تاریخ سند: 4 مهر 1350
موضوع: انجمن تبلیغات اسلامی شاهی
متن سند:
از: 2/ﻫ تاریخ:4 /7 /1350
به: 312 شماره: 4490/ﻫ
موضوع: انجمن تبلیغات اسلامی شاهی
پیرو: 3782/ ﻫ-3 /6 /50
ساعت 18:30 روز 22 /6 /50 انجمن تبلیغات اسلامی شاهی در مسجد عشقی آن شهرستان با شرکت عدهای از اعضاء تشکیل و ولیاله زمانی شروع به سخنرانی نموده و ابتدا در مورد طرز کار بانکها وسودی که حاصل میگردد صحبت نمود و سپس اظهار داشت در ذوبآهن ایران کارهائی که باعث ضرر به ملت و کشور میگردد هر انسان عاقلی از آن اطلاع داشته باشد متأثر میگردد و یا دولت به منظور اینکه ضرری متوجه خودش نگردد زمینهای موقوفه را به فروش میرساند و خرج کارمندانی که حتی کاری در آن سازمان انجام نمیدهند و باپارتی در آن اداره مشغول گردیدهاند میگردد. سپس افزود در حال حاضر در ماه پنج میلیون تومان حقوق کارگران ذوبآهن میباشد که دولت در سال 49 حقوق آذر الی اسفند آنان را نتوانست پرداخت نماید سپس افزود این کارخانه باعث سرخوردگی خشکبار و حتی فرش ایران گردیده بعد ضمن اظهار اطمینان از ضرر کارخانه ذوبآهن درحالیکه ظاهراً ناراحت به نظر میرسد اظهارداشت دیو وقتی میخواست برچیزی تسلط داشته باشد کارهای ناصحیح انجام میداد مثلاً استخوان را پیش گاو و اسب و کاه را پیش مرغ و غیره میریخت و در آن دو دسته نمیتوانستند از آنها استفادهای بکنند اکنون کشور ایران اینطور شده هرکسی را بطور نامتناسب بر سر کاری گذاردهاند مثلاً دکتر اقبال1 که دکتر در بیماریهای مدفوع میباشد مدیر عامل و رئیس شرکت نفت گردیده و خانم فرخرو پارسا دکتر در طب وزیر آموزش و پرورش و نخستوزیر هویدا شده در صورتی که اقتصاد کشور میبایست به دست دکتر معزها و نخستوزیر دکتر صدیقی2 که از حال مردم باخبر است باشد.
نظریه یکشنبه: ولیاله زمانی همچنان به انتقادات خود ادامه داده و با اطلاعات ناقصی که دارد همواره موضوع را بزرگ جلوه داده و درصدد مشوب ساختن اذهان جوانان میباشد%ب جنت
در ساعت 12:00 روز 8 /7 سال 50 به بخش 312 واصل گردید. ص238
1- دایرۀ عملیات
2- آقای وثوقی
برطبق نظریه نسبت به شناسایی فوقالذکر خاصه از جهت کیفیت افکار و تمایلات و احتمال ارتباط با گروههای خرابکار تحت مراقبت بیشتری قرار گیرد.
توضیحات سند:
1. دکتر منوچهر اقبال، فرزند حاج مقبلالسلطنه در هفتم مهرماه سال 1288ﻫ ش در خراسان متولد شد. پدرش معروف به «اقبال التولیه» در آذرماه 1304 نمایندهی مجلس مؤسسانى شد که انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان را تسجیل کرد. هر چند مقبلالسلطنه چهرهی درجهی اولى نبود که به حسب رعایت ظواهر، حضور او در مجلس ضرورى باشد، ولى انتخاب او شاهدى بر پیوندهایش با دستگاه رضاخان بود و بدین ترتیب خانوادهی اقبال در ردیف 40 خاندان برجسته درباری ایران قرار گرفت. منوچهر اقبال در سال 1305 با هزینهی شخصى عازم اروپا شد و در سال 1312 به عنوان متخصص امراض عفونى از دانشکدهی پزشکى پاریس فارغالتحصیل گردید و در همان سال با یک دختر فرانسوى ازدواج کرد. پس از بازگشت به ایران در مهرماه 1312 به خدمت سربازى رفت و در بیمارستان لشکر 8 شرق (خراسان) به کار پرداخت. در سال 1313 رضاشاه در سفرى به خراسان دچار زنبور گزیدگى شد و اقبال درد او را التیام بخشید و مورد محبت شاه قرار گرفت. پس از پایان سربازى، در سال 1314 رئیس بهدارى شهردارى مشهد شد و مدتى بعد به تهران آمد و در شهریور 1315 ریاست بخش بیمارىهاى عفونى بیمارستان رازى را به دست گرفت. وى در سال 1318 دانشیار دانشکدهی پزشکى دانشگاه تهران و سپس استاد کرسى بیمارىهاى عفونى در این دانشکده شد.
