تاریخ سند: 28 اردیبهشت 1348
موضوع: جلسه هفتگی
متن سند:
رونوشت گزارش خبر شماره 13084 /20 ه 3 – 28 /2 /48 منبع ۷۲۴
موضوع: جلسه هفتگی
عدهای از روحانیون در ساعت ۱۳ روز 23 /4 /48 جلسهای با شرکت شیخ حسین لنکرانی1 سیدمحمدرضا سعیدی ۲. محمد منتظری ۳. عبدالرحیم ربانی شیرازی. شیخ مجیدی خراسانی. سیدمرتضی صالحی خوانساری ۴. در منزل حسین کاشانی تشکیل گردید و تا ساعت 30 /17 ادامه داشت سعیدی از لنکرانی سؤال نمود آیا آتش زدن سینماهای تهران موجب هوشیاری دولت نشده است؟ شاید بهانه عراق وسیلهای برای حفظ آبادان باشد. لنکرانی گفت من نمیخواهم در سیاست دولت ایران دخالت کنم. اگر مطلبی میگویم راجع به سیاست دنیا و مسلمین است اما همه شما یک به یک باید قول بدهید که آنچه میگویم جایی نقل نکنید. مشارالیه ادامه داد خدا نکند روزی مناطق نفت ما مورد حمله قرار گیرد. آخر ما اهل این مملکت هستیم و از منافع خود باید حمایت کنیم رفتن سربازان خیلی مهم نیست بلکه دشمن میتواند با پودر آتشزا یا با آلوده کردن مرغی موجب حریق گردد. من پیش از اختلاف فعلی ایران و عراق درباره سیاست کلی ایران با اعراب پیامی به دکتر اقبال دادم که نیم ساعت فکر کرد و جواب نداد پیام این بود که اگر شما بخواهید به تأسیسات نفتی اعراب حمله کنید ممکن است غربیها و آمریکا نگذارند اما اگر اعراب بخواهند به تأسیسات نفتی شما حمله کنند چه کسی آنها را منع خواهد کرد شوروی که از خدا میخواهد منافع غرب در ایران از بین برود. پس شوروی کاری نخواهد کرد. غربیها هم اگر به اعراب سفارش کنند که به منافع نفت ایران آسیب برسانند کسی حرف آنها را گوش نخواهد داد چون اعراب آمریکا و ملل غربی را حامی اسرائیل میدانند با این ترتیب تکلیف چه خواهد بود و ایران در این موقع چه خواهد کرد؟ دکتر اقبال۵ نیم ساعت فکر کرد اما جوابی نداد ولی مطلب را خوب درک کرد مشارالیه در پایان سخنان خود گفت اگر عدهای در حدود دوازده نفر باشند که بتوانند از آنچه در قم یا نجف خواندهاند. صرفنظر کنند من حاضرم که سیاست اسلام را با آنها درس بدهم. البته نه اینکه بهکلی فقه را کنار بگذارید بلکه باید از تفصیلات بیفایده خودداری کرد و به متن فرامین اسلامی با توجه به نظرات قدمای اصحاب دقت کرد.
رونوشت برابر اصل است.
اصل در پرونده ۵۸۳۰۱ بایگانی است.
در پرونده مهدی ربانی بایگانی شود. 21 /3 /48
توضیحات سند:
1- شیخ حسین لنکرانی از سیاسیون قدیمی تهران در سال ۱۳۲۵ ه ق در تهران متولد گردید. تحصیلات ابتدائی را نزد پدرش که از علمای آذربایجان و مقیم تهران بود، به انجام رسانید و چند سال نیز برای تکمیل معلومات به نجف اشرف مشرف و سپس به تهران مراجعت نمود و در مجلس چهاردهم نماینده مجلس شد. با مرحوم مدرس نیز حشر و نشر داشته و در تمامی جریانات سیاسی یکصد سال گذشته اهل نظر بود. وی در سال ۱۳۶۱ ش در تهران فوت نموده و در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی در ری مدفون شد.
