عزاداری
متن سند:
عزاداری:
«عزاداری حضرت حسین(ع)، این را هم ما نه اینکه اصلش را منکر شویم، میگفتیم که بالاخره این یک سنت است و این سنت در زمان صفویه اختراع شده و آن زمان هم چون که جنگ بین صفویه و دولت عثمانی وجود داشته دولت صفویه میخواسته اثبات حقانیت دولت تشیع را بکند در آن قرن این سنت را آورده به این صورت اختراع کرده برای اینکه مثلاً ماهیت تشیع را به تصویر و تجسم بکشاند؛ هم برای خود مردمایران هم برای غیر مردم ایران و چون مبدأ بروز و ظهور این قضیه و این سنت [را] به زمان صفویه تعبیر میکردیم با آن خصوصیات میگفتیم خُب حالا جهان تغییر کرده است دیگر، و ما امروز اگر بخواهیم نشان بدهیم واقعیت کربلا و عاشورا [را]، بایداین فرم را بهم بزنیم. این شکل را بر هم بزنیم. یک شکل جدیدی اختراع کنیم که بیانگر آن واقعیتی که الان ما ترسیم میکنیم از حرکت امام حسین(ع) و این حرکت مبارزاتی در جهت کسب حکومت و کسب قدرت بوده و مبارزه با مثل استکبار و ظلم و کذا و الى آخر و میگفتیم که این فرم تعزیه خوانی و شبیه خوانی که مثلاً آن زمان بوده این باید بهم بخورد و یک شبیه خوانی مانند تأتر مثلاً بوجود آید که دوستان ما اتفاقاً در نجفآباد هم در رابطه با همین تفکرات یک سری تأترهایی تأسیس کردند که مثلاً خیلی خوب از عاشورا و کربلا و این حرفها آن زمان نسبت به آن فرم قدیم برای نسل جوان خیلی جاذبه داشت و هکذا در همین که اصلاً در مجالس و منابر مثلاً یک بخش عظیم از وقت منبری صرف خواندن مصیبت میشد تا مردم گربه بکنند و اینها. این را هم ما یک مقدار همچنین مسخره میکردیم این حالت را در عمل. مثلاً خود من که منبر میرفتم اصلاً مصیبت نمیخواندم. فقط روزهایی که نمیشد نخواند مثلاً روز عاشورا یک مصیبتی میخواندم ولی خیلی ناشیانه چون وارد نبودم مصیبت خواندن. لذا کسی هم گریه نمیکرد و من خودم بحال خودم گریه میکردم، گریه میکردم آن موقع چون نمیتوانستم مصیبت بخوانم این حالتی نسبت به عزاداری بر روی منبر و فرم مثلاً عزاداریهایی که صورت میگرفت مثلاً شبیه خوانی و تعزیه خوانی و اینها، فلذا ما در همان منطقه خودمان که همان روزهای اول در روزهای اول انقلاب ممنوع کردیم تعزیه خوانی را و دو سه کانون تأسیس کردیم در محله، و محل سکنی را هم بعد از انقلاب، جلویشان را گرفتیم. تعطیلش کردیم که حالا حتماً تدریجاً برچیده شده. عزاداری فرم قدیم که بعد از بروز انقلاب این که از طریق تلویزیون باز شبیه خوانی ترویج شد. دو مرتبه شروع شد. همه میگفتند اگر باطل بود که جمهوری اسلامی ترویج نمیکرد. این باز شروع شد و یادم است که مثلاً در همین رابطه خب، یک سری استفتائاتی که از حضرت امام و آقای منتظری میشد در طولاین سالها این هم مثلاً برای ما یک مسئلهای بود. یعنی از یک طرف معتقد نبودم و این کار و از آن طرف استفتا از حضرت امام کرده بودند، گفتند بخوانید اشکالی ندارد. ولی خُب حالا شاید مصلحت بوده یا چیز دیگری مثلاً در مورد عزاداری و گریه و اینکه این دو محور بود یک چنین حالتی را در برخوردمان در تفسیرهایمان در تحلیلهایمان ارائه دادیم.»1
توضیحات سند:
1. نوار شماره سه.
منبع:
کتاب
بنبست - جلد اول / مهدی هاشمی ریشههای انحراف صفحه 144