بازجوئی از جهانبخش فرزند عبدالحسین شهرت تعمیرکاری جلسه سوم
متن سند:
س ـ هویت شما محرز است لازمست مشروح فعالیتها و ارتباطات و اطلاعات خود را بیان نمائید.
ج ـ در ایام ماه محرم و رمضان در ایلام بمنبر میرفتم و در اثر گفتار من دو نفر جوان 1 باسم تقی ملکپور و عبدالحسین محسنی تحریک شدند و در مسجد میآمدند و نماز جماعت میخواندند ملکپور اصلاً کرمانشاهی است و محسنی اهل تویسرکان میباشد و در ایلام سکونت دارند و مشغول تحصیل هستند و اقرار دارند از سخنان بنده تحریک شدهاند راست میگویند و در مسجد نشستم و مسائل عملیه برای افرادیکه در مسجد بودند میگفتم البته مربوط بنماز و آشنائی با این دو نفر محسنی و ملکپور در مسجد بود چونکه همیشه بنماز میآمدند و در ایام اقامت در ایلام افرادیکه با من آشنائی داشتند 1ـ آقای حاج غلام نعمتی2ـ آقای صادق حیدری 3ـ آقای حاج مؤمنی 4ـ آقای [بنیان] شیرخانی و آقای [علیجان] جواهری، آقای حاج سهراب عبداللهی، آقای علیحسین شوهانی، آقای ملاکاظم [کریمی] آقای تازنگ و آقای شیخ [داراب] عبدالهی در مسجد میآمدند و در روضه شرکت میکردند و بعضی اوقات در ایلام سوگواری روضه میگذاشتند و در بعضی مورد مقداری پول بعنوان سهم به بنده میدادند و در ایام تحصیل بقم میرفتم و مشغول تحصیل بودم در ایلام تحصیل مشغول درس و نگهداری زن بچههایم بودم و در جلسه زنان بآنها گفتم که حجاب مراعات کنید و بفرمان شوهران باشید و کار بعهده شوهران است و زن دارای مقام ارجمندی است و مرد حق ندارد زن خود را مجبور بکار منزل کند حتی زن میتواند اجرت برای شیردادن بفرزند خود بگیرد.
در ایلام در ایام تابستان روضهخوانی داشتم و در منازل و مساجد مشغول روضهخوانی بودم و جلسه قرائت قرآن داشتم و شبهای جمعه دعای کمیل و قرائت قرآن در مسجد والی بوده شرکت میکردم و بانی آقای حاج سخاوت بوده است و در ماه رمضان صاحب مسجد بوده است روزهای ماه رمضان بانی روضهخوانی مختلف بوده است در منازل چند زن بوده است و ذکر مصیبتی کردهام مقداری مسئله عملیه رساله ذکرکردهام و در جلسات مردانه مقداری مسئله و درباره یک آیه قرآنی که درباره معاد بوده گفتهام و درباره اختلاف که ذکر شده گفتهام حق مردم مراعات کنید حرام نخورید دزدی نکنید بیعفتی نکنید و درباره محصلین که در بعضی اوقات در مجلس روضه بوده باز نصحیت کردم که بیعفت نباشید همچنانکه درس میخوانی نماز بخوانی بدختران مردم بدنگوئی سر چهارراهها بر آنها نگیرید احترام پدر و مادر بگیرید و درس خواندن بدون تربیت و ایمان اثری ندارد فکر بنده این بوده که همچنان بدنیا و لوازم آن توجه دارید بآخرت و معاد معتقد باشید و در جلسه ترحیم دعوت میکرد صاحب میت مقداری مسئله و نصیحت و روضه و ختم برگزار میشد و میگفتم همچنان این آقا مرده شماها همه میمیریم و تکلیف داریم وظائف شرعیه خود را انجام بدهیم چونکه شیعه هستیم موضوع دختران که بمدرسه میفرستی با چادر بفرستی و معلم زن داشته باشند.
در تمام مدت عمرم با هیچ دسته نبودهام و از طرف عدۀ تحریک نشدهام و برخلاف مصالح مملکتی اقدامی نکردهام عده افراد نمازخوان و پیرمرد و زن و جوان که در جلسات شرکت داشتهاند مسائل مربوط باحکام برای آنها شرح دادهام و در قم هیچگونه فعالیتی بجز درس خواندن نداشتم و در ایلام چند مرتبه بشهربانی بردند که اول روضهخوانی بوده است و التزام گرفتند که در ایلام روضهخوانی از سیاست نگوئید و در تاریخ 6 /5 /52 جلسه شورای امنیتی شهر ایلام بنده را ببافت کرمان تبعید کردند.