۲- آیتالله شهید سیدمحمدرضا سعیدی در دوم فروردین ۱۳۰۸ در خانوادهای روحانی در شهر مشهد دیده به جهان گشود. پدرش حجتالاسلام سیداحمد سعیدی بود. محمدرضا در دوران کودکی مادرش را از دست داد. تحصیلات وی نزد ادیبان شهر مشهد آغاز شد و سپس در محضر شیخ مجتبی قزوینی، شیخ کاظم دامغانی و حاج شیخ هاشم قزوینی به تحصیل فقه و اصول پرداخت. برای ادامه تحصیل به قم رفت و در محضر آیات عظام بروجردی و حضرت امام(ره) دوره خارج فقه و اصول را آغاز کرد. فعالیت سیاسی ـ اجتماعی آیتالله سعیدی در دوران مرجعیت آیتالله بروجردی شروع شد و به سبب افشاگری جنایات رژیم در آبادان دستگیر و زندانی شد که با وساطت آیتالله بروجردی آزاد گردید و به فرمان ایشان جهت تبلیغ به کویت رفت. اوج فعالیتهای سیاسی و انقلابی شهید سعیدی همزمان با نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی است. وی در ماجرای قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در کنار امام فعال بود و اندکی بعد از تبعید امام، ممنوعالخروج گردید. پس از آن امامت جماعت مسجد موسی بن جعفر تهران در خیابان غیاثی را عهدهدار شد و در سخنانش همواره از حضرت امام تجلیل میکرد. در سال ۱۳۴۵ ش به اتهام اقدام علیه امنیت کشور دستگیر و ۶۶ روز بازداشت بود. سال بعد به طور مخفیانه به عراق رفت. در سال ۱۳۴۷ ش به فرمان امام مأمور جمعآوری کمک برای فلسطینیان شد. در اردیبهشت ۱۳۴۹ در اعتراض به مشارکت سرمایهداران آمریکایی در اقتصاد ایران سخنرانی کرد. لذا در خرداد ماه ۱۳۴۹ دستگیر و در زندان قزلقلعه زندانی شد و در بیستم همان ماه زیر شکنجه مأموران ساواک در زندان به شهادت رسید. (دانشگاه انقلاب، شماره ۱۲ [خرداد ۱۳۶۱]. ص ۹۵؛ شاطر الشعراء، شماره ۱۱۰ [۱۳۶۰ ش]، ص ۳؛ سروش، شماره ۱۴۸ [خرداد ۱۳۶۱]، ص ۳۸).
3- شهید حجتالاسلام محمد منتظری در سال ۱۳۲۳ ش در نجف آباد به دنیا آمد. پس از چند سال تحصیل در دوره ابتدایی، مدت سه سال در نوجوانی به کارگری پرداخت. سپس به حوزه علمیه قم وارد شد و معارف دینی را تا مرحله خارج فقه و اصول از استادانی چون آیات محقق داماد. مشکینی، منتظری و حضرت امام(ره) فرا گرفت. در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ ش همزمان با شروع نهضت اسلامی، مبارزه خود را آغاز کرد. در فروردین ۱۳۴۴ هنگام پخش اعلامیه در میان مردم توسط مأموران ساواک در حرم حضرت معصومه(س) دستگیر شد و هفت ماه زیر شکنجه بود. پس آزادی به حوزه بازگشت. در سال ۱۳۴۷ ش دوباره دستگیر و مدتی به زندان افتاد. در سال ۱۳۴۹ ش بعد آزادی از بند قصد سفر به مکه را داشت که ساواک از خروج وی جلوگیری کرد. در سال ۱۳۵۰ ش از طریق افغانستان به طور مخفیانه از کشور خارج شد و تا آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ش در کشورهای پاکستان، عراق، سوریه و لبنان و نیز کشورهای حوزه خلیج فارس و برخی از کشورهای اروپایی علیه رژیم شاه و جنایات آن به فعالیت پرداخت. با اوجگیری انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت تا در مبارزه مشارکت جدیتری داشته باشد. در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی با 97% آراء مردم نجفآباد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در شامگاه هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ بر اثر انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید. اطلاعات هفتگی، شماره ۲۳۹۲ [۱ تیر ۱۳۶۷]، ص ۳: جوانان امروز، شماره ۷۵۸ [۲۲ شهریور ۱۳۶۰]، ص ۸: جمهوری اسلامی، شماره ۱۳۴۹ [۸ تیر ۱۳۶۳]، ص ۴).
