تاریخ سند: 26 خرداد 1343
متن سند:
ساعت 0830 روز 25 /3 /43 پنجاه و پنجمین جلسه دادگاه تجدیدنظر نظامی
در پادگان عشرت آباد با حضور بیش از 60 نفر تماشاچی تشکیل گردید.
ابتدا
سرهنگ بهرور وکیل مدافع طالقانی شروع به صحبت کرد و گفت این اعلامیه که در
15 خرداد 42 به نام موکل من (آقای طالقانی) چاپ شده جعلی بوده و در موقع چاپ
آن ایشان در زندان بودند و کوچکترین اطلاعی از این اعلامیه نداشتند و این
پرونده سازی بوده است آقای طالقانی یک فرد وطن پرست و پابند به شرع مقدس
اسلام و قانون اساسی بوده و
می باشند من خیلی متأسفم که
یک چنین شخصی شریف را
باید محکوم به ده سال زندان
کنند واقعا انسان در این
مملکت نمی تواند از حق خود
و دیگران دفاع نماید و اگر
بخواهد دفاع کند او را
مجازات می کنند و از این که
در کیفرخواست نوشته شده
که طالقانی به مقام سلطنت
توهین کرده دروغ و بی اساس
است و این کیفرخواست از
روی غرض بوجود آمده
است.
در بین صحبت سرهنگ
بهرور رئیس دادگاه تذکر داد که خارج از موضوع صحبت نکنید و دادستان هم به
صحبت ایشان اعتراض کرد در این موقع صحبت بهرور تمام شد و سپس تیمسار
سرتیپ بهارمست1 شروع به صحبت کرده و گفت که بعد از 28 مرداد سال 32
حزب توده2 هر کار که می خواست می کرد و هنوز هم افراد توده ای در این
مملکت در بین مردم در دستگاه دولت و حکومت خود را جا زده و مشغول
فعالیت می باشند و می خواهند که بین شاه و روحانیون و افراد شریف و
وطن پرست اختلاف ایجاد کنند یک نفر از افراد توده ای که خود را شاهدوست
معرفی می کند خطبه ای با خط عربی نزد آقای طالقانی برده و در مورد صحیح
بودن آن از ایشان نظر می خواهد و بدون این که آقای طالقانی اظهارنظری کنند
همان خطبه را برده به چاپ می رسانند و حالا می گویند آقای طالقانی اعلامیه بر
ضد سلطنت داده است آخر ببینید بیشرمی و غرض ورزی تا چه اندازه است من
تعجب می کنم که دادگاه بدوی چطور بدون کوچکترین دلیلی و مدارکی ایشان را
به ده سال زندان محکوم کرده؟ یا این که پرونده را به طور دقیق مطالعه نکرده و یا
این که خدای نخواسته این حکم از روی غرض صادر شده تیمسار سرتیپ
بهارمست در پایان اظهار داشت که تمام متهمین در یک نامه که تقدیم ریاست
محترم دادگاه می کنم نوشتند که چون تشکیل دادگاه مدت پنج روز است که هم
صبح و هم عصر تشکیل می شود ما ممکن است مریض شویم و خیلی ناراحت
هستیم لذا تقاضا داریم که دادگاه روزی یک بار تشکیل شود.
در این موقع
صحبت تیمسار بهارمست تمام شد و آقای علی بابایی گویا شروع به صحبت کرد
و اظهار داشت یک اعلامیه از من گرفتند و من اعتراف می کنم که اعلامیه متعلق به
من بوده من می خواهم بدانم اگر چنان چه کسی یا اجتماعی با یک دستگاه
استبداد و دیکتاتوری مخالف و مبارزه کند برخلاف قانون است من افتخار
می کنم که برای بقای مملکت و دوام مشروطیت و شرع مقدس اسلام فعالیت
نمودم و این سازمان امنیت3 است که در این مملکت حکومت برخلاف
روحانیون و قانون اساسی تشکیل داده و در بین مردم روحانیون و ملیون و
شخص شاه اختلاف ایجاد کرده است.
