صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع : اجتماع مردم در مسجد هدایت

تاریخ سند: 4 آذر 1350


موضوع : اجتماع مردم در مسجد هدایت


متن سند:

شماره : 13729 /20 ه 12 از ساعت 0530 روز 29 /8 /50 که مصادف باعید فطر بود حدود 1500 نفر از طبقات مختلف به تدریج در مسجد هدایت حاضر و صفوف نماز جماعت را تشکیل دادند این عده تا ساعت 0800 مشغول خواندن دعاهای مربوطه بودند در حالی که تمام صحن حیاط داخل مسجد و پشت مسجد مفروش بود همگی در انتظار ورود سید محمود طالقانی برای برگزاری نماز عید فطر به سر می بردند لیکن پس از مدتی افرادی که در بین آنان حاجی شانه چی.
علی بابائی.
رضاخانی.
چوبک.
قاضی.
میرحسینی.
مصطفی صادقی.
شالچی.
رضا سلیمی و عده ای دیگر دیده می شدند و برای استقبال از سید محمود طالقانی به منزل وی رفته بودند مراجعت و با حضور آنان و نبودن طالقانی مردم که تا آن موقع از نیامدن وی مطلع نبودند با خبر شدند که از طرف پلیس منزل طالقانی محاصره و کتبا به وی ابلاغ گشته حق خروج از منزل و رفتن به مسجد را ندارد.
1 آنگاه توسط حاجی صادقی.
علی بابائی مرتبا وسیله بلندگو به مردم اعلام می گردید که از رفتن به منزل طالقانی منصرف و چندین بار گفتند که طالقانی اظهار نموده هیچ کس حق رفتن به منزل او را ندارد و از مردم خواستند به سر کارهای خود بروند و همچنین حاجی صادقی اعلام می کرد طالقانی به منزل شمیران خود رفته و مردم را به متانت و خروج از مسجد تشویق می کرد سپس مردم دسته دسته در مورد جلوگیری سازمان امنیت و دستگاه از ورود آقا به مسجد صحبت و بعضا لعن و نفرین می فرستادند و می گفتند این چه کشور اسلامی است که به این علنی با دین مبارزه می شود و سرانجام از طرف حاجی صادقی.
حاجی جواد جباری.
سید ابراهیم موسوی از مردم خواسته شد فطریه های خود را به صندوق مسجد بریزند که افراد آشنا اکثرا جمع آوری و تحویل حاجی صادقی و صندوق می نمودند لیکن پیش بینی شده بود که مبالغ هنگفتی وجه جمع آوری شود که با نیامدن طالقانی عملی نشده و از مبلغ جمع آوری شده نیز صورتی تهیه نگردید ضمنا عباس فدائی که از اعضاء حزب ملت ایران و یکی از شایعه پردازان و هوچی های بازار است و با گذاشتن ریش زیاد تغییر قیافه داده و کمتر مردم او را می شناختند پرچمدار مسجد بود و موقع اعلام عدم حضور طالقانی مرتبا مردم را تحریک می کرد که گوش به بلندگو نداده و به منزل وی مراجعت نمایند و اظهار می کرد چرا موقعیت را از دست می دهید که از طرف مهندس بازرگان.
دکتر شیبانی گفته شد صلاح نیست کسی به سراغ طالقانی برود و کوچکترین عمل نابجا به زیان همه تمام می شود.
