صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

نگرش تعقلی به تاریخ اسلام

نگرش تعقلی به تاریخ اسلام


متن سند:

نگرش تعقلی به تاریخ اسلام:
در کنار عطش به طرح مسایل نو و تطبیق تاریخ اسلام با وقایع و مسایل روز، تأثیرپذیری مهدی‌ هاشمی از برخی استادان و نویسندگانی که تاریخ اسلام و ائمه اطهار را تنها از بعد عقلی و معادلات حسی مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دادند، وی را به ارائه تفسیر تعقلی از اسلام و زندگی ائمه اطهار(ع)، حذف تعبد و عدم قبول نقش و عوامل غیبی‌در شکل‌گیری آن واداشت. مهدی‌ هاشمی ارائه تفسیر تعقلی از کل تاریخ اسلام را یکی از انگیزه‌ها و وظایف خود و دوستانش بر می‌شمارد و می‌گوید:
«کل تاریخ را می‌خواستیم تفسیر بکنیم. تفسیر فرازهایی از تاریخ را، همین تاریخ را، بیشتر علی بن ابی‌طالب(ع) را جنگ با قاسطین و ناکثین و مارقین بود و ۲۳ سال پیغمبر بوده و صلح امام حسن و قیام عاشورا‌ اینها بیشتر در تفسیر تاریخی ما بصورت تعقلی مطرح بوده.»1

توضیحات سند:

1. نوار شماره هشت.

