تاریخ سند: 19 بهمن 1354
متن سند:
جناب آقای امیر قاسم معینی1
وزیر کار و امور اجتماعی تهران
رونوشت جناب آقای امیر اسدالله علم2 وزیر
دربار شاهنشاهی ـ جناب آقای دکتر منوچهر
اقبال رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت
ملی نفت ایران ـ جناب آقای نصرت الله
معینیان رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی ـ
جناب آقای سپهبد فردوست رئیس سازمان
بازرسی شاهنشاهی ـ جناب آقای کریم پاشا
بهادری رئیس دفتر مخصوص علیاحضرت
شهبانو ـ جناب آقای غلامرضا کیانپور3 وزیر
اطلاعات و جهانگردی ـ جناب آقای امیر متقی
معاون وزارت دربار شاهنشاهی ـ جناب آقای
دکتر ثابتی] معاون] سازمان امنیت و اطلاعات کشور ـ جناب آقای مدیر کل کار و امور اجتماعی
تهران با تقدیم احترام به ضمیمه فتوکپی دعوتنامه ای که اداره کل کار و امور اجتماعی استان
تهران، اینجانب را به جهت شکایت آقای محمد متین شاد دعوت کرده است تقدیم می دارد
آقای متین شاد شکایت کرده است که نویسنده مجله سپید و سیاه بوده و بابت بیکار شدن خود
تقاضای غرامت کرده است و اداره کل کار و امور اجتماعی تهران به نماینده اینجانب اظهار داشته
است که طبق قانون! مجبور است به نفع آقای متین شاد رأی داده اینجانب را محکوم به
پرداخت غرامت نماید.
در اینجا باید به عرض برسانم مهم این نیست که آقای متین شاد نویسنده مجله سپید و سیاه
بوده یا نه و باز مهم نیست که من ایشان را بیکار کرده ام یا نه مسئله مهم این است که امروز دیگر
مجله سپید و سیاهی وجود ندارد زیرا هیجده ماه قبل بعد از 22 سال خدمتگذاری صادقانه به
مملکت از انتشار مجله پر تیراژ سپید و سیاه جلوگیری به عمل آمد و این عمل حتی به دستاویز
تصویب نامه مربوط به تیراژ روزنامه ها و مجلات هم صورت نگرفت زیرا سپید و سیاه چند برابر
نصاب قانونی تیراژ داشت بلکه گفته شد چون مجله سپید و سیاه مقروض است باید تعطیل
بشود استدلالی که اگر در کشور تعمیم داده
شود هیچ کارگاه و کارخانه و مؤسسه ای نباید به
کار خود ادامه دهد و بجای آنکه مانند همه
مؤسسات کمک کنند تا مجله بحرانی را که به
علت تورم جهانی و گرانی بی رویه و ناگهانی
کاغذ و چاپ پیش آمده بود، از سربگذراند و
دوباره مانند گذشته رونق اقتصادی خود را باز
یابد شغلم را گرفتند و مرا با مبالغی قرض به
دست لاشخوران نزولخور و طلبکاران بی رحم
رها کردند.
طبیعت انسانی و اصل تنازع بقا حکم می کرد
که من در مقابل چنین بی عدالتی فاحش و
بی قانونی صرف و عملی که برخلاف تمام
منشورها و قوانین بود واکنشی از خود نشان
دهم ولی من چنین کاری نکردم و تنها
عکس العمل من ارسال سه نامه تظلم آمیز به پیشگاه شاهنشاه به حضور آقای نخست وزیر و
وزیر اطلاعات درباره غیرقانونی بودن این عمل بوده و از آن پس نیز برای سر و صورت دادن به
زندگی و برای پرداخت قروض خود به کار پرداختم کاری ما فوق انسانی روزانه بیش از هیجده
ساعت کار کردم و از تخصص ها و اطلاعات خود برای کار در مؤسسات، تدریس در دانشگاهها،
مشاوره حقوقی و مطبوعاتی، ترجمه و تألیف استفاده کردم و در ضمن برای رفع گرفتاریها سعی
کردم از احساس و عواطف انسانی بعضی از صاحبان مقام که به وضع کار من آشنائی کامل
داشتند بهره گیرم که متأسفانه با همه اقدامات من و محبت های آنان در این زمینه توفیقی به
دست نیامد و آنچه که اگر برای دیگران بود خیلی ساده و عادی انجام می پذیرفت در مورد من
همیشه به بن بست می رسید و بی نتیجه می ماند.
