تاریخ سند: 7 آبان 1340
موضوع: فعالیت علیه دولت
متن سند:
شماره: 2925 /312
صدریپور1 مدیر مجله آسیا میگفت در این موقع که اوضاع و احوال سیاسی بر علیه دکتر امینی می¬باشد مخالفین او به عنوان تأخیر در انتخابات به چند جبهه تقسیم و زیر نظر رجال سیاسی متنفذ شروع به کار کرده¬اند اول مالکین و متنفذین دستگاه¬های دولتی که جلسات خود را روزهای دوشنبه و سه¬شنبه هر هفته در باغ سردار فاخر حکمت در شمیران و عباس مسعودی و گلشائیان2 و چند نفر دیگر تشکیل و تاکنون توانسته¬اند چند نفر از روزنامه¬نویسان و متنفذین دیگر را با وعده و وعید به صف خود ملحق نمایند.
محمدعلی مسعودی که خود دارای دسته مستقلی است زیر نظر سردار فاخر حکمت فعالیت می¬کند و عباس شاهنده3 و ایادی مسعودی از قبیل کاظم مسعودی4 مدیر روزنامه اژنگ هم تحت نظر عباس مسعودی فعالیت دارند.
دسته دیگر دکتر بهزادی5 مدیر مجله سپید و سیاه و دوستان او و اسماعیل پوروالی6 مدیر روزنامه بامشاد که همگی تحت نظر عباس مسعودی کار می¬کنند با نشر اخبار و مقالات انتقادی در روزنامه¬های خود علیه دولت فعالیت می¬کنند.
روی پرونده عباس مسعودی ضمیمه و بایگانی شود.
اصل در ص- د-384 می¬باشد.
توضیحات سند:
1.
امیرحسین صدریپور، فرزند عباس در سال 1304 ه ش در اصفهان متولد شد.
نامبرده دورهی ابتدایی را در دبستان هدایت اصفهان آغاز و در دبیرستان ادب کالج انگلیسیها، دیپلم پنجم دریافت کرد، سپس در دبیرستان فرهنگ سوم متوسطه و از دبیرستان سعدی مدرک ششم طبیعی را در سال 1324 اخذ نمود.
صدری پور در سال 1328 از دانشکدهی علوم دانشگاه تهران، لیسانس علوم طبیعی گرفت و در اداره کل انتشارات و تبلیغات رئیس دایرهی مطبوعات شد.
نامبرده در سال 1329 در شرکت سهامی بیمه به عنوان رئیس ادارهی تبلیغات و روابط عمومی به استخدام درآمد.
در زمان فعالیت در روزنامهی فوقالعاده هفتگی شایع شد که مشارالیه به دلیل گرایشهای کمونیستی به عنوان مدیر داخلی روزنامه، از چاپ مقالات ضد تودهای در روزنامه جلوگیری میکند.
نامبرده در زمان فعالیت در روزنامهی آسیا در زمرهی روزنامه نویسان حزب مردم بود.
مشارالیه که در سال 40 مدیر مجلهی آسیا بود در ارزیابی ساواک چنین معرفی شد: «صدریپور جوانی صمیمی و فعال و با حرارتی است و از هر لحاظ تابع سیاست داخلی و خارجی کشور و از خود عقیدهای ندارد، طرفدار جدی مقام شامخ سلطنت و مبارز جدی با شوروی و کمونیسم است، بعد از 28 مرداد امتیاز گرفته نشریه درجه سوم [او، نشریه] بیضرری است.
» صدری پور به دلیل اعتیاد و کم کاری از شرکت بیمه اخراج شد و در سال 1344 مأمور خدمت در وزارت اطلاعات، رادیو ایران، به عنوان سردبیر برنامههای کمیته 5 رادیو ایران به فعالیتهایش ادامه داد.
نامبرده در سال 1347 به عنوان معاون اداره کل رادیو ایران انتخاب شد و در سال 49 ساواک با ادامهی فعالیت نامبرده در معاونت اداره کل رادیو و طرح سپنتا وزارت اطلاعات موافقت کرد و نهایتاً در سال 1351 با استخدامش در رادیو و تلویزیون موافقت به عمل آمد.
