تاریخ سند: 24 آبان 1357
متن سند:
از: پاریس
به: 232 شماره: 401
1 .
آقای صدوقی به اتفاق چهار نفر از همراهان روز گذشته به پاریس وارد روز 24 /8 با آقای خمینی ملاقات و مذاکرات نموده است.
طبق اظهار آقای اشراقی مذاکرات نامبردگان در جهت برنامه های آینده و نحوه مبارزات مردم بوده است.
آقای صدوقی نگرانی و ناراحتی های تجار و بازرگانان تهران و شهرستان ها را که مدتی است متضرر و عده ای از آنان در حال ورشکستگی هستند، به اطلاع آقای خمینی رسانیده است.
این مذاکرات تا چند روز دیگر ادامه دارد.
2 .
روز 23 /8 /57 دکتر محمد صادقی1 به عنوان نماینده خمینی به خبرنگار یک روزنامه سوئدی اظهار داشته که آقای خمینی حمایت کامل خود را ازآقای دکتر سنجابی2 اعلام نموده اند.
مشارالیه اضافه کرده که حکومت نظامیان حربه ای است که غارتگران می توانند فرصت یابند چپاول خود را به خارج از کشور منتقل کنند و به زودی این حکومت نیز سقوط خواهدکرد و اطمینان داریم که مردم بر اوضاع مسلط خواهند شد؛ چون مقدمات همه کارها فراهم شده است.
3 .
طبق اظهار ابوالحسن بنی صدر اخیراً بین سران جبهه ملی اختلافاتی3 بروز نموده و شاپور بختیار 4صراحتاً حمایت کامل خود را از قانون اساسی اعلام و همین مسئله موجب بروز اختلاف نظر شده است.
4 .
چند روز است که در یکی از منازل اطراف محل اقامت نامبرده جهت 50 تا صد نفر غذای آبگوشت و چلوخورش تهیه و از ملاقات کنندگان پذیرایی می شود.
توضیح: با تحقیقاتی که به عمل آمده اطرافیان خمینی واهمه دارند از اینکه دولت با شاپور بختیار وارد مذاکره گردد؛ زیرا نفوذ وی در دانشگاه و طبقه تحصیل کرده جبهه ملی بیش از سنجابی میباشد.
یوسف
توضیحات سند:
1.
آیت الله محمد صادقی اصفهانی فرزند رضا در سال 1307 شمسی در تهران متولد شد.
پس از اتمام تحصیلات جدید تا مقطع «سیکل دوم»، به تحصیل علوم دینی روی آورد و به کسوت روحانیت در آمد و به مدت دوازده سال در شهر مقدس قم و در جمع طلاب مدرسه های فیضیه و حجتیه از محضر درس حضرات آیات عظام: خوانساری، حجت و اندکی نیز آیتالله العظمی بروجردی بهره برد.
در سال 1330 به تهران بازگشت و پس از اخذ «تصدیق مدرسی» وارد دانشگاه تهران ـ دانشکده معقول و منقول ـ شد و پس از اخذ مدرک لیسانس، به عنوان دبیر به جمع معلمان «وزارت فرهنگ» (آموزش و پروش فعلی) پیوست.
از سال 1337 در خلال تبلیغ و تدریس و تألیف، به تحصیل در دوره دکتری اشتغال ورزید و ظاهراً در سال 43 فارغ التحصیل شد.
هنگام فعالیتهای فداییان اسلام در قم و تهران از آنان هواداری نمود و در زمان مصدق نیز چند منبر به طرفداری از او رفت.
از سال 1336 تا زمانی که مرحوم آیت الله کاشانی در قید حیات بود، منبری ویژه ایشان محسوب می شد و همواره در خطابه های خویش از آن مرحوم تجلیل می نمود.
او خود گفته است که او را همچون پدر، لسان المحققین لقب داده بودند و در جای دیگر نیز، خود را از بستگان آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی معرفی و علامه طباطبایی صاحب کتاب شریفالمیزان را نیز دوست خود قلمداد کرده است.
اولین سخنرانیهای تند او علیه دستگاه حکومت طاغوت از سال 1343 آنگاه که در عراق بود شروع شد.
