تاریخ سند: 24 خرداد 1341
موضوع : مجلس روضه خوانی در تکیه دزاشیب شمیران
متن سند:
از ساعت 1700 روز چهارشنبه 23 /3 /41 طبق دعوت قبلی آقای
سیدمحمود طالقانی اعضای جمعیت نهضت آزادی در ساعت یادشده بالا در
تکیه دزاشیب حضور به هم رسانیدند (آقایان دکتر شمس الدین امیرعلایی.
1
کشاورز صدر.
مهندس بازرگان فقط شناخته شده اند) تعداد شرکت کنندگان در
این مجلس متجاوز از
1000 نفر بوده که اکثریت
آنان را دانشجویان دانشگاه
تهران تشکیل می دادند.
ابتدا آیاتی از قرآن مجید
قرائت گردید.
سپس دانشجو
عباس شیبانی شروع به
سخنرانی نمود و اظهار
داشت.
کلمه آزادی و آزاد زیستن
متأسفانه در این کشور
برخلاف واقعیت تعبیر
گردیده.
یزید و ابوسفیان و
معاویه که هر یک چندی به
حکومت جابرانه و استبداد
خود ادامه داده اند اکنون از
دنیا رفته اند ولی جانشینان آنان اکنون بر خلق خدا با همان وضع حکومت
می نمایند.
امام حسین (ع) بعد از قیام مردانه خود در راه آزادی جان خویش و فامیل خود را
فدا نمود ولی مردم بدبختانه از روی قیام حسینی بهره برداری بسیار بدی می کنند
هر سال ماه محرم فریاد وای حسین وای حسین راه انداخته بدون این که بفهمند
معنی واقعی و هدف اساسی حسین بن علی چه بوده است.
ای بیچاره ها خطاب به
مردم جای این که بر فرق و تن خود زنجیر بزنید زنجیرها را بر فرق و هیکل
هیئت حاکمه پوسیده بزنید که باعث بدبختی و بیچارگی شما شده اند.
زنجیرها را
بر فرق یزیدها و معاویه ها که مصدر امور هستند بزنید و نه بر فرق خودتان.
ای
مردم با یزید مخالفت نکنید با حکومت یزیدی و یزیدیت مخالفت کنید و با
شمرهای فعلی مبارزه کنید.
در پایتخت کشور اسلامی با داشتن هزاران کافه و
کاباره و هتل و مراکز فساد حکومت به جای جلوگیری از آنها در این ماه عزیز
دانشجویان و مردم آزادی طلب را به زنجیر کشیده و زندانی نموده است.
بپا خیزید.
قیام کنید.
قیام و جنبش حقیقی شما است که ارکان هیأت حاکمه فاسد
را به لرزه می اندازد.
مگر
فراموش کرده اید هیأت
حاکمه جابر با این همه ظلم
و استبداد باز هم تغییر رنگ
داده و در لباس حسین بن
علی حاضر می شوند و در
مساجد و تکایا شرکت
می کنند و لدی القضا برای
حسین هم اشک می ریزند.
و
فردای آن روز پشت میزهای
یزیدی خود باز قرار
می گیرند و دستوراتی خلاف
آنچه که در قاموس بشریت
وجود دارد می دهند.
ای
مردم آیا تابه حال نفهمیده اید
که منظور قیام حسینی چه
بوده.
آیا هنوز هم در عهد جاهلیت به سر می برید.
آیا فقط هر سال به گریستن در
پای منابر بایستی اکتفا کنید واقعا اگر طرز فکر شماها این باشد بسیار جای
تأسف است نه نه حسین بن علی قیام نکرده که تو برای او گریه کنی او قیام کرد
برای گرفتن حق.
او مبارزه کرد در راه آزادی.
او مبارزه کرد با دیکتاتوری و ظلم.
آیا مبارزه حسین برای تو که خود را مرید او می دانی درسی آموزنده نیست.
چرا
تکان نمی خوری.
چرا خود را برای مبارزه با دستگاه هیأت حاکمه جابر و خائن
آماده نمی کنی.
بهترین موقعیت و بهره برداری از قیام حسینی همین است.
سپس دو نفر دیگر از دانشجویان که نام آنان معلوم نشد هر یک از روی
نوشته های خود چند دقیقه به همین نحو سخنرانی کردند سپس آقای مهندس
بازرگان پشت میکروفون پای منبر قرار گرفت و بعد از قرائت آیه منافقین شروع
به تفسیر آن نمود که خلاصه گفته های وی به شرح زیر می باشد.
یزید و معاویه و عمر مسجد ساختند و در عزاداری ها هم شرکت می کردند.
آیا
می دانید مردم چرا با آنها مخالفند و لعن و نفرین برای آنها می فرستند :
آن موقع که ما نبودیم آن چه که از تاریخ و روایات استنباط می گردد حکومت آن
موقع اسلام و اکنون یکی
است.
آنها منافق بودند.
اینها
هم منافق هستند.