ورود اقبال به صحنهی سیاست با شهریور 1320 و سقوط دیکتاتورى رضاخان مقارن بود. او در آغاز در زمرهی اطرافیان احمد قوام قرار گرفت. در دولت اول قوام (مرداد ـ بهمن 1321) به معاونت وزارت بهدارى رسید و این سرآغاز مشاغل دور و دراز دولتى او بود. در شهریور 1323 در کابینهی محمد ساعد کفیل وزارت بهدارى شد و در دولت قوام (بهمن 1324 ـ آذر 1326) به وزارت بهدارى و وزارت پست و تلگراف رسید. در زمان ورود وزراى تودهاى به کابینهی قوام (ایرج اسکندرى، دکتر فریدون کشاورز و دکتر مرتضى یزدى)، به منظور ایجاد توازن در قبال آنان، اقبال در نقش «جناح راست» مدافع سیاست انگلستان کابینه ظاهر شد و به همراه سپهبد احمد امیراحمدى (وزیر جنگ)، ذکاءالدوله (سهامالدین) و غفارى (وزیر پست و تلگراف) به اتخاذ مواضع تند علیه حزب توده و دولت خودمختار پیشهورى در آذربایجان دست زد. در این سناریو، قوام بایستی نقش «میانهرو» را ایفا مىکرد. منوچهر اقبال در دولت عبدالحسین هژیر (تیر ـ آبان 1327)، باوجود رقابتهایى که با وى براى تصاحب پست نخستوزیرى داشت، وزیر فرهنگ شد و به عنوان رئیس «سازمان شاهنشاهى خدمات اجتماعى» نفوذ خود را گسترده ساخت. اقبال در سمت وزیر فرهنگ دولت هژیر به اقداماتى دست زد که براى وى شهرت گستردهاى به عنوان یک «چهرهی مرتجع» به ارمغان آورد. مهمترین این اقدامات، پیگیرى تز «سیاست را از فرهنگ جدا کنید»، به منظور سیاستزدایى مدارس و دانشگاهها و مصوبه ضد مطبوعات شهریور 1327 بود. طبق این مصوبه، دولت هژیر با اعتراض شدید مطبوعات مواجه شد که به توقیف تعدادى از آنها انجامید. منوچهر اقبال در دولت دوم محمد ساعد مراغهای (آبان 1327 ـ فروردین 1329) ابتدا وزیر راه و پس از مدت کوتاهى (21 آذر 1327) وزیر بهدارى و سرپرست وزارت کشور گردید و در 21 اسفند همان سال به وزارت کشور رسید. دکتر اقبال در جریان انتخابات این دوره با وساطت دکتر هادى طاهرى (وزیر مشاور) مبلغ 500 هزار تومان رشوه دریافت داشت. در این دوران اقبال به عنوان یک چهرهی وابسته به استعمار بریتانیا و دربار شهرت یافت و اوج آن زمانى بود که وى به بهانه ترور نافرجام شاه در 15 بهمن 1327، اجراى یک سلسله اقدامات سرکوبگرانه، از جمله توقیف و تبعید آیتالله سیدابوالقاسم کاشانى و انحلال برخى احزاب و توقیف جراید را به مجلس پانزدهم اعلام داشت. او در دولت رجبعلى منصور (فروردین ـ تیر1329) نیز وزیر راه بود. با صعود رزمآرا به صدارت، اقبال به علت شهرت سوئى که پیدا کرده بود، به کابینه راه نیافت و توسط شاه به عنوان استاندار آذربایجان راهى این خطه شد. در مرداد 1329 با اعلام لیست کارمندان مشمول «بند ج» توسط دکتر محمد