انقلاب مشروطه را مىتوان سرآغاز تاریخ معاصر ایران نام برد که عرصه تکاپو و تعارض سه جریان سیاسى ـ فرهنگى بود. جریان اصلى اصالتگرا و مردمى که بطور عمده در نهضت روحانیت تبلور یافت و به انقلاب شکوهمند اسلامى ایران ختم شد. دوم جریان غربگراى راست و میانه که روشنفکران و نخبگان وابسته به حکومت شاهنشاهى با حمایت همهجانبه استکبار غرب نقش ایفاء مىکردند؛ و بالاخره جریان چپ که در دوران مشروطه متأثر از روسیه سوسیالیستى اثر گرفته و مبلّغ اندیشههاى سوسیالیستى ـ کمونیستى بودند. از آنجا که تفکر مارکسیسم ـ لنینیسم ادعاى جهان شمول داشته بطور طبیعى در صحنه سیاسى ـ اجتماعى ایران هم نقش بسزایى در تعاملات اجتماعى بازى کرده و از این جهت بررسى گروههاى چپ اهمیت پیدا مىکند.
تاریخ تشکلات مارکسیستى در ایران با تشکیل «انجمنهاى غیبى» سوسیال دمکرات در شهرهاى تبریز، رشت و تهران آغاز مىشود که تحت نظر افرادى نظیر ملکالمتکلمین، محمدرضا مساوات، سیداسداله خرقانى، سلیمان میرزا اسکندرى و ... فعالیت داشته و پس از حادثه کودتاى محمدعلى شاه و استقرار «استبداد صغیر» دستگیر و در باغشاه کشته و یا منزوى شدند. البته باید اضافه کرد که نمایندگان سوسیال دمکرات (اجتماعیون ـ عامیون) مارکسیست به معناى واقعى نبودند؛ و در بینش خود تصور احساسى و رومانتیک درباره دمکراسى، مردم و انقلاب زحمتکشان داشتند و شیوههاى پارلمانى، و غلط روحانى و ترور انقلابى افراد ارتجاعى را دنبال مىکردند و حتى بعضى از آنها در سازمان فراماسونى و جمعیت آدمیت عضویت داشتند. سرنوشت تاریخى این افراد متفاوت و عملشان از خدمت تا خیانت فرق مىکند بطور مثال ارتباط برخى از این افراد با آن کسانى که از ارومیه و باکو بودند؛ لنین «آنها را نیمه روشنفکران مسلمان ماوراء قفقاز که فراموش کردهاند اتباع روسیهاند» مىنامید؛ و ستارخان از جمله این گروه بود که بوسیله این افراد جذب شد. اما نمایندگان سوسیال دمکرات رشت که عبارت بودند از سردار محیى، میرزا کریم رشتى، سیداشرفالدین گیلانى (مدیر نسیم شمال) و ... با اتباع روسى در ارتباط و جذب آنها شدند. حزب عدالت که در محله صابونچى شهر باکو در ماه مه 1917 شکل گرفت و اسداله عقارزاده بعنوان صدر این حزب انتخاب و روزنامه بیرق عدالت را منتشر مىکرد پایهاى شد براى حزب کمونیست ایران در سال 1299. در اولین کنگره حزب کمونیست که در انزلى تشکیل شد چهار نفر به نامهاى کامران آقازاده (آقایف)، سلطانزاده، پیشهورى و حیدر عمواوغلى سخنگوى حزب انتخاب و آخرین فعالیت آن در دوران رضاخان بود. از جمله عملکرد آن حزب دو عمل خطاکارانه قابل ذکر است. یکى نقش تخریبى در جنبش گیلان و منزوى کردن میرزا کوچک خان و دیگرى نقش تسهیلى براى به قدرت رساندن رضاخان در جریان تغییر رژیم قاجار به پهلوى. با سقوط رضاشاه در شهریور 1320 و اشغال کشور توسط متفقین و خوشحالى مردم از سقوط دیکتاتورى، سرآغاز یک دوره سیاسى تا کودتاى 28 مرداد 1332 شد که جریانات سیاسى نقش اصلى را در حیات جامعه ایفاء کردند، از جمله حزب توده مىباشد. پس از اشغال ایران، مسئولین «انترناسیونال کمونیستى» مسئله تأسیس یک حزب سیاسى که حامى اهداف و منافع شوروى در فضاى سیاسى ایران باشد را در دستور کار قرار دادند. با توجه به تجربه شکست حزب کمونیست ایران، حزب جدید مىبایست داراى پوشش «ملى» باشد تا بتواند پایگاه اجتماعى بدست آورد. لذا حزب توده بصورت علنى فعالیت و یک سازمان مخفى داشت که آنرا هدایت مىکرد. در فراز و نشیب سیاسى اجتماعى کشور اشتباهاتى که حزب داشت در کودتاى 28 مرداد غیرقانونى شناخته و منحل اعلام گردید؛ در نتیجه تعداد زیادى دستگیر، کشته، عدهاى به خارج کشور فرار و تعدادى هم با رژیم شاهنشاهى همآوا شدند.