آقا راضی به احساسات نابجا نمی باشد ولی عباس فدائی از راه دیگر به فعالیت پرداخته و جلو مردم را می گرفت و با کمک چند نفر دیگر مشغول جمع آوری فطریه بود و در پایان حدود ساعت 0900 افراد به تدریج مسجد را ترک و پس از اجتماع در پیاده رو خیابان اسلامبول پراکنده شدند.
ضمنا حسن تهرانی در مسجد حضور نیافت افراد شناخته شده عبارت بودند از مهندس بازرگان.
مهندس تاج.
دکتر یداله سحابی.
دکتر عباس شیبانی.
دکتر حسن افتخاری.
صدر.
حاج سید جوادی.
حاجی جواد جباری.
حاجی جلیلی.
حاج مرتضی صادقی.
سهام الدین[حسام الدین] انتظاری.
حاجی بابائی.
علی بابائی.
حسین کتابنویس.
علی لبنیاتی در سه راه سابق مروی که در 15 خرداد نقش فعالی به عهده داشت و سپس متواری گردیده بود، رضاخانی.
محمدعلی هوشیاری.
محمدعلی یزدان پناه.
محمدمهدی یزدان پناه.
قاضی.
مصطفی صادقی.
حاجی امیرخانی.
مروج.
ابراهیم کریمی.
حجتی بازاری.
حجتی کرمانی دانشجو.
مهدی خمسه ای.
محسن فیروزآباد.
محمد خوانساری.
محمد خلیل نیا.
حاجی جوهری.
رضا سلیمی.
احمد فراهانی.
احمد سلطانی.
مظفری.
فروزان.
حسین صبحدل.
سید ابراهیم موسوی.
مهندس عرب زاده.
چوبک.
بهفروزی.
حسین پاساژ مرکزی.
حکیمی.
فدائی فر.
خلیل شالچی.
عبداله درزی.
حاجی طاهری ساعت فروش بازار.
موسوی رحمانی.
قاسم ختنی.
عدالت منش.
حاجی شانه چی.
حاجی اسلامی.
سید حسین میرحسینی.
ناطقی بازاری.
موسوی پاساژ مرکزی.
عباس فدائی عضو حزب ملت ایران.
حاجی میرزائی.
محمود قدس.
نظریه یکشنبه : یادشدگان عبارت بودند از مهندس مهدی بازرگان.
مهندس عباس تاج.
دکتر حسن افتخار اردبیلی.
احمد صدر.
حاج سید جوادی.
حسام الدین انتظاری.
احمد علی بابائی.
بهمن رضاخانی.
محمدعلی قیومی هوشیار.
سید محمدصادق قاضی طباطبائی.
اله پناه مروج عاشری.
محسن حسینی فیروزآبادی.
مهندس حسن عرب زاده کمالی.
داریوش چوبک.
محمد بهفروزی.
عبداله حسینی پاساژ مرکزی.
ابوالفضل حکیمی.
اسد موسوی.
محمد حسینی.
صادق ختنی.
حاجی محمد مدیر شانه چی.
عباس کبیر تکمیلی نژاد معروف به فدائی فرد که در 312 دارای سابقه می باشند و حاجی صادقی ذکر شده در متن خبر حاج احمد صادق می باشد ضمنا نظر به این که قبلاً اطلاع حاصل شد حسن تهرانی در روز 21 ماه رمضان به مسجد هدایت آمده بوده لذا طبق طرح تنظیمی قرار بود در صورت آمدن وی در روز عید فطر به مسجد با مراقبت منبع مذکور در بین جمعیت شناسائی و با پیش بینی های لازم نسبت به دستگیری او اقدام شود که مشارالیه به مسجد نیامده بود لذا دستگیری وی انجام نگردید.
سپاهی نظریه چهارشنبه : نظریه یکشنبه به مورد تأیید است.
پاد شگردکار ـ تشکیل جلسات تکثیر شد بایگانی گردد