بمدت 3 سال اقامت اجباری و به آنجا بردند و تحویل ژاندارمری بافت دادند و در تاریخ 7 /12 /52 احضاریه دادگاه استان پنجم کرمانشاه آمد و با مأمور به کرمانشاه رفتم و دادگاه رفتم بعداً با مأمور ببافت کرمان برگشتم و در تاریخ 10 /12 /52 ژاندارمری بنده را خواستند و گفتند که تبرئه شدهاید و اعلام کردند رونوشت آنرا به بنده دادند و بعد از تبرئه شدن خواستم در بافت کرمان مدتی بمانم و بساواک کرمان رفتم اجازه گرفتم فرمودند نباید در بافت بمانی بنده قبول کردم که 5 روز بعد از عید نوروز به ایلام بروم در تاریخ 25 اسفند 1352 بوسیله مأمور آمدند و بنده بتهران آوردند در مدت اقامت بنده در بافت نماز در مسجد میخواندم و چند زن و چند نفر مرد شرکت میکردند و در ایام عاشورا اگر کسی دعوت برای نهار میکرد میرفتم و بعد از نماز ذکر مصیبت اگر کسی روضه داشت میکردم بدون بحث در مسجد نشستم.
مدرس بنده در قم آقای سبحانی،1 آقای مکارم،2 آقای مشکینی، آقای گلپایگانی، آقای شریعمتداری، آقای دزدوزانی [دوزدوزانی] بودهاند.
در مسجد درس اصول فقه تدریس کردهام و در بافت در ایام عید فطر مقداری پول بعنوان زکات فطره دادند و در اوقات دیگر هم مقداری کمک میکردند آشنائی بنده با مردم بافت در مسجد شد افرادیکه اسم آنها میشناسم آقای فتاحی، آقای یحییزاده، آقای کاشانی، آقای حاج درویش، آقای حاج اسماعیل، آقای جوزانی بودهاند، آقای شهردار که در شبهای ماه رمضان بمسجد میآمدند و در نماز در بعضی اوقات شرکت میکردند و شبهای جمعه جلسه قرائت قرآن داشتند و دعای کمیل میخواندند و در ده روزعاشورا در منزل آقای حاج فتاحی جلسه زیارت عاشورا بوده است و بنده مثل سایرین شرکت میکردم و زیارت عاشورا میخواندم و روزهای جمعه در منزل حاج درویش جلسه روضه بود میرفتم و ذکر مصیبت میکردم و فعالیتی برخلاف مصالح مملکتی نداشتهام آقای یحییزاده و آقای کاشانی مبلغ 5000 ریال دادند بعنوان زکات و شبها که بعد از نماز روضه میخواندم بانی زن بود مبلغ 50 ریال میداد و ماهی مبلغ 2500 ریال شهریه خودم برای بنده میفرستادند و منزلی در قم داشتم فروختم به مبلغ 35 هزار تومان مبلغ 25 هزار تومان آن منزلی در ایلام خریدم و باقی مانده آن خرج نمودم و مقداری هم در دفترچه حساب در گردش مانده است.