جوانان پرشور و انقلابى که در حزب توده (سازمان جوانان حزب توده) فعالیت مىکردند پس از این رویدادها و بسته شدن راههاى مسالمتآمیز سیاسى افرادى نظیر عباس سورکى ـ عبدالحسین مدرسى ـ ناصر آقایان ـ بیژن جزنى ـ حسین نعمتى ـ مهدى شهیدى و ... گروهى تحت عنوان گروه رزمآوران حزب توده را تشکیل و در جلسات خود، عملکرد گذشته حزب توده و شوروى را نقادى مىکردند. در ابتداء با ذهنیت و سوابقى که بعضى از آنها در جبهه ملى و فعالیتهاى دانشگاهى داشتند، در جلسات جبهه ملى، حزب ملیت و گروه ارانى شرکت و سعى در تشکیل ایجاد گروه ضداستعمارى داشتند ؛ که به دلیل داشتن نظرات تند و مشى مسلحانه از همه آن گروهها و افراد رانده شدند و از سال 1344 در بین خود اقدام به تهیه اسلحه و آموزش نظامى کردند. این گروه که مىتوان آنان را پایهگذار و کادر اصلى سازمان چریکهاى فدایى خلق نامید در سال 1347 دستگیر و در زندان هم نوعى کار تشکیلاتى مىکردند. در سال 49 جو موجود، جستجو براى یافتن محل مناسب براى عملیات چریکى بود و بحث جنگ چریکى روستایى و جنگ چریکى شهرى به میان آمد. دستجات مختلف در پوشش گردش و سفر علمى به دهات و جنگلها و شهرستانها بدنبال این موضوع بودند تا اینکه گروهى از کمونیستها که بعدا به نام چریکهاى فدائى خلق مشهور شدند اولین گروه خود را به جنگلهاى شمال فرستادند که ضمن تحقیقات بیشتر و ساختن استحکامات تمرین کنند تا بتوانند آغازگر جنگ چریکى روستایى باشند. اما این گروه خیلى زود بدام افتاد زیرا زمان بسیار بد انتخاب شده بود، زمستان 49 برف و باران و خلوتى محیط و غیر بومى بودن زود جلب نظر کرد و از طرفى ارتباط گروه با ده شهر جهت تامین وسائل و مایحتاج به سختى انجام مىگرفت و نیز پوشش تبلیغى در محیط نداشت لذا عدهاى احتمال مىدادند که اینان سارق باشند و بالاخره مسئله کمونیست بودن با در نظر گرفتن روحیه مذهبى مردم و خاطرات تلخ خیانتها و اعمال کمونیستها در نهضت جنگل به میرزا کوچک و مردم آن نواحى همراه علل دیگر، گروه سیاهکل را با شکست مواجه ساخت. با لو رفتن و دستگیر شدن رابط بین گروه و ده، چریکها براى نجات او به پاسگاه سیاهکل حمله بردند ولى مأمورین رابط را قبلاً به شهر فرستاده بودند آنها پاسگاه را خلع سلاح کردند و بالاجبار به داخل جنگل گریختند در حالیکه این عمل نیز اشتباه بود زیرا در آن هواى زمستان و محیط و موقعیت و عدم پشتیبانى کافى بایستى به شهر مىآمدند. در هر حال رژیم با شدت عمل هر چه تمامتر جنگل را محاصره کرد و با بمبهاى آتشزا نقاط مشکوک را از درختان خلوت کرد و از راه زمین و هوا نیروهاى ورزیده خود را اعزام داشت که ضمن چند برخورد مختصر کلیه افراد گروه دستگیر و اعدام و یا محکوم به زندانهاى مختلف گشتند و در بازجوئىها شبکه شهرى نیز شناسائى شد و مخصوصا رهبران و افراد مؤثر گروه از قبیل حمید اشرف ـ زیبرم ـ مفتاحى ـ پویان ـ صفائى فراهانى و... لو رفتند و رژیم ضمن چاپ عکسهاى آنها براى دستگیر کننده هر یک صدهزار تومان جایزه تعیین کرد.[1]
