تاریخ سند: 10 آذر 1342
گزارش 1
متن سند:
ساعت 10 دیروز در مدرسه خان معلوم شد که آقای سید عبدالحسین
دستغیب هم کاملاً با آقای شیخ بهاءالدین محلاتی در نگرفتن جشن میلاد مولانا
علی (ع) موافق بود و عملاً نشان داده که گرفتن جشن درست نیست برای این
منظور در کوچه خانه او چند دقیقه رفت و آمد کردم درب خانه نیمه باز
بود گاهگاهی یکی دو نفر از مقدس مآبها داخل و خارج می شدند بنده از
این فرصت استفاده کرده نزدیک در ایستادم و آهسته با سرانگشت در را زدم
یکی از آقا زاده ها پشت درآمد و گفت امروز آقا ننشسته اند گفتم اگر تشریف
دارند بگویید فلانی برای شرفیابی و دست بوسی آمده آقا زاده رفت طولی
نکشید آمد و اجازه داخل شدن را داد بنده وارد شدم و در اطاقی که آقا تکیه زده
بود و عمامه ای ژولیده و در هم و بر هم به سر داشت و پوستینی سفید نیم تنه
پوشیده بود وسط اطاق بخاری روشن و جلو آقا منقلی کم آتش نهاده بود
راهنمائی شدم سلام کرده و مقابل آقا زانوی ادب زمین زده نشستم پس از تعارف
گفتم دست مبارک را برای این منظور نبوسیدم که امروز مسلمانان جشن ندارند
ولی ارادت و اخلاصمندیم نسبت به حضرت آیت الله مانع بود که در امروز به
حضور مشرف نشوم وگرنه اول وقت برای درک حضور و دست بوسی تشرف
می جستم آقا با لبخندی کوتاه گفت خدا عذابشان را زیاد کند خدای علی شرشان
بکند بله آقا جان دیدیم اگر جشن بگیریم صلاح نیست زیرا از طرفی آیت الله
خمینی مرجع مسلمانان زندان اند از طرفی جوانانی
کشته شده اند بنابراین شد که جشن نگیریم بنده گفتم حضرت آیت الله محلاتی هم
امروز جشن نگرفته اند و جای تاثر است که بر اثر پیش آمدهای متوالی مسلمانان
جشن نگیرند آقا گفت بله بنابراین شد با مشورتی که چند روز گذشته با آیت الله
محلاتی خدا حفظشان فرماید به عمل آمد رأی بر این شد بی دین ها و بی پدرها
مانع هستند که ما علماء چند نفری دور هم جمع شویم باید آهسته آهسته و با
ترس و لرز دو نفری سه نفری چهار نفری در جائی جمع شویم و پیرامون
موضوعی بحث کنیم بله حتی لار و جهرم هم بنابراین بوده که جشن مفصل
نگیرند حال ممکن است دستگاه کثیف سازمان زهر مار که خدا بر سرشان ویران
کند آنان را مجبور کند که جشن بگیرند بنده گفتم انتشار داده اند که آیت الله
خمینی آزاد شده اند آقا گفت ما هم شنیده ایم و 2 نفر را دیروز به قم و تهران روانه
کرده ایم امشب می آیند و خبر صحیح آورده می شود بنده گفتم مسبب اصلی که
الحمدللّه کشته شد آقا گفت او کافری بود که به درک واصل شد خدا کند
مسبب های داخلی هم یکی پس از دیگری سقط می شدند و می رفتند دنبال
مرتیکه آمریکائی بنده گفتم رفتن کندی از نظر صلح لطمه به دنیا وارد کرد ولی به
قول متجددها و دولتی ها آقا گفت آقا جان کافر مصلح نیست دروغ و کلک
می زند قرآن قرآن همه چیز دارد به هر حال خدا لعنتش کند و ذلیل کند تابعان و
نوکران او را در هر جای دنیا که هستند علی الخصوص نوکران ایرانی او که خود
شما خوب آنان را می شناسید از بالا تا پائین همه جا و همه جا
اتابکی
توضیحات سند:
1ـ در گزارش مأمور دیگری که
در همین تاریخ تنظیم شده،
چنین آمده است:
گزارش
10 /9 /42
امروز از ساعت 1825 دقیقه
الی 1915 دقیقه سید
عبدالحسین دستغیب در مسجد
جامع منبر رفت و درباره فضائل
روز نیمه رجب سخن گفت و در
ضمن سخنان خویش داستانی
مطرح نمود که در آن تا
اندازه ای جملات قابل توجهی
بوده و بدینوسیله ذیلاً جهت
اطلاع معروض می گردد.
در زمان منصور دوانیقی یعنی
شخص ملعونی که می خواست
نسل علی بن ابیطالب را از روی
زمین بر چیند و نمی دانست که
بالاخره حق بر باطل پیروز
می گردد سادات و اولادهای
پیغمبر راحت و آسایش نداشتند
چون در همه حال بیم داشتند که
آن ملعون دستور قتلشان را بدهد
علت این موضوع هم کاملاً
روشن بوده بنی عباس زیر بار
نمی رفت و می گفت این
حکومت جابرانه و قلدری و
خلاف دستورات قرآن باید
برانداخته گردد و یک حکومت
اسلامی به وجود آید خلاصه به
دستور منصور کشتند و قلع و
قمع کردند تا آنکه نوبت به
فرزند امام حسن به نام داود
رسید به دستور آن ملعون بی
دین آمدند و آقا را گرفتند و با
غل و زنجیر به زندان بردند
شیعیان بستوه آمده بودند خدایا
چرا سیدها و اولادان پیغمبر را
چنین بی حرمت کرده اند آنها را
می گیرند و به زندان می برند آقا
را که برادر رضاعی حضرت
صادق نیز بود به زندان بردند
روزی مادر و نزد حضرت
صادق که به علت همین موضوع
مریض شده بود جهت عیادت
آمد و از دوری فرزندش نیز
شکوه کرد حضرت دستور
فرمودند که برود دعاهائی در
روز نیمه شعبان بخواند تا
فرزندش خلاص شود همین کار
را هم کرده و سه روز بعد پسرش
آزاد گردید بقیه سخنان وی همه
در تعریف از خواص نماز و دعا
در روز نیمه رجب بود.
رضائی
روی پرونده دستغیب
ر.ک: ضمیمه شماره 34
منبع:
کتاب
شهید آیتالله سید عبدالحسین دستغیب به روایت اسناد ساواک صفحه 200