در این موقع که ساعت 1200 بود جلسه
تعطیل و جلسه آینده به ساعت 1500 موکول گردید.
توضیحات سند:
1ـ سرلشگر بهارمست، رئیس
ستاد ارتش.
در سال 1331، سرلشگر
بهارمست، طی پیامی (پنهانی
یکسره) به فرماندهی لشکر
تبریز، رکن 2 تبریز، حضور
آیت الله مدنی و عملکرد ایشان
را ...
به زیان آن سرزمین
«دانسته» لذا دستور داد تا کارها
و اعمال و رفتارش را، بررسی و
شهربانی آذرشهر را تقویت
نمایند.
2ـ حزب توده؛ در اوایل مهر ماه
1320، با فراخوان عناصر
کمونیست و وابسته به استکبار
شرق (شوروی سابق)، از جمله
سلیمان محسن اسکندری، آغاز
به کار کرد.
جلسه اوّل، در
بالاخانه منزل اسکندری ـ که در
خیابان ژاله بود ـ تشکیل گردید.
در جلسه مذکور، احسان طبری،
رضا روستا، عبّاس اسکندری،
ایرج اسکندری، نورالدّین
الموتی، عزّالملک اردلان،
فریدون کشاورز...
حضور
داشتند.
به هنگام آغاز فعّالیت
حزب توده، سلیمان محسن
اسکندری البته بدون داشتن
عنوان دبیر کلّی ـ زیرا چنین
عنوانی در آئین نامه حزب نبود
ـ در حزب «حق امضا» داشت، و
عملاً رهبر حزب توده به شمار
می آمد.
پس از مرگ، او ظاهرا ایرج
اسکندری، حق امضا داشت.
پس از کنگره اوّل نورالدّین
الموتی، حق امضا داشت، ولی
احدی او را به عنوان رهبر حزب
نمی شناخت.
در کنگره دوم
حزب، اساسنامه ای به تصویب
رسید که مقام دبیر کل را تصریح
و حدود وظایف او، را تعیین
کرد.
در این کنگره، رادمنش،
دبیرکل شد.
از کنگره دوم تا
پلنوم چهاردهم (یعنی مدّت 20
سال)، رادمنش، در خارجه
دبیرکل بود.
بعد از خلع رادمنش،
ایرج اسکندری، به آرزوی
قدیمی خود یعنی دبیر اوّل شدن
نائل آمد (از پلنوم چهاردهم تا
شانزدهم).
پلنوم شانزدهم،
کیانوری را به دبیر اوّلی انتخاب
کرد و او، تا انحلال حزب
توده،در این سمت باقی ماند.
همکاری حزب توده با مصطفی
فاتح، رئیس شرکت انگلیسی
نفت، در روزنامه مردم در سال
1320، پس از سقوط رضاشاه،
و پس از اشغال ایران توسط
شوروی و انگلیس، شروع شد.
تصمیم همکاری را، دولتهای
شوروی و انگلیس، در اوان
ورود ارتش های خود به ایران
گرفته بودند و اجرای این تصمیم
را، شوروی، به حزب توده ابلاغ
کرد و از جانب انگلستان، به
مصطفی فاتح مراجعه شد.
نتیجه
منفی این عمل، خیلی زود
آشکار شد.
زیرا دیدن همکاری
چاکران امپریالیسم انگلیس و
نوکران فراماسون با کمونیستها ـ
که دعوی بررسی «و» انقلابی
بودن داشتند ـ بیش از اندازه در
نظر مردم عجیب بود.
حیات حزب توده را، می توان به
8 دوره تقسیم نمود.
دوره اوّل،
زندگی حزب توده از تأسیس تا
پیدایش فرقه دمکرات (یعنی از
1320 تا 1324).
حزب توده،
در این دوران ابتدائی حیات
خود، پا به پای دیپلماسی
شوروی پیش می رفت.