و مبلغ 5000 ریال بمسجد وکتاب فروشی بافت بعنوان قرض دادهام و منزلی در خیابان برق که مال آقای علی صفا بود اجاره کردم ماهی بمبلغ 1000 ریال در تاریخ سال 1345 از ایلام بعنوان زیارت عتبات کربلا و نجف اشرف رفتم از راه مهران و در برگشت برگه عبوری از کربلا گرفتم و از راه خسروی برگشت نمودم و در ایلام بشهربانی بردند و تحویل اداره سواک [ساواک] دادند و تحویل دادگاه دادند بعد از محاکمه و پژوهش مبلغ 2000 ریال بعنوان جریمه گرفتند و در کربلا مشغول زیارت بودم و شبها در مدرسه مرحوم بروجردی بودم و روزها مشغول زیارت بودم و زوار ایرانی میدیدم که مشغول زیارت هستند و دومرتبه بکربلا رفتم و هیچگونه تماس و ارتباطی با مردم عراقی نداشتم و در وقت نماز در مدرسه مرحوم بروجردی در ایام اربعین دیدم آقای خمینی برای نماز جماعت آمدند و اقامه جماعت کردند و رفتند ندیدم منبر بروند و سخنرانی او را ندیدم و الآن از اول تا الآن هیچگونه ارتباطی با او ندارم و بعتبات از راه غیرمجاز رفتم در برگشت بایلام شهربانی ایلام بنده را تحویل اداره سواک [ساواک] داده اداره ساواک تحویل دادگاه ایلام داد بعد از محاکمه مبلغ 2000 ریال بعنوان عبور از مرز جریمه نمودند و آزاد نمودند از راه مهران بزرباطیه و بکربلا رفتم و با هیئت زرباطیه بکربلا رفتم و در بین راه گرفتار نشدم چونکه ایلام اربعین بود و مشکل نبود و در برگشت برگه عبوری از کربلا که مأمورین بودند گرفتم و از راه خسروی بایلام آمدم و مدت یکماه در کربلا بودم هیچگونه ارتباطی با اهل عراق نداشتم مشغول زیارت بودم و شبها در مدرسه مرحوم بروجردی سکونت داشتم و روزها در حرم بودم زیارت میکردم در برگشت بشهر ایلام در منزل خود مرا گرفتند و گفتند که بشهربانی بیائید و رفتم و باداره سواک [ساواک] ایلام تحویل داد[ند] و بعد از گفتگو تحویل اداره دادگاه ایلام نمود[ند] و بعد از محاکمه مبلغ 2000 ریال جریمه نمودند در اربعین سال 1345 و سال 1346 بکربلا رفتم و بعد از دو دفعه در ایام بنده را خواستند بشهربانی رفتم و دادگاه مبلغ 2000 ریال جریمه نمودند و آزاد نمود نحوه رفتن بکربلا این بود از ایلام به مهران رفتم و از مهران که مرز است مخفیانه به زرباطیه رفتم و با هیئت مردم زرباطیه در ایام اربعین وارد کربلا شدم و این مدت یکماه که در عتبات بودم در کربلا و نجف و سامراء و کاظمین بودم چونکه قصد و نظرم زیارت ائمه (ع) بود قصد و نظر دیگری نداشتم از وقتیکه از ایلام بکربلا رفتم بتنهائی رفتم و کسی با بنده نبود و مشغول زیارت بودم و تماس با کسی نداشتم و موضوع خرید منزل خودم در قم مبلغ ده هزار تومان پدرم بمن داده و مبلغ یکهزار تومان از آقای شیرخانی و قرض گرفتم و مبلغ یکهزار تومان از آقای جواد غفوریان قرض گرفتم و مبلغ یکهزار تومان از آقای حاج غلام نعمتی قرض گرفتم از عمویم محمدحسین مبلغ 3 هزار تومان قرض گرفتم از عمویم عبدحسین مبلغ یکهزار تومان قرض گرفتم و از آقای حاج علیجان جواهری مبلغ یکهزار تومان قرض گرفتم و خانه را خریدم بعد از 8 ماه منزل را فروختم بعلت اینکه در مسیر خط آهن در قم بود بمبلغ 35 هزارتومان و مبلغ 25 هزار تومان آن در ایلام منزلی خریدم و قرضهای مردم را دادم
و در ایام ماه رمضان و ماه محرم از طریق روضهخوانی و زکات امور زندگی بنده برگزار شده است و عرض کردم مردم ایلام بعنوان زکات و صدقه و منبر در ایام ماه محرم و صفر و رمضان و 3 ماه تعطیل حوزه قم که در ایلام بودم کمک میکردند در سنین ده سالگی در مکتب مرحوم ملافرج صادقیان بودم و در حدود کلاس 7 خواندم و بعداً مشغول کار منزل شدم و بسربازی رفتم بعد از پایان خدمت سربازی بایلام آمدم و در سال 1339 بقم برای تحصیل رفتم و در مدت خدمت و بعد از خدمت سربازی و در حوزه قم هیچگونه فعالیت خلاف قانون و مملکت نداشتم و با کمال درستی تحصیل و بعد هم در خلال تعطیل حوزه بعنوان