رفته از نه روزنامه هوادار اقلیت و مخالف دولت، هیچ وقت بیش از یکی دو تای آنها منتشر نمیشد و بقیه توقیف یا تعطیل بودند (مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۳،ص ۳۹- ۳۸)
4- Propaganda تبلیغات
5- احمدشاه قاجار پس از صدور فرمان نخستوزیری سردارسپه در آبان ۱۳۰۲ راهی اروپا گردید. هنگامی که مشاجره و منازعه جمهوریخواهان و مخالفان جریان داشت، روابط تلگرافی شاه و نخستوزیر قطع شده بود. اما بعد از شکست طرح جمهوری دوباره رابطه تلگرافی سردار سپه با شاه در پاریس برقرار گردید. رضاخان تا آنجا که به صلاحش بود شاه را در جریان مسائل کشور قرار میداد و ظاهراً تمایل خود را به بازگشت احمدشاه ابراز میکرد. ولی نیت واقعی او اطلاع از برنامه و هدفهای شاه بود تا بتواند به موقع آنها را خنثی سازد.( مکی. تاریخ بیست ساله ایران، ج ۳، ص۹۱)
6- میرزاده عشقی شاعر و روزنامهنگار معروف و صاحب امتیاز روزنامه قرن بیستم که دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ در تهران به قتل رسید. وی فوقالعاده صریحاللهجه و حساس بود. در دوره چهارم مجلس شورای ملی هوادار اقلیت سوسیالیست به رهبری سلیمان میرزا اسکندری و مخالف اکثریت مجلس به رهبری مدرس بود. او که اساساً طرفدار رژیم جمهوری بوده، مع هذا با جمهوری پیشنهادی رضاخان مخالفت کرد و به اقلیت مجلس پنجم به رهبری مدرس نزدیک و همراه شد. در آخرین شماره روزنامه قرن بیستم قبل از مرگش با مقالات و اشعار تند و نیشداری جمهوری رضاخانی را به تمسخر گرفت و همین مطالب باعث قتلش گردید. در صفحه اول آخرین شماره قرن بیستم کاریکاتور مردی خرسوار را نشان میدهد که خود را به پای خم رسانیده و شیره میخورد و در کنار کاریکاتور نوشته است: جناب جمبول بر خر جمهوری سوار شده، شیره ملت را مکیده و میخواهد به سر ما شیره بماند. در صفحه چهارم آن شماره اشعار مظهر جمهوری چاپ شده: من مظهر جمهورم- الدرم و بولدرم از صدق وصفا دورم- الدرم و بولدرم و در صفحه پنجم عکس تابوتی را نشان میدهد که زیر آن نوشته جنازه مرحوم جمهور قلابی، صدر هاشمی، تاریخ جراید و مطبوعات ایران، ج ۳. صص ۱۰۷- ۱۰۶)
7- عبدالله صبوحی تهرانی (۱۲۹۸ ق – 1337 ش). واعظ معروف تهران و مدرس مدرسه سپهسالار (سپهرم، تاریخ برگزیدگان و عدهای از مشاهیر ایران و عرب، صص 24-623) منبرهای میرزا عبدالله مهیج و پر جوش و حرارت بود.
8- ماژورایمبری کنسول آمریکا در تهران که از سوی مجله جغرافیایی ملی آمریکا نیز مأموریت داشته عکسهایی از نقاط دیدنی ایران تهیه کند. روز ۲۷ تیر ماه
۱۳۰۳ برای تهیه عکس از سقاخانه شیخ هادی به چهارراه شیخ هادی می رود که مورد هجوم عدهای قرار میگیرد. بدن مجروح او به بیمارستان نظمیه منتقل شد. اما مهاجمان وارد بیمارستان شدند و کنسول نیمه جان را به قتل رساندند. قتل ایمبری در پس پرده ابهام قرار دارد. ظاهر قضیه حکایت از کشته شدن کنسول توسط متعصبان مذهبی میکند. اما گروهی از صاحب نظران ایمبری را قربانی جنگ کمپانی های غربی برای تصاحب منابع نفتی ایران تلقی میکنند و دست عوامل شرکت نفت انگلیس را در این قضیه دخیل میدانند. چرا که مصطفی فاتح مستخدم کمپانی نفت جنوب در بین جمعیت مهاجم دیده شده ولی پس از چند روز بازداشت آزاد گردید. دولت سردار سپه از این ماجرا نهایت بهره برداری را کرد. بلافاصله در تهران اعلام حکومت نظامی شد و به این بهانه عدهای از مخالفان رضا خان که با اقلیت رفت و آمد داشتند دستگیر شدند و جرائد هوادار دولت، اقلیت طرفدار مدرس رامسبب قتل کنسول آمریکا قلمداد کردند و به مدرس و یارانش به شدت حملهور شدند چون جرائد اقلیت توقیف بودند. مدرس مجبور شد در جلسه مجلس شورای ملی از خود دفاع کند و خود راهبری سازد مکی، تاریخ بیست ساله ایران. ج ۳، صص ۱۲۰– 108) –
9- حسن حسامالاسلام رشتی( ۱۲۶۵ ق- ۱۳۰۶ ش). از روحانیون عارف مشرب گیلان و از مشایخ سلسله صوفیه ذهبیه است. وی پس از تکمیل تحصیلات در کربلا به ایران بازگشت و از سوی ناصرالدین شاه ملقب به حسامالاسلام گردید .در دوره اول مجلس شورای ملی از شهر رشت انتخاب شد. پس از به توپ بستن مجلس به خارج از ایران رفت و پس از استقرار مجدد مشروطه به گیلان مراجعت کرد و به وعظ و تبلیغ مشغول گردید و صاحت تألیفاتی است در باره معارف دینی. (سرتیپ پور، نامها و نامدارهای گیلان، ص ۱۳۴)
10- حسین نظامالواعظین [پند آموز (۱۲۷۹- ۱۳۶۳ ق)، از روحانیون نامی گیلان، خطیب معروف شهر رشت که دارای قریحه و ذوق شعری نیز بود (ذاکری، «چهرههای نامی گیلان»، سایبان، شمـ ۵۱۱ ۲۸( خرداد ۱۳۴۷)، ص ۱).
11- على حاج بحرالعلوم رشتی (۱۳۳۰۰ ق- ) فرزند آیتالله حاج میرزا مهدی رفیع، روحانی مشهور گیلان در سده چهارده هجری قمری (شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج ۴، صص 469-468).
منبع:
کتاب
زنده تاریخ / شهید آیتالله سید حسن مدرس به روایت اسناد صفحه 98