ولی من ناامید نبوده و نیستم با بانکها تقسیط کردم طلبکارها را راضی کردم که با گرفتن مقداری
از مطالبات خود بقیه را به مرور وصول کنند.
شب و روز کار کردم تا به وضعم سر و صورت بدهم
ولی مثل آنکه عواملی که می خواهند در این کشور ناراضی بتراشند از روش من راضی نبودند
چون 18 ماه بعد از تعطیل غیر قانونی مجله سپید و سیاه شخصی را تشویق و یا وادار
کردند به عنوان مجله سپید و سیاه و به بهانه
اخراج از مجله علیه من شکایت کند و ادعای
غرامت نماید.
شاید بگویید اینکه چیزی نیست
پولی بده و خودت را خلاص کن ولی مسلم
است مسئله همین جا خاتمه پیدا نمی کند و
پس از آنکه او موفق شد رأی مطلوب را از اداره
کار بگیرد دهها نفر دیگر که مترصد فرصت
هستند به عنوان نویسنده مجله سپید و سیاه
علیه من شکایت خواهند کرد.
من این روش را
آزموده ام سال گذشته وقتی می خواستند
مجله سپید و سیاه را تعطیل کنند چون هیچ
دلیل قانونی برای تعطیل مجله وجود نداشت
عده ای را وادار کردند علیه من اعلامیه جعلی
صادر کنند و اکنون بار دیگر همان برنامه به
صورتی دیگر دارد تکرار می شود.
جناب آقای وزیر کار جنابعالی که با جناب آقای وزیر اطلاعات مسئولیت مشترک دارید مسلما
اینقدر از قوانین ممکلتی و قوانین طبیعی مطلع هستید که فرس ماژور همه تعهدات را بی اثر
می سازد در این صورت آیا درست است اکنون که مجله پر تیراژ و با پرستیژ سپید و سیاه به
دلایل غیر منطقی تعطیل شده و علاوه بر خسارتهای معنوی صدها هزار تومان طلب مجله بابت
آگهی و مطالبات نمایندگان مجله در شهرستانها از بین رفته جنابعالی در مقابل اقدامات یک
مدعی مجعول ساکت بنشینید و کارکنان شما اقدام او را علیه من تأیید کنند؟ و آیا با قوانین
عادی می توان قانون اساسی را که ضامن حق و حقوق من و حامی مقام و منزلت وزارت شماست
ندیده گرفت و زندگی فردی خدمتگذار را به باد داد؟
جناب آقای وزیر کار اکنون که 18 ماه از تعطیل غیرقانونی مجله سپید و سیاه می گذرد جای
خالی آن چنان به چشم می خورد که هنوز در داخل و خارج کشور هر وقت صحبت از مطبوعات
می شود همه به یاد سپید و سیاه می افتند و تأسف فقدان آن را می خورند و من چون بارها از
اشخاص عادی و همچنین رجال مملکت این مطلب را شنیده ام اطمینان دارم که خود شما هم
همینطور فکر می کنید و دستگاه های مملکت نیز جز این نمی اندیشند، آقای وزیر به خدا قسم
این فسادی که این همه از آن داد دارید قسمت
عمده اش به علت نبودن مجلاتی مانند سپید و
سیاه در مملکت است.
[!!]
جناب آقای وزیر وقتی من در مقابل این
بی عدالتیها که در مورد من صورت گرفته
سکوت می کنم چرا دستگاه شما دست از سر
من برنمی دارد و 18 ماه بعد از تعطیل مجله که
خارج از قدرت و اختیار من بود و بعنوان بیکار
کردن یک نویسنده علیه من رأی می د هد.