توضیحات سند:

1ـ شب عید فطر هنگامی که آیت الله طالقانی از منزل یکی از دوستان باز می گشت، مأموری که سر کوچه ایستاده بود به او نزدیک شد و گفت از طرف کلانتری دستور داده شده است که شما فردا به مسجد نروید.
اما ایشان با عصبانیت پاسخ دادند که هر کار بخواهند انجام می دهند و سپس وارد خانه شده و جریان را با افراد خانواده در میان گذاشتند.
صبح زود، دو مأمور جلوی در ورودی ایستاده و مانع خروج ایشان از منزل شدند.
او نیز متقابلاً به فرزندش مجتبی گفت: «برو به مسجد به مردم بگو اینها نمی گذارند من بیایم، با من بیایید تا با هم به مسجد برویم».
مجتبی سوار دوچرخه اش شد و به مسجد هدایت رفت.
مأمورین گروه ضربت ساواک، مسجد را به محاصره خود در آورده بودند.
مردم به شکل یکپارچه ای شعار می دادند.
مسجد آن قدر شلوغ بود که عده زیادی در اطراف درهای خروجی بیرون مسجد اجتماع کرده بودند.
جانماز «آقا» را در جای دیگری انداخته بودند.
پس از اعلام خبر ممانعت از حرکت آیت الله طالقانی و حضور ایشان در مسجد، احمدعلی بابایی، یکی از یاران نزدیک او به پا خاسته و با حالتی آشفته و مصمم در حالی که شعار و تکبیر می گفت، از مردم خواست دسته جمعی به سوی منزل «آقا» رهسپار شوند.
در این میان حاج احمد صادق با گرفتن میکروفون از علی بابایی، جمعیت را به آرامش دعوت کرد و گفت از طرف آیت الله طالقانی پیغام رسیده که مردم هیچ عکس العملی نشان ندهند.
در حالی که مهندس بازرگان خودش را برای امامت نماز آماده می کرد، گروهی از مردم به سوی خانه آیت الله طالقانی حرکت کردند.
با مقاومت افراد پلیسی که در جلوی منزل مستقر بودند، مردم با آنها به مقابله برخاسته و به زور وارد خانه شدند.
آیت الله طالقانی با حالتی نگران، می رفت که با گرفتن وضو، خود را برای نماز آماده کند.
مردم نیز در اتاق و راهرو ایستاده و منتظر بودند تا ایشان را با خود به مسجد ببرند.
با افزایش جمعیت، پلیس ها به کلانتری خبر دادند و ناگهان چندین کامیون پلیس مسلح، خانه را به محاصره خود در آوردند.
مردم که تحریک شده و به هیجان آمده بودند، خود را آماده می کردند تا با پلیس درگیر شوند.
در این میان آیت الله طالقانی با اعتراض به افسر پلیس، نهیب زدند که به چه حقی وارد خانه شده اند و مردم، مهمانان ایشان هستند.
افسر به ناچار از خانه خارج می شود.
از آنجا که ایشان نمی خواستند دوباره تجربه خونین 15 خرداد و قتل عام مردم تکرار شود، همه را به آرامش دعوت کردند و از اجتماع کنندگان خواستند به تدریج خانه را ترک کنند.
مردم هیجان زده با ناراحتی دعوت او را اجابت کردند و گروه گروه از خانه خارج شدند.
سید محمدحسین میر ابوالقاسمی، مؤلف کتاب «طالقانی، فریادی در سکوت» که خود برای شرکت در نماز عید فطر به مسجد هدایت آمده بود، خاطرات خود را از این روز چنین شرح می دهد: «...
با چند نفر از دوستان برای نماز عید فطر خود را به مسجد آقا رساندیم.
وضع، غیرعادی به نظر می رسید.
عده قلیلی در داخل مسجد و جمع کثیری در خارج اجتماع کرده بودند.
مأمورین شهربانی مانع ورود مردم به مسجد می شدند.
دسته دسته زنان و مردان و به ویژه جوانان برای شرکت در نماز عید فطر به امامت آیت الله طالقانی خود را به مسجد هدایت می رساندند.
کوشش مأمورین برای جلوگیری از تجمع مردم در داخل مسجد و اطراف آن چندان نتیجه نداشت و مردم، آماده مقابله بودند و جوانان پرشور مسلمان خیلی خوب مردم را راهنمایی و در واقع سازماندهی می کردند.
صدای تکبیر نماز عید در فضای داخل و خارج مسجد طنین افکنده بود و دقیقه ای قطع نمی شد.
همه در انتظار آقا بودند و تأخیر ایشان، نمازگزاران را نگران کرده بود.
حدود ساعت هفت بود که خبر رسید مأمورین رژیم مانع خروج آقا از منزل و آمدنش به مسجد می باشند.
با شنیدن این خبر، جمعیت زیادی که اکثرا از بازاریان و دانشجویان بودند، با عنوان آوردن آقا به مسجد، به طرف منزل ایشان (واقع در پیچ شمیران) حرکت کردند.
افسران و پاسبانان مأمور کنترل مسجد، با دستپاچگی و با خواهش و تمنا مردم را از رفتن به منزل آقا باز می داشتند.
یکی از پاسبان ها می گفت: آخر ما هم مسلمانیم، ما هم امروز عید داریم.
شما را به خدا به زن و بچه ما رحم کنید.