2.
عباسقلی گلشائیان، فرزند رضا قلیخان محتشم الدوله به سال 1281 ﻫ ش در تهران تولد یافت.
تحصیلات مقدماتی را در مدرسه دارالفنون سپری کرد و سپس علوم قضائی را در مدرسهی عالی حقوق به پایان رساند.
گلشائیان در 1300 ش کار خود را به عنوان مترجم زبان فرانسه در دفتر مسیو پرنی مستشار حقوقی وزارت عدلیه آغاز و در ترجمه و تنظیم قانون مجازات عمومی همکاری کرد.
از 1306 تا 1312 ش در مشاغل قضایی و دادگستری مشغول به کار شد و سپس به وزارت دارایی انتقال یافت و تا 1320 ش در آن به خدمت پرداخت.
او مدتها سمت های استانداری، سناتوری و ریاست شورای عالی بانک ملی ایران را عهده دار بود.
در سال 1320 کفیل وزارت دارایی و پس از چندی در کابینهی محمدعلی فروغی وزیر بازرگانی و اقتصاد ملی شد.
وزارت پیشه و هنر و بازرگانی را نیز در همان کابینه عهده دار بود و وزارت دادگستری را نیز در اختیار داشت.
وی مدتی شهردار تهران و عضو شورای عالی اقتصاد بود و در کابینهی صدرالاشرف وزارت پیشه و هنر را داشت.
وی مدتی استاندار خراسان، وزیر دادگستری در کابینهی هژیر و وزیر دارایی در کابینهی ساعد شد و در دورهی دوم و سوم مجلس سنا به نمایندگی از تهران رسید.
او در کابینهی علاء به سال 1335 تا 1336 وزارت دادگستری را برعهده داشت و عضو شورای عالی جمعیت ملی مبارزه با جذام، رئیس هیأت مدیرهی جمعیت کمک به جذامیان و عضو هیأت مدیرهی انجمن طرفداران ابوعلی سینا بود.
قرارداد نفتی معروف ایران و انگلیس به نام گس ـ گلشائیان توسط او منعقد شد که البته بعدها از اعتبار ساقط شد.
گلشائیان سرانجام در 19 مهر 1369 ش درگذشت.
او قائم مقام و استاد اعظم لژ بزرگ ایران و نایب رئیس هیأت رئیسه فراماسونهای ایران و عضو مؤسس لژ فراماسونری دانش و عضو لژهای کسری، مولوی، فروغی، سعدی، متبراء اهواز، فرانسه، فردا، نور،مشعل و خورشید بود.
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
گذشته ها و اندیشه های زندگی یا خاطرات من، 2 ج ؛ گنجینهی اسناد، شمارهی 3، 1373
3.
عباس شاهنده در سال 1292 ﻫ ش در تهران به دنیا آمد.
پدرش ظاهراً از هواداران مشروطیت بود و صفاءالسلطان نام داشت.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان خاقانی و متوسطه را دبیرستان شرف در تهران گذراند و پس از آن به دانشسرا رفت و بعد از اتمام دورهی مربوطه و گرفتن دیپلم به عنوان آموزگار در خدمت وزارت معارف قرار گرفت و به تدریس در دبیرستانهای تهران مشغول شد.
شاهنده از نخستین روزی که به استخدام دولت درآمد، در اندیشهی نزدیکی به محافل قدرت و دستیابی به شغل و منصب مهم دولتی بود.
از این رو زمانی که وزارت معارف رضاخان به اشاره و تقلید از انگلستان تشکیلات پیشاهنگی را سازمان داد، شاهنده به تکاپو برخاست و با سازماندهی اولین جوخه ها و گروههای پیشاهنگی شروع به خودنمایی کرد.
خدمات او در این عرصه آنقدر مورد توجه قرار گرفت که وزیر معارف وقت نامبرده را به عنوان اولین رئیس پیشاهنگی تهران منصوب نمود.
