صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

برخورد خطی

برخورد خطی


متن سند:

برخورد خطی
ره‌آورد مطالعه وسیع کتب سیاسی و انقلاب‌های غیراسلامی و تلاش در پیاده کردن مفاهیم و شیوه‌های این انقلاب‌ها در مسایل سیاسی اجتماعی و همچنین نپیمودن مراحل تزکیه و تهذیب نفس در آغاز زندگی سیاسی، منجر به بروز برخی از خصلت‌های غیر دینی و اسلامی چون نگرش و برخورد خطی در مقوله‌های گوناگون شد که در فرهنگ و فلسفه سیاسی اسلام، مفهوم و مقوله‌ای بدین نام و مرام به چشم نمی‌خورد.
پذیرش معیارها و ملاک‌های خاص در چارچوب قوانین الهی برای ساماندهی به تشکّل و تحزّبی‌خاص مقوله‌ای است، و برخورد و نگرش خطی با افکار و افراد گوناگون مقوله‌ای دیگر که اولی ممدوح و دومی مذموم است و تبیین و تشریح آن در این مقال نمی‌گنجد.
مطلق ساختن معیارهای خطی از ویژگی‌های جریان فکری خاصی است که مهدی ‌هاشمی یکی از نمودهای آن است که بی‌شک معیار خطی این جریان خاص فکری نه ریشه در تولی و تبری دارد و نه حب مقام ولایت، بلکه صرفاً ریشه در مطلق‌نگری و چراغ سبز نشان دادن به افکار و‌ اندیشه‌هایی دارد که مطابق با‌ اندیشه‌ها و برداشت‌های آنان و همفکران آنان است.
مهدی ‌هاشمی در ادامه همان بیماری، که قبلاً خود به آن اعتراف کرد(معیوب همه را معیوب می‌پندارد)، چون خود و همفکرانش در بیراهه خط بازی طی طریق می‌کردند، مسئولین نظام مقدس اسلامی و خدمتگزاران مردم را نیز به برخورد خطی متهم می‌ساخت:
«از آنجا من معیارهای خطی را مطلق ساخته، نسبت به مسئولین نیز دچار چنین تخیلی شده بودم که آنان نیز همه کارهایشان بر منوال خطوط استوار است.»1
مهدی ‌هاشمی درجایی دیگر به زدن عینک خطی بر چشم خود و همفکرانش‌ اشاره می‌کند و از آن به‌ عنوان بزرگترین خطر جریان فکری طیف وابسته به خود و دوستانش یاد می‌کند که انقلاب را با تهدیدی جدی روبرو می‌ساخت. تهدیدی که در رهگذر زمان برخورد خطی را به بینش خطی و سرانجام به نضج‌گیری «بینش معادلاتی» در جامعه مبدل می‌سازد و همه افراد انقلابی ‌در بینش، تحلیل، برخورد و حتى، مسایل فکری و ذهنی به افرادی معادله‌گر تبدیل می‌شوند. وی با تکیه بر این معنا که امام راحل(ره) با آگاهی به این خطر که در آینده نه چندان دور، برخورد خطی به قشر جوان جامعه سرایت می‌کند به میدان مبارزه با طیف او و دوستانش برخاست می‌گوید:
«... وقتی‌که انسان عینک خطی به چشم بزند از مسایل حوزه و تحولات حوزه گرفته تا مسایل رهبری، جنگ، اقتصاد، سیاست همه را با عینک خطی تحلیل می‌کند و من فکر می‌کنم که نظر حضرت امام مدظله در مورد خطری که نسبت به ما و جریان ما حس کردند یکی از دلایلش همین باشد که مثلاً یک طیفی از روحانیون و جوان‌های کشور از بچه‌های حزب‌الله مخلصانه دارند برای این انقلاب کار می‌کنند. این‌ها کشیده بشوند به دیدگاه‌های افراطی خطی و با همه چیز بخواهند خطی برخورد بکنند. این یک خطر مهمی بوده است که در اعمال و رفتار بینش‌های ما مشخص شده و امام این را حس کردند. آن وقت در اینجا یک سلسله مواد خام و پراکنده‌ای که در اعتقادات انسان یا در روش برخورد با در اخلاق انسان وجود دارد، تدریجاً تبدیل به یک بینش می‌شود آن‌هم بینش معادلاتی یعنی وقتی‌که انسان معادله‌گر شد خواست با گرایشات معادلاتی مسایل ذهنی خود را حل بکند وقتی تحلیل سیاسی انسان و قضاوت‌ها و ملاک‌گیری‌ها، معادلاتی شد مجموعه این‌ها دست به دست هم می‌دهد می‌شود بینش، یک بینشی که اجزایی دارد و کلاً یک جریان منظم و منسجمی است در مسائل اعتقادی و فکری که حالا بعضی‌ها این بینش را تقسیم نکرده‌اند؛ اما این بینش را هم تقسیم نکرده‌ایم منتهی نه برای خودمان بلکه برای جناح‌های مقابل منتهی جناح مقابل را نگفتیم...
در کل جناح‌ها ما این مسئله را فرض می‌کردیم ما یک سری صفات و ویژگی‌ها و خصوصیاتی برای شاخص‌ها و بینش‌مان ترسیم می‌کردیم...»2
اوج ابتذال فکری و حرکت گستاخانه این جریان را می‌توان در متهم کردن امام راحل(ره) به برخوردهای خطی و اتخاذ سیاست‌های خاص در مجاری خاص برشمرد. مهدی ‌هاشمی درخصوص این نگرش وقیحانه خود که بی‌شک به همان اصل معادله‌گری این طیف در برخورد با همه مفاهیم بازمی‌گردد می‌گوید:
«من حتی وقیحانه همین تخیل شیطانی را در مورد حضرت امام نیز پیدا کرده بودم و می‌گفتم معظم‌[له] نیز تحت عنوان تأثیر مسئولین کشور قرارگرفته و چون کهولت سن و بیماری دارند قادر به کنترل اوضاع کشور نبوده و این مسئولین یا به عبارت خاص یک مثلث است که به ایشان خط می‌دهد.»3
این اعتراف مهدی ‌هاشمی در زمان حیات حضرت امام و قائم مقامی آقای منتظری، با تبلیغات وابستگان فکری او در برکناری آقای منتظری از قائم مقامی و تبلیغ بر نقش این مثلث در برکناری او، سندی گویا و شاهدی بر مدعای مهدی ‌هاشمی و اعترافات او درخصوص مبانی فکری و اخلاقی خود و دوستانش به شمار می‌آید.
برخورد خطی و گروهی پیامد مطلق‌گرایی و خودمحوری است. مهدی ‌هاشمی به دلیل همین ویژگی غیراخلاقی به دنبال دستاویزی می‌گشت تا ضمن همکاری نکردن با نظام و مسئولین نه‌تنها حرکت‌های خودمحورانه‌ای که با سیاست‌های اسلامی و انسانی نظام در تضاد کامل بود در خارج و داخل گسترش دهد بلکه به‌نوعی، بی‌اعتمادی خود را به قانون و نظام به قشر جوان و اقشار دیگر جامعه به منصه ظهور رساند.
شکل‌گیری خطی خاص از سوی وی و همفکرانش در کنار متهم کردن نظام به برخورد خطی را می‌توان گریزگاه و دستاویزی برای به کرسی نشاندن افکار و ‌اندیشه‌های خود و طیف مرتبط به او به شمار آورد. مهدی ‌هاشمی درخصوص نقش وسوسه‌های خطی و گروهی در بی‌اعتمادی به قانون می‌گوید:
«همین که نهضت‌ها از سپاه جدا گردید که در حقیقت مصوبه مجلس شورای اسلامی بود، جدایی نهضت‌ها از سپاه از آنجا که به ‌اندیشه‌های خودم بیش‌ازحد اعتماد می‌کردم، مطلق‌گرایی را در خودم حاکم کرده بودم، وسوسه‌های خطی و گروهی بر من عارض شد و در ارتباط با همان ریشه‌های قبلی یعنی ضعف معنویت و غلبه نفسانیات و دوری از خط امام[ره] و نپرداختن به تهذیب نفس، این وسوسه‌ها در آن مقطع در من قوت گرفت وسوسه‌های گروهی و خطی به حدی بود که من به قانون و مقررات بی‌اعتماد شدم. فکر می‌کردم خودم یک فرد انقلابی ‌هستم و انقلاب در من خلاصه شده است. خودم را مطلق و بزرگ کردم و به قانون و مقررات بی‌اعتماد شدم و از این جهت وقتی‌که واحد نهضت‌ها از سپاه جدا شد با اینکه من قدرت جلوگیری داشتم من متأسفانه در اثر همان روح بی‌اعتمادی به قانون و مقررات وقتی تعداد زیادی از اسلحه و مهمات و مواد منفجره و اسناد سپاه را برادران خارج کردند البته ما نیاز داشتیم به این‌ها برای مسئله نهضت‌ها ولیکن با توجه به اینکه یک خلاف قانون و مقررات بود این خودمحوری را در خودم سراغ داشتم که تأیید می‌کردم و مسئله نهضت‌ها و لیکن با توجه به اینکه یک خلاف قانون و مقررات بود این خودمحوری را در خودم سراغ داشتم که تأیید می‌کردم و همین که از سپاه خارج شد ما خدمت فقیه عالیقدر رسیدیم و ایشان نیز تأکید کردند البته قبل از خارج شدن نه بلکه بعد از خارج شدن. در ادامه این روند انحرافی بود که یک سلسله کارهای خلاف قانون که توسط دوستان ما انجام می‌گرفت مانند جعلیات، این جعلیات را نگه داشتیم، آن خانه هم بایستی تحویل مقامات می‌شد ولی باز همان گرایش به خلاف قانون را حفظ کردیم هم جعلیات و هم خانه را کار را ادامه می‌دادیم و این‌ها ملهم از همان‌ اشتباهات و خط کاریها و انحرافاتی است که در من قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب هم رشد کرد.»4
مهدی ‌هاشمی در اعترافی دیگر و درخصوص عملکرد خودمحورانه‌اش در مسئله انحلال واحد نهضتها، ریشه عدم تحویل امکانات به ‌نظام و نیز عدم همکاری با وزارت اطلاعات را ناشی از بدبینی‌های خطی نسبت به انگیزه انحلال واحد نهضت‌ها و سایر نیروهای نظام برمی‌شمارد و می‌گوید:
«بعد از انحلال واحد به خصوص پس از تشکیل وزارت اطلاعات اگر عقل متوازن و روحیه همکاری در ما وجود داشت حق مسئله این بود که کلاً امکانات یاد شده را تحویل وزارت می‌دادیم ولی متأسفانه بدبینی‌های خطی که انسان را به عدم همکاری می‌کشاند مانع از این عمل شد.»5

توضیحات سند:

1. پرونده مهدی ‌هاشمی، ج ۱، ص ۳۰.
2. کالبد شکافی انحراف، نوار ۱۰.
3. پرونده مهدی ‌هاشمی، ج ۹، ص ۳۰.
4. پرونده مهدی ‌هاشمی، ج ۲، صص ۲۶ و ۲۵.
5. پرونده مهدی ‌هاشمی، ج ۳، ص ۱۰۶.

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد دوم / مهدی هاشمی مبانی اخلاقی صفحه 166
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.