روضهخوانی از قم خارج میشدم و مسائل عملیه و نصیحت از اخبار ائمه (ع) بمردم میگفتم هیچگونه قصد سوئی بکسانی نداشتم با هیچ دسته رابطه برخلاف و صلاح مملکت نداشتم و ندارم و در این انگیزه نبودم و در این مدت که بافت بودم هیچگونه خلاف اخلاقی از من سرنزده است و مبلغ پول که از ایلام برایم آمده بود بواسطه پدرم از ایلام بود هر ماهی مبلغ 2500 ریال بعنوان شهریه از قم برایم میآمد و عرض شد که در مسجد نشسته ذکر مصیبت میکردم و مبلغ 50 ریال بعنوان ذکر توسل زنها میدادند و در ایام روز عید فطر مقداری بعنوان زکات فطره دادند و مبلغ پانصدتومان هم عرض شد اهل بافت دادند و از ایلامیها هم مبلغی بعنوان زکات کمک کردند در دنباله اظهاراتم اضافه میشود که در وسط محوطه مسجد در نزد آن دو جوان مقداری صحبت کرده و اظهار داشتم در تمام مملکت جوانها با نوشتن شعار و فعالیت اجتماعی نارضائی خود را از رژیم نشان میدهند و تنها در ایلام است که جوانها تحرکی ندارند بعداً آن دو نفر جوان رفتند و شعار نوشتند و بعداً پلیس آنها را گرفت و آنها گفتند که از گفتار من تحریک شدهاند ولی نمیدانم نحوه شعار آنها چه بوده است و از ایلام بقصد عتبات از راه مهران رفتم در مهران آقای حاج شیخ محمدتقی مروارید گفت من بمنزل حاج نورعلی میروم تو بمنزل کسی دیگر بروید و من ظهر بمنزل فرامرز رفتم و یکنفر آمد مبلغ پول گرفت بزرباطیه رسانید و آقای مروارید دیدم چون که نزدیک اربعین بود ذکر توسلی نمودیم و صبح همان روز حرکت بکربلا نمودم در کربلا باز آقای مروارید دیدم و عرض کردم در مدرسه مرحوم بروجردی، خمینی را دیدم به نماز آمد و نماز خواند و رفتند و مدت ایام زیارتی در کربلا و نجف بودم و در برگشت در منزل مرا گرفتند و تحویل شهربانی دادند و به ساواک [سواک] بردند و تحویل دادگاه دادند و مرا جریمه کردند به مبلغ 2000 ریال و آزادکردند و آقای مروارید در ایلام مشغول کسب است و کمتر منبر میروند ولی نماز جماعت میخوانند و در بعضی اوقات بمناسبت ختم بمنبر میرود چونکه غالباً در ایلام نبودم نمیتوانم صحیح بگویم که منبر میرود یاخیر و از جهالت و نادانی خودم از تمام افعالیکه در مدت عمرم انجام دادهام اگر خلاف مقررات است پشیمان هستم و تقاضای عفو دارم و بعداً مرتکب هیچ خلافی نمیشوم.
در ایام اربعین در مدت 10 روز به ماهیدشت بجهت روضهخوانی رفتم و در مدت 10 روز در کنگاور بودم و عرض کردم مدتی در دهلر بودم و مردم را مشغول بنماز و روزه گرفتن کردم و در ماهی دشت بمدت 10 روز بودم آقای شیخ محمدصادق کریمیان دعوت گرفته بود و مشغول یاددادن احکام و مسائل اولیه روزه و نماز و وضو و زکات بودم و در آخر ده [دهه] صفر برگشتم و در کربلا عرض کردم شبها در مدرسه مرحوم بروجردی بودم و در نجف دوشب در منزل آقای عبدالرحمن حیدری بودم و در برگشت از راه مهران آمدم و ژاندارمری جلوگیری کردند از بنده سئوال کردند گفتم از زیارت حضرت سیدحسن میآیم و از راه ملکشاهی رفتم رها کردند و به ایلام آمدم در برخورد با آقای مروارید صحبت خلافی از او نشنیدهام ولی در وقتیکه در قم بودم شنیدم که مدتی بازداشت شده است ولی جریان او نفهمیدم اما راجع به خمینی بنده در موضوع تقلید از مرحوم بروجردی3 از مرحوم شیرازی و از مرحوم حکیم4 تقلید کردهام و در سال فوت مرحوم حکیم مدتی از خمینی تقلید کردم و برگشتم از آقای خوانساری5 تقلید میکنم و مقلد ایشان هستم و از خمینی الان تقلید نمیکنم و بعدها نخواهم تقلید کرد و رساله مرحوم بروجردی که تمام آقایان بر او حاشیه زدهاند دارم در بالا عرض شد هیچگونه ارتباطی با خمینی ندارم و در منبر از خمینی تبلیغ نکردم از تاریخ از روایات و آیات صحبت کردهام و روضه خواندهام و جلسه تمام شد البته بحث درباره حضرت علی (ع) و معاویه کردهام راجع بامام حسین (ع) و یزید صحبت کردهام که امام حسین (ع) مظلوم واقع شدهاند.