شاهنده در سالهای اولیه پس از شهریور 1320 ظاهرا جانب مردم را گرفت و خود را طرفدار آزادی و حقوق انسانی جا زد و برای بهره برداری از این وضعیت جدید به فعالیت مطبوعاتی رو کرد و روزنامهی فرمان را با حمایت سرویس های اطلاعاتی انگلیس انتشار داد.
اولین شمارهی فرمان در روز 15 خرداد 1322 روانهی پیشخوان روزنامه فروشی ها شد.
با تشکیل حزب توده و نفوذ روزافزون این حزب و گسترش آن در شهرها و مناطق کارگری، عباس شاهنده که سودای نزدیکی به مرکز قدرت را در سر داشت و روسیه را حاکم درجه یک سیاست ایران می دانست، جانب حزب توده را گرفت و روزنامهی فرمان را کاملاً در اختیار جریان کمونیستی ایران گذاشت.
ولیکن این حمایت از حزب توده مدت زیادی طول نکشید و درست زمانی که قوام السلطنه بر مسند وزارت تکیه زد، دست از پشتیبانی حزب توده برداشت و این تغییر خط مشی را در 24 دی ماه 1324 علنی کرد و به صف حامیان قوام و محمدرضا پهلوی پیوست.
زمانی که حزب دموکرات تشکیل شد، عباس شاهنده سردستگی اراذل و اوباش هوادار قوام را بر عهده داشت و گروهی را بهنام گارد احترام و تشریفات حزب دموکرات به وجود آورد.
به هر حال پس از جدایی شاهنده از حزب توده، قوام السلطنه او را مورد عنایت و توجه قرار داد و در اسفند 1324 طی فرمانی ویژه وی را از وزارت فرهنگ به نخست وزیری منتقل و مامور سازماندهی اتحادیهی سندیکاهای کارگری ایران کرد و او با بهره گیری از این مقام در آذرماه 1325 نام روزنامهی فرمان را به فرمان کارگران تغییر داد.
پس از ختم غائله آذربایجان و کردستان، شاهنده از نخست وزیری به تشکیلات شهرداری تهران انتقال یافت و در سال 1326 به سمت مدیر کل خواربار شهر تهران منصوب شد.
شاهنده پس از برکناری از مقام مدیریت خواربار شهر تهران به مقام مدیریت کل بازرسی شهرداری رسید و در زمان نخست وزیری حاجعلی رزم آرا با حفظ سمت به مقام معاونت شهرداری تهران نیز دست یافت.
وی مدعی بود که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 جزو اولین کسانی بوده است که به همراه سرهنگ پهلوان، مهدی میراشرافی و احمد فرامرزی و گروهی از اراذل و اوباش نظیر شعبان بی مخ و هفت کچلان به فرستندهی رادیو تهران حمله کرده و پس از تصرف آن سقوط حکومت دکتر مصدق را اعلام داشته است.
او در اکثر سفرهای خارجی محمدرضا پهلوی و همسرش ثریا و مسافرتهای حسین علاء و منوچهر اقبال به عنوان عضو ثابت و اکثرا به عنوان رئیس هیأت مطبوعاتی به همراه آنان بود.
یکی از مهمترین سفرهای شاهنده، سفر به کشور عراق در آبان 1334 به منظور شرکت در کنفرانس بغداد بود.
این کنفرانس منتج به امضای پیمان بغداد میان کشورهای ایران، عراق، ترکیه، پاکستان و انگلستان شد.
سمت شاهنده در این کنفرانس ریاست هیأت مطبوعاتی همراه حسین علاء، نخست وزیر وقت بود.
او پیمان بغداد را متمم کودتای 28 مرداد 1332 معرفی کرد.
وی همچنین در شهریور 1335 سفری به اسرائیل داشت و در سفرنامهی خود اهمیت اسرائیل برای توازن روابط سیاسی ایران و اعراب را برشمرده است.
شاهنده که همیشه سودای نمایندگی در سر داشت، پس از برکناری اقبال و روی کار آمدن شریف امامی سعی کرد خود را کاندیدای بیجار کند ولی موفق نشد.