وی در ادامه می‌گوید:
«... یک نمود دیگر، تفسیر تعقلی تاریخ صدر اول بوده؛ یعنی تاریخچه ائمه اطهار(ع) و پیغمبر اکرم(ص) و همچنین کل آن جریانات تاریخ اول را مثل قضیه صلح امام حسن(ع) فرض کن که‌ این یک چیزی بود که در زمان طاغوت هم خیلی رویش بحث می‌شد. در مقابل قیام کربلا یعنی هم قیام کربلا تفسیر تعقلی می‌شد، خیلی چنان خشک و هم صلح امام حسن. خُب روی مسئله صلح امام حسن مباحثی معمولاً مطرح می‌کردیم دیگر، تاکتیکی بوده، تقیه بوده، نمی‌دانم فلان چیز و روی ‌این مسایل خیلی ما افراط می‌کردیم مقابلش هم به استناد همین گفته‌های شهید جاوید و امثال ذلک. قیام عاشورا [را] هم مثلاً خیلی سیاسیش می‌کردیم. خلاصه یعنی حرکت امام حسین(ع) یک حرکت صددرصد سیاسی بوده برای گرفتن حکومت و تشکیل حکومت اسلامی. البته ‌اینها موازین حقی درش هست انحراف نیست؛ منتهی، افراط می‌کردیم در ‌اینکه مثلاً در حرکت امام حسین(ع) از مدینه یا از مکه به سمت کربلا آن بعد شهادت طلبی‌آن روح را بهش بها نمی‌دادیم می‌گفتیم یک حرکت خود زمانی یک رهبر انقلابی‌ رفته جنگیده برای ‌اینکه حکومت را سرنگون کند و یک حکومت اسلامی تشکیل بدهد.»
برداشت تعقلی مهدی‌ هاشمی از قیام امام حسین(ع) و دفاع سرسختانه‌اش از آن تا بدانجا رسید که وی در هر مجلس و منبری دیدگاه علمای شیعه را در خصوص حرکت امام حسین(ع) زیر سؤال می‌برد و آن را ناقص معرفی می‌کرد. وی در سخنرانی‌اش تحت عنوان «تجسم عاشورا» می‌گوید:
«علما و دانشمندان اسلام عالمند و دانشمند منهای بینش، منهای دید، منهای‌آینده‌نگری و جهان‌بینی و‌ این یک نقص عمیق و اساسی در برداشت عاشوراست.»
در یکی از سخنرانی‌های مهدی‌ هاشمی تحت عنوان «شخصیت کودک» درباره روضه امام حسین(ع) چنین آمده است:
«وقتی دیگر آن لحظات آخر فرا می‌رسد و مذاکرات صلح به جایی نرسید و دفاع هم مؤثر واقع نشد و بنا به شهادت و کشته شدن رسید با یک دنیا افتخار کشته می‌شود. نه‌ اینکه هدفش شهادت باشد؛ شهادت هدف نبوده، اما در یک مرحله معین ‌این شهادت را می‌پذیرد، در راه معبودش، در راه محبوبش با دنیا و در همان مرحله است که می‌فرمود:
«افلا ترون أن الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی1 عنه» یعنی ‌ای مردم‌ آیا نمی‌بینید که دیگر در‌ این جامعه ما به حق و حقیقت کسی توجه ندارد، آیا نمی‌بینید که حقیقت در جامعه متروک شده و هر چه باطل و فساد است رسمیت پیدا کرده؛ (فلا یقبل المؤمن فی لقاء الله مصدعا) یعنی باید یک فرد مؤمن در دیدار خدا بشتابد یعنی یک فرد مؤمن در‌ این شرایط، که حق نابود شده و باطل در اوج است یک فرد مؤمن نمی‌تواند زنده بماند باید تن در بدهد به بلا و به قضا و مصیبت ولو‌ اینکه شهادت باشد(فانی لا ارى الموت الا سعاده2 و الحیاه مع الظالمین الا برما) من در‌ این شرایط مخصوص و در‌ این مرحله مخصوصی که دیگر از آن هدف اصیل خودم یعنی ‌ایجاد حکومت مأیوس شدم، در‌ این لحظاتی که مذاکرات صلح و مسالمت به جایی نرسیده است و‌ این ملت می‌خواهند با ذلت با من رفتار بکنند یعنی از من می‌خواهند که زنده بمانم و با ذلت و با اسارت و با بدبختی؛ من زندگی با ذلت را نمی‌پذیرم اگر نوبت رسید زندگی که انسان امضاء کند ظلم و ستم و کفر را و ذلیلانه و عابدانه زندگی کند. [این] زندگی دیگر ارزش ندارد یعنی(لا ارى الموت الا سعاده) من مرگ را».
مهدی‌هاشمی در تحلیل وقایع اسلام با الگوهای ذهنی و فکری خاص خود و تلاش برای تطبیق تاریخ صدر اسلام با مسایل روز می‌گوید:
«دوران پیغمبر اکرم(ص) را چه دوران مکه و دوران مدینه نحوه برخوردها را بر اساس همان الگوهای ذهنی و فکری در قرن و عصر خودمان که مسایل به همان صورت آنها را شکل گرفته تفسیر می‌کردیم نمی‌خواستیم آنها را مثلاً یک تفسیر مستقلی بکنیم و‌ اینها را مطابق آنها بکنیم سعی می‌کردیم آن تاریخ مثلاً ۲۳ ساله پیغمبر اکرم(ص) را با اوضاع زمان خودمان و قرن خودمان توجیه بکنیم یک تفسیر خاصی از آن در می‌آید.»3
مهدی‌ هاشمی با همین نگرش به تاریخ اسلام و تلاش برای تطبیق آن با الگوهای ذهنی و نیز وقایع اجتماعی روز، در روز بیست و نهم اسفند ماه ۱۳۵۵، در آخرین دفاعیات خود درباره قتل شمس‌آبادی، بعثت پیامبر(ص) و حرکت ائمه اطهار(ع) را تنها از جنبه مبارزه با جاهلیت می‌داند و می‌گوید:
«... من برداشتم از تاریخ اسلام بطور کلی ‌این است: از همان اول که حضرت محمد(ص) مبعوث به رسالت شدند، در دوران بیست و سه سال زمامداری و در عهد پیامبر(ص)، در دوران علی بن ابیطالب، چه بیست و پنج سال خانه نشینی و چه چهار سال حکومت، در دوران امام حسن و صلح امام حسن و همچنین قیام شجاعانه حسین بن علی علیه السلام و دوران انزوای ائمه اطهار(حکومتهای بنی‌امیه و بنی‌عباس) و در امتداد تاریخ اسلام تا‌ این زمان تمام رادمردان کل شیعه، تمام رجال عظیم‌الشان تمام علمای بزرگ از روز اول تا‌ این ساعت معتقد به‌ این بوده‌اند که اسلام یک هدف داشته و آن هدفی که اسلام داشت عبارت بود از مبارزه کردن با جاهلیت،‌ این جاهلیت البته در هر زمانی تغییر شکل می‌داد و در هر عصر و زمانی پاسداران مذهب با سبک تازه‌ای و اصول جدیدی با‌ این جاهلیت مبارزه می‌کرده‌اند. پیامبر اکرم هم چه در مکه و چه در مدینه با گروه‌های جاهلیت مبارزه کردند. علی بن ابیطالب فلسفه خانه نشین شدنشان مسئله جاهلیت بود و زمانی که به حکومت رسید سر تمام جنگها و جهادها در همین مسئله بود. فلسفه صلح امام حسن همین جاهلیت بود و قیام امام حسین هم بر همین اساس. بهر صورت من استنباط می‌کنم اگر آرمان بزرگ اسلام را در یک کلام خلاصه کنیم و بگوییم پیامبر اکرم و بعد از پیامبر تمام رادمردان چه کردند و در چه جهت تلاش داشته[اند] باید گفت ‌اینها برای محو جاهلیت همت کرده‌اند.»

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشه‌های انحراف صفحه 131
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.