راجع باسارت اهل بیت (ع)گفتهام بحث و نصحیت کردهام بمردم میگفتم حسابی داریم هر کس در گرو اعمال خود میباشد در حق والدین و فرزندان و زن و شوهر و همسایه گفتهام صریحاً و آشکار و علنی در منبر خلافگوئی نکردهام و اگر لغزشی شده از نادانی و عدم اطلاع بنده بوده و در الآن در ذهن ندارم آنچه در منبر گفتهام بیان کنم هر مطلبی باشد میگویم اگر کسی از من مسئله تقلید سئوال میکرد میگفتم از آقایان فعلی هر کدام میخواهی اما خودم از خمینی تقلید میکردم و نشده بکسی بگویم از فلان مجتهد تقلید میکنی باید برگردی اما بنده چونکه یکفرد مذهبی و مسلمان هستم بتمام علماء محبت دارم یعنی محبت بشیعه ولی الان هر کس مخالف دولت باشد دوستدار او نیستم و بنده نظری در بین نبوده یک مطالبیکه در منبر گفتهام از نظر اعتقادات مذهبی خودم بوده و پشیمانی دارم که چرا از نادانی بعضی مطالب گفتهام.
س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی میکنید.
ج ـ اظهارات خود را بوسیله امضاء گواهی میکنم.
توضیحات سند:
1ـ آیتالله شیخ جعفر اقبال سبحانی فرزند محمدحسین در سال 1308 ه ش در تبریز متولد گردید.
تحصیلات خود را در ادبیات و ریاضی و هندسه در زادگاه خود به انجام رسانید و علوم ادبی و عربی را نزد اساتید بزرگی چون آقا میرزا محمدعلی مدرس تبریزی صاحب فرهنگ نوبهار و ریحانۀالادب، آموخت.
وی در جریان غائله آذربایجان در سال 1325 به قم مهاجرت نمود و از محضر اساتید بزرگ، حضرات آیات بروجردی، حجت و علامه طباطبایی، گلپایگانی و مجاهد تبریزی بهرهمند گردید.
او بیش از 14 سال از جلسات درس حضرت امام خمینی (سلامالله علیه) کسب فیض نمود.
استاد سبحانی ازجمله مؤسسین مجلّه «مکتب اسلام» بود و سالیان متمادی مقالات علمی فراوانی را در آن مجلّه به چاپ رسانید.
فعالیتهای مبارزاتی او علیه رژیم پهلوی به آغاز نهضت حضرت امام برمیگردد.
بنا به گزارش ساواک، در جریان تبعید به ترکیه به جرم تشویق علما و مراجع قم برای انجام عکسالعمل در مقابل عمل دولت وقت و ملاقات با آقایان حاج شیخ هاشم آملی، حاج شیخ مرتضی حائری و سیداحمد زنجانی بازداشت و در 18 /8 /43 به زندان قزلقلعه انتقال یافت و 10 روز بعد محکومیت او به قرار التزام به عدم خروج از حوزه قضایی تهران تبدیل گردید و از زندان آزاد شد.
در بهمن ماه همان سال به جرم سخنرانی در دفاع از حضرت امام در شهرستان دزفول، به 6 ماه تبعید به کاشمر محکوم گردید.
تبعید وی عکسالعمل مراجع وقت از جمله حضرت آیتالله سیدمحمدهادی میلانی را برانگیخت و جهت حمایت از وی به آیتالله سیداسدالله نبوی از علمای بزرگ دزفول متوسل شد.
در سال 1344 از طریق آبادان، مخفیانه به عراق سفر نمود و در سال 1346 به همراه روحانیون به اصطلاح افراطی ممنوعالمنبر گردید.
در سال 1347 به علت دعا نمودن به امام خمینی در پایان سخنرانی خود در شهرستان کنگاور، شهربانی از منبر وی جلوگیری و روز بعد (26 /3 /47) او را از کنگاور اخراج نمود.
ساواک چنان با حساسیت مواضع وی را دنبال مینمود که جملهای از مقالۀ وی در مجلّه مکتب اسلام را که نوشته بود : «...
در پرتو انتساب به رئیس مملکت همهگونه سوءاستفاده بنمایند»، بریده و ضمن بایگانی در پرونده، دستور مراقبت داده بود.
همچنین پس از انتشار این مقاله که با عنوان «توطئه خطرناک منافقان» در شماره 114 مجله مکتب اسلام به چاپ رسیده بود، وی به ساواک احضار و مورد مصاحبه قرار گرفت.