سجادى، رئیس هیات تصفیه، نام اقبال در این لیست به چشم مىخورد. مشمولین این لیست صلاحیت خدمت در دستگاه دولتى را نداشته و باید اخراج مىشدند. اقبال در آذربایجان ریاست دانشگاه تبریز را نیز به عهده داشت. در دوران دولت مصدق، اقبال متصدى شغلى نبود و تنها در دانشگاه تدریس مىکرد، اما مدتى بعد، در سال 1331 عازم اروپا شد و در فرانسه به عضویت فراماسونرى درآمد و در سالهاى بعد، در رأس لژهاى تابع تشکیلات فراماسونرى فرانسه قرار گرفت. پس از کودتاى آمریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332، منوچهر اقبال به تهران بازگشت و به دستور شاه سناتور شد و در 18 دیماه 1333 ریاست دانشگاه تهران و ریاست دانشکدهی پزشکى را به دست گرفت و در 12 خرداد 1335 وزیر دربار گردید. اوج موفقیت اقبال از همان زمان آغاز شد و رقابت شدید و کینه توزانهاى میان او و اسداللّه علم درگرفت. اقبال در این دوران عالیترین روابط را با محمدرضا و اشرف پهلوى داشت و مىکوشید تا از خود چهرهای کاملاً خاضع و تابع نشان دهد. دختر بزرگ اقبال، مریم اقبال، پس از جدایى از محمودرضا پهلوى، عروس اشرف (همسر شهریار شفیق) شد و در نتیجهی این روابط بود که وى در شمار دوستان نزدیک اشرف درآمد و در 15 فروردین 1336 به نخستوزیرى رسید. دولت اقبال به سرعت به عنوان یک دولت مطیع شاه و وابسته به بریتانیا شهرت یافت و به تدریج نارضایتى مقامات آمریکایى از آن مشاهده شد و این عدم رضایت در نیمهی دوم سال 1336 به اوج خود رسید. دولت وى پس از 3 سال و 4 ماه مقابله با دشوارترین تنشهاى سیاسى در شهریور 1339 سقوط کرد و مدت کوتاهى بعد، در 6 اسفند 1339، دکتر منوچهر اقبال ـ رئیس دانشگاه تهران، رهبر حزب ملیون متمایل به سیاست لندن و نمایندهی مجلس بیستم ـ در ساختمان دانشکدهی پزشکى دانشگاه تهران مورد حمله و توهین «دانشجویان» قرار گرفت و اتومبیل وى به آتش کشیده شد. منوچهر اقبال در آبان ماه سال 1342 توسط شاه به عنوان مدیرعامل «شرکت ملى نفت ایران» منصوب شد و در خردادماه 1343 نام وى در زمرهی مؤسسین لژ «خورشید تابان» و رئیس هیأت مدیرهی این لژ قرار گرفت. او تا آخر عمر در سمت مدیرعامل شرکت نفت باقى ماند، اما عملاً در سیاست جارى کشور نقشى نداشت و حتى در امور سیاسى مربوط به نفت و اوپک هم که جمشید آموزگار تحت نظر مستقیم شاه آن را اداره مىکرد، مورد مشورت قرار نمىگرفت. در واپسین دوران زندگى اقبال، تحقیر مداوم و توطئههاى آشکار و نهان اسدالله علم علیه او تداوم یافت و مقابلهها و ابراز حسادتهاى اقبال، وى را در موضعى مطرود و حقیر در نزد شاه قرار داد. دکتر منوچهر اقبال در 4 آذرماه سال 1356 درگذشت.