دیروز به
من اطلاع رسید که در یکی
از مجالس سوگواری تهران
چند شعار که روی پارچه و
کاغذ نوشته شده بود از
طرف سازمان امنیت
جمع آوری گردید.
به
مصداق الخائن خائف معلوم
نیست منظور از این کار چه
بوده می گویند گربه دزده
چوب را که برداشتی فرار
می کند.
یک عده مردم
غیرمسلح که در یک جا
جمع شده اند هیأت حاکمه
چه وحشتی بایستی از آنها داشته باشد.
واقعا این موضوع برای ما مجهول است
یزید هم مشغول ساختمان مسجد می شد آیا یزیدهای فعلی مسجد نمی سازند.
آیا یزیدهای فعلی به زیارت مشهد مقدس نمی روند.
آیا به حج نمی روند؟ آیا از
پول کاباره ها و هتل های خود عزاداری راه نمی اندازند.
مگر پهلوی بیست سال
مخالفت با عزاداری نکرد مگر تکایات و مساجد را به عنوان توسعه معابر خراب
نکرد مگر پرده عصمت را تحت لوای تمدن و تجدد پاره نکرد مگر به دیکتاتوری
جابرانه خود ادامه نداد.
چطور شد؟ آخرالامر جسد او را آوردند و در پناه
حضرت عبدالعظیم جای دادند.
حکومت یزیدی یعنی چه؟ آیا کارهایی که در این
مملکت می شود اسمش را غیر کارهای یزیدی می توان گذاشت.
مگر شاه عباس
خدمت نکرد در اصفهان کارهای معماری و اساسی انجام نداد ولی در بازار
اصفهان شبها زنها را لخت عریان جامهای شراب به دست آنها می داد و به عیاشی
مشغول می شد که همه مردم می دانستند.
نادرشاه هم همین کارها را کرده ولی از
نظر عوامفریبی قلاده به گردن خود بست و مثل سگ به حرم حضرت سیدالشهدا
و علی بن ابی طالب رفت.
آیا حالا این طور نیست.
تحت لوای دین و عزاداری
هزاران جنایت در روز در
مملکت اسلامی توسط
همین هیأت حاکمه انجام
می شود.
و در عزاداری هم
شرکت می کنند.
و
ساختمان های فساد و
بناهای کاباره ها می گذارند و
زنها لخت و عریان را شبها
در آغوش مردم مست جای
می دهند.
و چادر عزاداری
راهم برپا می کنند.
بنابراین
چه فرق است بین رفتار و
کردار یزید و کارهای هیأت
حاکمه فعلی چرا نمی گذارید
مردم آزادی عمل داشته
باشند چرا از ادامه انجمن
اسلامی دانشگاهها جلوگیری می کنید.
آخر برای چه.
مگر ما چه می گوئیم.
مردم
موقعیت زمان و سیاست دنیا دیگر به حکومتهای فاسد و جابر و خیانتکار اجازه
بیش از این فعالیت نمی دهد چرا از سرباز عالم رشید اسلام سرمشق نمی گیرید
چرا برای حیات خود و ادامه زندگی آزادتری تصمیم نمی گیرید.
دنیای شرق و
غرب تحت عنوان آزادی و آزادیخواهی شعار می دهند اما حکومت آنها با
حکومت ما حتی آزادی نسبی هم ندارد.
سپس آقای طالقانی بدون این که به منبر برود پشت میکروفون قرار گرفت و
مطالب خود را فقط پیرامون عزای حسینی و واقعه کربلا بیان نمود و نتیجه گرفت
توده های اجتماع ما حکم بخارهای پراکنده را داشته و بایستی مجتمع شوند تا
چرخهای عظیم لوکوموتیو اجتماع را به حرکت اندازند.
دانشجوی دیگری که شناخته نشد اشعار مهیجی سروده بود که در همین زمینه ها
قرائت نمود نزدیک در تکیه چند نفر دانشجو ایستاده و تراکتی که قبلاً چاپ شده
بود بین مردم توزیع می کردند و از دهان همین دانشجویان شنیده می شد که
نخست وزیر دستور داده عملیات نهضت آزادی آزاد باشد و اشاره به مأمورین
پلیس می گفتند بنابراین غلط
می کنند مانع کار ما بشوند.
طبق اطلاعی که بعدا به
دست آمد ساعت 1100
امروز (24 /3 /41) مجددا
عده ای از دانشجویان
دانشگاه وابسته به جبهه ملی
در نظر دارند در این مجلس
شرکت نموده و مطالبی بیان
دارند.
توضیحات سند:
1ـ دکتر شمس الدّین امیرعلایی،
استاندار خوزستان، در جریان
ملّی شدن صنعت نفت، وزیر
کشاورزی، دادگستری، اقتصاد
ملّی در سالهای قبل از ملّی شدن
نفت (دهه 1320 ـ 1332)،
سفیر ایران در مکزیک، عضو
شورای جبهه ملّی دوم و پس از
پیروزی انقلاب اسلامی، به
مدّت یک سال، سفیر ایران در
فرانسه بود.
منبع:
کتاب
آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد اول صفحه 185