در مسیر نسبتا طولانی راه (از خیابان استانبول تا پیچ شمیران) جمعیت بیشتری همراه شد.
همین که سر کوچه منزل آقا رسیدیم، مأمورین (گارد ویژه ضد شورش) جلوی جمعیت را گرفتند.
قدری گفتگو و درگیری لفظی پیش آمد و دوباره صدای تکبیر اللّه اکبر، اللّه اکبر و للّه الحمد جمعیت بلند شد.
فرمانده آنها که مرد پخته ای به نظر می رسید، اجازه داد که چند نفر از مسن ترها به در خانه آقا بروند و از ایشان کسب نظر نمایند.
اما افسر جوانی که جلوی در ایستاده بود، مانع ورود شد.
آقا در حالی که لباس پوشیده بود و آماده حرکت بود، صدای مشاجره را شنید، از در خانه بیرون آمد و با یک نگاه تند به آن افسر پرخاش کرد: «این چه مسخره بازی است؟ این چه وحشی گری است؟ چرا مردم را به حال خودشان نمی گذارید؟ چرا جلوی منزل را سد کرده اید؟ اگر رفتن به مسجد حرام است، در مسجدها را ببندید».
همین که مردم آقا را از دور دیدند، مقاومتشان بیشتر و صدای تکبیرشان بلندتر شد و جمعیت به هیجان آمد.
باز آن افسر اولی جلو آمد و خیلی مؤدبانه و با ملایمت از آقا خواهش کرد که مردم را برگردانند.
بعد آقا رو به جمعیت فرمودند: «شما درگیری ایجاد نکنید، همه منظور اینها این است که من به مسجد نیایم.
همگی به مسجد برگردید و یکی از آقایان نماز را اقامه کند، مواظب باشید در مسجد هم کسی درگیری ایجاد نکند.
» وقتی به مسجد برگشتیم همچنان در محاصره مأموران بود و جمعیت موج می زد.
نماز عید را آسیدابراهیم اقامه نمود و خطبه آن را مختصرا مهندس بازرگان خواند و از مردم خواست که به آرامی و بدون شعار، مسجد را ترک کنند.
» چند ساعت بعد رئیس کلانتری به منزل آیت الله طالقانی آمده و اعلام کردند که ایشان حق خروج از منزل را تا اطلاع ثانوی ندارند.
تلفن ها نیز از سوی مأموران قطع شد و آیت الله طالقانی به صورت زندانی در خانه خود در آمدند.
رژیم با این صحنه سازی ها توانست هم جلوی جمع آوری اعانات فطریه را بگیرد و هم به خیال خودش مسجد هدایت را که یکی از کانون های اغتشاش و تشنج تشخیص می داد، به کلی ببندد.
همسر آیت الله طالقانی درباره دوران یک ماه اسارت ایشان در منزل می گوید: «...
آقا ماه رمضان، شب های احیا [در مسجد هدایت ]صحبت کرده بود و روز عید فطر که قرار بود برود مسجد، آمدند منزل و نگذاشتند که برود مسجد.
یک ماه در منزل تحت نظر بود.
دو تا پاسبان دم در نشسته بودند و 8 ساعت، 8 ساعت عوض می شدند، ما هم که می خواستیم برویم، مزاحم می شدند که شما چی هستید؟ کی هستید؟ ما چون عادت شده بود برایمان، گریه و زاری نمی کردیم.
برنامه مان این بود که جلوی دشمن اظهار ناراحتی نکنیم».
در طول این یک ماه فرصتی برای آیت الله طالقانی فراهم شد که به مطالعه و تدوین تفسیر خود ادامه دهد.
او شب ها به اخبار جنبش از طریق رادیو میهن پرستان و صدای روحانیت گوش فرا می داد و هر چند وقت یک بار که مأموران ساواک و شهربانی به منزل می آمدند تا از وجود زندانی خود مطمئن شوند، با تمسخر و استهزای او روبه رو می شدند.
سرانجام پس از گذشت یک ماه چند مأمور ساواک و شهربانی به همراه رئیس کلانتری به خانه آمدند و از ایشان خواستند تا وسایل ضروری خود را جمع آوری کند.
آیت الله طالقانی با خونسردی مثل این که مدت هاست منتظر چنین روزی می باشد، برخاسته، حوله، چند تکه لباس، مسواک، داروی بیماری قند و...
را جمع آوری کرد و در ساک کوچک خود ریخت.
رئیس کلانتری در این بین به او گفت: آقا چند بار گفتم از این صحبت ها در مسجد نکنید، ولی گوش نکردید.
اما ایشان نگاه غضبناکی به او کرد و او هم ساکت شد.
با آماده شدن ساک و اعلام آمادگی، آیت الله طالقانی با افراد خانواده، خداحافظی کرد و همراه آنها سوار ماشین شد.
در شهربانی حکم تبعید را به او ابلاغ کردند و سپس او را به فرودگاه بردند و سوار هواپیما کردند تا به زاهدان و سپس به تبعیدگاهش یعنی زابل عزیمت کند.
آیت الله طالقانی پس از 6 ماه اقامت در زابل به بافت کرمان منتقل گردید.
(تاریخ شفاهی مسجد هدایت، تدوین جلیل امجدی، صفحه 162 تا 167 و 170 تا 172، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 317


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.