صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

پریشب در ایستگاه تلویزیون زد و خورد شد ثابت مدیر تلویزیون کتک مفصلی خورد تلفونی که باعث این جنجال و هیاهو گردید

تاریخ سند: 16 خرداد 1338


پریشب در ایستگاه تلویزیون زد و خورد شد ثابت مدیر تلویزیون کتک مفصلی خورد تلفونی که باعث این جنجال و هیاهو گردید


متن سند:

تاریخ: 16 /3 /1338
روزنامه فرمان شماره 2306
پریشب در ایستگاه تلویزیون زد و خورد شد
ثابت مدیر تلویزیون کتک مفصلی خورد
تلفونی که باعث این جنجال و هیاهو گردید

پریشب در ایستگاه تلویزیون تهران جریانی به وقوع پیوست که منجر به نزاع شدیدی گردید و آقای ثابت مدیر و مؤسس تلویزیون ایران نیز در جریان این نزاع کتک مفصلی خورد.
به طوری که خوانندگان اطلاع دارند پریشب ورزشکاران دیندار و میهن پرست باشگاه جعفری1 برنامه ورزش‌های باستانی را در تلویزیون اجرا کردند. در پایان این برنامه ورزشکاران باشگاه جعفری طبق معمول چندین بار از مولای متقیان علی ابن ابیطالب (ع) مدد خواسته و از صاحب‌الزمان ‌[عج] برای عظمت شاهنشاهی ایران طلب یاری و کمک نمودند.
این برنامه که از تلویزیون پخش می‌گردید مورد اعتراض آقای ثابت و عده دیگری از یاران و همکیشان ایشان قرار گرفت تا آنجا که هنگام اهداء تمثال مولای متقیان، آقای ثابت زبان به اعتراض گشوده و این امر باعث عصبانیت آقای جعفری و سایر ورزشکاران باشگاه جعفری قرار گرفت و بعد از یک نزاع لفظی آقای ثابت چند سیلی و کشیده آبدار از طرف ورزشکاران خورد و در همین اثنا از شلوغی استفاده کرده و فرار نمود.
ورزشکاران باشگاه جعفری سپس با تعرض از ایستگاه تلویزیون خارج شده و اظهار می‌دارند مادام که از آنها رفع توهین نشود دیگر از اجرای برنامه‌های ورزش باستانی که طرفداران بسیاری دارد در تلویزیون خودداری می‌کنند.
شایع است که اولین اعتراض از طرف اردکانی2 شده و ایشان به وسیله تلفن به آقای ثابت اعتراض کرده است و به همین جهت هم گفته می‌شود آقای ثابت بلافاصله از استودیو به منزل اردکانی رفته و او را مسبب این جریان و پیش آمد معرفی کرده است.
هنوز دقیقاً معلوم نیست که تلفن اول از طرف کدامیک از هم‌کیشان ثابت شده ولی عده‌ای معتقدند که این تلفون از طرف اردکانی بوده و شایعه بالا نیز از همین جا سرچشمه گرفته است.
