در سال 1342 وقتی محمدرضا پهلوی در جریان مراسم سلام نوروزی از طولانی بودن صف روزنامه نگاران گله کرد، جهانگیر تفضلی، مدیر روزنامهی ایران ما و وزیر مشاور و سرپرست انتشارات دولت تصمیم به کاستن از تعداد روزنامه ها و مطبوعات گرفت و امتیاز 71 نشریه و روزنامه را لغو کرد که روزنامهی فرمان نیز یکی از آنها بود.
امّا شاهنده در شمار روزنامه نگاران معمولی نبود که به آسانی تسلیم شود و تلاش برای راه اندازی مجدد روزنامهی فرمان را رها نکرد تا اینکه سرانجام موفق شد دوباره امتیاز لغو شده اش را پس بگیرد و در تاریخ 29 تیر 1344 مجددا روزنامهی فرمان را انتشار داد و از آنجا که روزنامهی او تنها روزنامه ای بود که پس از لغو دوباره امتیاز گرفت، می توان به نفوذ شاهنده در هرم حاکمیت محمدرضاشاهی پی برد.
در طول مدتی که روزنامهی فرمان تعطیل بود، عباس شاهنده بیکار ننشست و موافقت مقامات مسئول را برای نامزدی در انتخابات دورهی بیست و یکم مجلس شورای ملی کسب کرد.
در این انتخابات که در تاریخ 26 شهریور 1342 برگزار شد شاهنده با تعداد 8707 رای به عنوان نمایندهی شهرستان بیجار انتخاب گردید، امّا به دلایلی نامشخص اعتبارنامه او در صحن عمومی مجلس تصویب نشد و او این بار هم نتوانست بر کرسی نمایندگی مجلس تکیه بزند.
شاهنده در مراسم تاجگذاری و نیز در جشنهای 2500 ساله تمام توان و قدرت خود را در خدمت دربار گذاشت و به همین سبب در اسفند ماه 1350 به خاطر خدماتش در جریان برگزاری این جشنها نشان «جشن شاهنشاهی» را دریافت کرد.
همچنین او عضویت شاخه مطبوعاتی حزب ایران نوین را نیز دارا بود و در آذرماه سال 1351 به عنوان نایب رئیس انجمنهای شهر استان مرکزی برگزیده شد.
و بالاخره زمانی که امیرعباس هویدا برای زمینه سازی حزب رستاخیز تعداد 64 نشریه را تعطیل کرد، روزنامهی فرمان هم جزو آنها بود و از اول شهریور 1353 تعطیل شد و این بار او هیچ تلاشی برای راه اندازی مجدد این نشریه نداشت.
عباس شاهنده هنگام اوج گیری انقلاب اسلامی فعال شد و کوشید با فریبکاری و نیرنگ یکبار دیگر خود را در عرصهی مطبوعات ایران جای دهد و در اواخر سال 1357 مجددا فرمان را منتشر کرد و با فریب مردم انتقادات خود را متوجه هویدا نمود تا بلکه بتواند شاه را از زیر ضربات رها سازد، لکن هوشیاری امام (ره) و مردم تمامی این ترفندها را نقش بر آب کرد.
با پیروزی انقلاب، شاهنده کوشید از عملکرد ضدکمونیستی خود سود جوید و به این طریق خود را به حاکمیت و رهبران جمهوری اسلامی نزدیک سازد، از این رو به چاپ خاطرات خود و چگونگی نفوذ در دستگاه پیشه وری و نقش خود در غائلهی آذربایجان و کردستان پرداخت و پس از آن به مسأله ملی شدن نفت اشاره کرده و دورویی در پیش گرفت.
وی از فدائیان اسلام اینگونه یاد می کند: «فدائیان اسلام با ترور هژیر و رزم آرا کمر دو ابرقدرت جهان را شکستند»، این در حالی است که او در زمان نخست وزیری رزم آرا معاون شهرداری و از نزدیکترین افراد و یاران او بود.
ساواک در سند بیوگرافی وی آورده است: « مشارالیه فردی زیرک، موقع شناس، پشتکاردار، فعال و پول پرست، رشوه گیر، کلاش، بند و بست چی می باشد و نفوذ وی در اشخاص خوب است، وی استعداد زیادی در متشکل کردن دسته های کارگری و تشکیلات حزبی دارد.