این ضربه و تجربه باعث شد که طرح جنگ چریکى روستائى کنار گذاشته شود زیرا ثابت گردید که با توجه به توافق همه همسایگان ایران و ابرقدرتها با رژیم شاه و در نتیجه عدم حمایت چریکى از کشورهاى همجوار و موقعیت جغرافیایى و عدم همکارى ده نشینان و قدرت تسلط و حمایت کامل ارتش هرگونه حرکت چریکى متمرکز به هر قیمت بشدت سرکوب خواهد شد. و بنابراین نظرها متوجه جنگ چریکى شهرى شد که اعلام آن و تکمیلش از طرف سازمان مجاهدین بود. شکست سیاهکل سازمان چریکهاى فدائى خلق را معرفى کرد و کادر رهبرى که به ناچار زندگى مخفى را آغاز کرده بود به طور جدى به سازماندهى و عضوگیرى پرداخت و پخش عکس افراد موثر و جایزه گذارى رژیم براى آنها ایجاد جاذبهاى کرد که افراد علاقمند به مبارزه و ماجراجو را به سوى آنها مىکشاند. از سویى اقدام پلیس رژیم شاه به دستگیرى دانشجویان و اعزام آنها به زندانهاى سیاسى براین نکته مىافزود چنانچه در خبرهاى منتشره از سوى همین سازمان چنین مىخوانیم.
«در این میان مسافرت نیکسون و به دنبال آن تظاهرات پرشور دانشجویان و سنگ باران ماشین وى و شاه که منجر به دستگیرى تعداد کثیرى از دانشجویان مىشود موقعیت مناسبى براى کادرسازى فراهم مىآورد. بدین معنى که این دانشجویان که توسط کمیته بازداشت شدهاند به علت کمبود جا سریعا به زندان موقت شهربانى و از آنجا به قصر منتقل مىشوند و بدین طریق نیاز کادرهاى ورزیده به سمپاتهاى جدید و نیاز اینان به کسب تربیت انقلابى با کمک ناآگاهانه پلیس مرتفع مىشود.»[2]
«روحیات پرشور دانشجویى است که در این مدت خیلى زیاد به چشم مىخورد حال آنکه کار تشکیلاتى براى بقاء خود تظاهراتى این چنین را بسیار محدود مىکند.»[3]
«سال 49 بر زندانهاى سیاسى ایران؛ اوین ـ قزلقلعه ـ موقت شهربانى ـ بندهاى 3 و 4 قصر و قزل حصار، سکوت و آرامش مسلط است. در زندان قصر محکومین زندگى آرامى مىگذرانند، هر چند تنى با هم گرد آمده و زندگى مشترکى داشته و بدین سان گروههاى پراکندهاى به وجود آوردهاند. نظم و تشکل و وحدت همه جانبهاى وجود ندارد. هر کس یا حداکثر هر چند تن براى خود زندگى مىکنند. خصوصیات منفى شدیدا رشد کرده و خودخواهى اوج گرفته، آن چنان که حتى جاى هر کس مشخص است و فردى حق ندارد جاى دیگرى بنشیند یا بخوابد. در داخل اطاق قسمت بالا از آن قدیمىها است و کنار درب از آن تازه واردهاست. سالها طول دارد تا فردى بتدریج از جلوى درب نشینى به مقام بالانشینى برسد. خرج جدا، غذا جدا، لباس جدا، زندگى جدا، فکر و کار جداست.»[4]
اما در خصوص ارتباط این گروه با مردم و چگونگى برخورد تئوریک و واقعى آنها و میزان نقش آفرینى که براى به اصطلاح خلق در نظر گرفته بودند. جهت بهتر روشن شدن مسئله به ذکر نقطه نظرات مسئول گروه یعنى بیژن جزنى مىپردازیم :
