صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع‌: علی امینی

تاریخ سند: 29 دی 1347


موضوع‌: علی امینی


متن سند:

گزارش خبر
به: ۳۱۲ شماره گزارش: 40320 /20 ﻫ 4
از: ۲۰/ﻫ/ ۴ تاریخ گزارش: 29 /10 /47
موضوع‌: علی امینی

از ساعت ۸:۰۰ روز چهارشنبه 25 /10 /47 در منزل دکتر امینی در حدود ۱۰ نفر از جمله دکتر محمد مقدسی نادری کارمند شرکت تلفن. صاحب اختیاری. محمودی کرمانی کوتوال. محمد منتظر. سیدحسین رضوی سرمست سید معمم به نام شریفی. شیخ معممی به نام حریری حضور داشتند ابتدا امینی اظهار داشت دیروز از حضرت عبدالعظیم به کهریزک رفتم زیرا در آنجا برای مردم فقیر درمانگاهی دایر کرده‌ام چون این روزها در بین مردم فقیر مریض زیاد پیدا می‌شود مریضخانه‌ها هم به داد مردم فقیر نمی‌رسند این مریضخانه فیروزآبادی هم کاری انجام نمی‌دهد بنده عقیده دارم بهداشت عمومی را تقویت کنند. سپس امینی از اینکه دوستان در سالگرد فوت مادر او شرکت کرده بودند بخصوص از دو نفر مداح هیئت مذهبی بنی‌فاطمه بسیار تشکر کرد بعد محمد منتظر گفت ما عده‌ای بودیم که از هیئت بنی‌فاطمه به خاطر شما حرکت کردیم و در اتومبیل آقای کی استوان از جنابعالی بسیار تعریف کرد و گفت دکتر امینی دیناری از حقوق دولتی استفاده نکرده همه را صرف فقرا می‌کند محمد منتظر از دکتر امینی سئوال کرد گذرنامه بنده چه شد امینی گفت این نامه را ببر برای دکتر جواد هیئت دو بار رئیس شهربانی خواست برایت اقدام کند بعد دکتر امینی با تلفن با شخصی به نام حایری صحبت کرد و در جواب وی مکرراً می‌گفت غلط می‌کنند هیچ کاری نمی‌توانند بکنند طرف خودش باید عاقل باشد پس از صحبت با تلفن به دکتر مقدسی گفت صبرکن دکتر نوائی مسافرت است بیاید کار شما را درست می‌کنم سپس پیرامون محسنات مادر خود گفت من در مادرم تفکر و جرأت عجیبی مشاهده می‌کردم هنگامی که سید ضیاء‌الدین مشغول دسته‌بندی بود نقشه‌ای کشیده بود برای خانواده ما دردسر درست کند حتی بیم آن می‌رفت از خانواده ما چند نفر را به قتل برساند شب مادر و پدرم مشورت کردند و شبانه به طرف قم فرار کردیم مادرم در قم برای ما خانه‌ای اجاره کرد و گفت شما بمانید من به تهران می‌روم و در مقابل سید ضیاء ایستادگی می‌کنم پدرم مادرم را ملامت می‌کرد می‌گفت تو در مقابل سید ضیاء1 چکار می‌توانی انجام دهی او به تکرار می‌گفت هستند مردانی که از من حمایت کنند ولی به ما نگفت آن مردان چه کسانی هستند خدا رحمت کند مرحوم رضاشاه آن روزها سردار سپه بود مادرم از قم وارد تهران می‌شود محرمانه با رضاشاه تماس می‌گیرد با حمایت محرمانه رضاشاه مادرم بر سید ضیاء غالب می‌شود