همان زمان بود که ساواک تصمیم گرفت تا با تمدید گذرنامه اش مخالفت کند و از طرق مختلف دیپلماسی و هماهنگی با مقامات عراقی او را به ایران بازگرداند و با وی برخورد کند، که موفق نشد.
چگونگی سفر ایشان به عراق را صدور و پخش اعلامیه ای به زبان عربی با امضای «حزب اللّه » علیه حکومت شاه در خصوص انقلاب به اصطلاح سفید و تبعید حضرت امام (ره) در مکه دانسته اند.
همان هنگام بود که «اردلان» سفیر کبیر شاه در عربستان به دولت عربستان شکایت می کند و دکتر صادقی دستگیر و پس از چندی با وساطت ایرانیان، آزاد و از همانجا عازم عراق می شود.
در سال 1348 در پی ردّ درخواست دولت بعث در خصوص انجام سخنرانی علیه حکومت ایران، زمینه را مساعد حدس زده از طریق نامه ای به دوست خود «آقای موسوی واعظ» از او در برابر دولتیان ـ برای بازگشت به ایران و نادیده گرفتن گذشته ها ـ استشفاع می کند، لیکن ساواک پذیرش آن را منوط به صدور اعلامیه و انجام سخنرانی به نفع شاه و عذرخواهی رسمی از گذشته ها می داند که طبیعتا نمی پذیرد و سرانجام با گذرنامه ای جعلی از عراق به لبنان سفر کرده، در مسجد «برج البراجنه» چند سخنرانی علیه عراق، به خاطر اعدام پنج طلبه شیعه انجام می دهد.
از همان زمان پایگاه فعالیتهای وی در لبنان، مسجد برج البراجنه شد تا سال 54 و به روایتی 55 این فعالیتها علیه دستگاه شاه و در جهت حمایت از فلسطینیان ادامه یافت و سپس راهی کشور حجاز شد.
بسیار کوشید تا مقامات سعودی را برای صدور اجازه تدریس در مکه معظمه متقاعد کند، لیکن سخنرانی وی علیه تاریخ شاهنشاهی، سفارت ایران در عربستان و ساواک را بر آشفته و عصبانی کرد و آنان تمام همّ خود را مصروف جلوگیری از فعالیتهای او کردند.
با اطلاع از هجرت امام از نجف به پاریس به امام (ره) ملحق شد و به نمایندگی از ایشان در «خانه ایتالیا» شرکت کرد، «حکومت اسلامی» را تبیین نمود.
از دیگر اقدامات او علاوه بر آنچه گفته آمد می توان به تأسیس جمعیت امر به معروف و نهی از منکر در عراق اشاره کرد که ساواک و عوامل وابسته به حکومت ایران همواره در صدد برهم زدن مجالس آن بودند.
از وی تألیفات بسیاری در زمینه های مختلف از جمله «تفسیر قرآن» با نام «تفسیر الفرقان» بجای مانده است.
آیتالله صادقی در فروردین 1390 دار فانی را وداع گفت.
2.
حمایت امام(ره) از سنجابی: دکتر سنجابی از رهبران جبهه ملی در تاریخ 7 /8 /57 در پاریس به حضور امام خمینی (ره) رسید.
آقای دکتر ابراهیم یزدی در کتاب آخرین تلاش ها در آخرین روزها ص 30 در این باره می نویسد: « آقای دکتر سنجابی به همراهی آقایان حاج مانیان و مهدیان به پاریس آمدند.
در اولین دیدار با امام، علاوه بر این دو نفر، آقای سلامتیان نیز آقای دکتر سنجابی را همراهی می نمود.
درآن جلسه مرحوم اشراقی و حاج احمد آقا نیز حضورداشتند.
آقای دکتر سنجابی درکنار امام(ره9 نشسته و پس از مبادله تعارفات معمولی، کمی آهسته و تقریباً به صورت درگوشی شروع به صحبت کردند.
امام به صدای بلند – که ما بشنویم - گفتند که: « ما مطلب درگوشی نداریم و شما می توانید صحبت های خود را آزادانه بیان کنید.
» امام خمینی (ره) دیدار مجدد آقای سنجابی را موکول به اعلام سه شرط (یک اصل این بود که ملت ایران – چنانچه دراین مدت از تظاهراتشان از شعارشان ظاهر شد - این سلطنت سلسله پهلوی را نمی خواهند.