«این تصور پیش مىآید که گویا انقلاب در گرو آغاز حرکت پیشاهنگ است و بس. اشکال دیگر مبارزه که در ایجاد رابطه بین پیشاهنگ و تودهها در این مرحله اهمیت خاص دارند مورد بىاعتنایى قرار مىگیرد و از اشکال غیرنظامى مبارزه تنها به (تبلیغات سیاسى) پیشاهنگ در جنب اعمال قهر اشاره مىشود، ما تا آنجا پیش مىرویم که تودهها را از توسل به شیوههاى اقتصادى و سیاسى مبارزه منع مىکنیم و تصور مىکنیم که با این منع آنها سلاح بدست مىگیرند و همراه ما با دشمن خود مىجنگند، نتیجه این است که ما در حالى که موکدا روى نقش تاریخى تودهها تأکید مىکنیم، عملاً نقش آنها را مورد بىتوجهى قرار مىدهیم. به دنبال چنین گرایش هایى است که ما تصور مىکنیم که زحمتکشان به خصوص کارگران آمادهاند که نقش عمده خود را در این انقلاب به عهده بگیرند، بنابراین در بسیارى موارد روى تضاد کارگران و دهقانان با امپریالیسم و بورژوازى کمپرادور تاکید یک جانبهاى مىکنیم و در مقابل از درک محتواى فعلى جنبش یعنى خصلت ضددیکتاتورى آن، از نقش خرده بورژوازى و نارسایى ما، درک نادرست، بسیار کلى و مبهم از امپریالیسم و نقش آن در شرایط فعلى ایران علاوه مىگردد. همه اینها دست به دست هم مىدهند و شناختى ایدهآلیستى از شرایط و راهحلى مکانیکى براى مسائل جنبش دارد، زیر پوشش مارکسیسم ـ لنینیسم ارائه مىدهد».[5]
«واقعیت موجود چیست؟ بیش از سه سال از ظهور جنبش مسلحانه مىگذرد و ما هنوز تا تودهاى شدن این مبارزه فاصله زیادى داریم. این چگونه موقعیت انقلابى آمادهاى است که علیرغم فعالیت چشمگیر پیشاهنگ، تودهها به آن پاسخ نمىدهند؟ ما انتظار حمایت کارگران و دهقانان را مىکشیم، حال آنکه روشنفکران، کسبه و روحانیون به ما پاسخ مساعدترى مىدهند، آیا مشى، ما را به یک انقلاب دمکراتیک تودهاى تبدیل کند اشتباه نبوده است. این پرسشى است که در ذهن تمام کسانى که چنین انتظار بىموقعى از مبارزه مسلحانه داشتهاند قرار دارد».[6]
سالهاى بین 52 ـ 54 به علت تسلط و نفوذ ساواک در گروههاى مختلف از جمله این گروه، بسیارى از خانههاى تیمى کشف و افراد آن کشته و یا دستگیر شدند. در سال 1354 ساواک 8 نفر از سران گروه را با صحنه سازى مبنى بر قصد فرار، اعدام و ضربه مهلکى به سازمان وارد کرد.
همانطور که در این چند صفحه مختصر ذکر شد تمامى چهارچوبهاى فکرى و تئورى این سازمان مثل همه چپگراهاى دیگر ـ از جمله کشورهاى کمونیستى ـ پوچ از کار درآمده و به اهداف خود نایل نشدند.
و تنها در یک مقطع تاریخى موجى براه انداختند که با خود بخشى از بهترین نیروهاى جوان و مستعد را به کام مرگ و نیستى کشاند و سرانجامى جز تباهى، انحراف فکرى و هلاکت بهمراه نداشت. چنانچه حضرت امام (قدس سره) در این خصوص چنین مىفرمایند.