بدین
ترتیب، دوره اوّل زندگی حزب،
دوران زایش و رشد تدریجی
آن بود و در همین چهار سال،
چهره وابسته آن، مشخّص شد و
معلوم شد که این حزب، ابزار
قابل اعتمادی در دست
دیپلماسی شوروی است.
دوره
دوم زندگی حزب توده، از
پیدایش فرقه دمکرات
آذربایجان و پارتی دمکرات
کردستان آغاز شد و با اوج گرفتن
این حزب و شرکت وزیرانش در
کابینه دوم قوام، خاتمه یافت.
(از آذر 1324 تا تابستان
1326).
دوره سوم زندگی حزب
توده، از آذر 1326 تا 15 بهمن
1327، یعنی تاریخ قصد جان
کردن محمّدرضا پهلوی، ممتدّ
است.
در این زمان، دوران
«طلائی» و «هورائی» حزب
پایان یافت و دوره حضیض و
شکست آن، فرا رسید.
دوره
چهارم، از اعلام غیرقانونی شدن
حزب تا ردّ قرارداد الحاقی نفت
(قرارداد گس - گلشائیان) یعنی
از بهمن 1327 تا 1330
می باشد.
دوره پنجم، از سال
1330 تا کودتای 28 مرداد
1332 است که در این دوره،
حزب توده، به دو علّت، توسعه
یافت.
علّت اوّل، آن است که
سرنوشت دولت و مجلس، به
دست دکترمحمّد مصدّق و
آیت الله کاشانی بود و یک فضای
نسبتا باز اجتماعی وجود داشت.
لذا حزب، به تأسیس اتّحادیه های
کارگری، سازمان جوانان
دمکرات، تشکیلات دمکراتیک
زنان...
به صورت علنی اقدام
کرد.
علّت دوم، اوج جریان
نهضت مردم، در راه ملّی کردن
صنعت نفت، در سراسر ایران بود
که شکارچیان حزب، فرصت
صیّادی خوبی به دست آوردند
هرچند نتوانستند از آن، بخوبی
استفاده کنند.
دوره ششم، از
کودتای 28 مرداد تا کشف
سازمان نظامی حزب و متعاقب
آن، فروپاشی و تلاشی تمام
سازمانهای علنی و مخفی حزب
که تا سال 1334 ادامه داشت.
دوره هفتم، فصل نهایی و حالتی
بدتر از احتضار برای تنه حزبی
یود که در حال تجزیه بود.
دوره
هشتم، زمان انهدام نهائی حزب
توده، از آغاز سال 1357 تا
1361 می باشد.
در این زمان،
کیانوری، زمام حزب را به دست
داشت و با اطّلاعاتی که از منابع
شوروی و محافل سازمان مخفی
«نوید» به دست می آورد، سمت
و سوی حوادث را بخوبی حدس
می زد.
کیانوری ـ که در مکتب
لنینیسم عملی، درسهای خود را
خوب آموخته بود ـ با در آمیختن
کار مخفی با کار علنی،
فرصت طلبانه برای ربودن
پیروزی از چنگ فاتح ـ که جزو
مرام اصلی حزب توده نیز بود ـ
در ظاهر خود را حامی خط امام
نشان می داد.
ولی در باطن با
خائنانی مانند ناخدا افضلی و
سرهنگ عطّاریان و سرهنگ
کبیری و سرهنگ آذرفر و
دیگران، همکاری داشت و
همکاری پرجوش جاسوسی را به
سود شوروی رهبری می کردو
تدارک سرنگونی جمهوری
اسلامی را می دید که با افشای
ماهیّت واقعی اش در سال 1361،
عناصر وابسته به او دستگیر و
حزب به طور کامل، منحل و از
صفحه روزگار محو شد.
(اسناد ساواک، پرونده موضوعی
حزب توده)
3ـ خاطرات حسین فردوست، 2
جلد، تهران، مؤسسه مطالعات و
تحقیقات سیاسی، 1370
منبع:
کتاب
آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 1