فدراسیون دانشجویان ایرانى در آلمان
متن سند:
فدراسیون دانشجویان ایرانى در آلمان
توطئه جدید ضد دانشجوئى
اتحاد ـ مبارزه ـ پیروزى
دوستان دانشجو خواهران برادران هموطن!
سلسله حوادث عکسالعملها و اخبارى که در این اواخر منتشر شده است، حاکى از آن است که از طرف سازمان امنیت توطئه جدیدى و این بار خیلى شدیدتر از گذشته بر ضد سازمانهاى دانشجوئى در شرف تکوین است.
سازمانهاى دانشجوئى در داخل و خارج از کشور با افشاء کردن جنایات و ماهیت حکومت چپاولگر و هوچیگر شاه و مبارزات پیگیر خود برعلیه آن همیشه خارى بوده است که چشم شاه ـ این مزدور امپریالیسم را ـ آزار داده و مىدهد. طى سالهاى گذشته شاه به هر کجا که قدم گذاشت فریادهاى قهرمانانه و اعتراضآمیز دانشجویان خیانتهایش را بیادش آورد و نقاب از چهره خیانتکارش برگرفت. او خیال مىکرد که در اینجا نیز با فرستادن چند مأمور سازمان امنیت کارها رو به راه خواهد شد. اما با گذشت زمان این خار بزرگتر مىشد و کم کم به شکل سر نیزهاى درآمد که برقش در پیشاپیش صفوف ملت ایران چشمش را خیره کرد و لرزه بر پشتش انداخت. فرستادن علوى کیاها و اتابکىها نیز حاصلى ندارد و نقاب شاه هر لحظه بیشتر فرو مىافتاد. امروز کار بجائى رسیده است که شاه دیگر نمىتواند بدون دلهره به خارج مسافرت کند و اربابانش نیز کم کم حوصه حفظ کردن جانش را از دست دادهاند. او در خارج از کشور در پناه سرنیزه ژاندارمهاى داخلى و خارجى حتى یک شب نیز خواب راحت ندارد. هنگامى که شاه در آخرین سفر خود به اروپا آمد. با این که قبلاً چاقوکشان و مزدوران خویش را پیشاپیش براى از بین بردن «استقبال» دانشجویان فرستاده بود، تظاهرات عظیم دانشجویان در اطریش و به خصوص در انگلستان بار دیگر مشت محکمى بود که به شاه نشان داد:
وقتى ملتى و در پیشاپیش آن روشنفکران و دانشجویان آگاه و مترقى تصمیم به پاره کردن زنجیرهاى بردگى از پاى خود مىگیرد با زندان و اختناق و قتل نمىتوان خاموشش ساخت.
شاه دیگر خشمش به نهایت رسید و کمر به قتل سازمانهاى دانشجوئى بست. هر لحظه پىبهانه مىگشت تا این که چنین لحظهاى فرا رسید. سربازى از جان گذشته که اختناق باعث انفجارى در روحش شده بود او را در کاخش هدف گلوله قرار داد. شاه جان بدر برد و بهانه به دستش آمد. دژخیم نابکار که دیگر لحظات حساس را براى خونخوارى خوب مىشناسد توطئه جدیدى را پایهگذارى کرد. اردشیر زاهدى که اکنون بالاخره هنگام انتقام برایش فرا رسیده بود به تهران خوانده شد تا خشمى را که از سالها پیش نسبت به دانشجویان میهنپرست به دل گرفته بود، فرو نشاند. به دنبال آن دوستان همرزم ما فعالین با سابقه فدراسیون دانشجویان ایرانى در بریتانیا و اعضاى کنفدراسیون سایه دژخیم را بالاى سر خویش دیدند و سپس با چهره چندش شکنجهگر در تاریکى سیاهچال رو به رو شدند.
آیا در کشور شاهنشاهى خبرنگارى وجود دارد که به خود جرأت دهد و بپرسد که دادستان با کدام دلیل اتهام شرکت در حادثه 21 فروردین کاخ مرمر را به این فرزندان ارزنده کشور مىزند؟
آنچه که در مطبوعات چاپ مىشود تنها آن چیزیست که سازمان امنیت خود مىگوید و خود نیز تصدیق مىکند. از سرنوشت دوستان ما کوچکترین اطلاعى در دست نیست. اما امروز دیگر همه از جنایات و شکنجههاى دستگاه جهنمى و مزدوران در این فراموشخانهها اطلاع کافى دارند.
خواهران و برادران هموطن!
همه با هم در یک صف ـ یک صف متحد و متشکل ـ بکوشیم تا این بار نیز توطئه سازمان امنیت را نقش بر آب کنیم.
نگذاریم دوستان مبارز ما که تا دیروز با همه نیروى خود در کنار ما مبارزه مىکردند در دست جلاد نابود شوند.
باید به این دژخیم گفت جلاد قتل کافى است جنایت کافى است. به حد کافى ارزندهترین فرزندان ملت ایران را به خاک و خون کشیدهاى. ملّت ایران دیگر اجازه نمىدهد که هر بار گرانمایهترین فرزندانش را به دست مرگ بسپارى.
با تظاهرات متشکل خود و جلب توجه افکار مردم آزاده جهان، چهره نفرتانگیز شاه را آنچنان که هست با همه کراهت و زنندگىآن به دنیا نشان دهید.
نگذارید شاه نقشهاى را که براى برادران دلیر ما کشیده است. در تاریکى دخمهها و پنهان از چشم مردم جهان انجام دهد.
به او اجازه ندهید بفعال مایشائى خود ادامه دهد.
به او اجازه ندهید که هر چه خواست بر سر برادران اسیر ما بیاورد.
بکوشید تا فریاد این ملت به زنجیر کشیده شده را بگوش مردم جهان برسانید.
برادران ما در کنج شکنجهگاه چشم امیدشان به سوى شما دوخته شده است.
ما خواهان معاینه بدنى از دستگیرشدگان بوسیله صلیب سرخ بینالمللى هستیم.
ما مىخواهیم که محاکمه دوستان متهممان در یک دادگاه علنى، با حضور خبرنگاران بینالمللى و نماینده سازمان ملل انجام گیرد.
هیئت دبیران فدراسیون دانشجویان ایرانى
در آلمان فدرال و برلن
کارلسروهه هشتم ماه مه 1965
توضیحات سند:
1ـ پرونده 111517 سوء قصد به شاه در ساواک، جلد 2، ص 30 و 31.
فصل سوم:
شایعات
در مورد حادثه کاخ مرمر
منبع:
کتاب
ترور شاه / حادثه کاخ مرمر به روایت اسناد ساواک صفحه 161