«وصیت من به چپگرایان، مثل کمونیستها و چریکهاى فدایى خلق و دیگر گروهها(ى) متمایل به چپ، آن است که شماها بدون بررسى صحیح از مکتبها و مکتب اسلام نزد کسانى که از مکتبها و خصوص اسلام اطلاع صحیح دارند، با چه انگیزه خودتان را راضى کردید به مکتبى که امروز در دنیا شکست خورده رو آورید و چه شده که دل خود را به چند ایسم که محتواى آنها پیش اهل تحقیق پوچ است خوش کردهاید؟ و شما را چه انگیزهاى وادار کرده که مىخواهید کشور خود را به دامن شوروى یا چین بکشید، و با ملت خود به اسم «توده دوستى» به جنگ برخاسته یا به توطئههایى براى نفع اجنبى به ضدکشور خود و تودههاى ستمدیده دست زدید؟ شما مىبینید که از اول پیدایش کمونیسم مدعیان آن دیکتاتورترین و قدرت طلب و انحصارطلبترین حکومتهاى جهان بوده و هستند. چه ملتهایى زیردست و پاى شوروى مدعى طرفدار تودهها خُرد شدند و از هستى ساقط گردیدند. ملت روسیه، مسلمانان و غیرمسلمانان، تاکنون در زیر فشار دیکتاتورى حزب کمونیست دست و پا مىزنند و از هرگونه آزادى محروم و در اختناق بالاتر از اختناق دیکتاتورهاى جهان به سر مىبرند. استالین که یکى از چهرههاى به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش را و تشریفات آن و اشرافیت او را دیدیم. اکنون که شما فریب خوردگان در عشق آن رژیم جان مىدهید، مردم مظلوم شوروى و دیگر اقمار او چون افغانستان از ستمگریهاى آنان جان مىسپارند، و آنگاه شما که مدعى طرفدارى از خلق هستید بر این خلق محروم در هر جا که دستتان رسیده چه جنایاتى انجام دادید و با اهالى شریف آمل که آنان را به غلط طرفدار پروپا قرص خود معرفى مىکردید و عده بسیارى را به فریب به جنگ مردم و دولت فرستادید و به کشتن دادید، چه جنایتها که نکردید. و شما «طرفدار خلق محروم» مىخواهید خلق مظلوم و محروم ایران را به دست دیکتاتورى شوروى دهید و چنین جنایتى را با سرپوش «فدایى خلق» و طرفدار محرومین در حال اجرا هستید، منتها «حزب توده» و رفقاى آن با توطئه و زیر ماسک طرفدارى از جمهورى اسلامى، و دیگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.»[7]
و اما چند نکته :
اسناد این اثر مربوط به سالهاى 1342 ـ 1354 است که به صورت چینش تاریخى و در 6 فصل تحت عناوین ـ کلیات و تاریخچه ـ بیژن جزنى ـ حسن ضیاء ظریفى ـ عباس سورکى ـ احمد جلیل افشار ـ احمد چوپان زاده منظم شدهاند.
2ـ از مجموع سندهاى موجود، اسناد تکرارى حذف و از میان اسناد دست نویس و تایپ شده، ترجیحا اسناد تایپ شده، مورد استفاده قرار گرفته است.
3ـ حروف چینى اسناد مطابق نگارش اصل بوده و هیچ تغییرى در رسم الخط و جملهنویسى آنها داده نشده بلکه فقط در کنار غلط املایى، صحیح آن در داخل قلاب آورده شده است و نیز براى سهولت در خواندن مطالب، بعضا نکات ویرایشى رعایت شده است.
4ـ به علت آمدن تصویر اسناد در صفحات مورد نظر، از حروف چینى سربرگ سندها و ذکر نوع طبقه بندى حفاظتى آنها از قبیل، محرمانه، خیلى محرمانه و... خوددارى و صرفا به ذکر موضوع سند اکتفا شده است.
5ـ عناصر مهم و مؤثر در پاورقى هر سند توضیح داده شده است.
6ـ در ذیل بعضى گزارشات ساواک نظریههایى داده شده و از نظر دهندگان با کلمات رمز یاد شده است این کلمات رمز معمولاً اسامى روزهاى هفته است و منظور آنها این است :
شنبه : منبع نفوذى ساواک و گزارشگرى است که از طریق مشاهده مستقیم و یا از راههاى دیگر کسب خبر نموده است.
یکشنبه : رهبر عملیات است که پس از گزارش منبع آن را تایید یا تحلیل مىکند.
دوشنبه : رئیس اداره عملیات است.
سهشنبه : رئیس امنیت داخلى است.
چهارشنبه : رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه است.
7ـ در پایان بخشى با عنوان ضمایم آورده شده و شامل اسناد مهمى است که یا در متن کتاب از آنها استفاده نشده و یا از محتواى آنها در پاورقىها بهره گرفته شده است.
مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات
[1]. تحلیلى از سازمان مجاهدین خلق ایران، على حقجو، نشر اوج ـ ص 38 ـ 40
[2] نظرى به تاثیر جنبش مسلحانه، زندانهاى اوین، قزل قلعه و کمیته، نشر سازمان چریکهاى فدایى خلق، سال 1352، ص 1 و 2
[3] همان، ص 3
[4] همان، ص 15
[5] نبرد دیکتاتورى، بیژن جزنى، نشر چمن، 1357، ص 118
[6] همان، ص 120
[7] صحیفه امام، مرکز نشر آثار امام خمینى، جلد اول، ص 438 و 439