ر.ک: رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، دکتر منوچهر اقبال، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1379
2. غلامحسین صدیقی، فرزند حسین در 1284 ﻫ ش به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه اقدسیه و سپس الیانس فرانسه به پایان برد و پس از اخذ دیپلم به مدرسه دارالفنون رفت و در شعبه علمی به تحصیل پرداخت. پس از خاتمه تحصیل در ایران در دوره دوم اعزام محصلان به اروپا، برای ادامه تحصیل به اروپا رفت و در دانشسرایعالی مقدماتی شهر آن کولم فرانسه به تحصیل پرداخت و در سال 1311 به اخذ دانشنامه از دانشگاه موفق شد و یک سال در شهر ورسای در دانشسرایعالی «سن کلو» به تحصیل ادامه داد. در سال 1315 به اخذ درجه دکترا نایل و پایان نامه تحصیلی خود را درباره روانشناسی کودک و آموزش و پرورش نوشت. در سال 1316 به دانشگاه پاریس راه یافت و در سال 1317 از دانشگاه مزبور به درجه دکترا رسید. او که به زبانهای فرانسه ، انگلیسی ، عربی آشنائی داشت، در سال 1317 با سمت دانشیار در دانشگاه تهران مشغول به کار شد و در سال 1322 به درجه استادی ارتقا یافت و در بهمن سال 1323 مدیر کل دبیر خانه دانشگاه گردید. در اسفند 1325 برای شرکت در کنفرانس ملتهای آسیایی به هند سفر کرد. و در آبان ماه 1327 ریاست هیأت ایران در هیأت نمایندگی یونسکو را بر عهده داشت. در سال 1330 وزیر پست و تلگراف و سپس وزیر فرهنگ و تا پایان زمامداری مصدق پنج بار وزیر فرهنگ و یکبار وزیر کشور شد.
سال 1332 با حفظ سمت، ریاست شهربانی را نیز عهدهدار گردید. در این زمان واقعه قتل افشار طوس اتفاق افتاد و او در یک مصاحبه مطبوعاتی وقوع این قتل را در نتیجه تحریکات دربار دانست. در رفراندوم سال 1332 وزیر کشور مامور انجام نظریات مصدق بود. او در دورههای اول و دوم سنا نیز سناتور بود.
او از افراد مدافع سیاست و خطمشی مصدق و از بانیان جبهه ملی بود و در سال 1332 دستگیر و زندانی شد. وی از افرادی بود که با محمد مصدق در دادگاه محاکمه و در مورد سوالی در زمینه شکستن پیکره های شاه در جواب گفت: «من به هیچ وجه با این اعمال مصدق موافق نبودم و بعلاوه چون استاد فلسفه هستم معتقدم که سلطنت مشروطه برای ایران لازم و ضروری است.» وی در دادگاه مورد عفو واقع و از زندان آزاد گردید. صدیقی از کارگردانان تجدید فعالیت جبهه ملی در سال 1339 و از امضاکنندگان ذیل اعلامیه شورای 20 نفری جبهه مذکور و از عناصر امضا کننده اعلام جرم انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی بود. وی در سال 1340 به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی کشور دستگیر و سپس با تبدیل قرار از زندان آزاد گردید. او به علت ادامه فعالیت خود به نفع جبهه ملی و تشکیل جلسه در منزلش مجددا در سال 1341 دستگیر و در تحقیقاتی که از وی به عمل آمد، عنوان کرد که عضویت هیچ یک از احزاب را نداشته و فقط در جبهه ملی عضو بوده و عضویت شورای مرکزی این جبهه را داشتهاست . فعالیت یاد شده پس از آزاد شدن از زندان به تدریج کاسته شده و از سال 1344 به بعد منحصر به شرکت در تعدادی از جلسات اعضای سابق این جبهه در تهران و ارتباط با آنها بود. از سال 1350 فعالیت او در جبهه مذکور محدود به حضور در مجالس ترحیم برخی از اعضای متوفای جبهه مذکور بوده است. صدیقی در ماههای پایانی حکومت پهلوی پس از سقوط دولت ازهاری آماده تشکیل کابینه شد. وی سه دیدار با محمدرضا پهلوی داشت اما موفق به تشکیل دولت شد. صدیقی همچون دیگر رهبران جبهه ملی مدافع رژیم سلطنتی بود و در تحولات ایران از سیاست صبر و انتظار در رقابت میان دو حزب دمکرات و جمهوریخواه برای تعیین سرنوشت ایران پیروی میکرد. وی در 9 اردیبهشت 1370 در تهران درگذشت.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان مازندران، کتاب 01 صفحه 189