شاید تصور می کنید کسی که بی عدالتیها و ظلم
بزرگی مانند تعطیل مجله سپید و سیاه را که
عمر و هستی اش را در راه آن گذاشته بود
تحمل کرد حتما قدرت تحمل ظلمهای دیگر
را هم دارد و یا شاید می خواهید قدرت تحمل
آدمها را بسنجید و ببینید یک فرد چقدر در
مقابل بی عدالتی تاب تحمل دارد؟ اگر چنین آزمایشی در میان است باید به عرض برسانم حتی
صبر و تحمل افراد صبور و بردبار هم حدی دارد.
جناب آقای وزیر شاید بگویید این مسئله ارتباطی به شما ندارد ولی به نام انسانیت از جنابعالی
می پرسم آیا تاکنون هیچ از خود سئوال کرده اید این کسی که مجله پر تیراژ و خدمتگذار و
مفیدش را تعطیل کردیم.
این نویسنده سرشناس این استاد دانشگاه این متخصص و استاد
روزنامه نگاری این آدمی که سالها به این مملکت خدمت کرده و در راه هدف مملکت قلم زده از
وقتی که ما کار و شغلش را که سالها ممر درآمد و زندگی او و عائله اش بوده گرفتیم چگونه روزگار
می گذراند و در مقابل فشار و تهدید طلبکاران که به مصداق مثل معروف سنگ را بسته و سگ را
گشاده اند شبانه روز مزاحم کار و وقتش هستند چه می کند؟ آن هم در حالی که اگر مجله
خدمتگذار سپید و سیاه را بی جهت و بی دلیل تعطیل نکرده بودید مسلما با بهره گیری از رونق
اقتصادی مملکت بحران موقتی مالی را از سر گذرانده اکنون وضع خوب و شکوفایی پیدا کرده
بود.
جناب آقای وزیر البته من امیدی ندارم که به حرفم رسیدگی شود چون اگر چنین قراری بود
اصلاً کار به اینجا نمی کشید که مجله ای پر تیراژ و خدمتگذار مانند سپید و سیاه را به دلایل واهی
تعطیل کنند ولی من به عنوان یک ایرانی که قانون اساسی حقوق و تکالیف او را معین کرده
وظیفه و حق خود می دانم این مطالب را بگویم شاید در میان همه کسانی که رونوشت این نامه به
دستشان می رسد یک نفر دلسوز و علاقمند واقعی به شاهنشاه و وطن پیدا شود که به عرض
برساند اینست نمونه ای از رفتاری که با افراد درست و پاک و خدمتگذار مملکت می شود.
با تقدیم احترام علی بهزادی
مجله مزبور همراه با تعدادی از نشریات غیر مفید منتشره در تهران در اول مرداد ماه 54 تعطیل گردیده و مبلغ چهار میلیون ریال به
علی بهزادی پرداخت و سوابق کار کارکنان و نویسندگان مجله مزبور بازخرید گردیده است.
در ساعت 12 روز 18 /12 سال 54 به بخش 347 واصل گردید.
18 /14 /54
توضیحات سند:
1ـ امیرقاسم معینی فرزند محمود در سال 1304 ه ش بدنیا آمد.
از هنر سرایعالی، مدرک مهندسی مکانیک ماشین
گرفت و در سال 1325 به استخدام وزارت کار در آمد و به ترتیب در مشاغل : معاون و رئیس اداره کار تهران، رئیس اداره
کاریابی، مدیر کل مشاغل، عضو هیأت مدیره بیمه های اجتماعی و معاونت فنی وزارت کار و امور اجتماعی فعالیت کرد.
معینی که بنا بر توصیه آموزگار، عضویت جمعیت دوستان تحصیلی ایرانشهر را پذیرفته بود، در سال 1343 (دوره 21) به
عنوان کاندید حزب ایران نوین از شهرستان شاهرود به مجلس راه یافت و در سال 45 به عنوان کارپرداز و در سال 46 به
عنوان منشی در انتخابات هیأت رئیسه مجلس انتخاب شد.