در پی اظهاراتی در تاریخ 23 /8 /48 در مسجد امام حسن مجتبی (علیهالسلام) در خرمآباد و اشاره به فقر شدید مردم و اینکه بعضی برای سگهای خود ماشین و رانندۀ مخصوص دارند تا سگها را برای تفریح با ماشین به خیابان ببرند ولی حقوق راننده، کفاف معاش وی و عیالش را نمیدهد، بلافاصله از سوی ساواک احضار و تهدید شد.
در سال 1350 به اتفاق آیتالله مکارم شیرازی و سیدعلی محقق داماد مؤسسهای به نام جمعیت خیریه و مرکز مطالعات اسلامی و نجات نسل جوان دایر نمودند که با هماهنگی آقای شریعتمداری، ساواک با تأسیس آن مخالفت نمود.
در سال 1351 نیز مجدداً به خاطر اظهاراتش بر منبر در خرمآباد، دستور احضار وی به ساواک داده شد و در سال 1353 نیز ضمن احضار به ساواک، از روش منبر وی اظهار نگرانی گردید.
وی از جمله افرادی بود که در سال 1356 تلگراف تسلیت حوزه علمیهقم به حضرت امام در فوت حاج آقا مصطفی را امضا نمودند.
ایشان در سال 1359 «مؤسسه تحقیقی و تعلیماتی امام صادق (ع») را بنیان نهاد و ریاست آن را بر عهده گرفت.
آیتالله سبحانی در حدود 100 جلد کتاب در زمینههای فقه و اصول و فلسفه و تاریخ منتشر کرده است که تعدادی از آنها عبارتند از الهیات، کلیات فی علم الرجال، اصول الحدیث، اصول الفلسفه، نظریۀالمعرفۀ، الله خالق الکون، فلسفه اسلامی و اصول دیالکتیک، فروغ ابدیت و سرچشمه هستی.
2ـ آیتالله ناصر مکارم شیرازی فرزند علی محمد در سال 1305 ه .
ق در شیراز متولد شد.
دوره ابتدایی آموزش جدید را در موطن خود گذراند و مقدمات علوم دینی را نیز در همین شهر طی کرد و سپس در سال 1324 عازم قم شد و پس از طی درجاتی از علوم دینی به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آنجا به درجه اجتهاد رسید.
ایشان پس از بازگشت به قم و آغاز تدریس، دست به خلق آثاری زد که از جمله آنهاست: فیلسوفنماها، خدا را چگونه بشناسیم، رهبران بزرگ، معمای هستی، تفسیر نمونه و ...
آثار ایشان نزدیک به سی جلد است.
تأسیس مجله مکتب اسلام در سال 1339 از دیگر خدمات فرهنگی ایشان بود.
آیتالله ناصر مکارم شیرازی به علت همگامی با نهضت امام خمینی در سال 1356 دستگیر شد و به چابهار تبعید گردید.
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت از تبعید در قم مستقر شد و به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی ادامه داد.
آیتالله مکارم بعد از رحلت آیتالله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی از طرف جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان یکی از مراجع تقلید معرفی گردید.
3ـ آیت الله العظمی حاج آقا سیدحسین بروجردی در سال 1254 ه ش در بروجرد متولد گردید.
او تحصیلات خود را در مکتب شروع کرد و سپس به مدرسه نوربخش بروجرد منتقل شد و از آنجا به حوزه علمیه بروجرد رفت و صرف و نحو، بدیع، عروض، منطق و فقه و اصول را فرا گرفت و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه صدر اصفهان رفت و از محضر میرزا جهانگیر خان قشقایی، سید محمد باقر درچه ای و میرزا کلباسی و محمد تقی مدرس کسب فیض کرد.
او در سال 1281 براساس درخواست والد خود پس از نه سال تحصیل در اصفهان به بروجرد می رود و در سال 1282 به نجف اشرف جهت ادامه تحصیل عزیمت می نماید سید حسین در 36 سالگی در حوزه نجف مشهور شد و چنان موقعیتی پیدا نمود که در معابر و مدارس مورد توجه عام و خاص قرار گرفت و حوزه درسی او بسیار باشکوه برگزار می شد.
او از سال 1282 تا سال 1289 در نجف اشرف بود و باز به تقاضای والد خود در سال 1289 ه .
ش به بروجرد حرکت کرد که در سال 1290 با ضایعه مولمه فوت پدر مواجه شد.