»
شاهنده فردی ابن الوقت و تابع منافع شخصی خود بود و در همین راستا در تشکلهای مختلفی عضویت داشت.
وی عضو «جمعیت یاران» دکتر منوچهر اقبال، عضو پروژهی مشترک «بدامن» که گروهی از نویسندگان و روزنامه نگاران و روشنفکران و دهها نشست و روزنامه را در خدمت منافع انگلیسی در ایران تعقیب می کرد، بود.
ر.ک: روزنامهی کیهان از تاریخ 12 /9 /77 الی 19 /9 /77
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
4.
سید کاظم مسعودی، فرزند سید محمد در سال 1305 ه ش در مشهد متولد شد.
نامبرده تحصیلاتش را تا مقطع فوقلیسانس سپری نمود، کار مطبوعاتی را از سال 1325 آغاز کرد و مدتی مدیر مؤسسه مطبوعاتی آژنگ بود.
مشارالیه از سال 1332 ضمن نویسندگی و خبرنگاری، مدیر مسئولی و سردبیری چندین نشریه از جمله روزنامهی آژنگ روزانه و هوایی را برعهده داشت.
سید کاظم مسعودی 15 بار نشانهای تاج و سپاس و...
را از طرف محمدرضا پهلوی دریافت نمود و کتابهای «نی زرد» و «آلمان، سرزمین شکست و پیروزی» از جمله تألیفات او است.
(چهرهی مطبوعات معاصر ایران صفحه 38)
(اسناد ساواک ـ پرونده انفرادی)
5.
علی بهزادی، در سال 1304 در رشت به دنیا آمد.
پدرش غلامحسین بهزادی از افسران شهربانی بود که با درجهی سرهنگی بازنشسته شد.
بهزادی پس از پایان تحصیلات دانشگاهی در مقطع لیسانس در سال 1328 راهی فرانسه شد و در سال 1331 موفق به اخذ مدرک دکتری از این کشور گردید.
وی پس از بازگشت به کشور در سال 1331، مدتی را به با محمدعلی مسعودی در روزنامه «پست تهران» به همکاری پرداخت و سرانجام به صورت مستقل «مجله سپید و سیاه» را منتشر کرد.
وی از اعضای تشکیلات فراماسونری و در « لژ کورش» عضویت داشت.
علی بهزادی همکاری نزدیکی با ساواک داشت و براساس خط و مشی آنها سپید و سیاه را منتشر میکرد.
این مجله مروج بی بند و باری فساد و فحشا در عصر پهلوی بود.
بهزادی در دانشکدهی علوم و ارتباطات به عنوان استاد تدریس نیز میکرد.
وی در اواخر عمر خاطرات خود را در سه مجلد و با عنوان « شبه خاطرات» منتشر کرد.
وی سرانجام در 6 شهریور 1389 در تهران درگذشت.
ر.ک: مطبوعات عصر پهلوی؛ کتاب چهارم مجله سپید و سیاه، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382
6.
اسماعیل پوروالی ایروانی، فرزند غلامحسین در سال 1304 در مشهد به دنیا آمد.
نامبرده در سن طفولیت به همراه خانوادهاش به تهران کوچ کرد و پس از سپری کردن تحصیلات مقدماتی به دانشگاه تهران راه یافت و لیسانس تاریخ و جغرافیا گرفت.
پوروالی از سال 1319 در زمینهی روزنامه نگاری با روزنامهی « ستاره» و از سال 1322 با روزنامهی بهار ارگان حزب پیکار که بعدها به نبرد و ایران ما تغییر نام یافت، فعالیت و همکاری کرد.
اسناد ساواک وی را از عناصر حزب توده معرفی نموده که ضمن چاپ مقالاتی علیه دستگاه سلطنت در روزنامهها، در غائلهی پیشهوری در آذربایجان با فرقهی دموکرات همکاری داشت و از سال 20 تا 27 چندین بار به دلیل چاپ مقالات به اصطلاح مضره به فرمانداری نظامی تهران احضار شد.