۴- مرتضی صالحی خوانساری: در سال ۱۳۱۸ ش در خوانسار دیده به جهان گشود. تحصیلات حوزوی را تا مرحله خارج فقه و اصول ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا ۱۳۶۴ در کمیتههای انقلاب اسلامی فعالیت میکرد. از این سال تا ۱۳۷۰ ش جانشین نماینده امام در شهربانی بود و در پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده گلپایگان و خوانسار بود.
۵ ـ منوچهر اقبال: فرزند ابوتراب مقبلالسلطنه در ۲۰ مهر ۱۲۸۸ ش در مشهد زاده شد. پدرش در دوره چهارم نماینده مجلس شورای ملی بود. منوچهر اقبال دوره تحصیلی ابتدایی را در مشهد و دوره متوسطه را در تهران پشت سر نهاد. در ۱۳۰۵ ش به فرانسه رفت و در رشته پزشکی مشغول تحصیل شد. در همانجا با یک دختر فرانسوی ازدواج کرد. در سال ۱۳۱۲ ش به ایران بازگشت و پس از انجام خدمت سربازی به استخدام اداره بهداری در آمد. در ۱۳۱۸ ش دانشیار و سپس استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. او پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد گود سیاست گردید. به نوشته فردوست او بسیار جاهطلب بود و در اوایل سلطنت محمدرضا با شاه رابطه دوستی تنگاتنگی پیدا کرد و این دوستی باعث گردید که به سرعت مناصب عالی سیاسی و اداری را در نوردد. گرایش و تمایل اقبال به انگلیس نیز نقش زیادی در ارتقاء مقام او در صحنه سیاسی ایران دارد. بنابراین وی در دهه ۲۰ شمسی بارها در کابینههای قوام، ساعد، هژیر و منصور در مسند معاون وزیر و یا وزیر بهداری، وزیر پست و تلگراف، وزیر فرهنگ، وزیر کشور و رئیس سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی ظاهر شد و در احزاب راستگرای اراده ملی به رهبری سیدضیاءالدین طباطبایی، دموکرات قوام و حزب پیکار عضویت داشت. زمانی که وزیر کشور بود در بهمن ۱۳۲۷ اقدام به توقیف و سپس تبعید آیتالله کاشانی کرد. در دوران نخست وزیری رزمآرا به سمت استاندار آذربایجان انتخاب شد. هنگامی که دکتر مصدق مشاغل سیاسی خود برکنار شد و در ۱۳۳۱ ش به اروپا رفت و به عضویت سازمانهای فراماسونری در آمد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به ایران بازگشت. ابتدا به فرمان شاه سناتور شد. در دی ماه همان سال رئیس دانشگاه تهران گردید و در سال ۱۳۳۵ ش به وزارت دربار برگزیده شد. در آغاز ۱۳۳۶ با حمایت اشرف پهلوی نخستوزیر شد.
سرسپردگی بیش از حد او به شاه و گرایش وی به انگلستان، سبب شد که دولت آمریکا چندان رضایت خاطری از اقبال نداشته باشد. در همین دوران نخستوزیری بود که حزب ملیون را به دبیر کلی خود ایجاد کرد. در شهریور ۱۳۳۹ از مقامش معزول و به ریاست دانشگاه منصوب شد اما در اسفند همان سال مورد حمله دانشجویان قرار گرفت و اتومبیلش به آتش کشیده شد. او مجبور گردید مدتی ایران را ترک کند و برای چندمین بار به اروپا رفت. در آبان ۱۳۴۲ از لندن به تهران برگشت و بهجای عبدالله انتظام مدیرعامل شرکت ملی شد و تا زمان مرگ در آذر ۱۳۵۶ در این مقام باقی ماند. (فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص ۲۵۱، ساجدی، مشاهیر سیاسی قرن بیستم، ص ۴۲-۴۰).
منبع:
کتاب
آیتالله حاج شیخ مهدی ربانی املشی به روایت اسناد ساواک صفحه 126