_____________________
1. شعبانعلى جعفرى فرزند غلامعلى در سال 1300ش در تهران متولد شد. او که معروف به «شعبان بى‌مخ» بود، به عنوان سردسته اوباش تهران، در تظاهرات ضددولتى سال‌هاى 32 ـ 1331 و همچنین، سرکوب مخالفان شاه و سپهبد زاهدى، پس از کودتای 28 مرداد 1332 دست داشت و جنایات زیادى مرتکب شد.
شعبان جعفری، فرد بی‌سوادی بود که از آغاز حکومت محمد مصدق تا دیماه 1331، با دار و دسته‌ی خود، در سخنرانی‌ها و تظاهرات خیابانى با جبهه ملى همکارى داشت و بعضى اوقات در کنار دکتر حسین فاطمى، به عنوان محافظ دیده مى‌شد؛ ولی در اوایل بهمن ماه سال 1331، مسیر خود را عوض کرد و در جریان نهم اسفند، به اتهام حمله به خانه نخست‌وزیر بازداشت و محاکمه گردید. ماجرا از این قرار بود که در روز 9 اسفند 1331 مصدق که بى‌خبر از همه‌جا مشغول انجام تشریفات سفر شاه به عتبات بود، گروهى از اوباش و چاقوکشان به سردستگى شعبان بى مخ، با همراهى یک واحد کوچک ارتشى، بیرون درِ اصلى کاخ شاه گرد آمدند و با شعارهائى بر ضد مصدق و به نفع شاه، انتظار شکار خود را مى‌کشیدند. مصدق موفق شد از درِ پشتى کاخ خارج و خود را به منزل مسکونى‌اش برساند. آنان، خود را به خانه مصدق رساندند و با جیپ درِ خانه وى را شکستند، اما با شلیک نیروهاى ارتشى محافظ، در محاصره افتاده و حرکت آنها شکست خورد و شعبان بى‌مخ که پس از 28 مرداد به لقب «سرهنگ تاج بخش» مفتخر گردید، دستگیر شد.
شعبان جعفرى از قهرمانان کشتى بود و سال‌هاى زیادى از عمر خود را در زورخانه گذارند. وى، پس از کودتای 28 مرداد، با کمک‌های مالی محمدرضا پهلوی، باشگاهى به اسم «باشگاه جعفرى» تأسیس کرد که خود مدیر آن بود. در جریان انتخابات مجلس هجدهم که در فروردین ماه 1333 انجام گرفت، چاقوکشان شعبان بى‌مخ دوش به دوش پاسبانان و مأموران فرماندارى نظامى جلوى شعبه‌هاى اخذ رأى ایستاده و رأى کسانى را که در انتخابات شرکت کرده بودند، مى‌گرفتند و اگر از افراد جبهه ملى، نامی را نوشته بود، او را کتک زده و یا بازداشت مى‌کردند و رهگذران را به زور وادار مى‌کردند نام نامزدهاى دولت را به صندوق بریزند.
این جریان در روزنامه‌هاى غربى منعکس شد و حتى مجله تایم مطلبى تحت عنوان «ژنرال بى‌مخ» چاپ کرد و بر بى‌آبرویى دولت زاهدى و شاه افزود.
شعبان جعفری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از کشور گریخت. ابتدا به اسرائیل رفت و مدتی در ترکیه، همراه با آریانا به فعالیت علیه انقلاب اسلامی پرداخت و در نهایت نیز، به امریکا رفت و در شهر لس آنجلس سکنی گزید و در مرداد ماه سال 1385ش، در همانجا از دنیا رفت.
2. جلیل اردکانى فرزند على در سال 1311 ش در یزد به دنیا آمد. پدرش از بازرگانان مشهور بود و به علت سفرهاى متعدد به کشورهاى خارجى و تمایل به تمدن غرب، پس از پایان تحصیلات ابتدایى، فرزند خود را جهت ادامه تحصیل به انگلستان فرستاد. جلیل اردکانى تحصیلات عالیه خود را در رشته آبیارى به پایان رسانید و سپس به ایران مراجعت کرد. وى که عضو جامعه بهائیان تهران بود ازدواجش به تاریخ 18 /3 /52 در دفتر ازدواج بهائیت به ثبت رسید، یک سال بعد از فوت پدرش مؤسسه‌اى تربیتى به نام دارالتربیۀ اردکانى ایجاد نمود و سپس بنیاد اردکانى را تأسیس کرد. او از فعالیت‌هاى تجارتى و اجتماعى نیز دور نبود و علاوه بر شرکت آبیارى کشور که شخصا آن را اداره می‌کرد، با شرکت‌هاى تجارى دیگرى هم که در امر صادرات پسته و قالى و واردات اتومبیل و لاستیک فعالیت مى‌کردند، شریک بود. وى در تاریخ 2 /8 /56 سالروز تولد شاه را به وى تبریک گفت. اسناد ساواک . پرونده‌ انفرادى

منبع:

کتاب حبیب‌ ثابت پاسال به روایت اسناد ساواک صفحه 16


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.