اسماعیل پوروالی در حزب میهن پرستان نیز عضویت داشت و در سال 1327 به عنوان معاون ادارهی تبلیغات وزارت اطلاعات به کار پرداخت و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به معاونت سیاسی و سرپرست رادیو تهران انتخاب شد و تا سال 1350 در این سمت باقی بود.
نامبرده در سال 1335 درخواست انتشار روزنامهی بامشاد را نمود که با آن موافقت شد و از سال 1336 با هدف طرفداری از دولت و حزب ملیون شروع به فعالیت کرد، ولی در همین سال به دلیل چاپ عکسی از محمدرضا و درج شعری نامناسب در حاشیهی آن دستگیر شد و به مدت یکماه در بازداشت به سر برد که با نوشتن نامهای به شاه با ابراز ندامت درخواست عفو کرد که با قبول توبه و ندامتش از زندان آزاد شد.
مشارالیه در سال 1337 در محافل مختلف خود را مشاور دکتر منوچهر اقبال ـ نخستوزیر وقت ـ معرفی میکرد و با دستور او به مسئولیت امور تبلیغات و انتشارات وزارت کار و بیمههای اجتماعی انتخاب شد.
ساواک در سال 1338 طی یک ارزیابی اسماعیل پوروالی را فردی طرفدار مقام سلطنت و دولت فعلی و به دلیل چاپ مقالاتی در روزنامهاش علیه کمونیسم، مخالف شوروی و نویسندهای با استعداد و توانمند و در سیاست خارجی میانهرو معرفی کرده است.
نامبرده در سال 1339 به جهت مخالفت با دولت وقت و تلاش برای نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال فعالیت و تبلیغ داشت و در سال 1339 به دعوت سفارت یوگسلاوی و با موافقت ساواک جهت بازدید از فدراسیون روزنامه نگاران به آن کشور سفر کرد و در سال 1344 به عنوان نمایندهی دولت و مطبوعات ایران به همراه تعدادی دیگر از روزنامهنگاران به دعوت دولت غاصب اسرائیل به فلسطین اشغالی رفت.
اسماعیل پوروالی در سال 1344 به مناسبت بیست و پنجمین سال روزنامهنگاری خود جشنی برپا کرد که نخست وزیر نیز در آن شرکت داشت.
نامبرده در سال 1345 در انجمن فرهنگی ایران و آمریکا سخنرانی نمود و در سال 1347 خانهی مطبوعات را تأسیس و جهت هرگونه همکاری با ساواک اعلام آمادگی کرد و ساواک نیز در سال 1349 با استخدام فرزندش به نام مهرزاد پوروالی در مشاغل حساس شرکت نفت موافقت نمود.
مشارالیه در سال 50 به عنوان مدیر مرکز رادیو و تلویزیون ملی ایران در پاریس به فرانسه رفت و در سال 1352 با تهیهی جزوهای دربارهی تحصیل فرح پهلوی در فرانسه از سوی او از پوروالی قدردانی شد.
وی در سال 1354 مبالغ قابل توجهی از بودجهی اختصاصی به مرکز رادیو و تلویزیون ملی در فرانسه را اختلاس کرد و به علاوه از کانالهای دیگری از جمله وزارت آب و برق، وزارت فرهنگ و هنر، شرکت ملی نفت، کمکهای متفرقهای از بودجهی محرمانهی نخستوزیری به عناوین مختلف کمک دریافت نمود.
در سال 1353 نیز طی نامهای به دربار خواهان دریافت خسارت بابت توقف انتشار مجلهی بامشاد شد که شاه دستور مساعدت به وی را به دولت داد.
اسماعیل پوروالی دارای فساد اخلاق بود و این مسأله به دلیل اینکه خود او در پاریس و همسرش در سوئیس زندگی میکرد، ابعاد وسیعتری یافت.
ساواک مستمراً با حضور نامبرده در مراسم تشریفات و در جشنهای 2500 ساله موافقت کرده و هویدا نیز از خدمات پوروالی به نظام شاهنشاهی تقدیر مینمود.
وی به پاس خدماتش به رژیم پهلوی از طرف شاه نشانههای همایون و تاج را دریافت کرد.
منبع:
کتاب
مسعودیها به روایت اسناد ساواک صفحه 75