تاریخ سند: 28 تیر 1352
موضوع: ناصر مکارم شیرازی
متن سند:
به: 312 شماره: 3634 /20ه 12
از: 20ه 12
نامبرده فوق در ساعت 2030 روز 20 /4 /52 در مسجد ارک به منبر رفت و بعد از بیان مقدمه گفت یکی از دانشجویان از من سئوال کرده است عدهای از استادان دانشگاه، فتح ایران به وسیله اعراب را باعث عقب افتادگی ایران میدانند اما شما گفتید فتح ایران باعث نجات ایران شده است لطفاً موضوع را تشریح بکیند.
اصل سئوال برای همه معلوم است عدهای از متعصبین در لباس استاد دانشگاه و یا روزنامهنگار و غیره وقتی موضوع نفوذ اسلام در ایران را مورد بررسی قرار میدهند میگویند فتح ایران سبب عقب افتادگی ایران شد در حالیکه عقیده ما اینست که نباید گفت فتح و یا تسخیر ایران به وسیله اعراب بلکه باید گفت ایران،به وسیله سربازان اسلام نجات یافت و عدهای که برعکس قضاوت میکنند نژاد ایرانی بودن جلوی قضاوت صحیح آنها را میگیرد و کتابهای بسیاری در مورد ایران قبل و بعد از اسلام نوشته شده و حالا من برای تشریح مطلب اشارهای به وضع جامعه ایران در زمان ساسانیان و بعد از اسلام مینمایم.
تمام تاریخنویسان اعم از خارجی و داخلی به وضوح درباره حکومت ساسانیان و وجود اختلافات طبقاتی مطالبی مفصل نوشتهاند که البته این طرز حکومت فقط منحصر به ایران نبوده و وضع جامعه رم و ممالک متمدن دیگر نیز به همین طریق بود یعنی ثروت و مکنت و اشغال پستهای حساس از آنِ عده به خصوصی بود که وابسته به حکومت بودند و اکثریت مردم یعنی پیشهوران، کارگران، و کشاورزان کارهای سنگین و کم درآمد و پرمشقت را انجام میدادند.
مسلماً در چنین جامعهای عدالت اجتماعی وجود نداشت و اغلب مردم از فرهنگ محروم بودند و چون به علت عدم فرهنگ قادر به احراز مقامهای حساس نبودند لذا همیشه عقب افتاده بودند و حال آنکه ما میدانیم بیشتر بزرگان دنیا از دهات و روستاهای کمدرآمد و از بین خانوادههای کوچک برخواستهاند و اگر بنا باشد علم و دانش و وسایل پیشرفته در انحصار یک اقلیت اشرافی باشد نتیجهاش حقکشی و نابودی علم و دانش و فرهنگ و اجتماع خواهد بود بنابراین وقتی ما تاریخ اسلام را مطالعه میکنیم میبینیم قبل از اینکه اسلام به سرزمین ما بیاید دانشمند و فیلسوف و نابغه و حتی شاگرد توانا در محیط ما کمتر وجود داشت و از دانشمندان قبل از اسلام فقط بوذرجمهر را میتوان نام برد و اصلاً اختلاف طبقاتی به اکثریت اجازه فرا گرفتن علم و دانش را نمیداد و در نتیجه قاطبه مردم نمیتوانستند استعداد خود را آشکار سازند و همه داستان آن کفاشی را که حاضر بود مبلغ زیادی پول به انوشیروان بدهد تا اجازه تحصیل علم برای پسرش بگیرد و موفق نشد میدانیم و همین انوشیروان دادگر برای حفظ آن زندگی طبقاتی چندین هزار نفر را قربانی کرد واینطور بود وضع کشور ما که از نظر مذهبی نیز دوگانهپرست بودند و خدای نیکیها و بدیها داشتند اولین ارمغان اسلام برچیدن نظام طبقاتی بود اسلام گفت همه مردم بندگان یک خدا هستند خون و شخصیتشان با هم مساوی است فقط گرامیترین فرد در نزد خدا پرهیزگارترین آنهاست و مسائل نژاد، زبان، و فامیل و غیره نمیتواند بین بندگان خدا جدایی افکند و فرهنگ و قانون مال همه است آزادی از آن همه است.
پستهای حساس نمیتواند در انحصار طبقه مخصوصی باشد ارمغان اسلام به کشور ما محو دوگانهپرستی و ترویج یگانهپرستی و سجده در برابر خداوند بود حالا من میپرسم آیا این مسائل باعث عقبافتادگی کشور ما بود پس چرا بعد از اسلام شعرا، نویسندگان، دانشمندان، فلاسفه، اطبا و علمای بزرگ در کشور ما پیدا شدند و در عهد ساسانیان وقبل از آنها چنین افرادی وجود نداشتند آیا این نمکنشناسی نیست که این همه افتخار را که اسلام به ما داده است فراموش کنیم و بگوییم اسلام باعث عقبافتادگی کشور ما شده است ما چه چیزی داشتیم که اسلام از ما گرفت و به ما نداد چرا یک لحظه نمینشینند و تاریخ زندگی مردم ایران را قبل و بعد از اسلام مطالعه و با یکدیگر مقایسه نمیکنند من تصور میکنم یک سلسله مسائل روز، افکار تعصبآمیز و مباحثه خوش آیند این و آن سبب بیان این حرفها میشود و در نتیجه نجات ایران به وسیله اسلام را شبیه حمله مغول قلمداد میکنند و افسانههایی نظیر سوزاندن کتابهای موجود درکتابخانهها را به وسیله سپاهیان اسلام درست میکنند که البته مسئله سوزاندن کتاب1 ساخته و پرداخته دست کلیسا میباشد که خواستند بدینوسیله روی اعمال خود پردهپوشی کنند و شریک جرم پیدا نمایند و بگویند اگر ما در قرون وسطی کتابسوزی کردیم اسلام هم چنین کاری کرده است و اسلام که خود طرفدار علم و دانش است هیچوقت نمیآید کتابخانه را ویران کند و این حرفها را متعصبین داخلی و دشمنان خارجی درست کردهاند.