اصل دوم: این است که اصل رژیم سلطنتی بی ربط است.
رژیم سلطنتی، رژیم کهنه ارتجاعی است...
اصل سوم: این است که ما حکومت اسلامی می خواهیم یک جمهوری اسلامی که به آراء مردم رجوع می کنیم (بیانات امام(ره) در22 آبان 57 )، نمودند.
وی نیز در 14 /8 /57 مضمون اصول یاد شده را طی بیانیه ای رسمی اعلام داشت و پس از آن امام(ره) وی را به حضور پذیرفت.
3.
مشخصه بارز احزاب سیاسی در ایران، اختلافات شدید و افراطی در حدود ترور شخصیت و حتی ترور فیزیکی رقبا و انشعابات پیاپی درونی بوده است.
اسناد، جراید و جزوه ها و بیانیه ها و کتاب های هر یک از احزاب سیاسی ایران را که مرور کنیم، به روشنی در می یابیم که کوشش برای تفهیم و دفاع از دیدگاه ها و مواضع حزبی، بخشی ناچیز را تشکیل می دهد و بیشترین حجم مطالب، به لکه دار کردن احزاب دیگر و تشدید اختلافات اختصاص یافته است.
ریشه این واقعیت را باید در کشمکش های سیاسی دولت های صاحب نفوذ در ایران از صدر مشروطیت تا کودتای 28 مرداد 1332 جستجو کرد.
هرچند در این میان احزاب سیاسی مستقل ملی و مذهبی نیز وجود داشته است، اما بررسی مدارک و مکتوبات این ها نیز، نشان می دهد که در دفاع از خویش، ناگزیر در این دام گرفتار بوده اند.
رویارویی فشل کننده احزاب سیاسی که در دوران حکومت مصدق، فرصت بروز علنی یافت، در خبرها و مقالات جراید منتسب به هریک از این حزب ها، نظیر باختر امروز، کیهان، پان ایرانیسم، شاهد، به سوی آینده، فرمان طلوع، نبرد، نبرد ملت، داد، راهنمای ملت، عصرنو، جرس، آتش و ...
به سهولت قابل دسترسی است.
موج تخریب و اتهام و اختلاف دراین نشریات، آنچنان گسترده است که داوری برای یک محقق و مورخ بی طرف را در مورد صحت و سقم اتهامات و اسنادی که هریک در وابسته جلوه دادن دیگری به بیگانگان مطرح ساخته است، بسیار دشوار میکند و شگفت آن که نقطه اشتراک همه احزاب کمونیستی، چپ گرا، ملی گراها، غرب گرایان و راستگریان مدافع سلطنت در کلیت سیر تاریخی آن، قطع نظر ازبرهه های کوتاه، یک چیز است و آن مخالفت با دین گرایی درسیاست و کوبیدن روحانیت معتقد به آن است.
کوثر، ج 3، ص 233
4.
شاپور بختیار فرزند رضا در سال 1293 ش در ایل بختیاری متولد شد.
پدرش، محمدرضا خان معروف به سردار فاتح است که در سال 1313 در راستای سیاست های حذف قدرت های منطقه ای به دستور رضاشاه اعدام شد.
شاپور بختیار دوران ابتدائی را در شهرکرد سپری کرد و در سال 1309 پس از گذرانیدن دوران دبیرستان برای تحصیل در مدرسه فرانسوی بیروت به لبنان رفت.
وی که تحصیلات متوسطه را با دیپلم ریاضی به پایان برده بود، چهار سال نیز در بیروت به تحصیل پرداخت.
او سپس برای ادامه تحصیل در رشته حقوق به پاریس رفت و سرانجام سه دیپلم فلسفه، حقوق و علوم سیاسی را در فرانسه گرفت.
او در سال 1393 که بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلان جنگ دادند در ارتش فرانسه ثبت نام کرد و در واحد توپخانه به فعالیت پرداخت.
بختیار در سال 1318 در 25 سالگی با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد.
وی در سال 1324 به ایران بازگشت و در سال 1325 به سفارش یکی از دوستان قدیمی پدرش در وزارت کار استخدام شد.
پس از مدت چهار سال و نیم به مقام مسئول اداره و سپس مدیر کلی کار استان خوزستان رسید.