مشارالیه که در دوره های 22 و 23 نیز با سوء استفاده از شناسنامه های غیرقانونی به مجلس راه یافته بود، در گزارش
ساواک از قول مهندس کشتکار چنین معرفی شد :
«نامبرده در حزب ایران نوین به همراه چند نفر دیگر توسط سیا حمایت می شوند تا اهداف مورد نظر امریکا را محقق
نمایند.
»
وی که دارای فساد اخلاق ـ غیرقابل ذکر ـ بود، در دوران نمایندگی مجلس این مسئله شدیدتر شد.
وی قائم مقام دبیر
کل حزب ایران نوین بود و در سال 1351 به عنوان وزیر کار و امور اجتماعی برگزیده شد.
نامبرده در سال 1356 وزیر
کشور و در سال 1356 مجددا به وزارت کار انتخاب گردید.
معینی که با بخش 342 ساواک رابطه ای تنگاتنگ داشت و به عضویت باشگاه ورزشی شاهنشاهی در آمده بود، در سال
1354 از طرف وزیر علوم و آموزش عالی، به عضویت هیأت امنای مجتمع آموزشی صنعتی انتخاب شد.
وی دارای نشان های : جشن های 2500 ساله، بیست و پنجمین سال سلطنت، تاجگذاری، درجه یک کار، درجه و سه
همایون بوده است.
2ـ امیر اسداللّه علم، نخست وزیر و وزیر دربار و محرم اسرار محمدرضا پهلوی، فرزند محمد ابراهیم خان شوکت الملک
علم، امیر قائنات بود.
وی در 1298 در بیرجند متولد شد.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در بیرجند و تهران به پایان رساند و وارد دانشکده
کشاورزی کرج شد.
بعد آن، دوسالی هم در انگلستان در رشته کشاورزی مطالعه کرد.
علم از دوران کودکی با محمدرضا
پهلوی همبازی و دوست بود و این نزدیکی، موجب ترقی سریع وی در دوران سلطنت محمدرضا شد.
اولین شغل مهم
دولتی که به او ارجاع شد فرمانداری کل سیستان و بلوچستان بود.
در سال 1328 در دو کابینه علی منصور هم وزیر
کشاورزی بود.
در ترمیم کابینه رزم آرا به وزارت راه معرفی گردید و روز قتل رزم آرا، علم او را همراهی می کرد.
در سال
1334 در کابینه حسین علاء به وزارت کشور معرفی شد و انتخابات دوره نوزدهم را انجام داد.
در 1336 حزب مردم را
تأسیس کرد که می بایست نقش اقلیت را بازی می کرد.
در انتخابات دوره بیستم حزب دولتی که «ملیون» نام داشت به رهبری اقبال و حزب اقلیت به رهبری امیر اسداللّه علم به
مبارزه پرداختند.
اکثر کرسی های مجلس به دست حزب دولتی افتاد و فساد انتخابات از هر طرف ظاهر شد در نتیجه به
وکلای مجلس دستور داده شد که از نمایندگی مستعفی شوند.
به دنبال ابطال انتخابات، علم از رهبری حزب مردم
کناره گیری کرد و سرانجام در تیرماه 1341 ـ بعد از سقوط کابینه علی امینی ـ به نخست وزیری رسید.
علم مأمور اجرای طرح مورد نظر آمریکاییها در ایران بود که روحانیون و در رأس آنها امام خمینی (ره) با این طرح به
مخالفت برخاستند و همه پرسی ششم بهمن را غیرقانونی اعلام کردند.
بعدها در خاطرات علم و دیگران فاش شد که
عامل اصلی خشونت و خونریزی های واقعه 15 خرداد، شخص علم بوده است.
علم پس از بیست ماه زمامداری و انجام
انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، جای خود را به حسنعلی منصور داد و مدتی ریاست دانشگاه پهلوی شیراز را
به عهده گرفت.
در آبان ماه سال 1345 به وزارت دربار منصوب شد و تا مرداد ماه سال 1356 که به علت ابتلا به بیماری
سرطان، بیمار و بستری شد، این سمت را حفظ کرد.