مرگ پدر باعث شد که دیگر به نجف نرود و در بروجرد بماند.
12 سال در بروجرد مشغول تربیت طلاب شد و در سال 1304 ه .
ش بعد از مرگ فرزند خود جهت مسافرت عازم مشهد شد.
در برگشتن به قم می رود و به گرمی از طرف آیت الله حائری و حوزه علمیه قم تکریم می شود و به دعوت فضلای شهر مقدس قم شروع به مباحثه می نماید ولی با پیگیری مردم بروجرد پس از یکسال و نیم توقف در سال 1306 ه .
ش به بروجرد برمی گردد.
و سپس به مکه معظمه مشرف می شود و پس از مراجعت از مکه معظمه به تهران رفت و از آنجا دومین سفر خود را به مشهد مقدس پی می گیرد و پس از 7 ماه توقف در مشهد مقدس مجددا به بروجرد برمی گردند و تا سال 1319 در آنجا به خدمات علمی، تربیت طلاب علوم دینی و خدمت به مردم مسلمان آن سازمان ادامه می دهد.
تا آنکه در سال 1320 ه .
ش پس از رحلت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری به درخواست علما و فضلای حوزه علمیه ایشان به قم مهاجرت و عزیمت فرمودند و خلاء وجودی آیت الله حائری را پر نمودند و همه به دور او جمع شدند.
با درگذشت مرحوم آیت الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی، آیت الله بروجردی مرجع تقلید جهان تشیع شدند و ایشان نسبت به گسترش حوزه علمیه قم توجه وافری داشت و آنرا بیش از گذشته گسترش داد و پایه گزاری روش فقهی خاص، طرح نوینی را در علم رجال نیز پایه گذاری نمود.
مرحوم آیت الله بروجردی از روحانیونی بود که با سلطنت رضاشاه مخالفت می کرد و در دوره سلطنت محمدرضا شاه با بسیاری از اقدامات رژیم نظیر لایحه اصلاحات ارضی مخالف بود و تلاش می کرد تا بوسیله نامه و پیامهای ارسالی از خلافکاریهای رژیم شاه نسبت به حریم اسلام جلوگیری نماید او در مواردی نیز تقیه نمود و مبارزه با رژیم شاه را به فرصت مناسب تری موکول کردند.
سرانجام او پس از یک عمر خدمت به اسلام و مسلمین در دهم فروردین 1340 ه .
ش ـ 12 شوال 1380 ه .
ق) رحلت فرمودند.
ر.ک: زندگی حضرت آیت الله بروجردی / سید محمد علوی بروجردی
زندگینامه آیت الله بروجردی/ علی دوانی
زندگینامه آیت الله بروجردی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
4- آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم یکی از فقها و مراجع نامدار شیعه در سال 1306 ه ق در یک خاندان علم و تقوا در بیت جلیل در لبنان متولد شد.
پدرش علامه سید مهدی حکیم (متوفی 1312) و مادرش نواده آیتالله آقا شیخ عبدالنبی کاظمی، صاحب کتاب «تکملۀالرجال» میباشد.
خاندان حکیم یکی از خاندان های اصیل و عرب در عراق میباشد که شخصیتهای علمی و اجتماعی بزرگی از آن برخاستهاند.
آیتالله حکیم از محضر علما بزرگی چون حاج سید محمد کاظم یزدی، حاج شیخ محمد کاظم خراسانی، میرزای نائینی، آقا ضیاالدین عراقی، شیخالشریعه اصفهانی و برخی دیگر تلمذ نموده است.
مرحوم آیتالله حکیم بعد از رحلت آیتاللهالعظمی بروجردی، مرجعیت عامه شیعه را به دست گرفت و در تنظیم امور اداری حوزههای علمی و تأسیس مدارس و تربیت مبلغین سعی و کوشش بلیغ مبذول داشت و در غنا بخشیدن به فرهنگ اسلامی شاگردانی را تربیت نمود.
ایشان یکی از موفقترین مراجع تقلید شیعه در امر تألیف و تصنیف بود.
با وجود ان همه مشاغل مرجعیت باز دست از تألیف و تصنیف برنمیداشت و آثار ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت، گفته شده از آیتالله حکیم پرسیدند: نظر درباره سیاست و دخالت علما در آن چیست؟ او با صراحت فرمود: «اگر معنی سیاست اصلاح امور مردم روی اصول صحیح عقلانی و رفاه حال و آسایش بندگان خدا باشد (کما ای که ظاهر امر آن است که معنی صحیح سیاست همین باشد) اسلام، تمامش همین است و جز سیاست چیز دیگری نیست و علما غیر از ین کار دیگری ندارند.