بنابراین جوانان عزیز و آقایان و بانوان محترم بدانید که باید به جای کلمه فتح ایران بگویند نجات ایران به دست سربازان آزادیبخش اسلام و در پایان راجع به فضایل و اخلاقیات حضرت علی سخنانی ایراد نمود و در ساعت 2135 به گفتار خود خاتمه داد و حضار متفرق شدند.
نظریه شنبه: نظری ندارد.
نظریه یکشنبه: به احتمال قوی گزارش تسلیمی شنبه صحت دارد.
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه مورد تأیید است.
رهبر عملیات: صبوری 27 /4 /52
رئیس دایره 2، میر مصداق
به جای ...
اداره کل سوم
27 /4 /52
9189 – 27 /4 /52
توضیحات سند:
1ـ مسئله کتابسوزی در ایران و مصر توسط لشکر اسلام در زمان خلافت عمر، از جمله مسایل تاریخی میباشد که جای تردید بسیار دارد ،ولی این مسئله آنچنان در زمان محمدرضا پهلوی تبلیغ و ترویج میشد که حتی افراد صاحبنظر را نیز دچار شبه کرده بود.
رژیم شاه با استفاده از این داستانهای دروغ و یا لااقل مورد تردید، علاوه بر اسلامستیزی نوعی اختلاف غیرمحسوس بین ایرانیان و اعراب را ترویج میکرد.
استاد شهید مرتضی مطهری در بخشی از مطالب خود در این باره مینویسد: « از جمله مسایلی که لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسئله کتابسوزی در ایران به وسیله مسلمین فاتح ایران است.
در حدود نیم قرن است که به طور جدی روی این مسئله تبلیغ میشود تا آنجا که آنچنان مسلم فرض میشود که در کتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالاخره در کتب درسی که جز مسایل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد کردن مسایل مشکوک در اذهان سادۀ دانشآموزان و دانشجویان باید خودداری شود نیز مرتب از آن یاد میشود.
اگر این حادثه واقعیت تاریخی داشته باشد و مسلمین کتابخانه یا کتابخانههای ایران یا مصر را به آتش کشیده باشند، جای این هست که گفته شود اسلام ماهیتی ویرانگر داشته نه سازنده، حداقل باید گفته شود که اسلام هر چند سازندۀ تمدن و فرهنگی بوده است اما ویرانگر تمدنها و فرهنگیهایی هم بوده است.
پس در برابر خدماتی که به ایران کرده زیانهایی هم وارده کرده است و اگر از نظری موهبت بوده از نظر دیگر فاجعه بوده است.
در اطراف این مسئله که واقعاً در ایران کتابخانههایی بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است آن اندازه گفته و نوشتهاند که برای برخی از افراد ایرانی که خود اجتهادی در این باب ندارند کم کم به صورت یک اصل مسلم درآمده است.
» استاد مطهری پس از ذکر دلایل مدعیان کتابسوزی در ایران و مصر بهدست فاتحان مسلمان و بررسی تاریخی و عقلی آن اقدام به رد دلایل آنها با استفاده از منابع معتبر مینماید و در پایان کتاب خلاصه سخن را چنین مینگارد: «...
تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران و مصر، در هیچ مدرکی چه اسلامی و چه غیر اسلامی، سخن از کتابسوزی مسلمین نیست.
برای اولین بار در قرن هفتم این مسئله مطرح میشود.
کسانی که طرح کردهاند: اولاً: هیچ مدرک و مأخذی نشان ندادهاند و طبعاً از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد، و اگر هیچ ضعفی جز این یک ضعف نبود برای بیاعتباری نقل آنها کافی بود.
ثانیاً همه آنها به استثنای ابوالفرج و قفطی، وجود شایعهای را بر زبانها روایت کردهاند، نه وقوع حادثه را.
و در شریعت روایت و قانون نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثهای « بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل کند یعنی به جای آنکه بگوید چنین حادثهای واقع شده بگوید: «گفته میشود چنین حادثهای واقع شده» نشانه این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.
ثالثاً: نقلهای قرن هفتم که ریشه و منبع سایر نقلها است یعنی نقل عبداللطیف و ابوالفرج و قفطی در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بیاعتباری آنها است و علاوه بر همه اینها، چه در مورد ایران و چه در مورد اسکندریه قرائن خارجی وجود دارد که فرضاً این نقلها ضعف سندی و مضمونی نمیداشت آنها را از اعتبار میانداخت.
» (ر.ک: کتاب سوزی ایران و مصر، استاد شهید مرتضی مطهری، صفحات 6، 7 و 96، 97، انتشارات صدرا)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 497