وی در فروردین ماه سال 1357، هنگامی که انقلاب اسلامی هنوز در مراحل اولیه خود بود، در آمریکا درگذشت خواسته
بود که یادداشتهایش را پس از انقراض سلسله پهلوی منتشر کنند.
اسداللّه علم با ملک تاج از خانواده قوام شیرازی وصلت کرده که ثمره آن دو دختر به نام به ناز و رودابه است.
3ـ غلامرضا کیانپور فرزند عبدالوهاب در سال 1308 ه ش به دنیا آمد.
دوران ابتدائی را در دبستان فرهنگ و متوسطه
را در دبیرستان های مروی، علمیه و دارائی شهر تهران سپری کرد.
و سپس به دانشکده حقوق راه یافت و در سال 1332 در رشته قضائی لیسانس گرفت و سپس تحصیلات را در رشته
حقوق اقتصادی ادامه داد و موفق به اخذ دکتری گردید.
مشارالیه که از سال 1329 به استخدام دولت در آمده بود، در مشاغلی چون : کارمندی دیوان محاسبات، کارمندی
علی البدل دادگاه بخش شهرستان ورامین، کفیل و سرپرست دفتر تشکیلات سازمان برنامه و معاون دفتر روابط
عمومی، قاضی دادگستری، مدیر عامل سازمان برنامه، رئیس کارگزینی اصل چهار، معاون گمرکی وزارت اقتصاد و رئیس
شورای عالی اداری به فعالیت پرداخت.
کیانپور که در سال 1341 معاون اداری و گمرکی وزارت اقتصاد بود، در سال 1342 در نامه ای که توسط تعدادی از کارمندان
گمرک برای نمایندگان مجلسین و مقامات کشوری ارسال شد، فردی دارای سوء استفاده های میلیونی معرفی گردید.
سوء استفاده های که با دکتر عالیخانی ـ وزیر اقتصاد ـ سهیم بود و از ارقام سرسام آوری برخوردار بود.
گزارش ساواک به تاریخ 3 /4 /1345 مشارالیه را چنین معرفی کرده است.
«بین بعضی از محافل سیاسی تهران گفته می شود آقای کیانپور، معاون وزارت اقتصاد، از طرف دولت اسرائیل و
نمایندگان آن دولت در تهران یعنی (صهیونیسم) حمایت می شود و حتی شنیده می شود (این مطلب را دکتر برزگر که
سابقا معاون وزارت اقتصاد بود نیز تأکید کرد) شخصی بنام «منن» در تهران هر ماه مبالغی در حدود دویست تا دویست و
پنجاه هزار تومان از تجار یهود گرفته و به ایشان داده است.
(این مطلب را دکتر رحمتی مدیر روزنامه بورس، ضمن یک
مذاکره خصوصی گفته است)
علاوه براین بین دکتر آموزگار و وزیر دارایی و دکتر کیانپور، هیچگونه ارتباط نزدیکی وجود ندارد، معهذا از چندی پیش
به توسط ایادی مختلف واسطه نزدیکی این دو نفر را فراهم کرده اند تا پس از انتقال گمرکات از وزارت دارایی به وزارت
اقتصاد آقای کیانپور به عنوان معاون گمرکی وزارت دارایی نیز منصوب گردد.
کیانپور که علی رغم این تلاش از معاونت گمرکی برکنار می شود، به عنوان استاندار آذربایجان غربی، منصوب می گردد که
در آنجا به علت عضویت در حزب ایران نوین، اقداماتی را در مخالفت با حزب پان ایرانیست به عمل می آورد.
مشارالیه که در گزارش دیگری به تاریخ 13 /11 /45 به اداره کل هشتم ساواک، عضو سازمان سیا معرفی گردیده، در سال
1352 استاندار اصفهان، در سال 1353 وزیر اطلاعات و جهانگردی و سال 1356 وزیر دادگستری بود.
ساواک نقاط ضعف وی را چنین بر شمرده است :
«خود رأی، تک رو، متکبر، مغرور، اهل زد و بند و سوء استفاده و در پی تأمین منافع شخصی»
منبع:
کتاب
مطبوعات عصر پهلوی - مجله سپید و سیاه به روایت اسناد ساواک صفحه 95