فعالیت سیاسی بختیار پس از ورود وی به ایران شروع شد.
وی که هنگام تحصیل در فرانسه سخت شیفته گفته ها و سخنان مصدق شده بود، در ایران به جمع طرفداران او پیوست؛ شاید هم از ابتدا مأموریتی خاص داشت.
بختیار برای فعالیت سیاسی در سال 1329 به حزب ایران پیوست، از دید او حزب ایران با اعتقادات ملی و تمایلات سوسیال دموکراسی بود.
گرایشات اعضای حزب به غرب، مطلوب بختیار بود.
با تشکیل دولت مصدق در اردیبهشت سال 1330 به عنوان معاون وزیر کار وارد کابینه شد و در دومین دوره دولت کفالت این وزارت خانه را به عهده گرفت، عضویت بختیار در دولت با مخالفت تعدادی از سران جبهه ملی (از جمله مظفر بقائی) مواجه شد.
این عده او را عامل شرکت نفت انگلیس می دانستند.
مبنای این مخالفت بر پایه اسنادی بود که در ماجرای خانه سدان کشف شد و ظاهراً ارتباط بختیار را با شرکت نفت جنوب ثابت می کرد.
پس از کودتای 28 مرداد 1332 بختیار به اتهام فعالیت سیاسی علیه دولت به مدت یک ماه بازداشت شد.
سال بعد نیز دستگیر و به سه سال محکوم شد و مدتی را در زندان گذرانید.
وی که پس از سقوط مصدق به اتفاق چند نفر از دوستانش از جمله مهندس مهدی بازرگان و سحابی، آیت الهل سید رضا زنجانی «نهضت مقاومت ملی» را تأسیس نمودند.
تا سال 1334 به فعالیت خود ادامه داد.
اما به دلیل نفوذ مأمورین نظامی به درون آن اعضای آن شناخته شدند.
بر طبق اسناد منتشرشده لانه جاسوسی آمریکا، شاپور بختیار نقش رابط بین سازمان سیا و «نهضت مقاومت ملی» را ایفاء می کرد، از سال 1339 بختیار با اعضای حزب توده در داخل و خارج کشور به ویژه اروپا ملاقات می نمود و نیازمندی های اطلاعاتی ساواک را تأمین می کرد.
ضمناً براساس اسناد ساواک بختیار یکی از اعضای فراماسون معرفی شده است.
در دهه 1340 علاوه بر فعالیت در جبهه ملی دوم به دلیل رابطه با دربار مدیریت تعدادی از شرکتهای بنیاد پهلوی و واسطه گری برخی کمپانی های فرانسه را برعهده گرفت.
در سال 57 برای کسب مقام نخست وزیری از جبهه ملی کناره گیری کرد بختیار به رغم موضع منفی خود در قبال تحولات آغاز نهضت در سال 1342، در آخرین سالهای سلطنت پهلوی دوم، نسبت به قیام مردمی به رهبری امام خمینی(ره)، در ظاهر موضع نسبتاً مثبت اتخاذ می کند ولی در واقع این موضع برای جلوگیری از تخریب جبهه ملی اتخاذ گردیده بود.
سران جبهه ملی از جمله شاپور بختیار، این جبهه را آخرین تیر ترکش شاه می دانستند.
با پیروزی انقلاب اسلامی دوران بختیار به پایان رسیده و او پس از یک انزوا و اختفای 6 ماهه با همکاری و طراحی دستگاههای جاسوسی آمریکایی به خارج از کشور گریخت و به فرانسه پناهنده شد.
پس از استقرار در پاریس و برقراری ارتباط با سازمانهای اطلاعاتی غربی به ویژه امریکایی، با عناصر ضد انقلاب که به خارج فرار کرده بودند مرتبط شد و با کمک های مالی و امکانات وسیعی که مصر، عراق و برخی از کشورهای غربی در اختیارش نهاده بودند رهبری بخشی از فعالیت های ضد انقلابی را برعهده گرفت و سرانجام پس از 12 سال اقامت در فرانسه.
در 15 مرداد سال 1370 در منزل مسکونی خود در حومه پاریس به قتل رسید.
منبع:
کتاب
آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی به روایت اسناد ساواک صفحه 379