بعدها فهمیدم که مادر ما از حمایت صادقانه رضاشاه برخوردار بود که آن‌طور در مقابل سید ضیاء ایستادگی می‌کرد خلاصه آنقدر مرحوم رضاشاه از مادرم حمایت نمود تا اینکه سید ضیاء را تبعید نمود و ما از شر سید ضیاء راحت شدیم محمد منتظر گفت شیخ عباسعلی مداح دیروز می‌گفت آقای دکتر امینی با آقای هویدا رفیقند یا خیر کی استوان گفت هویدا نوکر درب خانه دکتر امینی هم نمی‌شود امینی ناراحت شد گفت خیر آقای هویدا رئیس دولت ایران است الحق خوب کار می‌کند اگر نقصی در کارهایش دیده می‌شود اجتماع ما خراب است اتفاقاً هویدا مرد پرکار و فعالی است در زمانی که در شرکت تلفن بود مجله‌ای داشت که در آن مقالات بنده زیاد است و می‌رساند که من قبل از اینکه هویدا نخست‌وزیر بشود بنده به او ارادت داشتم تصورات مردم ملاک عمل من نیست بنده برای چه با هویدا یا دیگران مخالف باشم. دلیلی ندارد. بعد پیرامون عزیمت به خانه خدا صحبت شد امینی اضافه کرد عده‌ای هستند که برای هوا و هوس مکه می‌روند من دوستی دارم زنش می‌خواهد مکه برود چون زنش را دوست دارد جدائی او را نمی‌تواند تحمل کند حاضر شده با زنش به مکه برود در حالی که نماز خواندن را نمی‌داند خیلی‌ها دستورات دینی را عمل می‌کنند ولی به میل خود من از امیراسداله خان علم سئوال کردم شما نماز می‌خوانید گفت بله وقتی می‌خوابم با خدای خود راز و نیاز می‌کنم برای مردم سعادت آرزو می‌کنم چه نمازی از این بهتر امیر جلالی گفت راستی علم این طور گفت دکتر امینی گفت بله امینی اضافه نمود مطالبی در دهان جوانان می‌اندازند بعد عملی نمی‌شود آنها هم ناراحت می‌شوند در یکی از این میهمانی‌ها با یکی از سران حزب پان‌ایرانیسم2 برخورد کردم گفتم راستی این حرف‌ها چیست که شما راجع به بحرین می‌زنید او جواب داد تنها بحرین نیست که بایستی به ایران برگردد ۱۷ شهر قفقاز هم جزو این خواسته‌های ماست امینی بعد اظهارنظر کرد آیا این گفته‌ها درست است هنگامی که ما نمی‌توانیم نقاطی را که تحت اختیار داریم اداره نمائیم دم از آنچه از دست ما رفته بزنیم مگر غیر از این است که این حرف‌ها مناسبات ما را با کشورهای بزرگ تیره می‌کند سپس نسبت به روش تربیت اطفال در خانه پرداخت گفت پدر و مادرها باید کاملاً بر اوضاع و احوال بچه‌ها آشنا باشند اگر اشکالی در وضع آنها مشاهده می‌کنند فوری با اهل فن در وسط بگذارند و نگذارند که طفل در وجودش حس حقارت تولید شود من دو طفل که پدر و مادر خود را از دست داده بودند به نام فرزندی قبول کردم یکی از بچه‌ها که پسر بود گفت بابا اگر شما پدر من هستید چرا نام فامیلی من فروردین است فوری این برادر و خواهر را به نام خود شناسنامه گرفتم و نام فامیلی آنها شد امینی چند روز پیش کاغذی از ژنو داشتم از (خانمم) نوشته بود بچه‌ها بسیار برای شما دلتنگی می‌کنند این‌ها پدر لازم دارند. من هم نمی‌توانم بگویم دکتر امینی پدر شما نیست من نوشتم برای خانم که کم‌کم به آنها بفرمائید پدر و مادر آنها در اثر زلزله از بین رفته‌اند مادر و پدر شما ما هستیم و شما برادر و خواهر ناتنی ایرج پسر من می‌باشید و سفارش کردم خانم در تربیت آنها خیلی دقت کنند و در تحصیل آنها دقت کاملی داشته باشد.
در این هنگام چند نفری منزل امینی را در ساعت ۹:۳۰ ترک کردند.
نظریه منبع: از صحبت‌های امینی با جابری مطلبی درک نگردید.
نظریه رهبر عملیات: احتمال می‌رود مطالب فوق در منزل مشارالیه بیان گردیده باشد.

