تاریخ سند: 21 آبان 1354
موضوع: گزارش بازجویی
متن سند:
موضوع: گزارش بازجویی
21 /8 /54
الف. مشخصات متهم
محمد فرزند صادق شهرت هوشیار شناسنامه شماره ۵۰4 صادره از همدان متولد ۱۳۳۱ میزان تحصیلات دانشجوی اخراجی دانشگاه جندی شاپور و فاقد شغل مجرد خدمت وظیفه عمومی را انجام نداده و تبعه دولت شاهنشاهی ایران دین اسلام مذهب شیع اثنیعشری ساکن همدان خیابان عباسآباد بالاتر از مهدیه سمت راست داخل کوچه جنب قصابی منزل پدری
ب- سابقه:
نامبرده در سال 2534 به اتهام شرکت در اعتصابات دانشگاه جندیشاپور و فعالیت به نفع گروههای خرابکار به موجب رای شماره ۱۰۰ مورخه 21 /8 /2534 در دادگاه تجدیدنظر شماره ۸ اهواز به ۱۵ ماه بازداشت محکوم گردیده است و پس از تحمل کیفر از زندان آزاد گردیده است
پ- موضوع اتهام:
اقدام علیه امنیت کشور.
ت- گردش کار:
بر اساس گزارشات و اطلاعات واصله به سازمان اطلاعات و امنیت استان همدان نامبرده بالا پس از آزادی از زندان درصدد برقراری تماس با اعضا گروههای خرابکار برآمده و در فرصت مناسب مبادرت به تهیه و توزیع اعلامیههای مضرهای در جهت مخالفت با اصول انقلاب شاه و مردم و دعوت مردم به شورش و اغتشاش نموده است. لذا مشارالیه شناسایی و دستگیر و به موجب قرار تأمین روز 30 /10 /35 صادره از شعبه ۲ بازپرس دادسرای دادگاه نظامی سنندج بازداشت و متهم پس از رویت قرار صادره نسبت به آن اعتراضی ننموده و چون مقتضیات امنیتی ایجاب میکرد که ادامه تحقیقات و رسیدگی به پرونده در مرکز صورت گیرد متهم به تهران اعزام و مراتب طی شماره 974/ ک- 17 /11 /35 به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی اعلام و رسیدگی به پرونده اتهامی وی برابر نامه شماره 1 /17769 /66 /401 مورخه 19 /11 /35 به بازپرس شعبه ۱ دادستانی ارتش ارجاع گردید ضمناً در بازرسی معموله از منزل وی برابر صورتجلسه تنظیمی پیوست مدارک مشکوک و مضرهای بدست نیامده است.
ث- خلاصه اظهارات متهم
نامبرده در تحقیقات معموله اظهار میدارد قبل از رفتن به دانشگاه به هیچ وجه با مسائل ضد امنیتی آشنایی نداشتم. در سال سوم دانشگاه بود که با طول موج رادیو میهنپرستان و ساعت پخش برنامههای آن که بر روی دیوارهای دانشکده نوشته شده بود آشنا و بر اثر کنجکاوی به مطالب آن گوش فرا داده و تحت تاثیر قرار گرفتم. در سال چهارم در اعتصابات دانشجویی شرکت نموده و به علت مخالفتهایی که با یکی از دوستان همشهری خود داشتم گاهگاهی او را مورد اذیت و آزار قرار میدادم تا اینکه به علت ثبت نام وی در حزب رستاخیز ملت ایران چند تن از دانشجویان او را کتک زدند و او هم از دست آن عده و خود من شکایت که سرانجام مرا دستگیر و به ۱۵ ماه زندان محکوم شدم و این امر موجب اخراج از دانشگاه اهواز گردید. بعد از آزادی از زندان در نظر داشتم مجدداً در کنکور شرکت و وارد دانشگاه شدم و به همین جهت به یکی از کلاسهای کنکور همدان رفتم و ضمن تحصیل در آنجا در قسمت پلیکپی مشغول کار گردیدم تا اینکه یک روز با دیدن دستگاه پلیکپی خاطره زندان رفتن و اخراج از دانشگاه در نظرم مجسم گردید لذا تصمیم گرفتم اعلامیهای تهیه و با دستگاه استنسیل شروع به تکثیر آن نمایم لذا در اعلامیه مزبور پس از اشاره به یکی از آیات قرآن مطالبی از قبیل سرنگون باد حکومت ضد خلق شاه، سرنگون باد انقلاب سفید دربارهی، پیروز باد انقلاب مسلحانه تمام خلقهای جهان اضافه و ذیل اعلامیه نوشتم با رعایت مخفی کاری به دیگر برادران مبارز بدهید. همچنین متهم میافزاید در اعلامیه مورد بحث به ششم بهمن (سالروز انقلاب سفید) و سرمایهداران آمریکایی و زندگی صمد بهرنگی1، خمینی، غفاری و سعیدیها اشاره نمودم و به طور کلی توجه من در اعلامیه بیشتر به این موضوع معطوف گردید که مسائلی که در سطح کشور به صورت اصول انقلاب و قوانین اعلام میشود در عمل شکل دیگری پیاده میگردد و من از رژیمی طرفداری مینمایم که بتواند اصول و قوانین مملکتی را به مرحله اجرا درآورد (به نظر متهم رژیم فعلی مملکت قادر به اجرای قوانین نمیباشد) و این آرزو از طریق انقلاب فرهنگی بر مبنای دین اسلام و بالا بردن دانش عمومی از راه پخش اعلامیه امکانپذیر میباشد.