و اگر منظور معنی دیگر میباشد اسلام از آن بیگانه و دور است».
به همین دلیل او در امور جاری سیاسی و اجتماعی دخالت داشت از جمله:
1- شرکت در جهاد مردم عراق علیه استعمار انگلستان
2- تکفیر حزب شیوعی و اشتراکی
3- کمک به جنبشهای آزادیبخش
4- شرکت در نهضت اسلامی ایران
آیتالله حکیم برای اداره امور مرجعیت خود نظم و سازمان خاص ایجاد کرده بود و برای هر قسمت مسؤول معینی انتخاب نموده بود واز افراد مطلع در اداره این تشکیلات کمک میگرفت به همین دلیل تشکیلات او با نظم خاصی و آبرومندی اداره میشد و این امر در نوع خود بیسابقه بود.
از آیتالله حکیم فرزندان برومند عالم و لایق باقی مانده است.
آنان در دوران زعامت پدر بزرگوار خود از معاونت و یاری او خودداری نکردند و پس از رحلت آن بزرگوار اغلب آنان به دست دژخیمان نظام عفلقی به یض شهادت نائل آمدند و خاندان حکیم یکی از کانونهای مقاومت و شهادت در عراق به شمار میآید.
این عالم بزرگوار پس از عمری تلاش و کوشش در راه اسلام و قرآن سرانجام در 27 ربیعالاول 1390 ه ق به ملکوت اعلی پیوست.
مدفن آن مرحوم در نجف در مقبره مخصوص جنب کتابخانه خود میباشد.
(ر.ک: فقهای نامدار شیعه، عقیقی بخشایشی).
5- آیتالله العظمی احمد خوانساری فرزند حاج یوسف در 18 محرم 1309 قمری در شهر خوانسار متولد شد.
مقداری از ریاضیات و علوم مقدماتی و سطح را در زادگاهش فراگرفت و سپس برای ادامه تحصیل از اصفهان مراجعت نمود.
در آن شهر از درس آیات عظام حاج میرمحمد صادق مدرس اصفهانی و آخوند ملا عبدالکریم گزی و میرزا محمدعلی تویسرکانی، خارج فقه و اصول خوانده و بعد از طی مراحل برای تکمیل معلومات خود به نجف عزیمت نمود و در آنجا دو سال در درس مرحوم آخوند خراسانی و چندین سال هم در درس مرحوم حاج سید محمد کاظم یزدی و آیتالله نائینی و استادان دیگر شرکت جست تا به مدارج عالیه رسید.
و در سال 1345 هجری قمری به ایران مراجعت کرد و با اقامت در اراک از محضر آیتالله عبدالکریم حائری استفادههای علمی فراوانی برد.
بعد از انتقال حوزه علمیه از اراک به قم بعد از مدتی وی نیز به قم آمد و نماز جماعت فیضیه به ایشان واگذار شد.
وی در مدتی که در قم بود از مدرسین و فضلای برتر حوزه علمیه به شمار میرفت و در درس خارج فقه وی شاگردان مبرزی چون امام موسی صدر شرکت میکردند وی از مدرسین فلسفه و ریاضیات نیز شمرده میشد.
در سال 1329 به درخواست مردم تهران و امر آیتالله بروجردی در تهران ساکن شد و بیش از سه دهه یکی از مراجع متنفذ تهران گردید و منشأ خدمات مؤثری گردید.
در ابتدای نهضت مردم ایران در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی حضور یافت ولی به تدریج از عرصه سیاسی کناره گرفت.
هرچند که مستقیم و غیرمستقیم در جهت حمایت از مبارزان تلاش مینمود.
آیتالله سید احمد خوانساری در سال 1362 دار فانی را وداع گفت و با تشییع جنازهای باشکوه در تهران و قم در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد.
امام خمینی در ارتحال ایشان پیام تسلیتی ارسال کردند و طی آن از خدمات او به اسلام تجلیل نمودند.
آثار علمی ایشان:
1- شرح مختصر المنافع در چند جلد.
2- حاشیه بر عروهالوثقی.
3- توضیحالمسائل.
4- مناسک حج.
ر.ک: گنجینه دانشمندان ج 2 ص 9 تا 12.
منبع:
کتاب
حجتالاسلام تعمیرکاری به روایت اسناد ساواک صفحه 147