توضیحات سند:

1- سید ضیاء‌الدین طباطبائی:
سید ضیاء فرزند سید علی آقایزدی از روحانیون معروف یزد و در سال ۱۲۷۱ متولد شده است. وی دوران کودکی خود را در یزد، شیراز و تبریز گذرانده و در هجده سالگی روزنامه «ندای اسلام» را در شیراز منتشر و بعد از آن به عنوان نویسنده و روزنامه‌نگار، روزنامه‌های شرق، برق، رعد و سیاسی را در تهران منتشر نموده است. سیدضیا، عامل مؤثر و رئیس کمیته سیاسی کودتای ۱۲۹۹ را به راهنمایی انگلیس‌ها و به همراهی رضاخان میر پنج بوده است.
پس از آن احمدشاه سید ضیاء را به نخست‌وزیری منصوب و پس از نود روز وی را عزل نمود. وی پس از اختلاف با رضاخان و عدم توانانی در اداره و رسیدن به اهداف انگلیسی‌ها به آن به اروپا و فلسطین تبعید شد و سرانجام پس از ۲۳ سال در مهر ۱۳۲۲ با برنامه‌ریزی انگلیس‌ها و فعالیت مظفر فیروز به تهران بازگشت و از طرف مردم یزد به عنوان نماینده به مجلس شورای ملی (دوره چهارده راه یافت و پس از پایان دوره مجلس در زمان قوام‌السلطنه در اول فرودین ۱۳۲۵ توسط مأموران شهربانی دستگیر و بازداشت و در روز ۲۷ اسفند همان سال بدون محاکمه تبرئه و از زندان آزاد شده و به عنوان مشاور شاه تا پایان عمر به کاخ رفت و آمد داشته و از نزدیکان شاه محسوب می‌شده و هفته‌ای یک بار در روزهای دوشنبه با شاه و فرح ناهار می خورده و سرانجام بر اثر عارضه قبلی در گذشت.
رک‌: شنبه خاطرات‌، على بهزادی ص ۳۶۵
سید ضیاء‌الدین طباطبایی به روایت اسناد ساواک / تهران / مرکز بررسی‌های تاریخی
2- پان‌ایرانیسم: عقیده‌ای سیاسی مبنی بر اتحاد کلیه اقوام و نژادهای ایرانی است. پیشوند «پان» در زبان لاتین به معنای «همه» با «عموم» است. ابتدا در قرن نوزدهم و بیستم در اروپا و سپس در آسیا و آفریقا، نهضت‌هائی سیاسی پیدا شد که این پیشوند (پان) را در ابتدای نام کشور یا نژاد یا دین خود می‌آوردند و معنای آن این بود که برای افراد دارای نژاد. زبان. ملیت. با دین مشترک خواستار وحدت ملی و سیاسی‌اند. «پان‌ایرانیسم» به طور اخص یعنی فلات ایران در زیر یک پرچم.
«پان‌ایرانیسم» و «پان عربیسم» و «پان ترکیسم» چیزی جز جدائی انداختن میان مسلمانان با دامن زدن به آن نبود.
حزب پان‌ایرانیسم: در دی ماه ۱۳۳۰ ﻫش محسن پزشکپور و داریوش همایون و محمدرضا عاملی تهرانی. با انشعاب از حزب ملت ایران، سازمان دیگری را به نام «حزب پان‌ایرانیسم » تأسیس کردند.
حزب پان‌ایرانیسم به رهبری محسن پزشکپور پس از پیام سی‌ام تیر ۱۳۳۱ به طور علنی جانبی شاه را گرفت و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با انتشار روزنامه «خاک و خون» همکاری با رژیم کودتا را گسترش داد. پس از تأسیس حزب رستاخیز / در آن حزب ادغام شد. در آستانه انقلاب شکوهمند اسلامی در سال ۱۳۵۷ تظاهر به آزادی‌خواهی نمود ولی مورد توجه هیچ یک از جناح‌های ملی و مذهبی قرار نگرفت.
رک: غلامرضا نجاتی. تاریخ سیاسی ۲۵ ساله ایران صفحات ۱۵۳- ۱۵۷
کوثر جلد ۱ صفحه ۶۴۱
حزب پان‌ایرانیسم / تهران / مرکز اسناد انقلاب اسلامی/۱۳۷۸

منبع:

کتاب علی امینی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 670



صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.