نبود یک چهارچوب فکری ثابت
متن سند:
نبود یک چهارچوب فکری ثابت
از آنجا که حق، امری ثابت، استوار و ماندگار و باطل، امری فناپذیر، رنگ پذیر و متغیر است، شناخت دیدگاهها و موضع گیریهای حق از باطل چندان مشکل نمینماید. نکته مهم در شناخت خط حضرت امام(ره) از دیگر افراد، این است که هیچکدام از دیدگاههای امام(ره) در مسایل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... در تعارض با یکدیگر نیست. این امر به این دلیل است که منبع دیدگاههای ایشان جز «دین» و روایات اهل بیت به شمار نمیرود و در مرحله دوم امام راحل(ره) در طی طریق مراحل سیر و سلوکی و مطالعات ژرف خود به «وحدت» نظری دست یافته بود که در تمام موضع گیریها و دیدگاههای وی کاملاً مشهود و ملموس است. بیان این نکته ضروری است که عملی نشدن برخی از آرمانهای امام خمینی(ره) به معنای عقبنشینی از اعتقاد و باورهایایشان به شمار نمیرود. نه فشار گروههای چپ قبل از انقلاب، نه تبعید، نه جنگ تحمیلی و نه انزوای بین المللی، هیچگاه نتوانست، امام را از دیدگاهی که بدان رسیده بود منصرف سازد و یا وی را در این راه به شک وادارد. در مقابل حرکت اصیل امام، حرکتی لرزان در روزهای آغازین حرکت ایشان، خود را چون پیچکی به نهضت امام و روحانیت نزدیک ساخت. پیچکی که بسیاری از مبانی فکری و اخلاقیش ریشه در نحلهها و مشربهای مکاتب غیر اسلامی داشت پیچکی که امام(ره) در آخرین سال حیات خود و برای حفظ و استمرار حرکت اصیل انقلاب مجبور شد آن را از درخت تنومند انقلاب جدا سازد. هر چند که این حرکت باعث شد تا شاخها و شاخکهایی که حاضر نبودند از این پیچک جدا شوند، از پیکره انقلاب جدا افتادند. جریان فکری مهدی هاشمی و همفکرانش فاقد چهارچوب خاصی است و انسجام بین دیدگاهها وجود ندارد. علت این امر عللی چون ذهنیت گرایی و تفکر ایدئالیستی، مطالعه در مبانی فکری غرب، تلاش برای پیاده کردن آرا واندیشههای ضد اسلام در جامعه اسلامی، افراط در نوگرایی، تفکر انفعالی و همگرایی با احزاب و گروههای مختلف است. به اعتراف مهدی هاشمی، در عمل، هیچگاه این تفکر به استراتژی واحد نخواهد رسید.
مهدیهاشمی در اینباره میگوید:
«نقطه بعدی که باز معلول همان برداشتهای سطحی از اسلام هست عدم انسجام و هماهنگی بین دیدگاهها در مسایل مختلف اسلامی است که ما متأسفانه این عارضه را بنحو شدید و مستمری در سخنرانیها و کلاسهامان حس میکردیم و وجود داشت که اگر ما دیدگاههای اقتصادی اسلام را میخواستیم مطرح بکنیم خُب یک سری برداشتهایی ارائه میدادیم. بعد وقتی که به مسایل سیاسی میرسیدیم دیدگاهی ارائه میکردیم که این دیدگاه هیچگونه انسجامی با نقطه نظرات اقتصادی نداشت یا در مسایل بینالمللی و خارجی یک سری چیزهایی را استخراج میکردیم و نقطه نظری برای ما کسب میشد و بعد در مسایل داخلی باز چیزهایی کسب میشد که با آن در تضاد بود. یعنی نوعی عدم انسجام و عدم ارتباط بین دیدگاههای مختلفی که در مسایل مختلف از مسایل سیاسی اقتصادی اجتماعی داخلی و بینالمللی داشتیم میتوانیم بگوییم که قدر مشترک بین دیدگاهها عدم انسجام بوده آن حالت التیام پذیری و هماهنگی بیناینها وجود نداشته.»1
توضیحات سند:
1. نوار شماره 2.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشههای انحراف صفحه 90