نظریه:
با توجه به محتویات پرونده و تحقیقات انجام شده باستحضار میرساند متهم با توزیع اعلامیه مضره مردم را به مخالفت با رژیم مشروطه سلطنتی دعوت و سعی در برقراری ارتباط با عناصر متواری و مسلح گروههای خرابکار داشته و خواستار برقراری جمهوری اسلامی به جای رژیم مشروطه سلطنتی از طریق انقلاب فرهنگی میباشد و یاد شده فردیست متعصب که در جریان تحقیقات معموله سعی در اغفال مأمورین داشته به همین جهت اطلاعات کامل خود را در اختیار قرار نداده است. اینک که پرونده امر تکمیل گردیده در صورت جهت رسیدگی قانونی به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی ارسال گردد.
توضیحات سند:
1- صمد بهرنگی فرزند عزتالله در سال ۱۳۱۸ در محله چرنداب تبریز به دنیا آمد. پدرش کارگر بود و به سختی چرخ زندگی را میچرخاند. صمد در محله چرنداب درس خواند و دوره متوسطه را در دبیرستان تربیت گذراند. سپس وارد دانشسرا شد و اولین تلاشهای سیاسی خود را با انتشار روزنامه دیواری «خنده» آغاز کرد. پس از پایان دانشسرا به عنوان آموزگار راهی روستاهای ممقان، گوگان و... شد و به کودکان روستایی درس داد. صمد بهرنگی نوشتن را از همین زمان و با ارسال مقالاتی به نشریه «بامشاد» شروع کرد و در کنار تدریس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز شد و در رشته زبان انگلیسی فارغالتحصیل شد. وی کارمند اداره فرهنگ تبریز بود و در تاریخ 8 /1 /43 به اتهام تبلیغ مرام اشتراکی مورد حساسیت ساواک قرار گرفت ولی به زودی تبرئه شد. صمد با کتاب «الدوز و کلاغها» (۱۳4۵) داستان نویسی را تجربه کرد. آخرین کار و مشهورترین داستان او «ماهی سیاه کوچولو» نام داشت که چند روز پس از مرگش پشت شیشههای کتابفروشی جا گرفت. صمد بهرنگی در سال ۱۳4۷ جان سپرد. جسد او را از رود ارس گرفتند. آثار به جای مانده از صمد بهرنگی را میتوان در موضوعات داستان، ترجمه و تحقیقات بومی و تربیتی دستهبندی کرد. کتاب ماهی سیاه کوچولو در سال ۱۹6۹(۱۳4۸ ش) جایزه بهترین داستان کودکان را در نمایشگاه بولونیای ایتالیا به خود اختصاص داد. و نیز در همان سال برنده جایزهای در چکسلواکی شد و در سال ۱۳4۷ نیز از طرف شورای کتاب کودک به عنوان کتاب سال معرفی شد. طبق اسناد بجای مانده در ساواک صمد بهرنگی در تاریخ 7 /6 /1347 به اتفاق دوستش که یک ستوان یکم دامپزشک بود و جهت معاینه دامهای ژاندارمری به خارلو اعزام شده بود، در پاسگاه کلاله برای شنا به داخل رود ارس میروند که در نتیجه عدم آشنایی با فن شنا و قرار گرفتن در مسیر تند و عمیق آب، صمد بهرنگی غرق میشود. ساواک مرگ وی را مشکوک قلمداد کرده و دستور بررسی میدهد و بالاخره جسدش در تاریخ 17 /6 /47 یافت شده و در تاریخ 19 /6 /47 نیز مجلس ترحیمی در مسجد شاهمردان چرنداب برقرار میشود. پس از اقدام به تحقیق از ستوان یاد شده او بر اثر شدت تألم خود را مضروب نمود.
نحوه مرگ مشکوک صمد بهرنگی به دلیل سوابق اجتماعی و آثار قلمی وی موجب آن گشت که در افواه عمومی مردم، احتمال قتل او به دست عوامل رژیم شاه، شایع گردد. جریانهای چپگرا با توجه به برخی قرائن و تفسیر آثار وی در طول سالهای پیش از انقلاب تبلیغات وسیعی برای انتساب نامبرده به خود و مارکسیست معرفی کردن او انجام دادهاند که در اثر آن، چنین قضاوتی در سطح عموم و از جمله مأموران رژیم شاه رایج گردید.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، روزشمار استان همدان، کتاب دوم صفحه 61